دختر این قصه نامش مریم است
بیست سالی دارد و من شاهدم
لحظه هایش آشنا با هرغم است
گونه های سرخ چون گلبرگ او
گاه گاهی میزبان شبنم است
مادری دارد صبور و کم کمک
زیر بار زندگی پشتش خم است
از پدر چیزی نگفتم چون پدر
لاله ی سرخ میان پرچم است
درمیان قاب چوبی با دو میخ
بر دل دیوار خانه محکم است
یک پلاک و چفیه و یک ساک و عکس
سهم دختر از پدر خیلی کم است
سادگی سنگ قبری جمعه ها
میزبان چند شاخه مریم است