به گزارش مشرق، مالک شریعتی از اعضای جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی در یادداشتی که در هفته نامه "پنجره" منتشر شده، به تحلیل انتخابات یازدهم ریاست جمهوری پرداخته است که متن آن را در ذیل می خوانید:
در مقدمه باید گفت پیروزی آقای روحانی قاطع نبود. کسب 18.5 میلیون رای او گرچه در برابر 6 میلیون رای قالیباف نسبتی سه برابری ایجاد کرده است، تنها بیانگر 51% آراء است و نشان می دهد اگر در طرف مقابل عقلانیت سیاسی و روحیه گذشت حاکم بود، دور از ذهن نبود که امروز نتیجه دیگری رقم خورده باشد. اینکه برخی می گویند لاجرم هر 8 سال جهت گیری کشور و اقبال مردم به جریانهای سیاسی باید عوض شود و نتیجه طبیعی بود، صحیح نیست و امری محتوم نبوده است. اگر در راس اصولگرایان تدبیر درست مبتنی بر فداکاری صورت می گرفت بعید نبود که حتی در مرحله نخست انتخابات نتیجه به نفع آنان تغییر نماید.
نکته دیگری که در مقدمه قابل ذکر است اینکه در این ناکامی بزرگ اصولگرایان، تقصیری متوجه بدنه رای دهندگان به نامزدهای متعدد اصولگرا نیست. بدنه حزب الله در رای دادن کمترین اشتباه را داشت، چراکه هرکس براساس حجت شرعی بین خود و خدا به نامزد اصلح رسید و برای رضای خدا رای داد و جز این وظیفه ای نداشت. نمی توان کسی را تخطئه کرد که چرا به قالیباف رای داده یا دیگری را خائن خواند که چرا جلیلی را اصلح دانسته و یا حتی ولایتی و رضایی! عوض شدن رای از جلیلی به قالیباف و یا عکس آن چیزی را در نتیجه کلی عوض نمی کرد. وحدت بدنه در روزهای احساسی آخر نه مقدور بود و نه تاثیری در ایجاد جو مثبت روانی به نفع کلیت جریان اصولگرایی داشت. تا وقتی که خود نامزدها در صحنه رقابت مانده و خود را پیروز می دانستند، چه انتظاری از طرفداران آنها می شد داشت؟ لذا اینکه اکنون برخی هواداران نامزدها یکدیگر را متهم به عدم درک درست از صحنه و تصمیم نادرست کنند دور از انصاف است. اگر مقصری وجود داشته باشد که دارد، خود نامزدها و بزرگان حامی آنها بودند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. پیروزی آقای روحانی و شکست نامزدهای اصولگرا دلایلی دارد که آنها را مرور می کنیم:
1. نخستین عامل این نتیجه، اراده و تقدیر الهی بود که «تلک الایام نداولها بین الناس»؛ ضمن اینکه سنت خدشه ناپذیر خداوند در یاری رساندن به اهل جماعت و وحدت است که «یدالله مع الجماعه»؛ هر گروهی فارغ از نیت اهلش اگر متحد شوند به پیروزی می رسند و هر امتی صرفنظر از حق و باطل بودن، اگر راه تفرقه در پیش گیرند، فشل می شوند. لذا اینکه کسانی در جبهه نیروهای انقلاب، عدم وحدت، تکروی خود و چه بسا آتش گشودن به روی جبهه خودی را با تکلیف مداری توجیه کنند، قابل قبول نیست چراکه تلاش برای کسب پیروزی جریان انقلابی خود جزئی از تکلیف است که متاسفانه در این صحنه بدان توجه نشد.
