گروه فرهنگی مشرق- نهمین متن فاز اول پروژه «فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی»، گفتگو با مستندسازان، به گفتگو با سه مستندساز جوان جریان متعهد رسانهای این سالها مربوط میشود.
وحید فرجی به کشورهای لبنان، عراق، تانزانیا، سودان، فرانسه، آلمان، بلژیک، هلند، اتریش، ایتالیا و ژاپن برای ساخت مستند سفر کرده است. مستندهای «نسیم حیات»، «جنگ پنهان»، «پارسیان زنگبار» و «تولد در زمین سوخته» از جمله آثار این مستندساز هستند. او تدوینگر و تصویربردار مستندهای متعددی نیز است.
محمد صراف، مستندساز و تهیهکننده صدا و سیما است. او تهیهکنندگی برنامههایی از جمله «شناسنامه»، «دیروز، امروز، فردا» و سریال طنز «کرکره» را برعهده دارد. صراف کارگردان «شناسنامه» نیز است. او برای ساخت مستندهایی از جمله «لبنان 2006»، «نسیم حیات»، «هفتمین نوروز» و «عراق امروز» به کشورهای لبنان، عراق، مالی، غنا، ساحل عاج، کنیا و عربستان رفته است.
محمدرضا محمدینجات ساخت مستندهایی ازجمله «غریبهای از غرب»، «آفتاب از شرق طلوع میکند»، «33 روز جنگ» و «فرآسوی آینده» را در کارنامه خود دارد. او علاوه بر ساخت مستند، روزنامهنگاری نیز میکند. قطر، اردن، عربستان، سوریه، لبنان، انگلیس و فرانسه از جمله کشورهای مقصد او برای ساخت مستند بوده است.
*پروژه «فرهنگ، سیاست، جمهوری اسلامی» در پی یافتن پاسخ به چرایی جهانی نشدن آرمان انقلاب سال 57 ایرانیهاست. اعتقاد ما این است که این آرمانها و اهداف مبنایی انسانی و همهگیر دارد و اگر طبق یک سیستم فرهنگی کارآمد، طراحی دقیقی روی جهانی شدن آنها صورت میگرفت، ما امروز از چیزی به نام بیعدالتی، استعمار و استکبار در دنیا حرف نمیزدیم. اما این اتفاق نیفتاد و دوست داریم که در موردش بحث کنیم تا راهی برای افتادنش پیدا کنیم. گفتگوهایمان را با مستندسازان شروع کردیم، چون اعتقادمان این بود که جریان جوان مستندسازی متعهد، در سالهای اخیر آغازی برای مسیر طولانی زدن حرف انقلاب با زبان و مقیاس جهانی است.
محمدینجات: به نظر من فرض شما غلط است. آرمانهای انقلاب اسلامی هم جهانی است وهم جهانی شده است. این ما هستیم که از آرمانهای امام خمینی(ره) عقب هستیم. ما اهالی رسانه و فرهنگ، تصویر درستی از انعکاس آرمان امام در جهان نداریم و این نشانه ضعف ماست. ما خبر نداریم که در کشمیر چه خبر است. اگر یک نفر به آنجا برود و بیاید برای ما اوضاع آنجا را تشریح کند، تعجب می کنیم. بقدری از فضای آنجا دور هستیم که وقتی افرادی درباره آنجا میگویند با تردید به حرفهای آنها گوش میکنیم. این رفتار ما دقیقا مصداق این ضرب المثل است که فکر میکنیم «جهان دیده بسیار می گوید دروغ».ما واقعا نمیدانیم در دنیا چه خبر است
*روی جهانی بودن آرمان انقلاب که ابهامی نداریم و توضیح هم دادم که پروژه ما بر مبنای دو فرض «جهانی بودن» آرمان انقلاب و «جهانی نشدن» این آرمان توسط مدیریت رسمی فرهنگی و دیپلماسی بنا شده است. اما فکر میکنم این حرف هم در واقع تایید همین حرف است. این که قابلیت آرمانهای انسانی امام خمینی به اندازه ای بوده است که خودش بدون هیچ تقویتکنندهای بخشهایی از دنیا را گرفته است. اما این جهانی شدن میتوانست با یک سیستم درست و جهتدار، بسیار بسیاربیشتر از این چیزی که الان میبینیم، دیده میشد.شما فکر میکنید، در حیطه تخصصی خودتان، مستندسازی مشکل کجاست؟
ما در راه مستندسازی بزرگ تر نداریم که خودش اول خط شکن باشد و پشت سر خود انسانها را ببرد و جهت را نشان بدهد. بزرگترین نقصی که ما داریم این است که حتی آدمهای بزرگ ما نیز درحال درجا زدن هستند. آنها دیگر حرفی برای گفتن ندارند. به دلیل اینکه کار به شدت سخت است و تلاش فراوان میخواهد. مستندساز باید اهل تحقیق، تدبر، پژوهش و پیگیری باشد. خیلی از مستندسازان اینگونه نیستند. در لبنان، مصر و دیگر کشورهای استراتژیک مستندسازانی که منطقه، زبان، فرهنگ، تاریخچه گروههای سیاسی و منشا فکری آنها را بلد باشند را نداریم. البته این افراد را تربیت نکردیم.
