شبه جزیره عربستان به عنوان سرزمین معنوی همه مسلمانان، جایگاه بس ویژه ای در میان کشورهای اسلامی و حتی سایر ادیان و مذاهب دارد. از این رو ساختار سیاسی آن نیز به همان میزان مسئولیتی بس خطیر در قبال سایر کشورها به ویژه همسایگان و کشورهای اسلامی خاورمیانه بر دوش دارد. این در حالی است که آل سعود نه تنها این مأموریت خطیر را به فراموشی سپرده، بلکه در جهت خلاف آن، عمل کرده و سیاست بازی های منفعت گرایانه را سرلوحه تمامی مناسبات ریاض کرده است.
رفتار سیاسی سعودی ها به گونه ای است که به تدریج به سمتی می روند که هیچ دوست و متحدی در منطقه نداشته و غرب نیز با بی اعتمادی این کشور را وارد معادلات خاورمیانه، جهان عرب و یا بین المللی کند. این در حالی است که عربستان می توانست با دیپلماسی مناسب شأن معنوی این کشور، نقش تأثیرگذاری را در حل و فصل موضوعات مختلف ایفا کند. با این وجود آل سعود اخلال گری را به صورت روزافزونی در دستور کار قرار داده است به گونه ای که کشورهایی مانند قطر که سعودی ها ادعای دوستی با آن را داشتند نیز، در حال پیوستن به جرگه ناراضیان رفتار عربستان در حیطه روابط خارجی بوده و نمی توان آینده ای مثبت و با ثبات را برای آنها پیش بینی کرد.
رقابت عربستان با ایران نیز در مراحل غیر قابل قبولی قرار گرفته است. حوادث تروریستی اخیر در مرزها و نیز در خاک لبنان، نشان می دهد که گویی ریاض هیچ دیپلمات دور اندیشی را در ساختار سیاسی خود ندارد تا از سویی اهمیت روابط این کشور با تهران را به آن گوشزد کند و از سوی دیگر هزینه های اخلال در امور درون مرزی و فرامرزی ایران را برای آل سعود تبیین نماید. در واقع رویه ای که عربستان در پیش گرفته، به حدی غیرقابل قبول است که شاید منفعت ملی کشورها در آن باشد که عطای آن را به لقایش ببخشایند و رویکرد مقابله به مثل در برابر آن را در دستور کار قرار دهند. برای اثبات این مدعا لازم است نگاهی به اقدامات مختلف این کشور انداخته و اخلال گری های آن را مورد بررسی قرار دهد.
1
حمایتهای مالی و سازمانی عربستان سعودی از تروریسم به عنوان یک تهدید غیر قابل انکار نه تنها کشورهای مظلومی چون سوریه، عراق و افغانستان را دربرمی گیرد بلکه از آن فراتر رفته و به عنوان یک تهدید بین المللی، از شرق تا غرب جهان را در پنجه خود گرفته است. حمایت های مالی از فعالیت های القاعده، روشنترین مثال این امر است که بارها و بارها به اثبات رسیده است. به عنوان مثال، وزارت دارایی آمریکا در اوایل 2000، موفق شد «سازمان خیریه اسلامی بین المللی» را در زمینه تأمین مالی القاعده در سراسر جهان ردیابی کند.
سازمان که از زیرمجموعه های مهم «اتحادیه جهانی اسلامی» وابسته به دولت عربستان سعودی است. همچنین در سال 2002 بازجویان ناتو در فعالیت «کمیسیون عالی سعودی کمک به بوسنی» که توسط امیر سلیمان بن عبدالعزیز تشکیل شده و از حمایت ملک فهد پادشاه وقت عربستان سعودی برخوردار بود، نکات جالبی کشف کردند. در جریان آن تحقیقات مکالمات تلفنی کارکنان این سازمان با اسامه بن لادن و ابو زبیده، رهبران «القاعده» کشف شد. هدف این تماس ها، تدارک حملات به سفارت آمریکا در سرایوو پایتخت بوسنی بود. اعضای کمیسیون قبل از آنکه نمایندگان ناتو حساب های بانکی آنها را توقیف کنند، موفق شدند از آنها 41 میلیون دلار را برداشت کنند.
