نگاه «گذشته» جهاني شده و ديگر ايراني بودن جوهره اصلي فيلم نيست. به همين خاطر مي‌توان گفت بر خلاف نظر عده‌اي كه مي‌گويند «احمد» (علي مصفا)، آينده «سيمين»(ليلا حاتمي) است. احمد نشانه همه مهاجريني است كه نه به طور كامل از گذشته خود بريده‌اند و نه در حال و آينده‌شان چراغ اميدي وجود دارد، مهاجريني كه از اقوام و ملت‌هاي مختلف در اروپا و امريكا به صورت رقت باري زندگي مي‌كنند

 
به گزارش سرویس فرهنگی مشرق، «امروز» مضارع «گذشته» است. همه ما چيز‌هايي از گذشته داريم كه پله پله و آرام آرام با ما جلو مي‌آيند و رد پايشان هيچ وقت از زندگي ما بيرون نمي‌رود. «گذشته» فرهادي هم مي‌خواهد ردپاي گذشته را دنبال كند بدون اينكه هيچ فلش بكي به گذشته بزند. «گذشته» اين روز‌ها مهم‌ترين فيلم روي پرده سينماهاي ايران است، فيلمي به زبان فرانسوي كه در ايران خيلي‌ها دوست دارند آن را فيلمي ايراني بدانند. 

«گذشته» آينده سيمين است؟
سيمين مي‌خواست از ايران برود، نادر مخالف بود. آنها به دادگاه رفتند تا طلاق بگيرند. فيلم در دادگاه به پايان رسيد بدون اينكه بگويد «جدايي نادر از سيمين» به كجا رسيد. در انتهاي «جدايي» هيچ كس نفهميد كه سيمين همسر و فرزندش را رها كرد و به خارج رفت يا نه! هر بيننده‌اي مي‌توانست انتهاي فيلم را به نحوي كه دوست داشت، جمع كند. حالا با اكران فيلم جديد فرهادي، اين سؤال در ذهن بيننده ايراني به وجود آمده است كه فرهادي دوست دارد ادامه داستان «جدايي» را روايت كند؟ در فيلم مهاجر ايراني وجود دارد كه مي‌تواند همان «سيمين» باشد. مهاجرت نخ ارتباط داستان دو فيلم است. به همين خاطر بسياري از كساني كه «جدايي» را فيلمي توهين‌آميز مي‌دانستند، معتقدند فرهادي در «گذشته» نشان داده كه مهاجرت آن طور كه در داخل ايران بعضي‌ها حاضرند خانواده خود را براي رفتن از ايران فنا كنند، رويايي نيست و غرب آن اتوپيايي كه شرقي‌ها دنبالش مي‌گردند، نيست.

مهاجرت حتي در خارج از كشور هم باعث فروپاشي خانواده‌ها مي‌شود. مهاجر داستان«گذشته» بر خلاف سيمين كه تمام وجودش را حس رفتن گرفته بود، آنقدر بيچاره است كه ميان گذشته و آينده مانده و بايد با يك جدايي ديگر، آينده خود را عوض كند. «جدايي» داستان رفتن را روايت مي‌كرد. ما در ايران با مهاجرت غريبه نيستيم، اما «گذشته» داستان مهاجران را روايت مي‌كند؛ مهاجريني كه مي‌توانند از هر كشوري باشند. 

نگاه «گذشته» جهاني شده و ديگر ايراني بودن جوهره اصلي فيلم نيست. به همين خاطر مي‌توان گفت بر خلاف نظر عده‌اي كه مي‌گويند «احمد» (علي مصفا)، آينده «سيمين»(ليلا حاتمي) است. احمد نشانه همه مهاجريني است كه نه به طور كامل از گذشته خود بريده‌اند و نه در حال و آينده‌شان چراغ اميدي وجود دارد، مهاجريني كه از اقوام و ملت‌هاي مختلف در اروپا و امريكا به صورت رقت باري زندگي مي‌كنند.

