گروه بینالملل مشرق - با رشد جنبشهای اسلامی در جهان عرب و اسلام، پدیده اسلام هراسی ( Islamophobia) نیز در جوامع غربی بیشتر جلوهگر میشود. اصطلاح اسلام هراسی در دهه هفتاد قرن گذشته نمودار شد، اما در آغاز این قرن و بخصوص بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 که موجی از ترس را در جوامع غربی به وجود آورد، تشدید شد. در آن زمان، غرب و بخصوص نخبگان و چهرههای تصمیمگیر آنها سعی کردند تا ایجاد اختلاف با جهان عرب و به طور خاص مسلمانان شرق را، اختلافی ارزشی معرفی کنند. چرا که آنها بر این باور بودند که جوامع غربی بر پایه دموکراسی و احترام به آزادیهای فردی استوار است.
پایان جنگ دوم جهانی و آغاز جنگ نرم علیه اسلام
بعد از پایان جنگ دوم جهانی، پژوهشهای زیادی صورت گرفت. مهمترین این پژوهشها بعد از روی کار آمدن جان فاستر دالاس وزیر خارجه آمریکا در بین سالهای 1953 – 1959 مطرح شد. در آن زمان این نظریه مطرح شد که "باید دشمنی را در جهان معرفی کرد." غربیها تصمیم گرفتند خاورمیانه نقطه ثقل حضور مسلمانان را به عنوان کانون این دشمنی معرفی نمایند.
ساموئل هانتینگتون مشاور پنتاگون و صاحب نظربه برخورد تمدنها میگوید: "وجود دشمن برای کشورهایی که در پی هویت و اصالت هستند، ضروری است. از همین رو ایالات متحده باید همیشه یک دشمن داشته باشد." کسانی که بر سیاست آمریکا نظارت دارند، بر این باورند که مقامات این کشور، از همان زمان با هدف همراه نمودن جامعه آمریکا و جوامع اروپایی شعار مبارزه با تروریست را مطرح کردند و اعلام نمودند که اسلام مظهر تروریسم است.
المنار در ادامه مقاله خود در این رابطه به قلم حسین سمور نوشت: با پایان جنگ سرد و سقوط شوروی (دومین قطب نظام دو قطبی) معلوم شد که نظام نوین جهانی در آن زمان به رهبری آمریکا، با دیگر تمدنها سر ستیز دارد. در آن زمان، حرکتهای اسلامی موجود ـ بخصوص در افغانستان و بخشی از آسیای شرقی – از گردونه عاملان ایجاد آن خارج شدند و عملیات اسلام هراسی زنده شد. بنا به گفته منابع آگاه، گروههایی مثل القاعده و طالبان از همان ابتدا توسط ایالات متحده، انگلیس و برخی کشورهای اروپایی به وجود آمدند تا ابزاری برای مقابله با اهداف اتحاد جماهیر شوروی در شرق آسیا و بخصوص افغانستان و پاکستان باشند.
این منابع در این باره به گفته هیلاری کلینتون وزیر پیشین امور خارجه آمریکا استناد می کنند که گفته بود: این گروهها توسط ایالات متحده به وجود آمد و واشنگتن با حمایت مالی و نظامی از آنها سعی کرد تا به اهداف خود در خاورمیانه و شرق آسیا دست یابد و مانع گسترش نفوذ روسیه و نقش ایران در منطقه شود.
سیاستمداران غربی، اسلام معاصر را دشمنی برای جوامع غربی معرفی کردند و سعی نمودند تا چنین وانمود کنند که گروهای مذکور با غرب مبارزه میکنند. این امر باعث افزایش فشار فرهنگی و سیاسی بر گروههای اسلامی در غرب گردید و زمینه را برای بازداشت آسان مسلمانان و نظارت بر زندگی شخصی آنها در کشورهای غربی فراهم کرد. در چنین فضایی، موج شکلگیری کاریکاتورهای توهینآمیز نسبت به اسلام در اروپا به راه افتاد و با دستاویز قرار دادن آزادی بیان، افرادی چون تری جونز کشیش آمریکایی به سوزندان قرآن کریم روی آوردند. این در حالی بود که چنین اقدامی هیچ ربطی به آزادی نداشت.
