کد خبر 266680
تاریخ انتشار: ۶ آذر ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۱

یک گروه موسیقی راک زیرزمینی که از ایران گریخته و در جنگلستان غرب هوارهای‌ شان را با نام "سگ زرد" منتشر می‌کردند یا خودشان، خودشان را کشته‌اند یا خودکشی کرده‌اند یا خودکشی‌شان کرده‌اند با هزینه 100 ملیون تومانی به ایران آورده شده‌اند و در قطعه هنرمندان با حمایت آقایان ارشاد اسلامی دفن شده‌اند! تازه آن آقا که این کار را کرده مدعی است این یک "حرکت فرهنگی" است.

گروه فرهنگی مشرق - دیشب در یک گروه اجتماعی که تقریباً همه آنها شاعر بودند یکی از رنج‌کشیده‌های جمع، دردهای خودش را فراموش کرده بود و واژه‌هایش بارانی لحظات مردی بود که در جریان‌سازی فکری و معرفتی شعر، "عرق‌ریزان روح" داشته است؛ "احمد عزیزی" پس از هفت سال همچنان در اغماست و متأسفانه تقریباً اکثر آدم‌هایی که آمدند و عیادت کردند و در بوق‌های تبلیغاتی دمیدند حتی سراغش را نمی‌گیرند. کار به جایی رسیده است که امروز خواهر شاعر روستای فطرت می‌خواهد فرش‌های زیر پایش را بفروشد تا هزینه‌های اتاق سی‌سی‌یو را تأمین کند. درد آنجاست که آن دوست شاعر می‌گوید اگر تا یک ماه دیگر کسی کاری برای احمد نکند گلریزان اعلام می‌کنیم تا حداقل بخشی از مسائل مالی او را برای خانواده‌اش حل کنیم.

این اتفاق که دل آدم را کباب می‌کند هیچ ...این روزها همان‌هایی که با احمد عزیزی سر یک سفره می‌نشستند و برای آل‌الله، شعر معصوم می‌گفتند افتادند به جان هم و به جان هیئت‌ها و عزاداری‌ها... هیچ‌کس نیست به اینها بگوید فصل مشترک تمام عاشقان آل‌الله، "اشک" است ... به قول احمد عزیزمان: "دانه‌های اشکش از الماس بود..." این حرف‌هاي شبه‌روشنفکری را کنار بگذاریم... گریه بر حسین برای‌مان اصل باشد همه چیز حل می‌شود.

دلم می‌سوزد برای "احمد عزیزی" که حالا بین زمین و آسمان مانده و کسی نمی‌آید کفش‌های مکاشفه‌اش را بپوشد. آن شاعر دردکشیده، همان‌جا در همان گروه اجتماعی نوشت که به جای اینکه له و علیه هم طومار امضا کنید، بیایید یک طومار امضا کنیم به حال و روز احمد رسیدگی شود... حنجره احمد عزیز، جای هبوط ملائکه بوده که حالا صدای خش‌دار نفس‌زدنش خراش ذهن خواهرش شده است. آن استاد بزرگ‌مان از سویدای دلش فریاد می‌زند که شعر امروز دچار غلو شده و داریم از دست می‌رویم و وا اسلاما... سلمنا که فرمایش استاد درست؛ اما حقیقتاً چقدرند شاعرانی که مثل احمد عزیز در پستوی بی‌توجهی ما گم شده‌اند یعنی درست است همین‌هایی که مردم با ابیات‌شان گریه می‌کنند چون در خط و خطوط آقایان نیستند همچنان مورد بی‌مهری باشند...

شعر، غلیان احساسات انسانی است اما گاهی این بی‌مهری‌ها را که می‌بینم فکر می‌کنم که ... بگذریم...



بگذرم؟ نمی‌توانم. به روح سیدالشهداء، سینه‌ام تنگ است. می‌خواهم بگویم... همین روزها در خبرها آمده بود که یک گروه موسیقی راک زیرزمینی که از ایران گریخته و در جنگلستان غرب هوارهای‌شان را با نام "سگ زرد" منتشر می‌کردند یا خودشان، خودشان را کشته‌اند یا خودکشی کرده‌اند یا خودکشی‌شان کرده‌اند با هزینه 100 ملیون تومانی به ایران آورده شده‌اند و در قطعه هنرمندان با حمایت آقایان ارشاد اسلامی دفن شده‌اند! تازه آن آقا که این کار را کرده مدعی است این یک "حرکت فرهنگی" است.

وقتی شعرا و اهالی فرهنگ آن‌گونه شده‌اند، بعید نیست سگ‌های زرد بدون آن‌که کسی بداند می‌آیند وسط روستای فطرت ما هر غلطی که می‌خواهند می‌کنند. من از آدم‌های نسبتاً فرهنگی ارشاد دولت امید تعجب می‌کنم که ساکتند... سنگ سگ‌های زرد را به سینه می‌زنند اما به فکر "ملکوت تکلم ایران" نیستند.

احمد عزیزی ها نیاز به صدقه ندارند چون سیادت همراهی با گل محمدی آنها را به استغنا رسانده است اما ما نیاز به رحمت باران مهربانی آنان داریم. احمد عزیزی باید دست‌مان را بگیرد همان طور که سال‌های پیش دست شعر را گرفت و رساند به بالای اریکه کلام. باید به خودمان بیاییم... و الا سگ‌های زرد برادران شغالند.


*حامد حجتي