2. علت دوم، فهم محدود غیرواقعی برخی بزرگان اصولگرایی از دوگانه «تکلیف مداری و نتیجه گرایی» است که نتیجه عدم درک صحیح از دوگانه «آرمانگرایی و واقع بینی» است. پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات، جمله ای منسوب به شهید گرانقدر، محمد جهان آرا، پیامک می شد: «بچه ها! اگر شهر سقوط کرد، دوباره فتح می کنیم. مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند.» این عبارت زیبا اما هیچ ارتباطی با نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ندارد چراکه در جریان سقوط اولیه خرمشهر فرماندهان ضمن شناخت صحیح تکلیف، با جانفشانی عمل کرده بودند و رزمندگان هم چیزی کم نگذاشته بودند و لذا بعدا با تجهیز قوای خود خرمشهر را به لطف خدا دوباره فتح نمودند، اما در ماجرای اخیر یقینا در راس جریان اصولگرایی عده ای نتوانستند تکلیف درست را تشخیص دهند و اصرار بر راه غلط خویش را تکلیف دانسته، توپخانه هوادارانشان را به سمت خودی هدایت کردند و متاسفانه هنوز هم نفهمیده اند که تکلیف اصلی ممانعت از پیروزی رقیب جریانی اصولگرایان بود و رسیدن به چنین نتیجه ای عین تکلیف است. شبیه ترین واقعه تاریخی برای اصولگرایان، ماجرای غفلت از تنگه احد است که عده ای ـ علیرغم هشدار دلسوزان ـ به خیال پایان نبرد و پیروزی قطعی در لحظه لازم تصمیم درستی نگرفتند و شکست را برکل نیروها تحمیل کردند.
3. عامل سوم، برنامه جامع و دقیق جناح رقیب همراه با صبر و حوصله کافی بود. پس از ثبت نام آقای هاشمی در انتخابات اخباری منتشر شد که سایر نامزدهای اصلاح طلب یا کارگزاران انصراف داده یا به زودی کنار می کشند. اما آنها برای ردصلاحیت هاشمی هم فکر کرده بودند، لذا کناره گیری عارف و روحانی بلافاصله تکذیب شد؛ یکی از نزدیکان خاتمی و یکی از یاران هاشمی باید درصحنه می ماندند تا در نهایت معلوم شود شرایط رقابت برای کدامیک مهیاتر است و دیدیم که در وقت مقتضی عارف به نفع هاشمی کنار رفت و آرای آنها را تجمیع نمود.
4. علت چهارم، رفتار انتخاباتی نادرست اصولگرایان بود. اعضای مهمترین ائتلاف اصولگرایان تا اواخر فروردین در صدرنظرسنجی ها بودند اما علیرغم کناره گیری ارزشمند آقای حدادعادل، عدم پایبندی به شرط ائتلاف (وحدت در مقابل جریان رقیب) از سوی آقای ولایتی در روزهای آخر نتوانست به جلب اعتماد مردم کمک کند. تخریب اصولگرایان نسبت به یکدیگر و غفلت از رقبای اصلی در رسانه ها و حتی در مناظره آخر تلویزیونی در پیش چشم مردم نمایشی از درگیری درون جبهه ای به مردم القاء کرد و آنها را از عواقب اعتماد به چنین جریانی نگران نمود. نقش مخرب آقای رضایی در به رخ کشیدن این اختلاف در مناظره آخر ـ که البته آورده ای برای خودش هم نداشت ـ مزید بر علت شد.