معلوم میشود که عملیات گنجاندن اسلام هراسی در فرهنگ و سیاست، اقدامی برنامهریزی شده است. مبارزه فرهنگی بزرگی که بعد از حوادث یازده سپتامبر به راه افتاد، اسلام را در دو بعد فرهنگی و سیاسی مورد حمله قرار داد.
- مبارزه فرهنگی در قالب تلاش رسانههای غربی که بیشتر آنها از آن صهیونیسم جهانی است، صورت میگیرد، به این معنا که این رسانهها در تلاشند تا اسلام را دینی تعصب پیشه معرفی و وانمود کنند که فرهنگ اسلام با دنیای معاصر و دستاوردهای علمی بیگانه است.
- در مبارزه سیاسی نیز تلاش میشود تا اسلام دشمنی معرفی شود که به غرب حمله میکند.
در همین راستا، جرج بوش پسر بر علیه اسلام به پا خواست و این سؤال را مطرح کرد که چرا مسلمانان از ما نفرت دارند؟ وی با طرح این سؤال سعی داشت دخالت ایالات متحده در امور کشورهای اسلامی، حمایت از رژیم صهیونیستی، اتخاذ معیارهای دوگانه، توجه به سیاست کشاندن جنگ به خاورمیانه و شرق آسیا و تسلط بر نهادهای بینالمللی را توجیه نماید.
منابعی که این موضوع را پیگیری میکنند بر این باورند که غربیها با شرور معرفی کردن اسلام و بیان اینکه با فرهنگ غرب در ستیز است در تلاشند تا این دین را دینی وحشی صفت وپیروان آن را تروریست معرفی کنند. در پی شکل گیری این تفکر، غربیها تمام گرفتاریهای جهان را با اسلام نسبت دادند و با دیده اهمال به تفکر، دستاورد، فرهنگ و تمدن نگریستند.
جنبشهای به ظاهر اسلامی در پی تخرب اسلام هستند
تمام جنبشهایی که امروز خود را اسلامی معرفی کرده و با نام جهاد در سوریه، مصر، تونس، الجزایر و آفریقا به فعالیت میپردازند، جنبشهایی سالم نیستند. از همین رو باید اسلام مقاوم حامی جنبشهای اسلامی که در طی دهها سال گذشته با استعمار در حل پیکار بوده و هست را با اسلام حامی اصلاح و تغییر و نیز اسلام تکفیری و متحجر متمایز ساخت. اسلام تکفیری با سردادن شعارهای طایفهای و ورود به نبرد با دیگران، مشکلاتی را برای جهان اسلام به وجود آورده و کسانی که با آن همراه نمیشود را تکفیر مینماید.
این نوع اسلام، امروز با پرچم القاعده و امارت اسلامی عراق و شام در سوریه وارد جنگ شده و در برابر دیدگان همگان بدون هیچ مانع دینی و اخلاقی به کشتار زنان و کودکان اقدام می کند.
البته ساحت اسلام از چنین اقداماتی مبراست و این تروریستها هستند که با حمایت برخی دولتهای منطقه و جهان که خود نیز میدانند در این جنایتها سهیم هستند و به چنین کارهایی دست میزنند.
حمایت غرب از گروه های افراطی برای تامین منافع اسرائیل
در حوزه استراتژیک نیز واشنگتن به خوبی میداند که چنین اقداماتی در راستای اجرای طرح بزرگ خود که همان غرق کردن منطقه در گرداب آشوب با هدف تقسیم خاورمیانه به دولتهای کوچک مذهبی است، انجام میشود. تمامی این اقدامات در نهایت به نفع رژیم صهیونیستی تمام خواهد شد که از بحران موجود در منطقه لذت میبرد.