آنها واقعيت زندگي در غرب را لمس كرده‌اند و ديگر تصورشان از شهري مانند پاريس، برج ايفل و خيابان زيباي شانزه‌ليزه نيست، آنها به لايه زيرين زندگي در غرب دست يافته‌اند و بايد با همان خانه‌هاي خراب و محله‌هاي كثيف سر كنند و در تنهايي «گذشته» را مرور كنند. احمد(علي مصفا) را حتي مي‌توان در گذشته فيلم‌هاي فرهادي ديد. در درباره الي، احمد همان مهاجر دوباره به ايران برگشته است كه براي فرار از زندگي در غرب، خودش را به هر نحوي سرگرم مي‌كند و تلاش مي‌كند تا در چشم سايرين، انساني سرخوش ديده شود. 

نسبي‌گرايي فرهادي از كجا مي‌آيد؟
فرهادي فيلمساز اجتماعي است. او علاقه خاصي به نشان دادن مشكلات خانواده‌ها دارد. به همين خاطر چند چيز در فيلم‌هايش به صورت مداوم تكرار مي‌شود؛ مشكلات همسران، بچه‌هاي طلاق و خانواده‌هايي كه در حال نابودي هستند. فيلم‌هاي فرهادي مشخصه ديگري نيز دارند. فرهادي تلاش مي‌كند تا نشان دهد هيچ كس داراي خير مطلق نيست و هيچ كس هم شّر مطلق نيست. همه شخصيت‌ها خاكستري هستند. به همين دليل است كه هر وقت فيلمي از اين كارگردان نمايش داده شده، بينندگاني كه عادت كرده‌اند خير و شر را به صورت مطلق نگاه كنند، دچار دو دستگي شده‌اند.

زماني كه فرهادي جدايي نادر از سيمين را ساخت و نماينده ايران در اسكار شد، حتي رئيس سازمان سينمايي كه بعدا مدعي لابي‌گري اسكار شده بود نمي‌دانست در مقابل اين فيلم موضع تأييد بگيرد يا تكذيب. در هنگام اكران «جدايي»، برخي از تماشاگران و منتقدان سينما، حق رفتن را براي سيمين قائل بودند، در مقابل هم گروهي وجود داشتند كه عقايد «نادر» را مي‌پسنديدند. گروه اول كه مهاجرت را نقطه عطف زندگي شرقي‌ها مي‌دانند، از اينكه در «گذشته» يك مهاجر سرخورده را مي‌بينند دل خوشي ندارند. گذشته نتوانسته رضايت اكثر منتقدان روشنفكر را جلب كند، اما نسبي‌گرايي فرهادي بيش از اينكه اعصاب بينندگان فيلم را خط‌خطي كند، از نظر فلسفي هم با فرهنگ ما در تعارض است. 

فلسفه نسبي‌گرايي كه در آن همه چيز نسبتي از صفر تا صد را دارند به طوري كه هيچ صفر يا صد مطلق در آن وجود ندارد، اين نوع تفكر ريشه‌هاي تاريخي دارد. افلاطون و ارسطو هر دو نسبي‌گرايي را نقد كرده‌اند. فلاسفه غربي مانند كانت و ويل دورانت به نسبي بودن اخلاق اعتقاد داشته‌اند. در ميان فلاسفه اسلامي ابن‌سينا به صورت مفصل به نسبي‌گرايي در اخلاق پرداخته و خواجه نصير بحث‌هاي مشابهي را ارائه داده است. از فلاسفه معاصر استاد شهيد مرتضي مطهري نيز درباره نسبيت‌نظراتي دارد. شهيد مطهري با استناد به قرآن كريم، اثبات مي‌كند كه نسبيت‌گرايي در اخلاق جايي ندارد. به همين خاطر و با احترام به همه منتقدان سينما بايد گفت تاكنون به ديدگاه‌هاي فلسفي فرهادي نگاه درستي نشده است. شايد فرهادي هيچ وقت ادعاي فلسفه نداشته باشد اما جهان‌بيني كه در فيلم‌هايش ارائه مي‌كند، نشان دهنده نوع فلسفه‌اي است كه به آن اعتقاد دارد. 

