کد خبر 235788
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۰

واشنگتن به‌خوبی می‌داند که درافتادن با ایران یا سوریه یک جنگ منطقه‌ای را ایجاب می‌کند و جنگ منطقه‌ای نه‌تنها با کاهش بودجه تناسبی ندارد بلکه نیازمند افزایش در هزینه‌های نظامی آمریکاست.

به گزارش مشرق به نقل از فارس، تقریبا 10 سال است که آمریکایی‌ها از گزینه‌های روی میز خود علیه ایران سخن می‌گویند و اخیرا همین ادبیات را در خصوص سوریه نیز به‌کار بسته‌اند. بدیهی‌ست که کشوری که در دو جنگ جهانی حضور داشته است، در جنگ‌های خانمان‌سوز متعدد در سراسر جهان ازجمله ویتنام، شبه‌جزیره کره، پاناما، عراق و افغانستان نقش داشته‌ و بودجه نظامی آن تقریبا معادل نیمی از بودجه نظامی کل جهان است، وقتی از وجود گزینه نظامی بر روی میز سخن می‌گوید، نمی‌توان این تهدید را نادیده گرفت اما سوال این است که آیا ایالات متحده همچنان چنین قابلیتی را دارد یا خیر؟

بدیهی است که ایالات متحده اگر واقعا توان عملی کردن تهدیدهایش علیه ایران را داشت، تا الان صبر نکرده بود. «جورج فریدمن»، بنیان‌گذار اندیشکده استراتفور در یادداشت‌های پژوهش‌محور خود به صراحت از جایگزینی «رویکرد عمل جراحی» (Surgical Operations Approach) به‌جای حملات نظامی در دکترین نظامی ایالات متحده خبر می‌دهد. تاکنون تمام آن‌چیزی که از این رویکرد جدید دیده شده، حملات هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی، ترور دانشمندان هسته‌ای ایران و احتمالا حضور تعدادی از کوماندهای آمریکایی در سوریه، است.

در بین این سه اقدام هم در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران نقش موساد، شفاف‌تر و بیشتر از آمریکایی‌ها بوده است و در سوریه نیز، کوماندوهای بریتانیایی به‌مراتب ورزیده‌تر از آمریکایی‌ها عمل می‌کنند. بنابراین آنچه در عمل به‌عنوان جراحی‌های آمریکا باید مورد توجه قرار گیرد، همان حملات هواپیماهای بدون سرنشین است.

ماهیت حملات هواپیماهای بدون سرنشین هم اصولا به‌گونه‌ای است که علیه ارتش‌های کلاسیک قدرتمند که توان پدافندی قابل قبولی دارند، چندان کارآمد نیست بلکه تنها برای هدف قرار دادن گروه‌های شبه‌نظامی کارآمد است. وقتی آمریکا از روی میز بودن گزینه‌ نظامی علیه ایران یا سوریه سخن می‌گوید، طبعا از یک اقدام نظامی گسترده و کلاسیک و یا دست‌کم شبه‌کلاسیک سخن می‌گوید.

اما اینکه واقعا تا چه اندازه چنین رویکردی جدی است و گزینه‌های مزبور تا چه اندازه واقعا روی میز هستند، سوالی است که بیش از ادعاهای مستمر آمریکایی‌ها باید جواب آن را از دل بیانات اخیر مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا بیرون کشید.

در گزارشی که 18 ژوئیه از سخنان وی در رویترز منتشر شده است، دمپسی به صراحت از کاهش بودجه نیروهای مسلح آمریکا انتقاد کرده و اذعان کرده است که این کاهش بودجه، توان نظامی ایالات متحده را تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.

دمپسی که دو سال دیگر به‌عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا منصوب گردیده است، تصریح کرد که کاهش بودجه سالانه قوای مسلح آمریکا، بدون کاهش آمادگی نیروهای آمریکایی ممکن نیست. طی ده سال آینده قرار است هر سال 52 میلیارد دلار از بودجه نظامی آمریکا کاسته شود، مبلغی که از بودجه نظامی بسیاری از کشورها بیشتر است.

رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا همچنین هشدار داده است که نیروهای آمریکایی ممکن است خیلی کوچک‌تر از آن چیزی شوند که لازم است.

از سوی دیگر، «چاک هیگل»، وزیر دفاع ایالات متحده نیز گفته است که با ادامه روند فعلی کاهش بودجه، نیروهای مسلح آمریکایی چاره‌ای جز اخراج برخی از نیروهای خود نخواهند داشت.

قانون کاهش بودجه نیروهای مسلح آمریکا در سال 2011 به تصویب رسیده است، یعنی در شرایطی که هم بحران سوریه و هم مساله هسته‌ای ایران، در معادلات سیاست خارجی آمریکا وجود و نقش داشته‌اند. طبیعی‌ست که اگر قرار باشد گزینه‌ای به‌واقع روی میز سیاست خارجی آمریکا قرار گرفته باشد، نیازمند برنامه‌ریزی است.

واشنگتن به‌خوبی می‌داند که درافتادن با ایران یا سوریه یک جنگ منطقه‌ای را ایجاب می‌کند و جنگ منطقه‌ای نه‌تنها با کاهش بودجه تناسبی ندارد بلکه نیازمند افزایش در هزینه‌های نظامی آمریکاست. از این رو، می‌توان نتیجه گرفت که آمریکایی‌ها برای هیچ اقدام نظامی گسترده‌ای برنامه‌ریزی نکرده‌اند و راهبردی که جورج فریدمن از آن سخن می‌گوید، کاملا واقعی است.

بنابراین طرح پنج بندی آمریکا در خصوص سوریه نیز که از سوی رئیس ستاد مشترک ارتش این کشور مطرح شد، چیزی جز یک بلوف نظامی نیست. اگر منظور از این طرح همان ارسال سلاح برای شورشیان است که مدت‌هاست جریان دارد و اگر منظور دخالت نظامی مستقیم در سوریه است، با حرف‌های پیشین دمپسی در تناقض است. همچنین موانع بین‌المللی جدی هم نظیر مخالفت روس‌ها در بین هستند.

از این رو، گزینه‌های نظامی آمریکا دست‌کم در شرایط فعلی روی میز نیستند بلکه داخل ویترین هستند. ارتش آمریکا چون ببر درنده‌ای در باغ وحش است که دست و پایش را بسته‌اند. ارتش آمریکا حکایتی است از شکوهی که زمانی آمریکایی‌ها تصور می‌کردند در جهان دارند و شاید واقعا هم داشتند. این بدان معنی نیست که ارتش آمریکا قدرتمند نیست، بلکه بدان معناست که دیگر سخت است بتوان از آن به‌عنوان «ارتش هژمونیک» یاد کرد. این ارتشی نیست که به‌دنبال تثبیت هژمونی ایالات متحده باشد، اگرچه همچنان قدرت‌مندترین ارتش جهان است.

در چنین شرایطی، یک نکته کاملا باید مورد توجه دیپلماسی ایران قرار بگیرد. تهدیدهای ایالات متحده و به تبع آن اسرائیل مبنی بر درگیری نظامی با ایران با واقعیات موجود در عرصه تشکیلات نظامی ایالات متحده سازگاری ندارد؛ بنابراین نمی‌توان چنین تهدیداتی را جدی تلقی کرد. تهدیدات مزبور نباید ابزار امتیازگیری از ایران شوند.