بچههای کشمیری کتاب زندگی شهید عباس بابایی را میخوانند
صراف: من هم فکر میکنم آرمانهای امام خمینی(ره) راه خود را باز کرده است. چندی پیش با حاج حسین یکتا صحبت میکردم. او میگفت در کشمیر در دست بچهها کتابهای ترجمه شده زندگی عباس بابایی را دیده است. خیلی عجیب بود برای من که در کشمیر بچهها این کتاب را می خوانند. محمدی نجات درست میگوید، آرمانها راه خود را باز کرده است.
مختارنامه به فاصله یک هفته دوبله هندی میشد
فرجی: بحث کشمیر شد من هم این را بگویم که دوستانی که به کشمیر رفتند میگویند وقتی فیلمهایی که تم مذهبی، تاریخی و انقلابی دارد در ایران پخش میشود، یک هفته بعد با زیر نویس یا دوبله در کشمیر پخش میشود. این کار را نه صداوسیما، نه حوزه هنری و نه هیچ نهاد مربوط به ایران انجام نمیدهد بلکه این آثار بقدری برای آنها جذاب است که با سیستم ماهوارهای این برنامهها را ضبط می کنند و بعد از دوبله به فاصله یک هفته برای مردم پخش میکنند. برای مثال همه قسمتهای سریال «مختارنامه» با فاصله یک هفته با دوبله هندی در شبکههای خانگی کشمیر پخش میشد.
*همه قبول داریم که این پتانسیل بزرگ و عمیقی برای انقلاب ایران است. اما مساله اینجاست که این پتانسیل در حد همان پتانسیل یا یک محرک احساسی باقی مانده است.دوستان پاکستانی به تسنیم آمده بودند و میگفتند که ما عاشق امام خمینی و آیت الله خامنهای هستیم.اما واقعا نمیدانیم که چه میگویند. کسی از ایران نیامده است که به ما بگوید حرف حساب انقلاب ایران چیست. کار واقعا کجا گیر کرده است
ما هیچ ارزیابی از جهانی بودن خود نداریم
محمدینجات: واقعیت این است که ما اصلا هیچ ارزیابی از جهانی بودن یا جهانی شدن هم نداریم. ناکارآمدی ما در زمینه انتقال آرمانهایمان به وسیله فرهنگ به دلیل نداشتن ارزیابی درست است. نا کارآمدی دستگاه فرهنگی دلیل ضعف در صدور پیام انقلاب نیست بلکه نشانه است. وقتی میخواهیم در مورد یک موضوع مثلا سینمای ایران آسیب شناسی کنیم باید حداقل 100 فیلم ببینیم تا بگوییم ایراد فیلمها کجاست. ما در حوزه صدور پیام انقلاب هنوز آن 100 فیلم را ندیدیم و نمیدانیم در جهان چه خبر است.
آثار فرهنگی ما تنها بر اساس دغدغه شخصی تولید میشود
صراف: مثل عملیات که باید در ابتدا منطقه را شناسایی کنیم. به قول حسن باقری باید پایت را جایی بگذاری که سرباز میخواهد قدم بردارد تا ببینی خاکش چگونه است. باید همه اطلاعات را دانست بعد عملیات کرد و بعد کارآمدی یا نا کارآمدی عملیات را ارزیابی کرد. کارآمدی در مرحله سوم است. هر اتفاقی در جهان در حوزه آرمانهای امام افتاده است با مدیریت نهاد یا سازمانی در ایران نبوده بلکه به صورت خودش پدید آمده است.
