کد خبر 224961
تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۵

محمدرضا سرشار در مراسم نکوداشت مرحوم امیر‌حسین فردی گفت: فردی اگر چه طول زندگی‌اش زیاد نبود، اما عرض زندگی‌اش را زیاد کرده بود و آن طور که دوست داشت زندگی می‌کرد.

به گزارش مشرق به نقل از مهر، مراسم نکوداشت مرحوم امیر حسین فردی و رونمایی از آخرین رمان وی باعنوان «گرگ سالی» عصر امروز سه شنبه 28 خرداد در تالار مهر حوزه هنری برگزار شد. در ابتدای این مراسم و پس از پخش فیلم مستندی درباره زندگی مرحوم فردی، علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینشهای حوزه هنری به سخنرانی پرداخت.

امیدوارم دیگر هرگز زمین نخورم

قزوه در سخنان خود با اشاره به اینکه از وی خواسته شده تا در این مراسم خیر مقدم بگوید، اظهار داشت: وقتی آقای فردی فوت کرد و صندلی او خالی شد و بنده به جای ایشان نشستم، این توقع به وجود آمد که در چنین مراسمی من خیر مقدم بگویم. در حالی که همیشه برایم این سوال بوده است که آیا می‌توانم جای این بزرگمرد را در یکی از وظایفش پر کنم یانه؟ وگرنه اتاقش هنوز با همان صندلی و جانماز باقی مانده و هر بار که آنها رامی بینم برایم علامت سوالی درباره مسوولیتم بوجود می‌آید.

وی ادامه داد: مرحوم فردی انسان بزرگی بود که بخاطر محبت مادرش حتی از سفر حج هم گذشت. در ادبیات ما مرگ اندیشان، مرگ باوران و مرگ آگاهان زیاد هستند که بالاترین حد شناخت با مرگ را دارند در زندگی و رفتار بسیاری از بزرگان ما هم این باور دیده می‌شود. یادم هست سلمان هراتی در سال 1365 در کنار من نشسته بود و شعری خواند که در آن از چگونگی مرگش سخن گفته بود و یک هفته بعد از آن هم درگذشت و یا سید حسن حسینی که می‌گفت: من دم در بیمارستان شهید می‌شوم و چنین نیز شد.

مرحوم فردی هم یک روز قبل از مرگش به آن تمسخر آمیز نگاه کرد و رفت و به اعتقاد من این مرگ آگاهی بالاترین حد آگاهی از زندگی و مرگ در نزد یک فرد است.

مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری ادامه داد: روح مرحوم فردی امروز با ماست و حتی به همین خاطر از دوستان خواستیم که امروز در همین سالن مسابقه فوتبال را هم پخش کنند یادم هست در یکی از روزهایی که برای فوتبال بازی کردن به سالن ورزشی کیهان بچه‌ها رفته بودیم با وجود اینکه اصرار داشت من ابتدا گرم کنم و سپس به بازی بپردازم من این کار را نکردم. در نتیجه زمین خوردم و به نوعی هوش از سرم رفت و بعدها یکی از دوستانم می‌گفت که آقای فردی دائم نگران من بود و می‌خواست برایم آمبولانس خبر کند. امیدوارم که دیگر زمین نخورم و بتوانم همیشه خودم را گرم نگه دارم.

قزوه در پایان ادامه داد: آقای فردی در تمام 55 سال زندگیش دوید و دغدغه رسیدن داشت و فکر می‌کنم در نهایت توانست به آنچه می‌خواست برسد.

در ادامه این مراسم محمدرضا سرشار نویسنده و منتقد ادبی به سخنرانی پرداخت و خاطراتی از مرحوم فردی بازگو کرد.

