در چهل دقیقه آخر، که ماجرای خودکشی سلین (همسر طاهر رحیم) به مسئله اصلی فیلم تبدیل می شود و همه مسائل دیگر فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد.

مجله سینمایی مشرق: این هفته را در حوزه سینما می توان هفته اصغر فرهادی نامید. فیلم سینمایی "گذشته" چند روزی است که نام این کارگردان را در ایران و فرانسه بر سر زبان ها انداخته و اکران آن در جشنواره کن و سینماهای فرانسه باعث شده است که بسیاری از منتقدان درباره آخرین ساخته فرهادی قلم فرسایی کنند.

تعریف و تمجید ها زیاد بودند. آنقدر زیاد که تصمیم گرفتیم بر خلاف بسیاری از رسانه ها فارغ از نگاه های وطن پرستانه به این فیلم از دریچه نگاه چند منتقد و رسانه فرهنگی  شناخته شده به ایرادات اصلی فیلم بپردازیم. ایراداتی که برخی از آنها در همه نقد ها حتی نقد های مثبت به چشم می خورند:



علی معلم:
برای سینمای ایران خرسند کننده است که یکی از فیلمسازانش  بتواند در یک محیط بین المللی کار کند و می شود به اقای فرهادی و گروه شان تبریک گفت. اما در مقایسه با فیلم پیشین ایشان یعنی جدایی نادر از سیمین ریتم داستان گویی جذاب و مونتاژ خیلی خوبی داشت، فیلم گذشته مقداری ملال آور و خسته کننده بود. چیزی که به عنوان خلا فیلم به نظر می آید این است که ما نسبت به شخصیت مرد که جذاب تر نوشته شده و با اجرای خوب آقای مصفا تبدیل به کامل ترین شخصیت فیلم شده، آنچنان با شخصیت زن آشنا نمی شویم و بازی خانم بژو چندان جالب نبود.



جف اندرو:
این منتقد می نویسد: گرفتارشدن شخصیت های جدایی نادر از سیمین در رازها و دروغ هایی مدام، به آن فیلم حسی کاملا ارگانیک و باورپذیر می داد، ولی در فیلم تازه فرهادی، برخی از از رازگشایی ها "ثقیل و حتی با حسی از تصنع به نظر می رسد.

او همچنین به برخی "شلختگی ها" در روایت اشاره کرده است و نمونه آن را فراموش شدن یکی از شخصیت های اصلی در طول چند صحنه ذکر می کند.

وی ادامه دا: این فیلم خیلی فیلم طولانی است و سخت است که در پایان بگوییم که دقیقا قرار است فیلم درباره چه کسی یا چه چیزی باشد. بازی ها بازی ها را محکم و میزانسن ها را استوار دانسته است و با این حال، "گذشته" را "حتی در مقایسه با "چهارشنبه سوری"و "درباره الی"، "کمی مایوس کننده" دانسته است.


پرویز جاهد: تفاوت این فیلم با فیلم های قبلی او در این است که او در این فیلم، بیش از حد، به فیلمنامه متکی است و کمتر به کارگردانی توجه کرده است. به نظرم آن قدر که دیالوگ ها و داستان و گره های داستانی برای فرهادی مهم بوده، ریتم فیلم، پیشرفت روایت و تدوین برایش اهمیت نداشته است.



در چهل دقیقه آخر، که ماجرای خودکشی سلین (همسر طاهر رحیم) به مسئله اصلی فیلم تبدیل می شود و همه مسائل دیگر فیلم را تحت الشعاع قرار می دهد، از مسیر منطقی و طبیعی اش دور می شود. در این بخش، فرهادی ما را بمباران اطلاعاتی می کند و می خواهد ما را با تکنیک های فیلمنامه نویسی اش و گره هایی که در لحظه بسته شده و فورا باز می شوند، مرعوب کند. در نتیجه، برخلاف بخش های اول فیلم که با دقت و مهارت کارگردانی شده، در این بخش با فیلمنامه ای مواجه ایم که انگار به سرعت دارد ورق می خورد. اما فیلم از دست نمی رود و فرهادی در پایان موفق می شود، دوباره کنترل خود را بر درام و شخصیت هایش به دست آورده و ما را با یک پایان بندی زیبا و تکان دهنده، غافلگیر کند.