5. دلیل پنجم، درگیری های گذشته اصولگرایان با یکدیگر در اداره کشور و نقش ویژه احمدی نژاد در این میان بود. اوج این کشمکش ها در یکشنبه سیاه مجلس نهم بین دو رئیس قوه اصولگرا ـ فارغ از تفاوت آنها و عامل اصلی ـ برای مردم انزجار آور شد، همچنانکه درگیری های جریان دوم خرداد در شورای شهر اول مردم را از آنها رویگردان نمود. نقش سرمایه سوز آقای احمدی نژاد خصوصا در دو سال اخیر (از خانه نشینی 11 روزه تا همراهی مشایی در ثبت نام) را در این میان نمی توان انکار کرد. اینکه پس از دوگانه احمدی نژاد ـ هاشمی در سال 88، نماینده تفکر هاشمی در انتخابات 92 بتواند پیروز میدان شود، دلیلی محکم بر نقش مخرب خود احمدی نژاد در هدر دادن این سرمایه بود. میزان مشارکت مردم از 85 درصد در سال 88 به 73 درصد در سال 92 کاهش اما آرای روحانی به نسبت موسوی، 5.5 میلیون افزایش یافت؛ به عبارت دیگر با فرض اینکه 12 درصد کاهش در مشارکت، اکثرا متعلق به طرفداران دوآتشه میرحسین است ـ که فرض درستی نیز هست ـ می توان نتیجه گرفت حدود 7 میلیون رای از آرای 18.5 میلیونی روحانی از سبد احمدی نژاد در سال 88 برداشت شده است و در واقع مفهوم دیگر این اعداد و ارقام این است که به سبب این اختلافات و نیز پیام «نه به احمدی نژاد» توسط بخشی از بدنه اجتماعی، آقای روحانی نیز در سبد قبلی آرای اصولگرایان با نامزدهای اصولگرا شریک شده است.
6. عامل ششم، واگرایی اصولگرایان همزمان با همگرایی در جریان رقیب و تاثیر عمیق آن در ایجاد موج مثبت اجتماعی به نفع آنها بود. این مساله بسان یک الاکلنگ عمل کرد بطوریکه از یک طرف عدم وحدت اصولگرایان همزمان با اثر کاهنده برای خودشان، اثر افزاینده در اقبال مردم به رقیب داشت و از طرف دیگر کناره گیری عارف به نفع روحانی در سه روزمانده به انتخابات، ضمن وارد کردن شوک مثبت اجتماعی به جامعه به نفع روحانی، زشتی عدم وحدت اصولگرایان را بیشتر به رخ کشید. کناره گیری دکتر حدادعادل نیز کافی نبود چراکه هنوزچند نامزد اصولگرا در صحنه رقابت باقی مانده، برخی خود را برنده قطعی انتخابات می دانستند و برخی معنای مقاومت را با لجاجت اشتباه گرفته بودند. همانطورکه در مقدمه اشاره شد این خود نامزدهای اصولگرای مدعی سیاست و تدبیر بودند که با تحلیل شخصی غلط یا متاثر از دیگران به خطا رفتند. برخلاف نظر برخی اهل خطابه، باید گفت اگر نامزدهای اصولگرا به موقع متحد می شدند، موج مثبت اتحاد علاوه بر جمع جبری آرایشان، در همان مدل الاکلنگی هم رای نامزد نهایی را بالا می برد، هم جلوی ایجاد موج فزاینده آرای روحانی را می گرفت و کار در دور اول به نفع اصولگرایان تمام می شد؛ اما متاسفانه اینگونه نشد.
آقای دکتر ولایتی که در مناظره ها مدعی فهم سیاست در حد پیچیدگی های سیاست بین الملل و مدیریت دوران جنگ بود، ساده ترین مساله عقلانی سیاست پیش پای خود را ندید که اولا رتبه اش در نظرسنجی ها بعد از مناظره سوم به شدت سقوط کرده است و ثانیا این اصال بدیهی را درک نکرد که در مقابل رقیب متحد باید با اتحاد وارد شد که اساسا به دلیل همین خطر قبلا پیشنهاد تشکیل ائتلاف سه نفره را داده بود ولی از درک خطر در زمان به وجود آمدنش عاجز ماند.
