کد خبر 217699
تاریخ انتشار: ۵ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۹
مشرق-
گاهي اوقات، مي‌ماني كه چه بنويسي. مگر قلم چقدر ظرفيت دارد؟ اصلاً درك خودت چقدر است؟ راست مي‌گفت مرحوم دكتر شريعتي كه تاريخ ما را بزرگ‌بين كرده است. اين يعني آنكه فقط اخبار بزرگان را پيگيري مي‌كنيم. اين بزرگي حتماً به معني بزرگي شخصيت و رفتار نيست كه گاه به معني مطرح بودن است. در اين ميان غفلت مي‌كنيم از بزرگان گمنامي مي شود كه واقعاً بزرگ هستند اما چون در چشم نيستند عظمت آنها ديده نمي‌شود. به تاريخ در تمام عرصه‌ها نگاه كنيد هميشه صحبت از فرماندهان و اميران و رهبران است و اگر نگوئيم هيچ بايد بگوئيم بسيار اندك يادي از سربازان گمنامي مي‌شود كه ايثارگري هاي بزرگي داشته‌اند. حالا بر فرض كسي هم بخواهد درباره آنها بنويسد آنقدر اطلاعات كم است كه چنانكه گفتم كار را دشوار مي‌كند. در ورزش نيز چنين است.

هميشه مي‌گوئيم كه هواداران سرمايه اصلي ورزش هستند؛ اما چقدر از آنها مي‌نويسيم؟ وقتي تيمي قهرمان مي‌شود همه به سراغ مربيان مي‌روند و اين افتخار را از آنها مي‌دانند؛ اما هيچ كس يادي از كساني كه خون دل خورده‌اند تا اين تيم اين مقام را كسب كند، نمي‌كند. برويد ببينيد در تاريخ ثبت شده قهرماني تيم‌ها آيا هيچ ذكري از هواداري كه در سرما و گرما به ورزشگاه آمده تا تيم خود را تشويق كند و سرانجام يا آسيب ديده يا دچار حمله قلبي شده، به ميان آمده و يادي از او شده است؟ بطور قطع خير. راستي گمان مي‌كنيد آنها نقش كمي در ورزش و قهرماني دارند؟ اگر نقش آنها اندك است پس چرا ميزباني در مسابقات تا اين اندازه مهم است؟ چرا گل در خانه حريف ارزشي دو برابر دارد؟

اين مقدمه سخن من است در خصوص پهلواني. راستي پهلوان كيست و ما چه كاري را پهلوانانه مي‌ناميم؟ آيا پهلوان را بايد فقط در ميان افراد مطرح جستجو كرد و حركت جوانمردانه و پهلوانانه فقط مختص ورزشكاران و آن هم نام‌آوران آنان است؟

ما هميشه از قهرماني و پهلواني گفته‌ايم و اينكه ورزشكاران بايد با داشتن خصلت پهلواني الگوي جوانان باشند و چنان غرق در اين باور شده‌ايم كه از ديدن پهلوانان ساير عرصه‌ها غفلت كرده‌ايم. آري ما داريم پهلواناني كه هزاران ورزشكار ما بايد نزد آنها دو زانو بنشينند و درس بياموزند، ولي چه كنيم كه آنقدر چوب حراج به اين واژه زده‌ايم و هر غوره نشده مويزي را به اين لقب مفتخر كرده‌ايم كه خودمان هم معني واقعي اين واژه را گم كرده‌ايم.

در آستانه سوم خرداد، روز آزادي خرمشهر هستيم. هم‌نسلان من مي‌دانند كه چه روزهايي داشتيم و چه بر اين كشور مي‌گذشت و چه جوان هايي با پشت پا زدن به دنيا، پهلواني واقعي را پيشه خود كردند تا دست اجنبي را از اين ملك خدايي كوتاه كنند. شور و حال عجيبي بود كه در وصف نمي‌آيد و فقط بايد كسي آن را از نزديك ديده باشد تا به حقيقت آن پي ببرد. از اين پهلوانان زياد گفته و شنيده‌ايم؛ اما هيچگاه حق آنها را ادا نكرده‌ايم. اين ايثارگري‌ها هم چون واژه پهلوان آنقدر تكرارهاي شعاري شد كه غبار بر چهره واقعي آن نشاند. از آن فداكاري‌ها زياد گفتيم، اما گفته‌هاي ما نه تنها پرده‌اي را كنار نزد كه خود تيرگي بيشتري افزود. حالا دريغ بر ما مانده است كه چرا از بيان آن همه خوبي و تجلي الهي ناتوانيم و فقط مي‌توانيم بگوئيم كاشكي هستي زباني داشت تا خود پرده از اين همه خلوص و فنا في ا... برمي داشت.