من نمی گویم مسئولان هیچ کار نکردند اما بیشتر اتفاقها بر اساس دغدغه شخصی افراد شکل گرفته است. محمدینجات دغدغه شخصی داشته که به لبنان سفر کرده تا ببیند چه خبر است. یادم است در اولین سفری که با فرجی به لبنان رفتیم این دغدغه را داشتیم که بدانیم در آنجا چه خبر است. ما شخصا پولهایمان را جمع کردیم و به این سفر رفتیم. هیچ جایی در این راه به ما کمک نکرد.
فرجی: در سفری که صراف به آن اشاره دارد من جایزه عکاسی در ژاپن را برده بودم و با پول آن و پول حقوق کارمندی صراف به این سفر رفتیم. هیچ کس به ما نگفت این پول، این هم ویزا، شما بروید ببینید در لبنان چه خبر است. اصلا از این خبرها نیست. حالا شما این مسئله را تعمیم دهید به حوزههای دیگر. در حوزههای مکتوب هم اینگونه است.
هرجا مدیریت دولتی به میدان آمد، کار زمین ماند
صراف: ما نق نمیزنیم که چرا کاری نشده است بلکه میگوییم بوروکراسی که در حال حاضر در کشور وجود دارد اینگونه است. هر کس تا الان توانسته کاری انجام دهد بر اساس دغدغه شخصی بوده است. هر جا مدیریت دولتی پشت کاری بود، کار بر زمین مانده است. به غیر از کارهای نمایشی مثل «مختارنامه» شما نمیتوانید کاری پیدا کنید که با مدیریت دولتی پیشرفت کرده باشد. شاید در حوزه مستند بتوان «آخرین روزهای زمستان» حسین مهدویان را مثال زد که با مدیریت دولتی انجام شده است ولی باز آن هم با سختیهای زیادی پیشرفت کرده است. یک جاهایی هم دولت کار کرده اما در بخش جهان اسلام، آثار براساس دغدغه شخصی بوجود آمده است.
زبان فارسی سرپلی استراتژیک برای ارتباط با مسلمانان اهل سنت هن
محمدینجات: حدود 20 سال پیش من یک سفر چند ماهه به هند داشتم. در آنجا به یکی از مدارس دینی اهل سنت رفتم و شروع به عکاسی و یادداشت برداری کردم. چند نکته در آنجا برای من جالب بود. اول اینکه یکی از دروس اصلی آنجا «خوش خطی» است. در این کلاس فارسی نویسی را آموزش میدهند. در آنجا بوستان وگلستان سعدی جزو دروس اصلی است. این در ذهنم ماند تا چند وقت پیش که جعفریان را دیدم. وقتی این مسئله را به او گفتم برایش جالب بود و خواست این مطلب را در همشهری جوان بنویسد. میخواهم بگویم که ما اصلا خبر نداریم. شاید از اول انقلاب تا الان 10 یا 15 رایزن فرهنگی در هند داشتیم ولی هیچکس این مطلب را نگفته است. شاید رایزنهای ما انسانهای خوبی باشند ولی دغدغه کشف این موضوعات را ندارند.
وقتی در هند در مورد دلیل آموزش زبان فارسی در مدارس اهل سنت پرسیدم گفتند متون اصلی درسی ما فارسی است. زبان فارسی و خوش نویسی یک سر پل استراتژیک برای ارتباط گیری با آنها است. مسئولان میتوانند برای آنها نمایشگاه خوش نویسی برگزار کنند یا استاد زبان فارسی برای آنها بفرستند. اصلا هم نیاز نیست که حساسشان کنند. دو استاد سنی دانشگاه زاهدان را برای آنها بفرستید. منتها این دغدغه وجود ندارد. به قول آقا مرتضی آوینی هرجا استعداد وجود دارد امکانات نیست و هرجا امکانات هست استعداد نیست.
مشکل اصلی سفارت است
صراف: ما در هر کشوری برای فیلم سازی میرویم اصلا نباید سمت سفارت برویم. مشکل اصلی سفارت است. تا میگویی میخواهی فیلم بسازی سریع جلویت را میگیرند. فقط هم «نه» در کار میآورند. یعنی دغدغه که نیست هیچ، جلوی کار را هم میگیرند.