آقای دکتر جلیلی که در راس مهمترین شورای امنیتی کشور همواره باید علاوه بر دقت در نظر کارشناسان اهل فن، ذائقه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اعتقادی و ... جامعه را از بررسی گزارشات مبتنی بر نتایج نظرسنجی های گوناگون ـ به عنوان یکی از ابزارهای سنجش ـ رصد کند و در تصمیم گیری ها دخیل نماید تا مشکل امنیتی برای کشور درست نشود، نظرسنجی مراکز معتبر امنیتی، انتظامی و رسانه ای کشور را نادیده گرفت و در مقابل نظرسازی خواندن آنها توسط رسانه های حامی اش سکوت کرد، ضمن اینکه حامیان ایدئولوگ او نیز آرمانگرایی را با واقع بینی همراه نکردند و در یک رقابت بشری، ابزاری بشری مثل نظرسنجی های علمی و معتبر را به هیچ انگاشتند و دیده شد که ترتیب نامزدها در نظرسنجی های آخر دقیقا درست و نسبت آرایشان نزدیک به واقع بود. آخرین نظرسنجی داخلی ـ که به اطلاع نامزدها نیز رسید اما برای جلوگیری از تاثیر منفی بر مخاطبان رسانه ای نشد ـ رشد آرای رئیس جمهور منتخب را تا 38% و بقیه را از 20% به پایین نشان می داد و در همان نظرسنجی حدود 15% گفته بودند که هنوز تصمیم نگرفته اند به چه کسی رای دهند.
آقای قالیباف هم که در همه نظرسنجی ها تا 3 روز مانده به انتخابات پیشتاز بود، به دلیل بناکردن سازمان رای خویش از ابتدا (از سال 84) بر شنهای روان یا همان قشر خاکستری جامعه به جای محکم کردن پایگاه و خاستگاه خود و تلاش برای برقراری ارتباط با عامه از آن پایگاه اجتماعی قابل اتکا، قافیه را باخت؛ تجربه نشان داده است که قشر خاکستری همواره در 48 ساعت آخر تصمیم خود را به نفع موج به راه افتاده عوض می کنند و این بار نیز چنین کردند. لذا او هم متزلزل شد و نتوانست برتری خود را حفظ کند و دوم شدن در انتخابات را نیز بیشتر مدیون ضعف رقبایش در جبهه اصولگرایان و آغاز دیرهنگام موج انتخاباتی رقیب است و اگر انتخابات چند روز دیرتر برگزار می شد معلوم نبود چه رتبه ای نصیبش می شد!
7. علت هفتم، پاس گل مدافع خودی به مهاجم حریف بود. قبلا ذکر شد که عارف و روحانی هر دو ماندند تا بهترین تصمیم با توجه به صحنه رقابت اتخاذ شود. در نظرسنجی های اولیه روحانی با 1.5 درصد پایینتر از عارف قرار داشت و برخی پیش بینی می کردند که شاید عارف گزینه نهایی باشد. اما تلاش ناشیانه برای ایجاد دوقطبی جلیلی ـ روحانی نه تنها کمکی به جلیلی نکرد که روحانی را به عنوان رقیب هم موضوع او در نظرسنجی ها بالا کشید. چراکه مخالفان جلیلی را ـ ناجوانمردانه ـ نماینده وضع موجود و مسوول شماره یک اوضاع نابسامان اقتصادی معرفی کردند و همه می دانند که مردم هیچگاه به نماینده وضع موجود رای نخواهند داد.