روزی که امیر‌حسین فردی برافروخته شد

وی در ابتدا با اشاره به اینکه به دلیل آشنایی مستقیم اندکی که با مرحوم فردی دارد خود را شایسته سخنرانی در این مراسم نمی‌داند، اظهار داشت: در سال 67 جمعی از دوستان حوزه هنری از این مرکز جدا شدند و برای کار به موسسه کیهان رفتند. کمی بعد از این واقعه بود که حضرت امام (ره) فوت کرد و آقای فردی هم بعد از این واقعه و انتصاب مقام معظم رهبری به سمت رهبری نظام، یادداشتی در کیهان بچه‌ها نوشت و از رهبری تجلیل کرد و در پایان آن هم ذکر کرد: آقا دوستتان داریم. خود آقای فردی برای من گفت که یکی از کارمندان کیهان در آن زمان تا مدتها وقتی او را در راهروی روزنامه می‌دید به تمسخر می‌گفته است: آقا دوستتان داریم.

سرشار ادامه داد: آقای فردی محبت محض بود و در محبت کردن میان هیچ کس فرقی نمی‌گذاشت. یکبار نویسنده‌ای را که از نظر تفکر فرد قابل توجهی نبود اما به واسطه لابی‌هایش توانسته بود در خارج از کشور چند جایزه ادبی بگیرد را به مسجد جواد الائمه دعوت کرد تا برای بچه‌های مسجد حرف بزند بعد از آن جلسه آن فرد به آقای فردی گفته بود که خواهشا به کسی نگویید من اینجا آمده ام چون برای من بد می‌شود و آقای فردی هم از این صحبت او بسیار برافروخته شده بود.

این نویسنده  و منتقد ادبی افزود: من آقای فردی را بسیار دوست می‌داشتم اما به معنی واقعی کلمه بعد از فتنه 88 بود که او را دوست داشتم چرا که شجاعانه به این مساله وارد شد و مطالبی را در کیهان درباره افرادی نوشت که از کشور رفته و حماله الحطب شده بودند.

سرشار ادامه داد: چند روز قبل از فوت فردی، او را در نمازخانه حوزه هنری دیدیم. بعد از نماز دیدم که ایشان مهرش را بر سر جای خود نگذاشت به او گفتم: شما مهر سرخود هستید؟ پاسخ داد نه من مهر شخصی خودم را دارم و همیشه با خودم می‌اورم و بعد خاطره ای را تعریف کرد از روستایشان که مردمانش جز در ماه رمضان نماز نمی‌خوانند.  یکبار یکی از اهالی روستایشان در روز آخر ماه رمضان به شهر می‌رود و می‌بیند که مردم عید فطر را جشن گرفته‌اند. او شادان به روستا باز می‌گردد و به مردم مژده می‌دهد که عید شده است. اما کسی حرف او را باور نمی‌کند به همین خاطر آن فرد، مُهر نمازش را از جیبش در می‌آورد و به فاصله دور پرتاب می‌کند و می‌گوید دیگر نماز تمام شد.

سرشار در پایان افزود: فردی اگر چه طول زندگیش زیادنبود اما عرض زندگیش را زیاد کرده بود و آن طور که دوست داشت زندگی می‌کرد. همه چیز زندگیش سرجای خودش بود. هیچ گاه کارهای متعدد قبول نمی‌کرد و برای برنامه ادارات و سازمانهای برنامه زندگی خودش بر هم نمی‌زد از زندگیش بهره برد و راضی هم بود و حریص دنیا هم نشد و از این بابت همیشه خدا را شکر می‌کرد.

در ادامه این مراسم پس از شعر خوانی شیرین علی گلمرادی، اصغر آب خضربه سخنرانی پرداخت.

وی با اشاره به القابی چون امیر دلها و سردار ادب فارسی که پس از گذشت فردی به وی اطلاق شد اظهار داشت: پیش از اینکه این القاب را به کار ببریم باید به این فکر کنیم که چرا مرحوم فردی صاحب چنین لقب و دستاوردی شده است. من به عنوان فردی که همواره در خدمت او بودم او را یک جوان مسلمان دیدم که در تمام طول حیات خود از نوجوانی تا انتها، رویه و سبک زندگی قرآنی داشت و مسوولیت پذیر بود.

