کد خبر 237349
تاریخ انتشار: ۱۱ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۸:۲۸

میانسال بود با موهای جوگندمی و محاسنی نسبتاً بلند. یک پارچه برزنتی پهن کرده بود گوشه خیابان و رویش کلی کتاب گذاشته بود. هر از گاهی یک رهگذر کنار بساطش می‌ایستاد کلی با هم حرف می‌زدند و دست آخر رهگذر یک کتاب می گرفت، با مرد میانسال دست می‌داد و می‌رفت.

به گزارش مشرق به نقل از دانشجو، جلوتر که رفتم دیدم کتاب‌ها اکثراً کتاب‌های شهید مطهری‌اند؛ از آشنایی با قرآن گرفته تا عدل الهی و اسلام و مقتضیات زمان، کتاب‌ها نو نبودند، جلدشان و رنگ و رو رفته‌ بودنشان نشان می‌داد که مال همان چاپ‌های اولیه‌اند، می‌گفت اینها کتاب‌های کتابخانه خودش هستند که از پدرش به ارث برده، می‌گفت: پدرم از هر جلد کتاب شهید مطهری چندین نسخه داشت.
 
 می گفت سال‌ها پیش برای یک کار بزرگ فرهنگی که در زندگی‌اش تحول زیادی ایجاد می کرد و مسیر زندگی‌اش را عوض می‌کرد، یک نذر جالب کرده. نذر کرده بود اگر آن اتفاق بیافتدو خیر زندگی‌اش در آن باشد هر سال به بهانه‌های مختلف کتاب‌های شهید مطهری و سخنرانی‌های ایشان را بیاورد و تبلیغ‌شان کند و رایگان بین علاقه‌مندان پخش کند.
 
شده بود مثل کتابخانه سیار! کتاب‌ها را امانت می‌داد و از رهگذری که جذب این طرح فرهنگی می‌شد قول می گرفت که حتماً کتاب را بخواند و شماره و آدرس می‌داد که اگر دوست داشت (روی این آخری تأکید زیادی می کرد) آن را پس بدهد تا بقیه هم بتوانند استفاده کنند.
 
تا به حال به این فکر نکرده بودم که می‌شود نذر فرهنگی هم کرد!