مسئولان غربی بخصوص آمریکائیها، فرانسویها و انگلیسیها علناً از این طرح سخن میگویند و در همین راستا به حمایت نظامی و مادی خود از گروههای مذکور ادامه می دهند. این در حالی است که آنها در دیگر مناطق جهان شعار مبارزه با تروریسم سر می دهند امری که از دوگانگی معیارهای آنها که درابتدا از آن سخن گفتیم خبر میدهد.
هدف غرب از تمامی آنچه گفته شد، دفاع از منافع خود و حمایت از امنیت رژیم صهیونیستی و ادامه یافتن درگیری در منطقه با هدف به فرسایش کشاندن قدرت نیروهای درگیر با رژیم صهیونیستی و مخالف طرحهای غرب در منطقه است. طرحهایی که هدف از ایجاد آن، تقسیم خاورمیانه به خرده دولتهای مذهبی است. امری که نشانههای آن با شکلگیری سایس پیکو و حمله آمریکا به افغانستان و عراق پیدا شد و با حمایت غرب از گروههای خواهان امارتهای خودمختار در سوریه، دیگر مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا ادامه یافت.
غربیها هرگز منکر این طرح نیستند. اغلب نهادهای غربی بر اهمیت نقش رژیم صهیونیستی به عنوان پایگاه پیشگام و حافظ منافع غرب در منطقه تأکید دارند. خوزه ماریا آثنار نخستوزیر پیشن اسپانیا که در سال 2010 "طرح دوستان اسرائیل" را مطرح کرد، بیان داشت که تمام آنچه در جریان است در راستای منافع رژیم صهیونیستی و حمایت از موجودیت آن شکل میگیرد. هدف از طرح مذکور، مقابله با تلاش برای سلب مشروعیت رژیم صهیونیستی و دفاع از امنیت این رژیم و حق آن در دفاع از خود بود. خوزه ماریا میگوید: سقوط رژیم صهیونیستی به معنای شکست تمام غرب است. در اینجاست که اهداف و طمعهای غربیها آشکار شده و روشن می گردد که آنها تلاش می کنند تا ضمن دفاع از امنیت رژیم صهیونیستی، منابع نفتی و آبی منطقه را تصاحب کنند.
گفتمان عقلانیت؛ نقطه تقابل با طرحهای غرب
کشورهای شرق آسیا و خاورمیانه با وجود اختلافاتی که با یکدیگر دارند باید با مقابله با طرحهای آمریکا در منطقه پرداخته و تلاش واشنگتن برای تقسیم منطقه خاورمیانه را ناکام گذارند. برقراری پل ارتباط بین مسلمانان و مسیحیان، و حتی خود مسلمانان و مسیحیان با یکدیگر، باعث نزدیکی دیدگاهها شده و اندیشه همزیستی کشورهای مشرق زمین را زنده میگرداند. این کشورها با وجود اختلافاتی که دارند هزاران سال در جوار یکدیگر زندگی کردند.
تمرکز بر ایده گفتگو و همزیستی، نظریه درگیری تمدنها که توسط ایالات متحده با هدف تأثیرگذاری بر ملتها و ایجاد درگیری بین کشورهای مختلف منطقه ایجاد شد، را خنثی میسازد.
مسئولیت آشنا ساختن دیگران با اسلام راستین، بر عهده تمامی کشورهای خاورمیانه بخصوص خود مسلمانان است. به این معنا که آنها باید با ابزارهای مختلف سیاسی و فکری، به مقابله با گروههایی برخیزند که به اسم اسلام به قتل و کشتار میپردازند. انجام چنین اقداماتی تصویر اسلام مهاجم و خشونت طلب که توسط غرب ارئه شده را تغییر میدهد. باید دستاوردهای کشورهای اسلامی و به طور کلی کشورهای شرق آسیا از جمله پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی ایران و پیشرفتهای عمرانی اندونزی را منعکس کرد.
