*من با هدفی جدی وارد عرصه بازیگری شدم و بعد به سمت کار طنز کشیده شدم. البته این خیلی خوب است که آدم شادیآور باشد اما من اینگونه نیستم که بگذارم برچسب طنز رویم باقی بماند.
*من اخیرا در فیلمی به نام "گاهی تلخ گاهی شیرین" به کارگردانی مهدی عابدینی بازی کردم. البته به احتمال زیاد اسمش تغییر خواهد کرد. این فیلم قرار است به جشنواره فجر امسال برسد. من نقش اول درام این کار را دارم و این اولین بار است که یک نقش جدی را بازی می کنم. این فیلم سه پرسوناژ اصلی دارد که داریوش ارجمند یکی از آنهاست.
*من در کارم رابطه های آنچنانی نداشته ام و نمی خواهم داشته باشم همیشه هم در این موارد به توصیه های پدرم گوش کرده ام اینکه خوشنامی اعتبار و آبروی آدم بهترین سرمایه است و سعی کرده ام هیچ وقت از ضابطه ها استفاده نکنم. من غرور بختیاری دارم و معتقدم اگر قرار است از دیگران بالاتر باشم و چیزی من را بالا ببرد مهارت های من است نه زیبایی های ظاهری یا دوستی ها. البته نمی گویم که همکارانم از این ضوابط استفاده می کنند اما من اینگونه نیستم.
*تهیه كننده ها اصلا دستمزدها را نمی دهند. بازیگری كه به جای روزی 8 ساعت كه یك كارمند كار می كند روزی 16 ساعت كار می كند باید هم بتواند دستمزد بیشتری دریافت کند اما اینگونه نیست. من و همسرم باید اجاره خانه بدهیم و علاوه بر آن من چند فرزندخوانده هم دارم، غیر از اینها مخارج دیگری هم هست... چگونه این دستمزدهایی كه نمی دهند یا بعد از چندین ماه می دهند، می تواند به من كمك كند.
*مسعود کیمیایی درباره متروپل گفت: شخصیت اصلی فیلم یک زن است و دیگر مردهای فیلمهای او پیر شدهاند و در همان سینمای تخریبشده متروپل ماندهاند. او درباره دلیل انتخاب سینما متروپل به عنوان لوکیشن اصلی فیلمش نیز گفت: این سینما تاثیر بسیاری بر روحیه من گذاشت و آرام آرام به سمت سینمای از دست رفته، خیابان از دست رفته و محله از دست رفته، رفتیم و این کمک زیادی به من کرد.
*داستان فیلم "متروپل" از نیمهشب تا صبح میگذرد. فیلم، قصه زنی است که گرفتار به اصطلاح هجومیانی میشود که به سمتش هجوم میآورند و درگیر این ماجرا میشود و درنهایت به یک باشگاه بیلیارد که نیمهشب باز است پناه میبرد. دو نفر در باشگاه هستند و مسایل و حوادثی تا صبح بهوجود میآید...
شانزدهمین نشست موضوعی سرای داستان با محوریت «ادبیات اردوگاهی» عصر روز گذشته با حضور مرتضی سرهنگی، جهانگیر خسروشاهی، کاموربخشایش نویسنده کتاب «آیتالله سیدمحمد خامنهای» و جمعی از اهالی فرهنگ و ادب در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد.
*انسانیترین شکل ادبیات، ادبیات اسرات است چرا که کسانی میخواهند بدانند که افراد چگونه در اسارت تاب آوردند به نوعی انسان به دنبال معنا است.
*در مواردی خاطرات اسرای ایرانی با خاطرات اسرای سایر کشورها مشترک است به گونهای که خندیدن در بین اسرا ممنوع بود، همچنین در اسارت هیچ چیزی به میل افراد نیست که یکی از آنها ندیدن رنگ است.
*خاطرات زنان اسیر مغفول مانده است که به تازگی کتابی از معصومه آباد با عنوان «من زندهام» منتشر شده است.