محمدینجات: در سال 72 که به هند رفتم به توریستها اجازه ورود به کشمیر را نمیدادند و در گذرنامه مهری میزدند که فرد میتوانست در هرجایی به جز کشمیر برود. چون من در آنجا به یک کنفرانس دعوت شده بودم و خبرنگار بودم این مهر را در گذرنامه من نزدند. من بدون اینکه به کسی بگویم به کشمیر رفتم. چون اگر میگفتم جلوی من را میگرفتند. من درآنجا هم عکاسی کردم، هم ارتباط گرفتم و هم یاداشت نوشتم. الان انگیزه ها کاملا شخصی است.
صراف: البته به تازگی اوضاع کمی بهتر شده است. شعبانی در اتحادیه رادیو تلویزیونهای اسلامی بخش مستندسازی را به دست گرفته است. چون او مستندساز است و روحیه مستند سازی دارد توانسته در مورد سوریه کارهای خوبی انجام دهد.
*من فکر میکنم یکی از مهمترین اشکالات کار، چنانچه خود دوستان اشاره کردند این است که برای مدیریت فرهنگی، مردم و رسانههای ما، اساسا این جهانی بودن این آرمانها غریبه است. تعجب میکنند وقتی میشنوند در دورافتادهترین روستاهای مناطق مختلف دنیا ردپایی از امام و انقلاب هست. بنای ما بر این است که با دوستانی که به خارج از کشور سفر کردهاند و این افق انقلاب اسلامی را قبول دارند، حتما در مورد مشاهدات عینی خودشان صحبت کنیم. دوست داریم این بخش از گفتگویمان مختص شنیدن مشاهدات شما از حضور انقلاب و نشانههایش در نقاط مختلف دنیا باشد.
«زنگبار» خواهر خوانده «شیراز» است/ نشانههای فرهنگ ایران در زنگبار/ هیچ ردپایی از حضور دولتی فرهنگ ایران نیست
فرجی: من یک مستند به نام «پارسیان زنگبار» ساختهام که در مورد مهاجرت ایرانیان به زنگبار در شرق آفریقا و تاثیرات فرهنگی آنها در این منطقه است. ماجرای مهاجرت ایرانیان به آفریقا مربوط به هزار سال پیش است. ایرانیان در قرن دهم میلادی و در زمان آل بویه به آنجا رفتند و یک دولت شهر در سرتاسر شرق آفریقا درست کردند. این دولت شهر از سومالی تا ماداگاسکار و کومور ادامه داشته است. آنها دولت شهری به نام «شیرازی» با عمری 500 ساله را در آفریقا بنا نهادند. 500 سال است که این دولت شهر از بین رفته است اما شاخصههایی در فرهنگ آنجا وجود دارد که قابل توجه است. در آنجا مردم به زبان سواحیلی صحبت میکنند. در این زبان حدود 400 یا 500 کلمه فارسی وجود دارد. مثلا به «ناخدا» میگویند «ناحدا»، به «برف» میگویند «براف»، به «کبریت» میگویند «کبریتی» و به «قفل» میگویند «قفلو» که این هم به دلیل لهجه شیرازی است. در آنجا حتی کلمات پدر، مادر، برادر و ... که در تمامی زبانها وجود دارد کلماتی فارسی همچون «بیبی»، «کاکا» و ... است که نشان از نفوذ بالای فرهنگی ایران در این کشورها دارد.
در حوزه معماری، دهها سایت موجود است که دارای معماری ایرانی هستند و به عنوان میراث فرهنگی از آنها محافظت میشود. معماری زنگبار بسیار شبیه معماری بوشهر است. بزرگ ترین مراسم مذهبی در زنگبار مراسم اربعین است. از جاهای دیگر تانزانیا 2 یا 3 روز به زنگبار میآیند و مراسم میگیرند. آنها نوروز را نیز جشن میگیرند اما چون در تقویم آنها سال کبیسه وجود ندارد، طی چند سال این روز جابجا شده و الان در تابستان با مراسمی شبیه به نوروز ایرانی ها این روز را جشن میگیرند. آنها حتی مراسمی شبیه 4 شنبه سوری دارند.