امروز برقراری پل ارتباط و گفتگو بین تمامی کشورهای اسلامی و توجه به گفتمانی با عقلانیت بیشتر با هدف مقابله با طرحهای غرب برای تقسیم منطقه بسیار ضروری است. این اقدام، آخرین فرصت دستیابی به موفقیت و صیانت از سرنوشت و آینده ما مسلمانان در برابر تحولات بسیار نگران کننده منطقه و جهان است.
پایان جنگ دوم جهانی و آغاز جنگ نرم علیه اسلام
بعد از پایان جنگ دوم جهانی، پژوهشهای زیادی صورت گرفت. مهمترین این پژوهشها بعد از روی کار آمدن جان فاستر دالاس وزیر خارجه آمریکا در بین سالهای 1953 – 1959 مطرح شد. در آن زمان این نظریه مطرح شد که "باید دشمنی را در جهان معرفی کرد." غربیها تصمیم گرفتند خاورمیانه نقطه ثقل حضور مسلمانان را به عنوان کانون این دشمنی معرفی نمایند.
ساموئل هانتینگتون مشاور پنتاگون و صاحب نظربه برخورد تمدنها میگوید: "وجود دشمن برای کشورهایی که در پی هویت و اصالت هستند، ضروری است. از همین رو ایالات متحده باید همیشه یک دشمن داشته باشد." کسانی که بر سیاست آمریکا نظارت دارند، بر این باورند که مقامات این کشور، از همان زمان با هدف همراه نمودن جامعه آمریکا و جوامع اروپایی شعار مبارزه با تروریست را مطرح کردند و اعلام نمودند که اسلام مظهر تروریسم است.
المنار در ادامه مقاله خود در این رابطه به قلم حسین سمور نوشت: با پایان جنگ سرد و سقوط شوروی (دومین قطب نظام دو قطبی) معلوم شد که نظام نوین جهانی در آن زمان به رهبری آمریکا، با دیگر تمدنها سر ستیز دارد. در آن زمان، حرکتهای اسلامی موجود ـ بخصوص در افغانستان و بخشی از آسیای شرقی – از گردونه عاملان ایجاد آن خارج شدند و عملیات اسلام هراسی زنده شد. بنا به گفته منابع آگاه، گروههایی مثل القاعده و طالبان از همان ابتدا توسط ایالات متحده، انگلیس و برخی کشورهای اروپایی به وجود آمدند تا ابزاری برای مقابله با اهداف اتحاد جماهیر شوروی در شرق آسیا و بخصوص افغانستان و پاکستان باشند.
این منابع در این باره به گفته هیلاری کلینتون وزیر پیشین امور خارجه آمریکا استناد می کنند که گفته بود: این گروهها توسط ایالات متحده به وجود آمد و واشنگتن با حمایت مالی و نظامی از آنها سعی کرد تا به اهداف خود در خاورمیانه و شرق آسیا دست یابد و مانع گسترش نفوذ روسیه و نقش ایران در منطقه شود.
سیاستمداران غربی، اسلام معاصر را دشمنی برای جوامع غربی معرفی کردند و سعی نمودند تا چنین وانمود کنند که گروهای مذکور با غرب مبارزه میکنند. این امر باعث افزایش فشار فرهنگی و سیاسی بر گروههای اسلامی در غرب گردید و زمینه را برای بازداشت آسان مسلمانان و نظارت بر زندگی شخصی آنها در کشورهای غربی فراهم کرد. در چنین فضایی، موج شکلگیری کاریکاتورهای توهینآمیز نسبت به اسلام در اروپا به راه افتاد و با دستاویز قرار دادن آزادی بیان، افرادی چون تری جونز کشیش آمریکایی به سوزندان قرآن کریم روی آوردند. این در حالی بود که چنین اقدامی هیچ ربطی به آزادی نداشت.
