کد خبر 24572
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۸۹ - ۱۰:۵۲

عضو هيأت امناي بنياد ادبيات داستاني گفت: اين بنياد با داشتن بودجه و شرح وظايف روشن مي‌تواند سهم موثري در رفع مشکلات ادبيات داستاني، به ويژه عرصه نشر آثار نوقلمان داشته باشد.

به گزارش مشرق، بنياد ادبيات داستاني ايرانيان، از بيستم مهر امسال که محمود سالاري در نامه‌اي به بهمن دري از او خواست تا هيأت امناي جديد را معرفي کند، تقريباً روي آرامش به خود نديده است. يک ماه بعد، يعني بيستم آبان بود که معاون فرهنگي وزير ارشاد، با اعلام نارضايتي از کارنامه بنياد، ادامه فعاليت آن را زيرمجموعه خانه کتاب تشخيص داد.

محمدرضا سرشار، نويسنده و منتقد ادبيات داستاني، عضو هيأت امناي بنياد در گفت‌وگو با مجله «پنجره» شماره 77 شنبه 25 ديماه، درباره بنياد و عملکرد سه‌ساله آن نکاتي را مطرح کرده است که سرشار در اين گفت‌وگو مي‌گويد، بنياد ادبيات داستاني، به شکل تخصصي و هدفمند به مقوله ادبيات داستاني در کشور مي‌پردازد و با در اختيار داشتن بودجه و شرح وظايف روشن مي‌تواند سهم موثري در بهبود بخشيدن به مشکلات اين عرصه و به ويژه عرصه نشر آثار نويسندگان نوقلم داشته باشد که خوشبختانه در اين مدت کوتاه نيز چنين بوده است.

 

* شما را مي‌شود يکي از افراد دغدغه‌مند در تأسيس بنياد ادبيات داستاني دانست. چه شد که به اين کار برانگيخته شديد و پذيرفتيد تا در جمع هيأت امناي آن باشيد؟

وضعيت نابسامان جايگاه اجتماعي هنرمندان و ناشناخته ماندن قدر و منزلت حقيقي آنها در کشور مساله‌اي نيست که از ديد آگاهان و صاحبنظران پنهان باشد. تقريباً همگي بر اين نکته اذعان دارند که وضعيت فعلي اهالي قلم درخور کشوري با پيشينه و سابقه فرهنگي ايران نيست و بهبود بخشيدن به چنين وضعيتي از اهم مسئوليت‌هاي فرهنگي تصميم‌گيران و نيز نويسندگان است. اما شايد در اين زمينه وظيفه اصلي بر عهده مديران فرهنگي کشور باشد که بالطبع از امکانات و لوازم کافي براي اين کار برخوردارند؛ ضمن آنکه اساسا شأن وجودي آنها اقتضا مي‌کند که به طور جدّ در اين زمينه کوشا باشند. شايد ديگر لازم به تکرار نباشد که در موقعيت کنوني ، يکي از چيزهايي که موجب دلگرمي و اشتياق نويسندگان براي ادامه فعاليت‌هايشان مي‌شود، احترام اجتماعي و قدرداني معنوي مردم است که در اين زمينه هم هنوز با کاستي‌هاي فراواني رو در رو هستيم و جامعه چنانکه بايد و شايد با شآن و جايگاه نويسندگان آشنا نيست. لازم است که مسئولان و مديران ذيربط با استفاده از ابزارهاي متنوع و کارآمد در اين زمينه فرهنگ‌سازي کنند تا ظرفيت‌هاي اجتماعي نويسندگان بيش از پيش در راستاي اهداف متعالي کشور و نظام فعال شود. فکر مي‌کنم که بنياد ادبيات داستاني در راستاي تحقق چنين اهدافي بود که پا به عرصه وجود گذاشت. ايده تاسيس اين نهاد هم براي نخستين بار از سوي دکتر محسن پرويز ارائه شد و به گمان من انگيزه نهايي او، توصيه‌هاي مقام معظم رهبري در نخستين ديدار هيات دولت نهم با ايشان بود که آقا در آنجا به صفارهرندي، وزير وقت ارشاد تاکيد کردند که به ادبيات داستاني بهاي بيشتري داده شود. شايد همين توصيه رهبر انقلاب در انتخاب آقاي پرويز به سمت معاونت امور فرهنگي وزارت ارشاد هم بي‌تاثير نبود؛ چه او علاوه بر زمينه اصلي فعاليت‌هايش در دانشکده علوم پزشکي، نويسنده و منتقد ادبي مقبولي هم به شمار مي‌آيد.

 

* اما قبل‌تر، مراکز ديگري براي اعتلاي ادبيات داستاني وجود داشت.

