کد خبر 263369
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۲ - ۲۲:۱۴

امام حسین(ع) در تصمیمش مصمم است، زیرا شهادت را شیرین‌تر از عسل می‌داند بنابراین با تمام قدرت به دل دشمن زد و آماج تیرهای دشمن قرار گرفت تا خونش را سند حقانیتش قرار دهد ولی در این میان حضرت زینب (س) تنها صبوری می‌کند.

به گزارش مشرق به نقل از عقیق، عاشورای دیگر است یادآور خاطراتی که بر خاندان علی(ع) و فاطمه(س) گذشت و ناجوانمردی‌هایی که در حق حسین بن علی (ع) کردند و در اوج غربت با آماج تیرها در حال عطش و تشنگی به شهادتش رساندند.
 
دیگر یاری برای یاری نبود و امام تنهای تنها بود به راست و چپ نگریست و هیچ کس از اصحاب و یاران خود را ندید، مگر پیکرهای خونینی که پیشانی به خاک ساییده بودند حضرت مسلم بن عقیل،‌ هانی بن عروه، زهیر بن قین،‌ حبیب بن مظاهر، علی اکبر و شهیدان دیگر را صدا زد «ای بزرگواران غیور از خواب برخیزید و این سرکشان پست را از حرم پیامبر اکرم(ص) برانید، ولی افسوس به خدا این روزگار دغل با شما بی‌وفایی کرده و اگر نه شما از پاسخ دعوت من کوتاهی نمی‌کردید اکنون که ما از فقدان شما داغداریم و به شما می پیوندیم که ما از آن خداییم و به سوی او باز آییم».
 
امام به خیمه فرزند و امام پس از خود رفت و او را به سینه‌اش چسبانید و با وی وداع کرد و سپس با خواهرش زینب کبری(س) و سایر زنان و دختران وداع کرد.
 
صدای گریه بانوان برخاست و امام آنها را آرام کرد و بر دشمنان یورش برد، امام دلاورانه می‌جنگید و ابن سعد همگان را بر کشتن حضرت ترغیب می‌کرد و می‌گفت از هر سو بر او حمله برید، شمر با گروهی از جنگجویان مقابل خیمه امام حسین(ع) آمد و بین امام و خیمه‌اش حائل شد.
 
شمع، حسین است و شهادت آرزویش
 
امام حسین(ع) فرمود «وای بر شما ای پیروان خاندان ابی سفیان اگر دین ندارید و از روز قیامت هم پروایی ندارید در دنیای خود آزاده باشید و به حسب و نصب خود برگردید».
 
شمر به سوی امام حمله برد. امام لحظه‌ای برای استراحت توقف کرد و در حالی که ضعف از جنگ بر وی عارض شده بود در همان حال سنگی از دشمن بر پیشانی حضرت اصابت کرد و امام پیراهن را بالا زد تا خون پیشانی را بازدارد که تیری سه شاخه زهرآلود بیامد و بر قلب مقدس امام نشست.
 
امام سر به آسمان بلند کرد و گفت «خداوندا تو می‌دانی که اینان مردی را می‌کشند که بر گستره زمین جز او فرزند دختر پیامبر نیست».
 
دشمن قدرت رویارویی جوانمردانه با امام را نداشت، شمر سوارگان را پیش خواند و آنها در پشت پیادگان قرار گرفتند سپس به تیراندازان دستور داد امام را تیرباران کنند سپس تیرها را به سوی آن مظلوم رها کردند آن قدر تیر به بدن شریفش نشست و سپس آن حضرت از جنگ با آن بیشرمان باز ایستاد.
 
خواهرش زینب به در خیمه آمد و رو به عمر بن سعد کرده و فریاد زد وای بر تو ای عمر؟ آیا ابوعبدالله را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟
 
پیوسته کسی به امام حسین(ع) نزدیک می‌شد، ابن سعد بانگ زد تا کار امام را تمام کنند هلال بن نافع یکی از نفرات سپاه ابن سعد می‌گوید هیچ کشته آغشته به خونی را زیباتر و نورانی‌تر از او ندیده‌ام، نور چهره ملکوتی و زیبای او من را از اندیشه شهادتش باز داشته بود، امام در حالی که در گودی قتلگاه ایستاده بود آب خواست ولی به او آب ندادند و با گستاخی پاسخش را دادند.
 
خولی چون نزدیک امام شد تا سر حضرت را جدا کند لرزه به اندامش افتاد و برگشت شمر آمد و بر سینه امام نشست و محاسن آن حضرت را به مشت گرفت و خواست تا امام را بکشد حضرت تبسمی کرد و فرمود مرا می‌کشی و نمی دانی من کیستم.
 
شمر گفت تو را خوب می‌شناسم مادرت فاطمه زهرا(س)، پدرت علی مرتضی(ع) و جدت محمد مصطفی(ص) داد خواهت خدای برین والا مرتبه است تو را می‌کشم و از کشتنت باک ندارم و آنگاه از قفا سر از تن امام جدا کرد.
 
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
 
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
 
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
 
سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت
 
دسته‌های عزاداری از صبح عاشورا در شهر قم به یاد مظلومیت و حوادث عاشورا و کربلا حرکت کردند و ضمن حرکت در خیابان‌های اطراف حرم با ورود به حریم کریمه اهل بیت(س) ضمن تسلیت به حضرت معصومه(س)، در غم و اندوه خاندان امام حسین(ع) بر سر و سینه خود زدند و خیمه‌هایی که از ابتدای محرم در خیابان‌های شهر برپا شده بود، در شام غریبان عصر عاشورا به یاد بازماندگان عاشورا به آتش‌ کشیده می‌شود و تعزیه‌ای نیز در زمینه حوادث پس از عاشورا از سوی گروهی اجرا می‌شود...
 
نیروهای یزید در حالیکه بدن‌های کسانی که به شهادت رسیده بودند، روی زمین بود پس از غارت خیمه‌ها، زنان
 
را از خیمه‌ها بیرون کردند و خیمه‌ها را به آتش می‌کشند، سرهایی که بر نیزه قرار دارد و کاروانی از شتران به چشم می‌خورد که نمادی از نحوه حمل اسیران کربلاست.
 
جمعیت به تدریج در حال جمع شدن برای تماشای تعزیه هستند «زن و مرد» و «پیر و جوان» حاضر شدند تا در غم از دست دادن حسین فاطمه(ع) اشک بریزند و با زینب کبری(س) همدردی کنند، شمر با لباس‌های قرمز بر کودکان و بازماندگان عاشورا تازیانه می‌زند و آنها را از خیمه بیرون می‌کند، صدای ناله و شیون مردم بلند می‌شود.
 
سربازان یزید خیمه‌ها را محاصره کردند و سرهای یاران ابا عبدالله الحسین(ع) را بر نیزه کردند و شترهایی که اسرا را حمل می‌کنند به چشم می‌خورد.
 
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
 
یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه
 
ناگهان خیمه‌ها یکی پس از دیگری آتش گرفتند با سوختن خیمه‌ها شام غریبان زینب کبری(س) برپا می‌شود، امان از دل زینب(س)...
 
شمع‌هایی در دست مردم است که برای ابراز همدردی با زینب کبری(س) در غروب عاشورا نورافشانی می‌کنند.
 
السلام ای بانوی ماتم زده
 
صبر تو صبر جهان بر هم زده