معلوم میشود که عملیات گنجاندن اسلام هراسی در فرهنگ و سیاست، اقدامی برنامهریزی شده است. مبارزه فرهنگی بزرگی که بعد از حوادث یازده سپتامبر به راه افتاد، اسلام را در دو بعد فرهنگی و سیاسی مورد حمله قرار داد.
- مبارزه فرهنگی در قالب تلاش رسانههای غربی که بیشتر آنها از آن صهیونیسم جهانی است، صورت میگیرد، به این معنا که این رسانهها در تلاشند تا اسلام را دینی تعصب پیشه معرفی و وانمود کنند که فرهنگ اسلام با دنیای معاصر و دستاوردهای علمی بیگانه است.
- در مبارزه سیاسی نیز تلاش میشود تا اسلام دشمنی معرفی شود که به غرب حمله میکند.
در همین راستا، جرج بوش پسر بر علیه اسلام به پا خواست و این سؤال را مطرح کرد که چرا مسلمانان از ما نفرت دارند؟ وی با طرح این سؤال سعی داشت دخالت ایالات متحده در امور کشورهای اسلامی، حمایت از رژیم صهیونیستی، اتخاذ معیارهای دوگانه، توجه به سیاست کشاندن جنگ به خاورمیانه و شرق آسیا و تسلط بر نهادهای بینالمللی را توجیه نماید.
منابعی که این موضوع را پیگیری میکنند بر این باورند که غربیها با شرور معرفی کردن اسلام و بیان اینکه با فرهنگ غرب در ستیز است در تلاشند تا این دین را دینی وحشی صفت وپیروان آن را تروریست معرفی کنند. در پی شکل گیری این تفکر، غربیها تمام گرفتاریهای جهان را با اسلام نسبت دادند و با دیده اهمال به تفکر، دستاورد، فرهنگ و تمدن نگریستند.
جنبشهای به ظاهر اسلامی در پی تخرب اسلام هستند
تمام جنبشهایی که امروز خود را اسلامی معرفی کرده و با نام جهاد در سوریه، مصر، تونس، الجزایر و آفریقا به فعالیت میپردازند، جنبشهایی سالم نیستند. از همین رو باید اسلام مقاوم حامی جنبشهای اسلامی که در طی دهها سال گذشته با استعمار در حل پیکار بوده و هست را با اسلام حامی اصلاح و تغییر و نیز اسلام تکفیری و متحجر متمایز ساخت. اسلام تکفیری با سردادن شعارهای طایفهای و ورود به نبرد با دیگران، مشکلاتی را برای جهان اسلام به وجود آورده و کسانی که با آن همراه نمیشود را تکفیر مینماید.
این نوع اسلام، امروز با پرچم القاعده و امارت اسلامی عراق و شام در سوریه وارد جنگ شده و در برابر دیدگان همگان بدون هیچ مانع دینی و اخلاقی به کشتار زنان و کودکان اقدام می کند.
البته ساحت اسلام از چنین اقداماتی مبراست و این تروریستها هستند که با حمایت برخی دولتهای منطقه و جهان که خود نیز میدانند در این جنایتها سهیم هستند و به چنین کارهایی دست میزنند.
حمایت غرب از گروه های افراطی برای تامین منافع اسرائیل
در حوزه استراتژیک نیز واشنگتن به خوبی میداند که چنین اقداماتی در راستای اجرای طرح بزرگ خود که همان غرق کردن منطقه در گرداب آشوب با هدف تقسیم خاورمیانه به دولتهای کوچک مذهبی است، انجام میشود. تمامی این اقدامات در نهایت به نفع رژیم صهیونیستی تمام خواهد شد که از بحران موجود در منطقه لذت میبرد.
مسئولان غربی بخصوص آمریکائیها، فرانسویها و انگلیسیها علناً از این طرح سخن میگویند و در همین راستا به حمایت نظامی و مادی خود از گروههای مذکور ادامه می دهند. این در حالی است که آنها در دیگر مناطق جهان شعار مبارزه با تروریسم سر می دهند امری که از دوگانگی معیارهای آنها که درابتدا از آن سخن گفتیم خبر میدهد.
