معاهده جدیدی که اکنون بسته شده است به همان اندازه مسخره است که ایران از ساخت سلاح هسته‌ای به عنوان نوک پیکان اسلحه سیاست خارجی‌اش دست برخواهد داشت.

گروه جنگ نرم مشرق- در تاریخ روابط بین‌الملل جهان در قرن بیستم وقایع بسیاری اتفاق افتاده است که بسیاری از آن‌ها را می‌‌توان از نقطه نظرات متفاوت مورد بررسی قرار داد. در میان این نظرات گاهی از یک واقعه تاریخی برای سوء استفاده، برچسب زدن، و یا حتی عملیات روانی استفاده می‌‌شود.

آخرین باری که از یک واقعه تاریخی برای ایجاد عملیات روانی و سواستفاده از استعاره‌های تاریخی برای برچسب زدن به یک کشور استفاده شد دیروز بود. پایگاه تحلیلی «موسسه سیاست‌های جهان»، در مقاله‌ای استراتژی تکراری وزیر امور استراتژیک رژیم صهیونیستی را که در مهر ماه سال جاری صادر کرده بود، منتشر کرد.

این پایگاه تحلیلی در مقاله‌ای که به قلم جیمز کارافانو بود، توافق‌نامه روز یک‌شنبه ایران با گروه 1+5 را مساوی با تکرار معاهده مونیخ 1938 دانست.

معاهده مونیخ  1938:

قرارداد مونیخ توافق بین آلمان نازی، ایتالیا، فرانسه و بریتانیا در سال ۱۹۳۸ بر سر الحاق نواحی آلمانی نشین سودت چکسلواکی به آلمان نازی می‌باشد. این قرارداد در بامداد ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸ در شهر مونیخ آلمان بدون حضور نماینده چکسلواکی تصویب شد.

در پی امضای این قرارداد، چکسلواکی که از لحاظ نظامی هم پیمان فرانسه و انگلیس بود از سوی این کشورها تحت فشار قرار گرفت تا تسلیم فشار هیتلر شده و نواحی سودت را به آلمان تسلیم کند ، در مقابل هیتلر ضمانت داد که هیچ خواسته ارضی دیگری نداشته باشد. قرارداد را در ظاهر موسولینی برای ایجاد صلح پیشنهاد کرده بود، اما اسناد و مدارک نشان می‌دهد که مفاد قرارداد را آلمانی‌ها قبلاً مشخص کرده و به موسولینی منتقل کرده بودند.

نخست وزیر بریتانیا نویل چمبرلین امید داشت که سیاست تسلیم و مسالمت جویی در برابر هیتلر جواب داده و از شروع جنگی دوباره در اروپا جلوگیری شود. فرانسه نیز به خاطر ضعف اقتصادی و نظامی مایل به درگیری با آلمان بر سر منافع متحدانش نبود و به گونه‌ای چکسلواکی را در برابر آلمان تنها گذاشت. سیاست‌های فرانسه و دیگر کشورهای غربی در برابر چکسلواکی و بعدها لهستان مایه انتقاد مردم این کشورها شد که عموماً از این اتفاقات به عنوان خیانت غرب نام می‌برند.

در ۱۰ اکتبر ۱۹۳۸، ارتش آلمان وارد چکسلواکی شده و نواحی سودت را اشغال کرد. در پی این اقدام، کشورهای لهستان و مجارستان نیز بخشهای دیگری از چکسلواکی را تسخیر کردند. پس از مدتی، آلمان به نواحی سودت اکتفا نکرده و ابتدا تمام جمهوری چک و سپس اسلواکی را تحت اداره دولت‌های دست نشانده آلمان درآورد. اقدامات زیاده‌طلبانه هیتلر باعث بی‌آبرویی سیاست بریتانیا و نخست وزیر چمبرلین شد. اشغال نواحی سودت، چکسلواکی را از استحکامات نظامی کوهستانی‌اش در این نواحی محروم کرد و باعث شد نتواند بعدها در برابر آلمان مقاومتی از خود نشان دهد. چکسلواکی ۷۰% از تولید آهن و فولاد، ۷۰% از تولید برق و ۳٫۵ میلیون نفر از جمعیتش را در پی این قرارداد از دست داد.

از سوی دیگر تسخیر چکسلواکی، بانک‌ها، معادن و صنایع حساس این کشور از جمله کارخانجات اسلحه‌سازی گروه صنعتی اسکودا را در اختیار آلمان قرارداد و باعث دشوارتر شدن مقابله انگلیس و فرانسه با آلمان شد. (منبع)

جیمز کارافانو که اقدام به شبیه‌سازی این دو معاهده و توافق‌نامه کرده است با الهام از زیاده‌خواهی هیتلر و ربط دادن آن به زیاده‌خواهی ایران از سویی، و کوتاه آمدن اشتباه غرب در برابر هیتلر و ربط دادن آن به کوتاه آمدن کنونی غرب در برابر ایران به دنبال پیش‌بینی جنگ‌افروزی ایران و آغاز جنگ جهانی چهارم است (جنگ جهانی سوم، همان جنگ سرد بود که در اثر آن شوروی سابق دچار فروپاشی شد).