من میخواستم ادامه این مستند را در کشورهای دیگر بسازم اما وقتی با رایزنهای فرهنگی آنجا صحبت کردم علنا به من گفتند که نمیخواهد بیایی. آنها گفتند خودمان میسازیم. شما اگر میخواستید بسازید که تا الان ساخته بودید. شما اگر می خواستید کار فرهنگی انجام بدهید که ما باید در خود زنگبار حداقل یک خانه فرهنگ داشته باشیم. باید یک خانه فرهنگ در شیراز از طرف زنگباریها و یک خانه فرهنگ از طرف شیرازیها در زنگبار وجود داشته باشد. این شهرها خواهر خواندههای یکدیگر هستند. ما تا حالا همچین کاری نکردیم.
از ساختمان وزارت خارجه فرار میکنیم
ما برای ساخت مستند در کشورهای دیگر اصلا طرف ساختمان وزارت خارجه نمیرویم. در واقع از آنجا فرار می کنیم. ما میخواستیم در فرانسه از جامعه شیعیان فرانسه فیلم بسازیم و این را به سفارت فرانسه نیز گفتیم. آنها نیز ویزای ما را بر اساس همین کار دادند. اما 24 ساعت قبل از اینکه به فرانسه برویم سفارت ایران در آنجا به ما زنگ زد و گفت نباید به فرانسه بیایید. ما چند روز سفرمان را به عقب انداختیم. وقتی برای رفتن اصرار کردیم آنها گفتند بیاید اما اگر مشکلی برای شما پیش آمد ما مسئول نیستیم.
روستای منتظری آباد چگونه به منتظرآباد تغییر کرد
محمدینجات: بارورتان نمیشود، در کشمیر مکانی وجود دارد که نامش منتظر آباد است. من وقتی این نام را بر روی تابلو دیدم تعجب کردم. دقت که کردم دیدم وسط تابلو را رنگ کرده و قسمتی را حذف کردهاند.برایم سوال پیش آمد که چرا این شکلی شده است؟ وقتی سوال کردم گفتند که نام اینجا در اوایل انقلاب ایران به منتظری آباد تغییر میکند. زمانی که امام خمینی(ره) با منتظری مشکل پیدا میکند، خود مردم آن منطقه؛ «ی» منتظری آباد را حذف کردهاند و نام آن را به منتظر آباد تغییر دادهاند. این مردم چنین تعصبی نسبت به امام دارند.
این حرفها تنها مصداق کم کاری و ناهماهنگی است ولی کلیت این است که ما افق درست فرهنگی نداریم. تنها چند وقتی است که در وزارت خارجه ما دیپلماسی عمومی آغاز شده است. خیلی از حرفهایی را که وزیر امور خارجه و رئیس جمهور نمی توانند بگویند را باید یک مستند ساز بگوید. چرخهای که باید منجر به ساخت آثار فرهنگی بینالملل در ایران شود معیوب است. مسلما نمیتوان از یک مکعب مستطیل توقع چرخیدن و قل خوردن داشت. چرخه دیپلماسی ما مصداق همین مکعب مستطیل است. باید اول دایره شود و بعد حرکت کند.
«امام خمینی» نام فرزندان آفریقایی
صراف: من به سه کشور آفریقایی ساحل عاج، مالی و غنا سفر کردم. آفریقا را که از وسط نصف میکنی یک طرف مستعمره فرانسه و طرف دیگر مستعمره انگلیس بوده است. انگلیسیها با ایرانیها روابط خوبی ندارند ولی فرانسویها با ایرانیها زود گرم میگیرند. ما میخواستیم به جزیرهای برویم که نشد، اما متوجه شدم که در آنجا نام فرزندانشان را امام خمینی گذاشتهاند. دلیل این نامگذاری هم این بود که یک فرد مسلمان به آنجا رفته و در خصوص انقلابی که امام خمینی(ره) به پا کرده صحبت کرده است. این افراد بقدری شیفته شخصیت امام شدند که نام فرزندشان را امام خمینی گذاشتند.
مسیحی شدن مردم آفریقا به دلیل کمکهای بشر دوستانه دو دختر فرانسوی
مالی بین کشورهای آفریقایی خیلی فقیر است و ایدز به شدت رواج دارد. در مالی به مکانی رفتم که کودکان بی سرپرست را نگه میداشتند. درآنجا دو دختر فرانسوی را دیدم که کارهای حقوق بشری انجام میدادند. کارکنان آن مرکز به دلیل حضور این دو دختر مسیحی شده بودند. ما حتی یکچنین کاری را هم انجام نمیدهیم.