هدف غرب از تمامی آنچه گفته شد، دفاع از منافع خود و حمایت از امنیت رژیم صهیونیستی و ادامه یافتن درگیری در منطقه با هدف به فرسایش کشاندن قدرت نیروهای درگیر با رژیم صهیونیستی و مخالف طرحهای غرب در منطقه است. طرحهایی که هدف از ایجاد آن، تقسیم خاورمیانه به خرده دولتهای مذهبی است. امری که نشانههای آن با شکلگیری سایس پیکو و حمله آمریکا به افغانستان و عراق پیدا شد و با حمایت غرب از گروههای خواهان امارتهای خودمختار در سوریه، دیگر مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا ادامه یافت.
غربیها هرگز منکر این طرح نیستند. اغلب نهادهای غربی بر اهمیت نقش رژیم صهیونیستی به عنوان پایگاه پیشگام و حافظ منافع غرب در منطقه تأکید دارند. خوزه ماریا آثنار نخستوزیر پیشن اسپانیا که در سال 2010 "طرح دوستان اسرائیل" را مطرح کرد، بیان داشت که تمام آنچه در جریان است در راستای منافع رژیم صهیونیستی و حمایت از موجودیت آن شکل میگیرد. هدف از طرح مذکور، مقابله با تلاش برای سلب مشروعیت رژیم صهیونیستی و دفاع از امنیت این رژیم و حق آن در دفاع از خود بود. خوزه ماریا میگوید: سقوط رژیم صهیونیستی به معنای شکست تمام غرب است. در اینجاست که اهداف و طمعهای غربیها آشکار شده و روشن می گردد که آنها تلاش می کنند تا ضمن دفاع از امنیت رژیم صهیونیستی، منابع نفتی و آبی منطقه را تصاحب کنند.
کشورهای شرق آسیا و خاورمیانه با وجود اختلافاتی که با یکدیگر دارند باید با مقابله با طرحهای آمریکا در منطقه پرداخته و تلاش واشنگتن برای تقسیم منطقه خاورمیانه را ناکام گذارند. برقراری پل ارتباط بین مسلمانان و مسیحیان، و حتی خود مسلمانان و مسیحیان با یکدیگر، باعث نزدیکی دیدگاهها شده و اندیشه همزیستی کشورهای مشرق زمین را زنده میگرداند. این کشورها با وجود اختلافاتی که دارند هزاران سال در جوار یکدیگر زندگی کردند.
تمرکز بر ایده گفتگو و همزیستی، نظریه درگیری تمدنها که توسط ایالات متحده با هدف تأثیرگذاری بر ملتها و ایجاد درگیری بین کشورهای مختلف منطقه ایجاد شد، را خنثی میسازد.
مسئولیت آشنا ساختن دیگران با اسلام راستین، بر عهده تمامی کشورهای خاورمیانه بخصوص خود مسلمانان است. به این معنا که آنها باید با ابزارهای مختلف سیاسی و فکری، به مقابله با گروههایی برخیزند که به اسم اسلام به قتل و کشتار میپردازند. انجام چنین اقداماتی تصویر اسلام مهاجم و خشونت طلب که توسط غرب ارئه شده را تغییر میدهد. باید دستاوردهای کشورهای اسلامی و به طور کلی کشورهای شرق آسیا از جمله پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی ایران و پیشرفتهای عمرانی اندونزی را منعکس کرد.
امروز برقراری پل ارتباط و گفتگو بین تمامی کشورهای اسلامی و توجه به گفتمانی با عقلانیت بیشتر با هدف مقابله با طرحهای غرب برای تقسیم منطقه بسیار ضروری است. این اقدام، آخرین فرصت دستیابی به موفقیت و صیانت از سرنوشت و آینده ما مسلمانان در برابر تحولات بسیار نگران کننده منطقه و جهان است.