از زمانی که دکتر احمدی نژاد رسما بر تاثیر تحریم ها بر اوضاع مشوش بازار ارز صحه گذاشت، تلاش دشمن برای گره زدن مشکلات اقتصادی کشور به تحریم ثمر داد. ضمن اینکه آنها همواره تحریم را ـ به غلط ـ ناشی از برنامه هسته ای ایران تبلیغ می کردند. البته رهبر معظم انقلاب در سخنرانی نوروزی خویش تحریمها را در کنار سوءمدیریت داخلی موثر دانستند و آن را قابل غلبه برای ملت ایران دانستند اما در این شرایط کسی که مسوول مذاکرات هسته ای کشور است نباید با حفظ سمت و بدون استعفا از این مسوولیت به عرصه رقابت گام می نهاد. روحانی که قبل از جلیلی اعلام حضور کرده بود، با توجه به مسوولیت قبلی اش در مذاکرات هسته ای این جملات کلیدی را به عنوان دلیل حضور خود بیان کرد: «اینکه تحریم نباشیم، فشاری بر ملت نباشد و زندگی توام با رفاه و آرامش داشته باشیم هم حق مسلم ماست ... نه اینکه فقط انرژی هسته ای حق مسلم ما باشد.» با این دست فرمان از سوی روحانی خیلی طبیعی بود که ثبت نام دیرهنگام جلیلی بهترین هدیه انتخاباتی برای او باشد و متاسفانه باید گفت که در پشت صحنه کاندیداتوری آقای جلیلی بودند افرادی که با همین نگاه حضور جلیلی در صحنه را تجویز می کردند و حمایت همیشگی مردم از حقوق هسته ای کشور را ـ که هنوز هم پابرجاست ـ عاملی برای رای قاطع به وی می دانستند. غافل از اینکه مردم برای نمایش اصرار بر حق مسلم هسته ای خود، الزامی به انتخاب جلیلی نداشتند. یکی از دوستان رسانه ای می گفت حدود رو هفته قبل از زمان ثبت نام، یکی از مسوولان ارشد ستاد آقای جلیلی را ملاقات کرده و از او پرسیده که بالاخره ایشان کاندیدا می شود یا نه؟ و او که همان زمان هم از نزدیکان جلیلی بود، پاسخ داده بود که باید بیاید و در یک مناظره تلویزیونی دیدنی با روحانی او را مغلوب کرده و رئیس جمهور شود! اگرچه این مناظره دو نفره اتفاق نیفتاد اما شبیه آن در سخنرانی های دانشگاهی و مناظره نمایندگان کاندیداها رخ داد تا همین پیام را به جامعه منتقل کند. اینکه آقای جلیلی به عنوان دبیر شورایعالی امنیت کشور نتواند تحلیل کند که نباید اجماع بر حقوق هسته ای کشور را موضوع انتخابات کرد و به رای گذاشت جای تعجب ندارد؟! به هرحال حضور آقای جلیلی در صحنه رقابت، بهترین مزیت نسبی رقابت را برای آقای روحانی فراهم نمود، موضوع و فضای حرف زدن داد و خصوصا پس از کمک بی نظیر دکتر ولایتی در مناظره سوم به او، این رقیب یک و نیم درصدی اصولگرایان را به رئیس جمهور 50 درصدی تبدیل نمود.
8. عامل هشتم، مصون ماندن آقای روحانی از نقد توسط رقبای اصولگرایش بود. رقابت دورنی اصولگرایان باعث پرداختن آنها به یکدیگر شد و آنجایی هم که بنا بر نقد رقیب بود، دکتر عارف به خوبی نقش سپر بلا را برای روحانی ایفا نمود؛ چراکه عارف معاون اول خاتمی و نماد اصلاح طلبی بود و باید پاسخ تمام انتقادات حتی خطابه تند و تیز غرضی را هم می داد.
9. دلیل نهم که باعث رای بالا و غیرمنتظره روحانی در روستاها و مناطق کمتر برخوردار نیز بود، روحانی بودن وی بود که اولا باعث اطمینان عامه مردم علاقه مند به نظام به او می شد و ثانیا پس از رابطه نامناسب احمدی نژاد با علمای دینی، این طبقه از مردم که به دلیل دوری از جزئیات سیاسی و رسانه های مجازی، سهم نظر روحانیون در اطمینان آنها به یک نامزد از سایر طبقات اجتماع بیشتر بود، به سوی یک روحانی گرایش بیشتری پیدا کردند.
10. دلیل دهم، تلاش موثر آقای روحانی برای متفاوت نمایاندن خود بود. با وجود حضور عارف در صحنه، او رفتارهای مورد پسند بدنه اجتماعی اصلاح طلبان را انجام نداد و این روحانی بود که در حسینیه جماران چنان کرد یا در روز 14 خرداد برخلاف سایرین به جای حضور در مراسم حرم امام، به تشییع جنازه آیت الله طاهری در اصفهان رفت. بیان خطیبانه و شفاف ـ که در اصولگریان تنها حدادعادل از آن برخوردار بود ـ همراه با نماد هوشمندانه کلید نیز کمک کرد تا متفاوت جلوه کند.