عربستان سعودی تأمین مالی گسترده تبلیغ اسلام سلفی در آمریکا و اروپا را در دست دارد. این امر در مساج آمریکا به صورت شفاف به اثبات رسیده است. در این راستا چند سال پیش شیخ هشام قبانی عالم صوفی در جلسه علنی وزارت امور خارجه آمریکا اظهار داشت که وهابیون در 80% مساجد کشور مستقر شده اند. در آن زمان مقامات آمریکایی به اظهارات این دانشمند توجه نکرده بودند ولی مدتی بعد سازمان حقوق بشری «فریدوم هاوس» حرف های قبانی را تأیید نمود. این سازمان درباره اوضاع مساجد آمریکا گزارش 95 صفحه ای منتشر کرد.
افراد سازمان حدود 20 مسجد در 6 ایالت و ناحیه کلمبیا را بررسی کرده و در هر یک از آنها جزوه های افراطی را کشف کردند که جهاد مسلحانه را تبلیغ کرده و به قتل یهودیان و مسیحیان دعوت می نمودند. مدافعان حقوق بشر کشف نمودند که پول برای تبلیغات و انتشار این جزوه ها غالباً از عربستان سعودی به ایالات متحده ارسال می گردد.
در سال 2008 «ستیوارد لوی» معاون وزیر دارایی ایالات متحده طی سخنانی دربرابر یکی از کمیته های مجلس سنا اظهار داشت که عربستان سعودی مهمترین منبع مالی برای القاعده و بعضی سازمانهای افراطی دیگر می باشد. جالب توجه است که عربستان سعودی بر خلاف درخواست های مکرر ایالات متحده، با لجاجت عجیبی از مسدود کردن جریان مالی از بیت المال این پادشاهی تا گروه های تروریستی خودداری می نماید. در سال 2011 هیلاری کلینتون وزیر وقت امور خارجه آمریکا نیز نتیجه گیری های لوی را مورد تأکید قرار داده و اظهار داشت که منابع اساسی تأمین مالی تروریسم جهانی در عربستان سعودی واقع شده است.
توافق جمهوری اسلامی ایران با 1+5 و امضای توافقنامه ژنو حلقه اختلاف های آمریکا و عربستان را تکمیل و زمینه بیشترین عصبانیت ریاض از واشنگتن را فراهم کرده است. عربستان سعودی به هیچ عنوان کاهش تنش جمهوری اسلامی ایران با غرب را در راستای امنیت و منافع ملی خود نمی داند.
حمایت آل سعود از تروریسم، اروپاییان را نیز در دردسر بزرگی انداخته است. در این راستا روزنامه داون به نقل از گزارش پارلمان اروپا در مورد حمایت عربستان از تروریست ها پرداخته و نوشت: «به نظر میرسد تنها دین یا نفت نیست که ازعربستان سعودی صادر میشود بلکه این کشور نفتخیز مشغول تامین مالی وهابیها و سلفیهای سراسر جهان است.» روزنامه آلمانی «بیلد» نیز با استناد به منابع امنیتی سری افشاء کرد که گروههای تروریستی القاعده در حال طراحی سری عملیات های تروریستی گسترده است تا در کل کشورهای اروپایی آن را اجرا کند. براساس این روزنامه مردمی آلمان، اعمال خرابکارانه و انفجارهای انتحاری در خیابان ها و تونل ها و بمب گذاری در مترو از جمله برنامه های پیش بینی شده القاعده برای کل کشورهای اروپایی است. انفجار تروریستی در متروی مادرید (2004)، لندن (2005)، که تلفات بسیاری را در پی داشت، شفاف ترین موارد این امر هستند.
روسیه هم در کنار آمریکا و اروپا، از فعالیت «خیرین»، سازمان ها و سرویس های ویژه سعودی آسیب دیده و می بیند. ساختارهای قبلی یا فعلی عربستان سعودی مانند بنیاد «الحرمین»، بانک تجاری ملی، «رابطه العالم الاسلامی»، «المؤسسه الراجحه» و غیره در جریان دو جنگ چچن از جدایی طلبان پشتیبانی کرده و در سازماندهی اعمال تروریستی در خاک فدراسیون روسیه دست داشتند. به عنوان مثال، بنیاد «الحرمین» بارها از طریق شعبه خود در باکو برای مرکز اسلامی وهابی «قفقاز» واقع در ماخاچقلعه مبالغ قابل توجهی ارسال کرده است.