فرهادی فیلم را در فرانسه و به زبان فرانسوی ساخته است اما فیلم فرهادی، هیچ شباهتی با سینمای فرانسوی ندارد. آدم های اصلی فیلم فرهادی، به ویژه دو مرد اصلی فیلم یعنی احمد(علی مصفا) و سمیر(طاهر رحیم)، هر دو پس زمینه خارجی دارند. موضوعی که می توانست به رویکرد اصلی یک فیلمساز فرانسوی، یعنی بحران هویت، ترومای مهاجرت و مسائل پسا استعماری تبدیل شود.

کیوان کثیریان: به شدت امیدوار بودم فیلم فوق العاده ای باشد اما نبود. فیلم بدی نبود اما به نظرم یک چیزی کم داشت.


نشریه تایم اوت:  فیلم داستان پر فراز و فرودی دارد و درام قدرتمندی است. علاوه بر این پرپیچ و خم و حتی مقداری ملودرام است. اما کنترل قدرتمندانه  زمان و مکان و کنش که جدایی را بسیار خوب کرده بود در این اثر حضور ندارد.


به بیان دیگر گذشته، بهترین لحظات جدایی و بدترین لحظات فیلم قبلتر فرهادی یعنی درباره الی ،که حس هسیتریک و افسار گسیختگی را در کنار نگاه همزاد پندارانه اش به ضعفها و قدرتهای انسان داشت، را در کنار هم دارد. فرهادی به خوبی می تواند تصوری که اول با مشاهده کاراکترها و اتفاقات برای ما ایجاد می شود را بشکند و به داستانش یک فضای غمگین و مالیخولیایی تزریق کند. اما زیاده روی در مکالمات پرتنش و فریادهای مکرر آن هم در مکانهای دور از انتظار باعث می شود که تلاش زیرکانه اش از بین برود. تکیه مفرط فیلم بر اتفاقاتی از این دست باعث می شود تلاش فرهادی برای استخراج معنا از کوچکترین حرکات و نگاهها دیده نشود و از بین برود.

در فیلم ولی هرگز مشخص نمی شود که فرهادی می خواهد با فیلمش چه بگوید. شاید تمرکز اصلی او بر بحث مسئولیت است، قبول مسئولیت، نبود مسئولیت، جستجوی مسئولیت، فرار از مسئولیت و حتی ادعای مسئولیت. فرهادی تلاش دارد تا تاکید کند که چگونه ما توسط زاویه دیدمان به زندگیمان محدود شده ایم. و گاهی او در نمایش این امر زیاده روی می کند. مثل صحنه عصبی آخر فیلم. در نهایت بخش اعظمی از گذشته که حس فشار حقیقت بر شخصیتها در آن صحنه‌‌ها وجود ندارد ناامید کنند و غیرقابل تحمل است.

رادیو فردا: فرهادی شخصيت هايش را در چنبر فضايی يا بخوانيد جبری قرار می دهد که گزيری از آن نيست. آدم هايی که بر اثر فشار محيط و نفس «زيستن»، سبکی تحمل ناپذير هستی را تجربه می کنند و به رغم تلاش بی وقفه شان برای فراتر رفتن از وضع موجود، درون آن به شدت گرفتارند و تلخی زندگی را تجربه می کنند.



کارگردان در يک وسوسه سيری ناپذير همه چيز را کنترل می کند و سعی دارد همه صحنه ها به شدت استيليزه باشند؛ در حالی که ذات هنر با نوعی افسون و ناخودآگاه عجين است که فرهادی متاسفانه راه را بر آن می بندد. اين رمز و راز و افسون را در داستان فيلم می توان يافت، اما در فرم، فرهادی همه رازش را از آن می گيرد و جهانی به شدت خودآگاه خلق می کند، در حالی که غريزه و ناخودآگاه، می تواند يک فيلم خوب را به يک شاهکار بدل کند.