اگر جستجو کنیم میبینیم که گروههای شیعه زیادی که در اقلیت هستند در جهان وجود دارد. ولی ما اصلا با آنها ارتباط برقرار نمیکنیم. یکی از مستندسازان در یک ده دوردست در جنوب فرانسه جامعهای را پیدا کرده بود که شیعه بودند. آنها برای خود مسجد ساخته بودند و زندگی میکردند ولی رایزن فرهنگی ما حتی یک کتاب هم برای آنها نبرده بود.
محمدینجات: من یکبار در خارج از ایران که بودم با یک عده جوان سیاه پوست تازه شیعه شده آشنا شدم. وقتی به رایزن فرهنگی ایران گفتم که برای آنها چه کاری انجام میدهید، گفت ما برای آنها از ایران پرچم میآوریم و قرار است برایشان یک روحانی بیاوریم که صحبت کند. اوج خلاقیت یک مدیر فرهنگی جمهوری اسلامی بردن پرچم و روحانی برای تازه مسلمانان است.
رئیسجمهور «زنگبار» افتخار میکند که از نسل شیرازیها است/ روستای شیراز در زنگبار را مدیریت فرهنگی دیده است؟
فرجی: در تانزانیا و کلا شرق آفریقا دورههای استعماری زیادی بوده است. آلمانیها، انگلیسیها، فرانسویان و بلژیکیها از جمله استعمارگران آن منطقه هستند که تاثیر آنها کم و بیش در زبان آنها مشخص است. تفاوتی که اهالی تانزانیا در بازگویی تاریخ درباره ایرانیها و غیر ایرانیها میگویند جالب است. زنگبار یک ایالت نیمه خودمختار است. رئیس جمهور زنگبار با افتخار میگوید که من از نسل شیرازیها هستم. چون وقتی شیرازی ها به زنگبار آمدند با آنها تعامل خوبی داشتند و با شمشیر وارد نشدند. حتی در جنوب کنیا شهری بوده که الان تبدیل به یک روستا شده است. نام این روستا شیراز است.
ما از این پتانسیل هیچ استفادهای نمیکنیم. جالب است که مرکز فرهنگی سفارت فرانسه کتابی در مورد آن منطقه چاپ کرده و از حضور ایرانیها در آن منطقه با عنوان یک افسانه یاد کرده است. یعنی میگویند نقل شده که در زمانی ایرانیها به این منطقه آمدهاند و این درصورتی است که نشانههای بسیاری از حضور ایرانیها در تانزانیا وجود دارد. ما یک همچین پیشینهای در آنجا داریم ولی هیچ حرکتی از سوی رایزنی فرهنگی صورت نمیگیرد. فرانسه کتابچهای چاپ میکند و آن را یک افسانه میخواند ولی ایران باز هم حرکتی انجام نمیدهد.
*شما با مدیریت فرهنگی ایرانی زیاد سروکله زدهاید.به خصوص مدیریت فرهنگی کار خارج از کشور، ما اسا سیستم عرض و طویلی برای کار فرهنگی در خارج از کشور طراحی کردهایم و علاوه بر آن مجموعه گستردهای از نهادها و مراکزی که آنها هم کار فرهنگی بینالمللی میکنند.از این مدیریت و حرفههای و نواقص آن بگویید
«فرهنگ» سیب سر سفره نیست
صراف: در ایران یاد نگرفتند که از فرهنگ چگونه باید استفاده کنند. آمریکا دیگر لشگرکشی نمیکند و بجای آن فیلمی مثل «تایتانیک» را در آن دوران می سازد که مسائل غیراخلاقی را وارد ایران کند. در ایران هر موضوعی با نگاه سیاسی- نظامی بررسی می شود. در ایران فرهنگ مثل یک سیب بر سر سفره است. در سفره غذا مهم است، اگر سیب نباشد مشکلی پیش نمیآید. متاسفانه نگاه به فرهنگ بسیار اشتباه است.این نوع نگاه در حالی است که میتوان با ساخت یک فیلم و پخش جهانی آن، دنیا را متحول کرد. دغدغه مدیران فرهنگی این نیست که با بقیه ارتباط برقرار کنند و بتوانند هماهنگیهای لازم را برای هدفمندسازی تولید آثار انجام دهند. دغدغه شان فقط این است که دلاری بگیرند و برگردند.