در سال 1997 این بنیاد به سلفیون داغستان کمک زیادی کرد که هدف آنها سرنگونی نظام قانونی در خاک این جمهوری خودمختار و ایجاد دولت اسلامی داغستان و چچن و خروج از ترکیب فدراسیون روسیه بود. در سال 1999 «الحرمین» بنیاد ویژه حمایت از مقاومت چچن را تشکیل داد. شعبه این سازمان در خاک آذربایجان فعالیت میکرد و فعالان بنیاد سرپرست تأمین اسلحه و مهمات برای شبه نظامیان چچن بودند. همچنین عربستان سعودی در «آموزش» مسلمانان روسیه پول فراوانی سرمایه گذاری کرده و مصراً به دنبال آن است که جوانان مسلمان فدراسیون روسیه به افراطیون سلفی تبدیل گردند.
پیش از این "مشرق" گزارشی کامل از نحوه شکل گیری گروههای چچنی و همچنین خطرات این گروه برای دولت روسیه را منتشر کرده است.
این در حالی است که واعظین و علمای سعودی خودشان نیز وارد سرزمین فدراسیون روسیه می شوند. نوجوانان در مدارس، مراکز فرهنگی و آموزشی و اردوهای تابستانی که با پول بنیادها و سازمان های مذکور دایر شدند، نه تنها تلاوت قرآن و زبان عربی بلکه ارزش هایی را یاد می گیرند که جلب آنها به دسته های شبه نظامیان سلفی را تسهیل می کند. به عنوان نمونه، فارغ التحصیلان مدرسه «یولدیز» در شهر «نابرژنی چلنی» عضو گروه های مسلح اسلام گرا در افغانستان، چچن و تاجیکستان بودند. بعد از آنکه این اطلاعات به آگاهی مراجع قضایی رسید، مدرسه مذکور تعطیل شده و اکنون فقط به صورت مدرسه دینی برای دختران فعالیت می کند.
2) دخالت در امور کشورهای منطقه
رابطه عمیق و گسترده دستگاههای اطلاعاتی عربستان سعودی با رهبران جنبش طالبان در افغانستان و پاکستان و دیگر جنبشها و گروههای فعال تروریستی در کشورهای دیگر، یکی دیگر از مشکلاتی است که گریبان گیر منطقه است. حمایت های مالی و ایدئولوژیک از گروههای خطرناک افراطی وهابی و سلفی که امنیت کشورها و نیز کشورهای فرامنطقه ای را در معرض خطر قرار می دهند، از اقداماتی است که جامعه بین الملل را نسبت به ریاض بیش از پیش بی اعتماد ساخته است.
عربستان با آنکه سلفی گری رادیکال را برای خود نمی پسندند (چون حکومت آل سعود را تهدید می کند) از گسترش آن در خارج از مرزهای خود با تمام قوا حمایت کرده و تبلیغ و ترویج وهابیت را در جوامع اسلامی در دستور کار قرار داده است. سوریه را می توان روشن ترین مثال حال حاضر مداخله در تمامیت ارضی یک کشور تلقی کرد. حمایت از گروههای افراطی نه تنها روند طبیعی اصلاحات را متوقف کرد و به جای آن جنگ داخلی، کشتارهای وحشتناک و فتواهای عجیب و غریب و ضدانسانی را برای مردم این منطقه به ارمغان آورد بلکه شوک به جا و عمیقی را نیز به متحدان منطقه ای و غربی عربستان وارد کرد.
