گروه جنگ نرم مشرق- قسمت اول فیلم «قرمز» ساخته رابرت شوئنتک در سال 2010، که بر پایه داستانی کمدی و گرافیکی ساخته شده بود، نه تنها حرف خاصی برای گفتن نداشت بلکه برای سرگرم شدن هم کار زیادی از دستش بر نمیآمد. با این حال رابرت پاریسوت که کارگردانی ضعیف است (9 سال از آخرین کار تئاتری و 14 سال از ساخت فیلم Galaxy Quest توسط او میگذرد) دست به ساخت شماره دوم این فیلم در سال 2013 زده و نسخهای دست چندم از کارهای جیمز باند را البته بدون هیچ یک از کارهای حرفهای فیلمهای باند رقم زده است.
رابرت پاریسوت
گذشته از اشکلات فراوانی که از نظر تکنیکی و ظاهری در ساخت فیلم مشهود است ، آنچه مورد تاکید قرار می گیرد، توهین و تمسخر این فیلم نسبت به سپاه، ایران و سفارت ایران در انگلیس است.
داستان فیلم، بازیگران قرمز 1 که بازنشسته هستند را دوباره دور هم جمع میکند که در صدر آنان فرانک موسس (بوروس ویلیس) است. فرانک که همراه با دوست دخترش زندگی میکند درگیر قصهای میشوند که در آن به دنبال جلوگیری از انفجار یک بمب هستهای خاص هستند. این بمب توسط یک دانشمند دیوانه که نقش آن را آنتنونی هاپکینز بازی میکند و قصد منفجر کردن آن را دارد ساخته شده است. گروه فرانک موسس (بوروس ویلیس) در تلاش است تا کاری کند که این بمب نه به دست ایالات متحده بیفتد و نه به دست روسیه. این فیلم در تلاش است تا با ادامه عرصه ساخته شده توسط فیلمهای جمیز باند در فضای جنگ سرد، این سوژه نخنما و پوسیده را دوباره زنده کند چرا که بسیاری از صحنههای اکشن این فیلم نتیجه تعقیب و گریز فرانک و گروهش با نیروهای آمریکایی و روسی است که نیروهای این دو کشور سعی دارند زودتر از رقیب خود به این سلاح دست یابند. اما این بمب نه به دست آمریکاییها نه به دست روسها نمیرسد بلکه اتفاق دیگری میافتد.
درحالی که گروه فرانک از تلاش برای دستیابی به بمب که در یک چمدان قرار دارد خسته شدهاند ناگهان متوجه میشوند سازنده بمب که دانشمندی دیوانه به نام ادوارد بیلی است، آن را به بریتانیا برده، در سفارت ایران پناه گرفته و قصد فروش آن به ایران را دارد.
از اینجا به بعد فیلم کاملا در فضای انگلیس و سفارت ایران در انگلیس میگذرد. این فیلم محافظان سفارت ایران را عدهای سپاهی متعصب نشان می دهد که به دلیل سرسختیشان باید از آنها ترسید؛ فارغ از اینکه در مسائل دیپلماتیک، وظیفه حفاظت ازاماکن کشور میهمان به عهده کشور پذیرنده است نه نیروهای شخصی کشور میهمان.
با اینکه این فیلم در تقلید از چهرههای ایرانیان کاری قوی از خود نشان داده اما هنگامی که برای اولین بار صدای فارسی حرف زدن دو ایرانی شنیده میشود، مضحک به نظر می رسد و از شنیدن زبان فارسی دری (افغانستان و پاکستان و ...) متعجب میشویم.
فیلم قرمز دو، با همه کاستیها و ضعفها و بیبهرهگیاش از کارهای حرفهای هالیوودی، به دنبال این است تا چند موضوع مرتبط با ایران را هم زمان پی ببرد:
1. سعی دارد تا ایران را به دنبال به دست آوردن سلاح هستهای نمایش دهد.
2. به دنبال انتقامجویی به خاطر حمله دانشجویان به سفارت انگلیس در تهران در سال 1390 است و حمله به سفارت ایران در انگلیس! را ترتیب میدهد.
آرم الله که به عنوان نماد ایران در این فیلم به اشتباه نمایش داده شده است
3. از آنجا که فرانک موسس (Frank Moses) شخصیتی یهودی است، نماینده رژیم صهیونیستی بوده و تنها کسی است که فراتر از تمامی ابرقدرتهای بزرگ جهان یعنی آمریکا و روسیه، عمل کرده و موفق میشود با همراهی تیمش و البته ترسو و وطن فروش جلوه دادن نیروهای ایرانی ساکن در سفارت ایران به این ساختمان وارد شده و ضمن کشتن تقریبا تمامی نیروهای حاضر در سفارت به بمبی که اکنون در حال شمارش معکوس است نزدیک شود. این کاراکتر یهودی با بازیاش در این فیلم در حال فریاد این جمله است که، ایران خطرناک است، باید نابود شود (تلافی جمله معروف امام خمینی (ره): اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود)، ایران به دنبال سلاح هستهای است و مسئولیت نابودی آن به عهدهی اسرائیل بوده و فقط اسرائیل از پس آن برمیآید. اسرائیل هم ایران را نابود میکند و هم جهان را نجات میدهد.
4. سازندگان فیلم از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به حیثیت ایران و انجام پروپاگاندای علیه کشورمان غافل نشدهاند و حتی وارد قضیه پرونده حقوق بشری جعلی نیز شدهاند به طوری که در اثنای ورود به سفارت ایران با استفاده از گروگان گرفتن جان یکی از اعضای سفارت و تزریق سم به وی، دوست دختر فرانک موسس سعی دارد تا از این مسئول در سفارت ایران استفاده تبلیغاتی کند، لذا از وی میخواهد تا نامهای مبنی بر وضعیت بد زنان در ایران منتشر کند. مامور رده بالای سفارت هم که در مقابل کشته نشدن خود در مقابل چنین کاری قرار گرفته می گوید: همین؟!!!
وحید درمنکی فراهانی