وی افزود: مرحوم فردی مانند آب زلالی بود که هرکه به او بیشتر نزدیک می‌شود بیشتر می‌توانست از او بهره ببرد و همین ویژگی و نگاه دلسوزانه او بود که مسجد جواد الائمه (ع) را امروزه صاحب بیش از 200 عنصر فرهنگی کرده است.

در ادامه این مراسم حجت الاسلام سید محمود دعایی سرپرست موسسه اطلاعات به سخنرانی پرداخت.

شیفته رفتار فردی شدم

وی با بیان اینکه آذری نیست ولی آنها را دوست دارد و گاهی هم مانند آنها حرف می‌زند اظهار داشت: ما از هر جهت مدیون خطه آذربایجان هستیم یادم هست زمانی که شهر نجف آواره و فراری زندگی می‌کردم با نوشته‌های صمد بهرنگی آشنا شدم و داستانهایش را هم می‌خواند در همان ایام شرح منوچهر هزارخانی در مورد جامعه شناسی داستان‌های بهرنگی نیز به دست رسید و آن را خواندم. آن زمان به بهرنگی علاقه‌مند شده بودم اما جهان‌بینی ماتریالیستی او را نمی پسندیدم. آرزویم این بود توانمندی بهرنگی در نوشتن در خدمت تعالیم اسلامی هم قرار بگیرد تا اینکه با مرحوم فردی آشنا شدم و او را چنین نویسنده‌ای یافتم.

دعایی در ادامه با ذکر خاطره ای از مرحوم فردی گفت: روزی مرحوم آقای فردی به همراه یکی از دوستانم به دفتر من آمدند و از من خواستند عضویت در هیات امنای یک مجموعه ادبی را بپذیریم من در آن زمان به دلیل ماجراهایی که عضویتم در هیئت امنای موسسه شهر کتاب که به اسرار آقای کرباسچی پذیرفته بودم؛ ایجاد کرده بود از آن موضوع سرباز زدم. اما بعدها فهمیدم که آقای فردی می‌خواست با این حرکت به مثابه داستانی که از امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در یاد دادن چگونگی وضو گرفتن نقل شده بود، از من برای یاد دادن موضوعی به فردی که ناظر آنها بود، استفاده کند.

مدیر مسوول روزنامه اطلاعات ادامه داد: برخورد دومم با مرحوم فردی در همایش تجلیل از پیش‌نگاران مطبوعات بود که قرار بود در آن از آقای فردی هم تجلیل شود. در آن مراسم شاهد بودم که او به این مراسم بی‌اعتنا است و کاری به تعریف و تمجیدی که از او می‌شود کاری ندارد در واقع به این خاطر به این مراسم آمده بود که از او خواسته بودند بیاید وگرنه این که چه موقع از او تجلیل شود برایش اهمیت نداشت و من شیفته این رفتار او شدم.

روزی که دعایی به فردی اقتدا کرد

دعایی با اشاره به آخرین دیدارش با مرحوم فردی نیز گفت: در همین سالن بود که زمانی که برای آخرین بار او را دیدم قرار شد بعد از مراسم برای نماز بیرون برویم وضو را که گرفتم و به نمازخانه که رسیدم دیدم او گوشه دنجی را برای خود انتخاب کرده  و نماز می‌خواند. آنچنان تحت تاثیر این حرکت او قرار گرفتم که همانجا به او اقتدا کردم و یکی از لذت بخش ترین نمازهای زندگیم را خواندم.

وی در پایان اظهار داشت: آقای فردی در طول حیات خود خلاء نگارش داستان‌های مذهبی را برای ما پر کرد تا شیفته کسانی نباشیم که با وجود خوب نوشتن مذهبی نبودند.

در ادامه این مراسم پیروز ارجمند و سعید وکیلی منش به اجرای قطعه موسیقایی پرداختند.

در پایان این مراسم نیز لوح یادبودی از سوی رئیس حوزه هنری به خانواده مرحوم فردی اعطا شد.