بر این اساس کشورهای غربی و محافل بین المللی که روی مرکزیت معنوی عربستان حساب باز کرده و حکومت آل سعود را برای نقش آفرینی در بحران های مختلف خاورمیانه، گزینه ای قابل می دانستند، پی به اشتباه خود برده و دریافتند که ریاض برای منافع خود حاضر است به هر گونه اتحادی پشت پا زده و در راستای اهداف منفعت طلبانه خود متحدان خود را قربانی کند. در واقع برای غرب به اثبات رسیده است که خط¬مشی عربستان نه تنها امنیت منطقه ای بلکه امنیت جهانی را نیز در مخاطره قرار داده است. سیاست های ترویج «نفرت از دیگران» در میان گروه های افراطی مانند داعش، کاملا متناقض با ادعای سعودی ها و خوش بینی سابق غربی ها مبنی بر حمایت عربستان از گروههای میانه رو است.
قضیه زمانی جالبتر می شود که عربستان به دوست دیرین خود یعنی قطر نیز پشت پا زد و به جای عمل به قول و قرارهای اولی که در مورد سوریه با هم گذارده بودند، از میدان به در کردن قطر در سوریه را در اولویت قرار داد. بر این اساس داعش حملاتی را علیه گروه های انقلابی مشخصی در سوریه مانند «الفاروق» و «نوادگان پیامبر» که از حمایت مالی قطر برخوردار هستند؛ آغاز کرد. این در حالی است که مدتی پیش رئیس یکی از گروه های مسلح از ادغام ده ها گروه مسلحِ مستقر در اطراف دمشق و تشکیل گروهی واحد به نام «ارتش اسلام» خبر داد که به گفته دیپلمات ها و مخالفان سوری؛ این گروه با حمایت مستقیم عربستان تشکیل شد خصوصاً اینکه «زهران علوش» رئیس آن در عربستان تحصیل کرده و پدرش نیز یکی از مبلّغان سلفی این کشور بود.
در حقیقت نظام عربستان مدت زمان طولانی است که در داخل و خارج از خاک خود از سلفیت وهابی حمایت می کرد و با آغاز انقلابها در کشورهای عربی مُجدّانه سیاست «تفرقه افکنی میان مذاهب» را در پیش گرفت تا مانع اتحاد سُنی ها و شیعیان این کشورها شود. جالب اینجاست که نیروهای امنیتی لبنان نیز در یافته های جدید خود از حملات تروریستی در لبنان، اظهار داشته اند: «طبق این اطلاعات عربستان نه تنها از گروههای افراطی و تندرو در سوریه حمایت می کند؛ بلکه گروههای افراطی و تندرو در نقاط مختلف لبنان را مورد حمایت همه جانبه خود قرار داده است.»
مصر یکی دیگر از کشورهایی است که دخالت عربستان در سرنوشت سیاسی آن، تحولات این کشور را به مسیری خارج از مطالبات مردمی سوق داد. عربستان حمایت های سیاسی، نظامی و مالی خود را در اختیار «عبدالفتاح السیسی» وزیر دفاع مصر و عامل برکناری محمد مرسی رئیس جمهور اخوانی مصر، قرار داد و به شدت ممنوعیت فعالیت گروه اخوان المسلمین و مصادره اموال این گروه را ترغیب کرد.
3) قدرت طلبی و برتری خواهی منطقه ای
یکی دیگر از رفتارهای آل سعود در عرصه روابط خارجی که همسایگان را با دردسرهای بسیار از جانب ریاض مواجه کرده است، قدرت طلبی و تلاش برای جایگاه برتر در مسائل و مناسبات منطقه است. در واقع سعودی ها به هر قیمت ممکن و با هر هزینه ای تلاش می کنند تا خود را به اصطلاح پادشاه و کدخدای منطقه معرفی کنند و جالب اینجاست که برای این هدف به هر گونه اقدامی دست می زنند. قراین این رفتار در حال حاضر در 3 بستر روابط ایران و آمریکا، تحولات سوریه و نیز سنگ اندازی و کارشکنی در مقابل قطر در جریان است.
