کد خبر 256070
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۲ - ۱۹:۵۷

خیلی ساده خبرش منتشر شد و بعد در دل هزاران خبر دیگر پر هیاهوی فوتبال گم شد:« کاظم ساریخانی دار فانی را وداع گفت.» مرگ قهرمان جودوی ایران که ۱۰ سال قبل یکی از ستاره های ورزش ایران بود.

به گزارش مشرق و به نقل از خبر، درگذشت قهرمان سابق جودوی آسیا بعد از طی ۴ سال بیماری اعصاب اتفاق تلخی بود برای جامعه جودوی کشور. کاظم صاحب فن گهواره که شباهتی زیاد به فن «سر و ته یکی» کشتی گیران دارد. با استعداد ناب خود خیلی زود ستاره جودوی ایران در سال های پایانی دهه ۹۰ میلادی شد. او می توانست به موفقیت های زیادی دست یابد اما دعواهای همیشگی این فدراسیون رزمی دودش فقط به چشم قهرمانانش رفت.

امیر قمی مربی ساریخانی از شاگردش می گوید. بغض می کند وقتی از او حرف می زند و می گوید:«سوختم. پسرم را از دست دادم. هم کاظم و هم بقیه بچه های شهرری . آنها قربانی شدند چون شاگردان من بودند. کاظم استثنایی بود. از همان ۱۰ سالگی که تمرینش را با من شروع کرد ، همیشه می دانستم قهرمان می شود. ولی بلایی به سرش آوردند که نابود شود. قبل از المپیک سیدنی مصدومش کردند و با کتف پاره آتیه اش را نابود کردند.»

قمی پیش می رود تا به ماجرای اعزام ساریخانی به عربستان می رسد و می گوید: « یک روز به من زنگ زد و گفت دارم می روم عربستان. از فدراسیون مربی خواسته بودند و فدراسیون وقت هم کاظم را برای کار معرفی کرد. این بچه وقتی عازم عربستان می شود و چیزهایی می بیند که نباید می دیده. آنها را از روی سادگی به مسئولان فدراسیون ایران می گوید.

آن هم پشت خط تلفن و از همان روز شرایطش به کلی عوض می شود. خودش می گفت از آن لحظه به بعد در عربستان با او بد شدند. می گفت آخرش هم با سیب زمینی سرخ کرده که خیلی دوست داشته مسمومش می کنند. بعد از آن چند ماهی را با دستبند به همه جا می بردندش و بعد هم که برگشت ایران، نزدیک دو سال در بیمارستان بستری شد.»

کاظم روزگار شیرین قهرمانی اش خیلی زود می گذرد. مربیگری برای او اما خوشایند نیست. عربستان نه فقط سکوی پرتابش نمی شود که زندگی اش را به سراشیبی تلخ تنهایی می اندازد. بیماری، مشکلات و بی مهری. او این قهرمان صاحب سبک، زندگی اش با مخارج درمان به چالش کشیده می شود و... قمی می گوید:« خرج درمانش کمرشکن شده بود.

صندوق حمایت هم آنچنان که باید و شاید هوایش را نداشت. یک روز زنگ زدو گفت با شکایت رئیس صندوق حمایت بردندش کلانتری تا بازداشتش کنند. بنده خدا زود عصبی می شد. بیماری اش سخت بود و هزینه هایش کمر شکن. بی مهری هم که کم ندید. این بچه هیچ چیز در زندگی اش نمانده. خدا به خانواده اش صبر بدهد. کاظم که در تنهایی رفت کاش فکری برای پسرش بکنند. کاظم کم برای ورزش ایران خدمت نکرده.

البته باز من از آرش میراسماعیلی و رستگار تشکر می کنم که کمی یاد این پسر بودند ولی حیف است که با رفتن کاظم پسرش را یادمان برود. برای پدرش که ورزش ایران کاری نکرد کاش نگذارند پسرش از ورزش متنفر شود که پدرش را از او گرفته. بچه کاظم اینقدر درد داشت که گاهی با قرص هایی که می خورد اصلا ساعت ها و گذشت شان را متوجه نمی شد.

یک روز دیدم پاهایش زخم است ، گفتم کاظم چه کار کردی با خودت گفت ۱۵ ساعت خوابیده و یکی از پاهایش روی پای دیگر مانده و باعث خونمردگی شده است. او بعد از اتفاق عربستان سختی های زیادی کشید. خدا بیامرز خیلی زود و تلخ از بین مان رفت. قدرش دانسته نشد و ورزش مان پرپرش کرد.»