جزئيات مهم است
فرهادي قبل از اينكه فيلمساز خوبي باشد، فيلمنامه‌نويس خوبي است. او دقت زيادي در نگارش فيلمنامه‌هايش به خرج مي‌دهد. فرهادي از جزئيات به راحتي عبور نمي‌كند و هر چيزي پيغامي دارد. در «گذشته» فيلم پر از المان و مفاهيم است. وقتي صحنه سوراخ‌كردن ديوار را مي‌بينيم به ياد تأثير يك غريبه در خراب كردن ديوار‌هاي يك زندگي مي‌افتيم يا وقتي در صحنه ابتدايي فرودگاه حرف‌زدن دو شخصيت اصلي فيلم را پشت شيشه مي‌بينيم، درحالي كه حرف‌هاي يكديگر را نمي‌فهمند. نمونه‌اي ديگر از نمادسازي ابتداي فيلم است وقتي كه ماشين دنده عقب مي‌آيد و باعث تصادف مي‌شود يا اينكه وقتي لكه‌اي روي لباس مي‌افتد و هيچ وقت پاك نمي‌شود، بيننده را به ياد مفهوم گذشته مي‌اندازد كه ردپايش در حال و امروز آنها ديده مي‌شود و به راحتي هم پاك نمي‌شود. از شروع فيلم شاهد اين هستيم كه فرهادي مي‌خواهد با نشانه‌گذاري ما را به سمت و سوي اصل داستان پيش ببرد. پازل‌هاي كوچكي كه فرهادي در طول فيلم دانه دانه آنها را در جاي مناسبش قرار مي‌دهد و بيننده را مانند «جدايي» يا «درباره الي» در بي‌خبري نگه نمي‌دارد. جزئيات خيلي مهم هستند، فرهادي به ما مي‌گويد با دقت فيلم را نگاه كنيم تا بتوانيم از جزئيات به كليات برسيم.
 
بي‌سرزمين‌تر از باد
از سوي ديگر در «گذشته» نگاه انساني انسان‌هاي شرقي در مقابل غربي‌هاي منفعت طلب و جدايي پسند، ديده مي‌شود. مردي كه بچه‌ها دوستش دارند، مي‌خواهد در همان چند روزي كه در خانه است همه چيز‌هاي خراب را درست كند و خاطره بدي از خودش در ذهن‌ها باقي نگذارد.

«گذشته» فيلمي جهاني و بي‌وطن است. فرهادي هيچ اصراري ندارد كه بگويد فيلم در پاريس و فرانسه رخ مي‌دهد. اگر زبان فرانسوي فيلم نبود، «گذشته» مي‌توانست در هر كجاي اروپا يا حتي امريكا كه مهاجر پذيرند، رخ دهد. شخصيت ايراني فيلم هم مي‌تواند متعلق به هر كشور مهاجرفرستي باشد.

«گذشته»، نقد جدي به زوال اخلاق در غرب دارد؛ نقدي كه باعث شد تا كليساي جهاني جايزه سال ۲۰۱۳‌ اش را به اين فيلم اختصاص دهد. نقد جامعه اروپايي كه اين روز‌ها درگير مسائل سنگين اقتصادي و اجتماعي هستند از نگاه يك خارجي بي‌طرف مي‌تواند نگاه واقع‌بينانه‌اي به اتفاقاتي باشد كه زير پوست تمدن غربي در حال جريان است. اين اشتباه بزرگي است كه فكر كنيم فرهادي براي مكان خاصي به نام ايران يا فرانسه فيلم ساخته است. «گذشته» براي همه آدم‌هايي است كه پل‌هاي پشت سرشان را به اميد فرار به آينده بهتر خراب كرده‌اند اما خودشان بزرگ‌ترين بازمانده از گذشته هستند.

منیع: روزنامه جوان