ملک فیصل شاه اسبق سعودی به همراه پدر اسامه بن لادن
واکنش عربستان در قبال مذاکرات ژنو و موفقیت دیپلماسی ایران در موضوع هسته ای به گونه ای بود که تریپی لیونی مذاکره کننده ارشد رژیم صهیونیستی در سخنانی ادعا کرد: «هنگامی که مقامات سعودی بر ضرورت جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای تأکید می کنند، این سخنان آشنا به نظر می آید؛ معتقدم هنگامی که مسأله مربوط به ایران باشد، زبان اعراب به عبریها نزدیک است.» لیونی با اشاره به موضع عربستان ادامه می دهد: «کاملا آشکار است که منافع اسرائیل و کشورهای میانه رو در منطقه یکسان است؛ باید با همکاری یکدیگر ایران را تحت فشار قرار دهیم و به صورت همزمان در مسیر فرایند صلح گام برداریم.» خشم سعودی ها از نزدیکی روابط ایران و آمریکا را باید در چارچوب ترس و واهمه این کشور از اینکه جایگاه خود را که تلاش کرده بود با انزوای ایران ارتقا بخشیده، از دست داده و از منافع سرشاری که از اعمال فشارها بر ایران به دست می آورد، محروم بماند.
موضوع دیگری که در بالا به آن اشاره شد، تلاش برای تداوم جنگ داخلی در سوریه و تجهیز هر چه بیشتر گروههای افراطی است. پس از آنکه تلاشهای عربستان در جهت حمله نظامی ناتو به سوریه و سقوز بشار اسد بی نتیجه ماند، سعودی ها با انرژی مضاعف گروههای افراطی را تقویت و حمایت می کنند. ریاض در تلاش است تا به هر نحو ممکن بشار اسد را سرنگون کرده و در کنار اینکه با سقوط یکی از متحدان ایران، به جمهوری اسلامی ضربه بزند، برتری جویی های خود در نظام جدید سوریه را تثبیت نماید.
کارشکنی ها و سنگ اندازی های اخیر عربستان در قبال سیاست خارجی قطر را باید در همین راستا تبیین کرد. در کنار اختلافات مرزی دوحه و ریاض، خشم سعودی ها از سیاست های قطر به جایی رسیده که ریاض خواستار صدور بیانیه ای در شورای همکاری خلیج فارس برای محکومیت قطر شده است. عصبانیت عربستان در پی آن بود که قطر 350 میلیون دلار به دولت یمن کمک کرده تا غرامت نظامیان و شهروندان جنوب این کشور را که از کار اخراج شده اند، پرداخت کند. پرداخت قطر به دولت یمن با واکنش عربستان مواجه شده است.
این نقش در زمان جنگ دولت یمن با حوثی ها که مقدمه مناسبی برای قطر به منظور بازگشت به یمن بود، ازسرگرفته شد. در سالهای 2007 و 2008 قطر بازیگر نخست در مهم ترین پرونده های یمن بود و توانست حوثی ها را از طریق طرح خود برای متوقف کردن جنگ با دولت، به طرف خود بکشاند. بعد از آغاز انقلاب ها در کشورهای عربی در سال 2011 قطر فرصت طلایی برای دخالت در همه عرصه های مادی، رسانه و سیاسی برای حمایت از مخالفان یمنی که اساسا از اخوان المسلمین تشکیل شده اند، پیدا کرد.
ناظران مسائل سیاسی در منطقه معتقدند دوحه بعد از آشکار شدن اختلافاتش با ریاض در سیاست های منطقه ای، برای حفظ هم پیمانی خود با اخوان المسلمین در یمن تلاش خواهد کرد.
4) راه اندازی عملیات های تروریستی از سراوان تا بیروت
به گزارش مشرق، «دبکا فایل» به عنوان یکی از رسانه های وابسته به رژیم صهیونیستی در گزارشی افشا کرد که شاهزاده «بندر بن سلطان»، رئیس دستگاه اطلاعات و امنیت عربستان سعودی، موضع خود در قبال سیاستهای جدید آمریکا مبنی بر اخلال در امور جمهوری اسلامی ایران را دنبال کرده و از جانب «عبد الله بن عبد العزیز»، پادشاه سعودی حمایت میشود. دبکا در گزارش خود می نویسد که بندر بن سلطان، برای مقابله با سیاستهای دولت آمریکا در قبال نزدیکی به ایران، به اقدامات مهمی دست زده است که می توان یکی از آنها را حادثه سراوان دانست.