*بیست سال است که میگوییم و در روزنامهها مینویسیم اما گوش هیچکس بدهکار نیست و در بر همان پاشنه میچرخد. رهبر معظم انقلاب در همه جلسات میگوید و همه مسئولین فرهنگی، وزیر محترم، فرهنگی هنری، شهرداری، همه نشستهاند و هیچکس کاری نمیکند و شما شرح مفصل بخوانید از این مجمل. مشکل اینجاست که عمده دوستان فکر میکنند همین که بروند در یک سمینار موضوعی را فریاد بکشند و آن سمینار جهانی هم باشد این موضوع به یاد جهان میماند. این طور نیست.
*نکتهای که این وسط وجود دارد و من همیشه به آن فکر میکنم این است که چرا ما فکر میکنیم که برای معرفی اتفاقی که در بهمن ماه سال 57 در این سرزمین افتاد، حتماً باید حرفهای عجیبی گفته شود و فیلمهای عجیبی ساخته شود، ما همین انسانهایی را که پیشگامهای این جریان بودهاند اگر با همان نسبتهایی که داشتند به دنیا معرفی کنیم آنقدر در دنیا ذهن خام و فطرت آماده است که آنها را بهراحتی جذب میکند.
*شما همین الآن نگاه کنید در فاصله کمتر از یک سال شبکه «هیسپان تیوی» را از ماهوارهها حذف کردند، در همین فاصله این شبکه چقدر طرفدار پیدا کرده است که مجبور شدند حذفش کنند. ما اصلاً فکر نمیکردیم که این صدا به جهان رسیده باشد و یکباره دیدیم که این همه افراد مخاطب این جریان بودند. این نشان میدهد که زمانی که شما آن آرمانها را درست معرفی کنید، اصلاً لزومی به تبلیغ در مورد آنها نیست. ما در سینما اصلاً نیازی به فیلم فاخر هم نداریم، اگر آن چیزی را که وجود دارد درست به جهان نشان دهیم سریع طرفدار پیدا میکنیم.
*شما روحالله خمینی را که 36 میلیون نفر همان موقع عاشقشان شدند همانگونه که بود نشان دهید؛ تفکر، افق فکری و مواضع این مرد جهان را بههم میریزد و ما همین یک کار را هم بلد نیستیم که رئالترین گونه را برای نمایش امام خمینی(ره) انتخاب کنیم و واقعاً او را نمایش دهیم بدون اضافهکاریهای دیگر.
*این اشتباه ما بود که از هنرمندانی که نسبتی با آرمانهای انقلاب نداشتند کمک گرفتیم تا حرفهایمان را بزنیم، در حالی که چون خودشان نسبتی با این آرمانها نداشتند، اصلاً متوجه ماجرا نمیشدند و لذا وقتی این آرمانها را معرفی کردند اثر خوبی نشد و دلخواه ما هم نشد.
*ما اینجا شعرای بزرگی از افغانها داشتیم، سیدرضا محمدی، محمد بشیر رحیمی ــ محمد بشیر رحیمی ده دوازده سال در این مملکت طلبه بود، در شهر خوی داخل یک نجاری میخوابید ــ شاعر بسیار چیرهدستی است. خود بنده ده سال تلاش کردم که این آدم اقامت بگیرد فقط در ایران بماند، ندادند. آنقدر در اداره اتباع توهین شد به او که رفت.کانادا بهش بورسیه داد، رفت کانادا. سیدرضا محمدی به لندن رفت. او یک نام با کلاس ادبی بالاست. این شخص التماس میکرد اینجا بماند. بهش اقامت بدهند، ندادند و هیچکس هم نیست برود اداره اتباع برای مسئولینش توضیح دهد که آقای مسئول به والله که این شاعر از صد تا سیاستمدار برای این مملکت مفیدتر است، چرا اجازه میدهید اینها بروند؟