ابوطالب، سیّد بطحا، پیر قریش و رییس مکّه و قبله قبیله جمیع فضایل اخلاقی را دارا بودند، به طوریکه همه به او احترام می‌گذاشتند و شخصیّت و مکارم اخلاقش را می‌ستودند.

به گزارش مشرق به نقل از تسنیم، آیت الله صافی گلپایگانی در نوشتاری به تشریح فضایل و روش و منش حضرت ابوطالب(ع) پرداختند که متن کامل آن در زیر آمده است.
ابوطالب، سیّد بطحا، پیر قریش و رئیس مکّه و قبله قبیله بود. ایشان جمیع فضایل اخلاقی را دارا بودند. همه به او احترام می‌گذاشتند و شخصیّت و مکارم اخلاقش را می‌ستودند. «عَلَیْهِ بَهَاءُ الْمُلُوکِ وَ وَقَارُ الْحُکَمَاءِ؛ در رخساره او ظرافت پادشاهان و وقار حکیمان دیده می‌شد.»
از «اکتم بن صیفی» حکیم معروف عرب پرسیدند: «حکمت و ریاست و حُکم و سیادت را از که آموختی؟» گفت: «از حَلیف علم و ادب، سیّد عجم و عرب، ابوطالب بن عبدالمطّلب.»
هیچ خانواده‌ای به اندازه این خاندان، به اسلام و پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم خدمت نکرده و خدمات هیچ کس به اندازه خدمات آنان برای دین اسلام سودمند و با ارزش نبوده است.
هنگامی که همگان، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را تنها گذاشته بودند و دفع خطر از اسلام و جان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فقط با فداکاری و ایثار جان میسّر بود، این خانواده در دشواری‌ها و سختی‌ها، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را چنان یاری دادند که بهتر از آن برای کسی مقدور نبود.
خانواده‌ای که سال‌ها پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم عضو آن بود و محیط آرام و سرشار از صفا و وفا، تقوا و فضیلت، شرافت و صداقت و امانت، آن پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را در بر گرفته بود.
آری، حقّ ابیطالب و همسر محترمه‌اش ـ فاطمه ـ سوّمین بانوی اسلام و فرزند مجاهد و مهاجرش «جعفر طیّار» و دیگر فرزند عزیز و گرامی وی، یگانه قهرمان غزوات و فاتح بزرگ و سردار نامی اسلام، به دین اسلام از هر کس بیشتر است.
در تاریخ یاران پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم کسی را جز ابوطالب نمی‌شناسیم که مدّت چهل و دو سال به آن حضرت در خلوت و جلوت (میان جمع) و داخل منزل و خارج، خدمت کرده و در عین حال، بهترین یار و حامی او باشد.
به خصوص بعد از بعثت، ابوطالب با ثبات و استقامت بی‌نظیر از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پشتیبانی کرد و او را یاری رساند. اگر ابوطالب از آن حضرت حمایت نمی‌کرد و او را تنها می‌گذارد، یا اَلعیاذُ بِالله چون دیگران به مخالفت با آن حضرت برمی‌خاست و رسالتش را تکذیب می‌کرد و استهزا و مسخره می‌نمود، به طور یقین، دین اسلام در آغاز کار اگر با شکست رو به رو نمی‌شد، حداقل تا مدّتی از حرکت و پیشروی باز می‌ماند.
همان‌طور که اگر در جنگ خندق، حضرت علی علیه السّلام فرزند ابوطالب به میدان نمی رفت و با «عَمْرُبْنِ عَبْدُود» آن پهلوان و رزمنده و دلاور مشهور ـ پیکار نمی کرد و او را از سر راه مسلمانان بر نمی داشت، پیش بینی آینده اسلام برای ما دشوار بود.
در صورتی که ابوطالب از همان ابتدا دست از حمایت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بر می‌داشت و او را به دشمنان واگذار می‌کرد و یا در مقابل او مخالفت و عداوت پیشه می‌نمود، پیش بینی سرنوشت اسلام بعید می نمود و حداقل در این صورت، مشکلات و موانع پیشرفت دین خدا و مصایب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم صد چندان شده و پیامبر عزیز خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم گرفتار رنج ها و فشارهای بسیار شدیدتری می گشت.
به شهادت تاریخ، حمایت ابیطالب، راه را برای پیشرفت آیین جدید باز کرد و می‌توان گفت: تأثیر حمایت او نه تنها از نصرت دین پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم توسّط شهدای بَدْر و اُحد و حتّی برادرش حمزه علیهما السّلام کمتر نیست بلکه با دقّت و تأمّل در تاریخ در می‌یابیم که حمایت ابوطالب از جانبازی و فداکاری آنان در حفظ دین مؤثّرتر بوده است.
دشمنان دین جدید، از حمایت‌هایی که توسّط ابیطالب از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم صورت می‌گرفت، بیم داشتند و ابوطالب را یگانه مانع بزرگ اجرای نقشه‌های ضدّ اسلامی خود می‌دیدند.