ممكن است بگوئيد كه آن روزها حال و هواي خاص خود را داشت و امروز كه جنگ نيست تا آن حماسه‌ها جامه عمل به خود بپوشد مي‌گويم درست، اما هر زماني شرايط خاص خود را دارد و پهلواني خود را طلب مي‌كند. قرار نيست كه هميشه ميدان كشتي باشد تا بتوان پورياي ولي شد. قرار نيست هميشه جنگ باشد تا بتوان ايثارگري كرد و شهيد شد. سخن اين است كه در دل همين جامعه‌اي كه همه ما از نامردي و فراموش شدن ارزش‌ها و انسانيت در آن گله‌مند هستيم هم مي‌توان پهلوان بود، ايثار و فداكاري كرد و شهيد شد. اما ديدن اينها چشم‌بازمي خواهد و همت بلند.

حتماً خبر را خوانده‌ايد، اميد عباسي آتش‌نشان فداكار براي نجات جان كودكي، خود را به خطر انداخت و بخاطر او از جان گذشت و شهيد راه انجام وظيفه شد. در روزگار نااميدي ما از ارزشهاي انساني «اميد عباسي» بار ديگر بانگ بلندي برداشت كه نه، اين بيشه هنوز از شيرمردان تهي نيست. اميد عباسي به ما اميد ديگري داد كه «اگر برتو ببندد همه راهها و گذرها ـ در ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند» اميد عباسي پهلوان بالقوه‌اي بود كه يك شبه به فعليت رسيد. طبق عهدي كه داشت اعضاي بدن او نيز به چند نيازمند بخشيده شد تا باز هم حياتي ديگر را رقم بزند. زندگي پربركت يعني اين. پهلواني يعني اين. قهرماني يعني اين. الگو يعني اين. و هزاران يعني ديگر.

اميد عباسي نه قرارداد ميلياردي داشت و نه از كيسه بيت‌المال به او بخشيده بودند. اميد عباسي نه اهل ناز بود نه اهل قهر. اميد عباسي بدون هيچ منتي بر سر عهدي كه بسته بود، استوار ايستاد تا به مدعيان بگويد كه ميدان عمل مرد كار مي خواهد چرا او نه تنها الگوي جوانان ما كه الگوي ورزشكاران و قهرمانان ما نباشد؟ مگر او چه چيزي از يك پهلوان كم داشت او از تبار ورزشي‌ها نبود اما قبول كنيم كه ما ورزشي‌ها بايد در راه مرام و مسلك او ايثار و فداكاري و پهلواني را آموزش ببينيم. انتظار داشتم مسئولان ورزش ما كه متولي قهرمانان و پهلوانان هستند ايثار اين مرد بزرگ را بستايند اما چنين نشد. انتظار داشتم باشگاههاي مثلاً فرهنگي ورزشي ما پيامي براي اين رشادت و جوانمردي بفرستند اما چنين نكردند. انتظار داشتم جامعه ورزشي ما پيشقراول تجليل و تحسين اين حركت سترگ باشند اما نشد. نمي‌دانم اميد عباسي و خانواده او چند بار دست به دعا برداشته‌اند تا قهرمانان ما، در ميادين موفق شوند و شادي و افتخار را براي مردم به ارمغان بياورند اما اين را مي‌دانم كه در جامعه پول، پست و مقام و شهرت زده ورزش ما هيچ كس يادي از او نكرد، كار اميد عباسي مي‌تواند نمونه يك حركت پهلوانانه باشد پس چرا اهالي ورزش به احترام او از جا بلند نشوند و از اين همه تريبوني كه در اختيار دارند خاطر اين ايثارگر را زنده نگه ندارند.

خودخواهي و خودبيني تا چقدر؟ تا كي مي‌خواهيم گمان كنيم كه فقط ما هستيم كه قطب عالم امكانيم و بايد همه مقابل ما به احترام بايستند. آيا كار اميد عباسي و درسي كه داد به اندازه برخي پيروزي هاي ساده كه مسئولان، مسابقه ارسال تبريك براي آن مي‌گذارند ارزش نداشت تا پيامي بفرستند؟ عذر تقصير بياوريم و يك نفر يا نهاد از طرف جامعه ورزش مسئوليت قبول كند تا به نحوي شايسته از خانواده اين معلم در گذشته قدرداني بكند. درست است كه او از ديار ورزشي‌ها نبود، و چه خوب كه نبود كه اگر بود فضاي ورزش، او را هم از جنس ما مي‌كرد، اما بيائيد نشان دهيم كه براي ما كار خوب هميشه خوب است و مهم نيست كه چه كسي آن را انجام مي‌دهد. او پهلواني بود از تباري ديگر و ما اگر مي‌خواهيم هم چنان اميدوار باقي بمانيم كه ريشه درخت مروت و جوانمردي هنوز در آب است و مي‌تواند دوباره شاخ و بر بگسترد بايد راه اميد عباسي را زنده نگه داريم. به نوبه خود فقدان اين مرد را به خانواده او تسليت مي‌گويم و نيز به آنها بخاطر داشتن چنين فرزند، همسر و پدري تبريك مي‌گويم. خداوند او را با اولياي خود محشور دارد.

× غلامحسین شعبانی