جیمز کارافانو

خلاصه متن مقاله پروفسور کارافانو:

«پروفسور جیمز کارافانو توافق ایران هسته‌ای را با توافق‌نامه مونیخ 1938 مقایسه می‌کند:

وی می نویسد: آنچه در ژنو روی داده است در واقع، بازنویسی بزرگ‌ترین تراژدی دیپلماتیک قرن بیستم است.

توافق مونیخ روی این نکته مسخره آرمیده است که هیتلر نمی‌توانست سیری‌پذیر باشد. معاهده جدیدی که اکنون بسته شده است به همان اندازه مسخره است که ایران از ساخت سلاح هسته‌ای به عنوان نوک پیکان اسلحه سیاست خارجی‌اش دست برخواهد داشت.

این گزارش می افزاید : بخش غم‌بار این مذاکرات مفتضحانه این است که هر کسی می‌پذیرد که چرا ایران به پای میز مذاکره آمده است. تحریم‌ها کارساز شدند؛ آنها دیگر پولی برای خرج کردن ندازند، و تهران تصمیم گرفته است که آسان‌ترین راه برای پول درآوردن که همان با غرب به عقب برگشتن است را انتخاب کند.

در این توافق‌نامه،‌ میان واقع‌گرایان و آرمان‌گرایان مرزی وجود دارد. واقع‌گرایان می‌دانند که تحریم‌ها برای یک هدف، خوب بودند: برای تضعیف رژیم ایران تا دچار فروپاشی یا اضمحلال شود. و امید داشتند که قبل از دست‌یابی ایران به بمب هسته‌‌ای این اتفاق بی‌افتد. تغییر رژیم در ایران تنها یک اقدام واقع‌گرایانه برای جلوگیری از هسته‌ای شدن ایران بود.

آرمان‌گرایان، اما تحریم‌ها را کلیدی جادویی برای استدلال پذیر کردن ایران می‌دانند. تهران به دنبال هم‌ساز کردن غرب با خود است. ایرانی ها فهمیده‌اند که سود هم‌کاری با غرب بیشتر از منزوی شدن است.

مرز میان این دو تفکر، درباره دو نگاه متفاوت به آینده‌ای صلح‌آمیز نیست. در مورد این معمای سیاست خارجی روی‌کرد واقع‌گرا مبتنی بر یک آگاهی کامل از کسی است که طرف مقابل معامله است.

ارزیابی آرمان‌گرایان توهمی است. آن‌ها فکر می‌کنند باید ایران را در جای خود فریز کنند در حالی که ممکن است این فریز شدن به آب شدن یخ در طول زمان منجر شود. یعنی ممکن است ایران دوباره فعالیت‌های خود را از سر بگیرد. هیچ چیزی در این توافق‌نامه جلوی ایران را برای رسیدن به موشک‌های دوربرد نمی‌گیرد. هیچ چیز نمی‌تواند ایران را از ادامه اسلحه‌سازی هسته‌‌ای‌اش بازدارد.

 این مقاله تاکید می کند: مذاکره کنندگان همان چیزی را در پای میز مذاکره رها کردند که ایرانی ها از آن بسیار می‌ترسیدند یعنی همان خالی شدن حساب بانکی‌شان.

بریتانیا فکر می‌کند که توافق با ایران خوب بوده است اما این بریتانیا همان کشوری است که فکر می‌کرد معاهده مونیخ باعث می‌شود همه مردم شب‌ها را راحت بخوابند.

روس‌ها هم این توافق را تمجید کردند. اما این دولتی است که فکر می‌کرد توافق مولوتف ریبن تروپ حلال تمام مشکلات است.

کاخ سفید ما هم این توافق را دوست دارد. اما کاخ سفید ما هم‌چنین فکر میکند که سیاست‌هایش در عراق، لیبی، مصرف و سوریه بسیار خوب بوده است.»

امضای پیمان عدم تجاوز مولوتف - ریبن تروپ

 کارافانو در این متن، با استفاده از تقابل همیشگی واقع‌گرایان و آرمان‌گرایان در طول تاریخ علمی روابط بین‌الملل، این نکته را مطرح می‌سازد که جهان غرب در حال تکرار اشتباهی است که در تاریخ خودش سابقه هم دارد. به نظر وی غرب در حال دادن امتیازی به ایران است که شبیه آن را به هیتلر داده بود و در نتیجه آن هیتلر سیری‌ناپذیر اقدام به افروختن جنگ جهانی دوم کرد و ایران هم پا جای پای هیتلر خواهد گذاشت.