منتقدان شکر شکن شیرین سخن و البته بد دهن در وصف او چنین گفتند که: او سوگلی وزارت ارشاد بود و هر که بدو یار بود خانه اش آباد بود و در دوره اش فیلم سازی به هر مدل آزاد بود و ثمره اش یک عالمه جایزه از کن و گلدن گلاب و اسکار اَکَدمی آوارد بود و پاتوق جشنواره هایش برج میلاد بود و در ضمن نور چشمی احمدی نژاد بود.
دوره اش پر بود از تولید و پروداکشن، چه اسکناس ها که خرج نمی کرد برای پروژه های فاخر و فول آپشن! استرداد و راه آبی ابریشم و طوفان شن! خوب هم حمایت کرد از جوانان امروزی و فشن، ضمنا میانه ای نداشت با تجمع و داد و هوار و رفتار خشن.
در شرایطی که نه بحرانی بود و نه طوفانی و التهابی، آن روزها که آسمان سینما شده بود آفتابی، آقا بالاسر بنیاد سینمایی فارابی، برای چند جایزه خارجی و گُلدن گلابی و برای جلب اعتماد کمپانی های آنور آبی ، ریش گرو گذاشت و با پارتی و کلی لابی،"جدایی نادر از سیمین" را چپاند میان آثار انتخابی!
هر چند خودش بعدا گفت که مزاح کرده، اما رسانه ها ول کن نبودند و گیر دادند که اشتباه کرده، عده ای می گفتند اصلا گناه کرده! چرا سینمای پاک و معصوم ما را تباه کرده؟رفته اسکار را داده به اصغر که یواشکی فیلمش را سیاه کرده!
فقط مجوز میداد به موضوعات حساس! دزدی و قتل و غارت و خیانت و قصاص، این اواخر هم که سجاد پور را کرده بود رد تماس، جیک تو جیک شد حسابی با حبیب الله کاسه ساز!
باری! دوره اش که تقریبا به سر رسید، ز حامیان خبر رسید، چون جواد ز خانه سینما خیری ندید، گلوی گربه اش را بعد از حجله و مراسم درید و پای اهلش را زآنجا برید و گر چه مواجه شد با نقد های خیلی شدید ولی دیگر کسی خانه سینمایی ندید و نقلش نشنید.
عده ای می گویند شمقدری اصلا نداشت اراده، سینمای ما را مخدوش نموده و هر چه دلش خواسته مجوز داده. حالا هم بار و بنه به دوش نهاده، می رود لبنان با یک حساب بانکی که صفرهایش زیاده! عده دیگری که خوش بین هستند و با روی گشاده، معتقدند که شمقدری به تن کرده قبا و دستار و لباده، می رود که در افق محو شود با پای پیاده...
***
اصل خبر: گفته ميشود جواد شمقدری بعد از فراغت از سازمان سینمایی قصد سفر به لبنان را دارد تا یک فیلم سینمایی درباره اتفاقات جنگ 33 روزه را کارگردانی کند.