ابوطالب و خاندانش، همه چیز محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم بودند؛ خودش که از مؤمنین واقعی و حامی و نگهبان محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم بود؛ زن و دخترش «امّ هانی» و فرزندان وی علی و جعفر امّت و یار و سرباز و مدافع محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم بودند.
«اِبن ابی الحدید» می گوید: «در امالی ابی جعفر محمّد بن حبیب خوانده‌ام که: وقتی ابوطالب پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را می‌دید، احیاناً می‌گریست و می‌گفت: زمانی که او را می‌بینم به یاد برادرم عبدالله می‌افتم که برادر پدری و مادری من بود» و نیز «ابن ابی الحدید» نقل می‌کند که: ابوطالب بسیاری اوقات از اینکه خوابگاه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مشخّص باشد بیمناک بود و شبانگاه آن حضرت را از خوابگاهش بر می‌داشت و پسر عزیز خود علی علیه السّلام را در بستر او می‌خوابانید (او را فدایی پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم قرار می‌داد).
شبی علی علیه السّلام گفت: «پدر! من کشته می‌شوم».
ابوطالب گفت: «اِصْبِرَنَّ یأبُنَّی فَالصَّبْرُ اَحْجی کُلُّ حَی مَصیرُهُ لشُعُوبِ*قَدَرُ اللهِ وَالْبِلادُ شَدید لِفِداءِ الْحَبیبِ وَابْنَ الْحَبیبِ* لِفِداءِ الاَْغَرِّ ذی الْحَسَبِ الثّا قِب والباعِ وَالْکَریمِ النَّجیبِ*اِنْ تُصِبْکَ الْمَنُونُ فَالنَّبْلُ تُبْری فَمُصیبٌ مِنْها وَغَیْرُ مُصیبِ*کُلُّ حَی وَإنْ تَمْلی بِعُمْر آخِذٌ مِنْ مَذاقِها بِنصیبِ؛ شکیبا باش ای پسر که شکیبایی بهتر است و بازگشت هر زنده ای به مرگ است. خداوند به شکیبایی آزمایش می کند که آزمایش، سخت است. برای فدا شدن در مسیر دوست و فرزندِ دوست آن که نجیب و از خانواده ای اصیل و متنفّذ و با سخاوت و بزرگوار و آقاست اگر مرگ، تو را ربود، پس به بزرگی رسیده ای و به بدی اصابت ننموده ای و سرانجام هر زنده ای، هر چند که عمری را به شیرینی گذرانده باشد، بهره ای از مرگ را می چشد.»
علی علیه السّلام در پاسخ پدر گفت:«أَتَأْمُرُنی بِالصَّبْرِ فی نَصْرِ اَحْمَد وَ وَاللهِ ما قُلْتُ الَّذی قُلْتُ جازِعاً* وَلکِنَّنی اَحْبَبْتُ اَنْ تَری نُصْرَتی وَتَعْلَمَ اَنّی لَمْ اَزَلْ لَکَ طائعاً* سَأسْعی لِوَجْهِ اللهِ فی نَصْرِ اَحْمَد نَبِیّ الْهُدی الْمَحْمُودُ طفْلاً وَیافعاً؛ آیا مرا به شکیبایی در یاوری پیامبر امر می کنی؟ به خدا قسم اگر من سخنی گفتم، از بهر ترس و ناراحتی نگفتم؛ بلکه می خواستم که یاوری مرا ببینی و بدانی که من همواره مطیع تو هستم. به زودی برای خدا در یاوری احمد تلاش می کنم که او پیامبر هدایت و ستایش شده ای از زمان کودکی و نوجوانی است.»
علی علیه السّلام در این اشعار، مراتب سعی و کوشش خود را در یاری رسوی خدا به پدرش اعلام داشت و یادآور شد: سخنانم از روی بی صبری و دریغ از بذل جان در راه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نبود؛ بلکه می‌خواستم تو از درجه نصرت من آگاه باشی و بدانی تا پای کشته شدن، برای حفظ جان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آماده ام و همواره مطیع تو هستم.
به طور خلاصه باید گفت که علاقه و محبّت ابیطالب به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بیش از حدّ توصیف بوده، تا آنجا که او را از فرزندان خود عزیزتر و گرامی‌تر می داشت. قصیده «لامیه» آن حضرت که به نقل از «اِبْن اَبِی الحدید» در «اِشتهار»، مانند قصیده «قفانبکی» است، از ثبات و استقامت او در حمایت از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و علاقه و حبّ او به آن حضرت، و آمادگی برای انجام هر گونه فداکاری، در راه حمایت از ایشان حکایت دارد.
چنانچه «ابن ابی الحدید» در اشعار خود سروده، می‌توان گفت: اگر ابوطالب و فرزندش علی علیه السّلام نبودند، دین برپا نمی‌شد.
ابوطالب در مکّه و علی علیه السّلام در یثرب، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را یاری رساندند. ابوطالب در آغاز از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم حمایت کرد و کفالت ایشان را بر عهده گرفت و علی علیه السّلام کاری را که ابوطالب در یاری دین خدا شروع کرد به پایان رساند; پس عجب نیست که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در مرگ او، آن همه محزون و اندوهناک گردید.