فرجی: واقعا باید بررسی کرد که چه میزان از کتب شهید آوینی، شهید مطهری و امام خمینی(ره) ترجمه شده است.
شبکههای ایرانی در خارج از کشور دیده نمیشوند
محمدینجات: زمانی یک مجموعه، کتابی در مورد صحبتهای امام خمینی(ره) درباره انور سادات را ترجمه کرده بود و با آرم جمهوری اسلامی به مصر فرستاد. مشخص است که این کتاب با مهر جمهوری اسلامی از گمرک فرودگاه قاهره بیرون نمی آید. اینجا میگویند ما 500 هزار نسخه از کتاب چاپ کردیم. چاپ این کتاب چه فایده دارد، دست کی رسیده است؟
این یک نوع نگاه است. یک مثال با نگاهی متفاوت برای شما میگویم. یکی از دوستانم از ایران پاکتهای نامه زیادی را به آدرسهای مختلفی در مصر می فرستد و روی آنها تمبر خالد اسلامبولی می چسباند. مطلب این نامهها مهم نبود فقط برای او این مهم بود این تمبرها به دست مصریان برسد. فرستادن این تمبر یک نوع کار تبلیغاتی است.
باید بررسی کنیم رسانههای برون مرزی ایران که حجم وسیعی نیز دارند چه پیامی را منتقل میکنند. مخاطبشان را مشخص کنیم. به نظر من مفهوم تلویریون را باید دوباره اختراع و متحول کنیم. من هشت سال در لبنان زندگی کردم در آنجا شبکه العالم را نمیشد دید زیرا سیستم تلویزیون در آنجا کابلی است. در لبنان هر منطقهای برای خودش تشکیلات خاصی دارد و امکان گرفتن همه کانالها وجود ندارد. پاکستان هم به همین صورت است. انسانهای تشنه در آن طرف زیاد هستند ولی امکانات ندارند که این حرف ها را بشنوند.
تبلیغات یک ماهه «من و تو» برای پخش فیلمی صهیونیستی در روز قدس
فرجی: از یک ماه قبل از روز قدس، در شبکه «من و تو» تیزری در مورد هولوکاست پخش میشد. برای من سوال بود که چرا یکماه قبل از پخش یک برنامه برای آن تبلیغ انجام میدهند. تا اینکه بعد از یکماه دیدم درست در روز قدس برنامه ای فوق العاده خوش ساخت در مورد هلوکاست در شبکه «من و تو» درحال پخش است. کمترین اثر این ماجرا این است که مردم ایران که از صبح مراسم راهپیمایی در شهرهای مختلف را مشاهده میکنند، یک ساعت کامل در فیلمی خوش ساخت شاهد مظلومیت یهودیها هستند. در نتیجه این باور در آنها زنده میشود که یهودیان در طول تاریخ ظلمهای زیادی را تحمل کردهاند. پس بهتر است به گونهای مسالمت آمیز مسئله اسرائیل و فلسطین را حل کرد.
آنها این گونه کار می کنند. حالا دربرابرش نمونهای ایرانی را بازگو میکنم. محمدینجات مستندی در مورد یک یهودی آمریکایی به نام «فینکناشتاین» ساخته است که خانوادهاش بازمانده جنگ جهانی دوم هستند. این فرد استاد دانشگاه است. باید دید این فرد در مورد هلوکاستی که صهیونیستها اینگونه بزرگش میکنند چه میگوید. این فیلم بدون تیزر و در ساعتی بد پخش شد.
میخواهند یک هفتهای برای آنها فیلم بسازیم
محمدینجات: کسی که متولی پخش مستند در تلویزیون بود، یک هفته قبل از روز جهانی هولوکاست به من گفت میتوانید برای هفته بعد یک مستند در مورد هلوکاست آماده کنید. من ماندم چی بگویم، مگر یک هفتهای میشود مستند ساخت؟ دو سال بود که این مستند را ساخته بودم ولی پخش نشده بود. آن را در اختیار تلویزیون گذاشتم. ما درحالی می خواهیم درست یا غلط بودن استراتژی موجود را بررسی کنیم که اصلا چیزی به نام استراتژی در دستگاههای فرهنگی ما وجود ندارد.
منبع: تسنیم