کد خبر 244027
تاریخ انتشار: ۴ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۶

«... در همین حال متوجه دختری جوان شدم که در انتهای سالن مشغول نواختن پیانو بود و من تا آن هنگام صدای این دستگاه را نشنیده بودم. نشسته بودم و با تعجب به آن گوش می‌کردم که آن دختر متوجه حضور من شد و برخاست و به طرفم آمد و دستش را به طرفم دراز کرد ... .»

 به گزارش مشرق، خبرآنلاین به نقل از کتاب «قدم کلیک‌هایتان بر چشم» نوشته محمدرضا زائری، دو خاطره مربوط به رفتارهای امام موسی صدر را منتشر کرده که در پی می‌آید:

* دکتر حسین کنعان در کتابش به نام "الامام موسی الصدر، قدر و دور" می‌گوید، امام موسی صدر برایم تعریف کرد که: «وقتی من حدودا 19 سال داشتم، پدرم (آیت‌الله صدر مرجع بزرگ تقلید) نامه‌ای برای نخست‌وزیر وقت نوشتند و قرار شد من نامه را ببرم و تحویل بدهم. لذا صبح زود از قم راه افتادم و به تهران آمدم. به محل زندگی او که منزلی باشکوه بود، مراجعه کردم. مرا به سالن طبقه اول راهنمایی کردند. نشستم و به تماشای در و دیوار مشغول شدم. آن فضا و محیط متفاوت و شیک و باشکوه با تابلوهای نقاشی و وسایل تزئینی و پرده‌های زربفت و ... برای من که از یک خانه ساده طلبگی آمده بودم، خیلی تازگی داشت و غرق در تفکر در این فاصله فرهنگی و اجتماعی بودم.

در همین حال متوجه دختری جوان شدم که در انتهای سالن مشغول نواختن پیانو بود و من تا آن هنگام صدای این دستگاه را نشنیده بودم. نشسته بودم و با تعجب به آن گوش می‌کردم که آن دختر متوجه حضور من شد و برخاست و به طرف من آمد و دستش را به طرفم دراز کرد! من دستم را روی سینه‌ام گذاشتم و سلام او را پاسخ دادم.»

دکتر کنعان می‌گوید در اینجا، امام موسی صدر خندید و به مزاح گفت: «و هنوز دستم روی سینه‌ام مانده است.»

جالب اینجاست که این فرهنگ زیبا و راه حل ستودنی که شاید منشاء آن هم ایشان باشند، الان در لبنان و بسیاری از جوامع کاملا رواج یافته است.

* دانشمند فاضل و نویسنده اندیشمند، استاد سید عباس نورالدین نقل می‌کرد: «روزی امام موسی صدر در یک کلیسا (یا دانشگاه) سخنرانی بسیار موثر و جذابی ایراد کرد و همه را مجذوب کرد. اواخر سخنرانی، خانمی جوان و زیبا که از توفیق عالمی مسلمان بسیار دلخور بود، به دوستانش گفت "من می‌دانم چطور حالش را بگیرم و ضایعش کنم" و بلا فاصله پس از پایان سخنرانی، در حالی که همه را متوجه خود کرده بود، جلو رفت و دستش را به طرف ایشان دراز کرد.

ایشان دستش را طبق عادت روی سینه گذاشتند. او هم که منتظر همین بود، پرسید "می‌خواهید نجس نشوید؟" (او به همان موضوعی اشاره کرد که مشکل سوء تفاهم خانم‌هاست و شبهه دون‌پایه بودن زنان در دیدگاه اسلام و نجس بودن غیر مسلمانان و ...)

ایشان با زیرکی بلافاصله پاسخ دادند: "بل لا حافظ علی طهارتک - بلکه بر عکس، تو آن قدر با ارزش و پاک هستی که چنین تماس‌هایی حریم قدسی و زنانه تو را می‌آلاید."

این جواب حکیمانه و عارفانه و عمیق و هوشمندانه، نه فقط توطئه او را خنثی کرد بلکه کار بر عکس شد و جمعیت مسیحی حاضر بیشتر به وجد آمدند و به ایشان ارادت بیشتری پیدا کردند.»