فقدان وی، جبهه مسلمانان را شکسته و بی پناه کرد و در نهایت یکی از علل لزوم هجرت، همین مرگ او بود، زیرا با مرگ او مسلمانان و شخص پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، یگانه حامی خویش را از دست دادند و دشمنان در برابر آن ها جسور و گستاخ گردیدند.
ابوطالب علیه السلام همان بزرگمرد ارجمندی که از اجتماع قریش و نقشه ها و تهدیدات و قطع روابط و آزار و اذیّت ایشان بیم نداشت و تا زنده بود، با خلوص نیّت، از پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله وسلّم حمایت کرد و به او گفت: «اِذْهَبْ یَابْنَ اَخی فَقُلْ ما اَحْبَبْتُ فَوَ اللهِ لا اُسَلِّمُکَ لِشَئ اَبَداً»
و سروده است که:
«واللهُ لَنْ یَصِلُوا اِلَیْکَ بِجَمْعِهِم حَتّی أُوْ سَدَ فِی التُّرابِ دَفیناً* فَاصدع بأَمْرِکَ ما عَلَیْکَ عضاصة وَاَبشِرْ وَقَرَّ بذاکَ مِنْک عُیُوناً* وَعَرَضْتَ دیناً قَدْ عَلِمْتُ بِاَنَّه مِنْ خَیْرِ اَدْیانِ الْبرِیَّةِ دیناً»
با این مضمون که: به خدا قسم هرگز با همه قوایشان به تو نمی رسند؛ حتّی اگر با شتاب و پنهان روند. پس دینت را منتشر کن که ترسی بر تو نیست; و تو را مژده می دهم و از این نکته چشمت روشن باد که دینی را آوردی که می دانم آن دین، بهترین ادیان برای بشر می باشد.
و همان بزرگواری که در ضمن قصیده دیگرش می فرماید:
«اَلَمْ تَعْلَمُوا أَنا وَجَدْنا مُحَمَّدا رَسُولاً کَمُوسی خُطَّ فی اَوَّلِ الْکُتُبِ*وَ اَنَّ عَلَیْهِ فِی الْعِبادِ مَحَبَّة وَلا حَیْفَ فیمَنْ خَصَّهُ اللهِ بِالْحُبِّ؛ آیا نمی دانید که ما محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم را پیامبری مانند موسی یافته‌ایم؛ که در کتب آسمانی پیشین از او نام برده شده است و به درستی که در میان بندگان، برای او محبّتی است و آن کسی که خداوند او را به محبّت خود مخصوص گردانیده، ستمی ندارد.»
و نیز می فرماید:
«اِنَّ عَلیِّاً وَجَعْفَراً ثِقَتی عِنْدَ مُلِمِّ الزَّمانِ وَالنُّوَبِ* لا تَخذ لا وَانْصُرا ابْنَ عَمِّکُما اَخی لاُِمّی مِنْ بَیْنِهِمْ وَاَبی* وَاللهُ لا اَخْذُلُ النِّبی وَلا یَخْذُلُهُ مِنْ بَنِی ذُو حَسَبِ»
حضرت ابوطالب در شعر فوق بیان می دارد که: علی و جعفر در حوادث و ناملایمات روزگار مورد اعتماد من هستند.
وی به فرزندانش توصیّه می کند که آن حضرت را رها نکرده و یاری دهند و این نکته را متذکّر می شود که: پدر او از برادران من است و من و او از یک پدر و مادر هستیم. و به خدا قسم که من، یاری پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را رها نخواهم کرد و نیز هر که دارای شرافت انسانی است، او را رها نخواهد کرد.
از حضرت باقر علیه السلام ـ روایت شده است:
«اگر ایمان ابیطالب را در یک کفه ترازو و ایمان این خلق را در کفه دیگر گذارند، ایمان او سنگین تر خواهد بود.»
مقام آن حضرت چنان رفیع بود که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در مصیبتش گریان شد و بسیار اندوهناک گردید و جبین راست او را چهار مرتبه مسح فرمود و جبین چپش را سه مرتبه مسح کرد; سپس فرمود: ای عمّ! در صغیری پرورشم دادی و در یتیمی کفالتم نمودی و در کبیری یاری ام کردی; خدا به تو در برابر یاری من پاداش نیکو دهد. پیامبر پیشاپیش جنازه او می رفت و می فرمود: صله رحم کردی و جزای نیکو گرفتی.
«ما نالَتْ مِنّی قُرَیْشُ شَیْئاً اَکْرِهُهُ حَتّی ماتَ اَبُوطالِب»
تا وقتی ابوطالب وفات کرد.
سال وفات دو یار دیرین پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه، امّ المؤمنین (علیها السلام) «عامُ الحُزْنِ» نام گرفت.
به طور قطع، بر همه امّت اسلام لازم و واجب است که قدر خاندان ابوطالب را بدانند و خدمات و رنج و مصایب آنان را در یاری پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، نصرت دین و اعتلای کلمه توحید فراموش ننمایند.