بله. تا پيش از تاسيس بنياد ادبيات داستاني، مرکزي موسوم به دفتر مطالعات و تحقيقات ادبيات داستاني در دل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي فعاليت مي‌کرد که دامنه محدود فعاليت‌هاي آن پاسخگوي تمام نيازهاي متعدد کشور در زمينه ادبيات داستاني نبود؛ جدا از آن که غالب مسئولان اين مرکز فرهنگي، اساساً آشنايي درستي با حيطه ادبيات داستاني نداشتند و اگر گاهي به لحاظ قانوني و حقوقي هم مانع و مشکلي در ميان نبود، ناآگاهي و عدم شناخت کافي مسئولان مانع بروز و ظهور فعاليت‌هاي اثرگذار و تحول‌آفرين در زمينه ادبيات داستاني کشور مي‌شد. بنابراين ضرورت شکل گيري نهادي نظير بنياد ادبيات داستاني کشور قابل انکار نبود.

 

* يعني قائل به جلوگيري از موازي‌کاري در ميان نهادهاي حامي ادبيات داستاني نيستيد؟ حتي جايي مثل انجمن قلم هم به حمايت از توليدات داستاني مي‌پردازد.

از نظر ذاتي و محتوايي، اين مجموعه با ساير نهادهاي موجود از قبيل انجمن قلم ايران که در حال حاضر در زمينه ادبيات در کشور فعاليت مي‌کند، هم‌پوشاني ندارد و به نوعي مکمل و مقوم آن به شمار مي‌آيد؛ چون بنياد ادبيات داستاني علاوه بر بعد ارشادي و هدايتي، توان و وظيفه پرداختن به امور اجرايي را نيز دارد که شايد اين اساسي‌ترين وجه مميزه آن با ساير مراکز به ظاهر مشابه باشد. به ياد داشته باشيم که انجمن قلم، يک تشکل صنفي ـ فرهنگي است که از اساس با اين قصد و انگيزه تشکيل شده است که مرکزي براي تجميع مترجمان، شاعران، نويسندگان و قلمزنان عرصه علوم انساني باشد تا با همکاري آنها زمينه تعالي مسائل فرهنگي و قلمي در کشور ايجاد شود. پس در يک نگاه کلي دامنه فعاليت‌هاي انجمن قلم از بنياد ادبيات داستاني گسترده‌تر است و تقريباً تمام زمينه‌هاي مرتبط با علوم انساني را در بر مي‌گيرد؛ ضمن آنکه اين انجمن رديف بودجه مشخص يا امتياز خاصي از سوي مراکز و نهادهاي دولتي ندارد و به همين سبب هم نمي‌تواند در زمينه کارهاي اجرايي فعاليت مشخصي داشته باشد و تنها کارکرد معنوي و هدايتي دارد. اما در مقابل، بنياد ادبيات داستاني علاوه بر آنکه به طور تخصصي و هدفمند به مقوله ادبيات داستاني در کشور مي‌پردازد با در اختيار داشتن بودجه و شرح وظايف روشن مي‌تواند سهم موثري در بهبود بخشيدن به مشکلات اين عرصه و بالاخص عرصه نشر آثار نويسندگان نوقلم داشته باشد که در اين مدت نيز کوشيده است در اين مسير گام بردارد. اميدوارم که در آينده نيز با قوت و جديت بيشتري دنبال شود و با برطرف شدن موانع موجود، نگاه فراگيرتري نسبت به حوزه ادبيات متعهد و مشکلات آن حاصل شود.

 

* شما همواره از ضعف و نقص مشهود در عرصه آسيب‌شناسي فعاليت‌هاي ادبي سخن گفته‌ايد. آيا بنياد ادبيات داستاني اين توان را ندارد که به عرصه مورد نظر وارد شود؟

بله، بارها گفته‌ام که جاي شگفتي است که پس از گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب، هنوز يک کتاب تاريخ ادبيات علمي که در فضايي به دور از غرض‌ورزي‌هاي رايج به تحليل بي‌طرفانه ادبيات انقلاب و دفاع مقدس پرداخته باشد، نداريم و همچنان در اين زمينه با فقر جدي منابع نظري مکتوب مواجه هستيم. بديهي است که آسيب‌شناسي فرهنگي، غالباً حاصل کوشش‌هاي جمعي نيست، بلکه افراد به طور انفرادي اين پژوهش‌ها را انجام مي‌دهند، اما در عين حال لازم است که اين قبيل فعاليت‌هاي تحقيقاتي سنگين از سوي مراجع و منابع دولتي پشتيباني و حمايت شوند و اينجاست که نقش و وظيفه نهادي چون بنياد ادبيات داستاني برجسته‌تر مي‌شود.

 

* آيا ضرورت پرداختن به اين مساله در بنياد ادبيات داستاني درک و طرح شده است؟

پاسخ صريح من به اين پرسش، مثبت است، اما بايد اين را هم اضافه کنم که هنوز بنياد، اقدامي در اين زمينه صورت نداده است و شايد بر طرف ساختن اين مشکل، سال‌ها در کشور طول بکشد؛ چون هنوز نقد ادبي در ايران با معناي صحيح و صريح خودش فاصله دارد و درگير رودربايستي و ملاحظات دست و پاگير ديگري است که موجب فقدان نقد پيشرو در ايران مي‌شود. اين حرف‌ها و گلايه‌ها به معناي ترسيم نوعي چشم‌انداز براي آينده بنياد ادبيات داستاني کشور است که متاسفانه اين روزها درگير حواشي و مشکلات نادلپسندي شده است.