عملیاتی که چندی پیش در مرزهای ایران و در منطقه سراوان روی داد و در جریان آن ۱۹ نگهبان مرزی ایران به شهادت رسیدند و مسئولیت آن را سازمانی به نام «سازمان ارتش عدالت بلوچ» برعهده گرفته، ساخته و پرداخته دستگاههای اطلاعاتی سعودی است و این دستگاهها در تاسیس و شکل گیری آن نقش داشتهاند تا اهداف نظامی داخل ایران را هدف قرار داده و ضمن ایجاد ناامنی در کشور به فتنهانگیزی در میان اقلیتهای ایرانی و شوراندن آنها علیه حکومت مرکزی دست بزند. جالب اینجاست که گروه موسوم به جیش العدل عنوان کرده است که بنابر رسالت خود برای رهایی اهل سنت ایران که عربستان سالهاست ادعا دارد مورد ظلم حکومت مرکزی به سر می برند، تشکیل شده است.
اگرچه نفرت اقوام سنی حاضر در ایران از این گروهها اعم از عربها، ترکمن ها و بلوچ ها و به ویژه کردهای شافعی مذهب که نزدیکترین ریشه به شیعه را دارند، نشان می دهد که سیاست مظلوم نمایی آنان به شدت با شکست مواجه شده است، اما نقش عربستان را بیش از پیش اثبات می کند.
در واقع یکی از سیاست های همیشگی عربستان در قبال ایران فاصله اندازی میان شیعه و سنی بوده است و برای این هدف همواره سرمایه گذاری های بسیاری را انجام داده است. پیشبرد این سیاست در بخش فارسی سایت العربیه و یا برگزاری نشست های ضدایرانی با ادعای سیاست تبعیض آمیز تهران در قبال اهل سنت مانند برگزاری همایش ضدحکومتی در قاهره همزمان با سفر دکتر صالحی وزیر خارجه وقت ایران به قاهره و سخنرانی محمد العریفی شیخ عربستانی جوان و افراطی وهابی در آن، گوشه ای از سیاست خصمانه ریاض علیه تهران است.
عربستان همچنین نشان داد که تیر بغض و خشونت های غیردیپلماتیک خود را به سمت اهداف فرا مرزی ایران نیز در دستور کار قرار داده است. اخبار و بررسی ها حاکی از آن است که گروه موسوم به عبدالله اعزام که مسئولیت عملیات تروریستی سفارت بیروت را بر عهده گرفت، یکی از شخصیتهای سیاسی دولت عربستان بوده که مسئولیت سازماندهی عربهای افغان را برای مقابله با تسلط شوروی بر افغانستان در این کشور و همچنین پاکستان به عهده داشت. عاملان حمله تروریستی اخیر در بیروت نیز کسانی هستند که ریشهشان به همان عربهای افغان بر میگردد.
سرتیم شهید محافظان سفارت ایران در بیروت
در واقع از انگیزه های اصلی عربستان سعودی در تشکیل القاعده، مقابله با نفوذ سیاسی-مذهبی ایران و تلاش برای کم کردن نقش جمهوری اسلامی به عنوان مرکز مقابله با کفر و محور تجمع امت اسلامی بوده است. در همین راستا روزنامه لبنانی «البناء» با متهم دانستن عربستان در حملات تروریستی لبنان نوشت: «نیروهای امنیتی لبنان، اسناد و اطلاعات فراوانی درمورد نقش عربستان در اشاعه فتنه و جلوگیری از ارایه راهکار سیاسی برای حل بحران سوریه و نیز حصول توافق غرب با ایران درمورد پرونده هسته ای در دست دارد.»
4- هزينه هاي ملت فلسطين در كام خواهي آل سعود
مسئله فلسطين يكي از محورهاي ايدئولوژيكي مشترك در ميان اكثر كشورهاي اسلامي به شمار مي آيد. اين امر از سويي به واسطه جايگاه بيت المقدس در دين اسلام و نيز ملت مسلمان آن و از سوي ديگر به واسطه تكليف مسلمانان براي مبارزه با ظلم و جهاد در راه رهايي مظلومان، در طول سالها وجود داشته است. به همين دليل نيز مسائل مربوط به آن نه مسئله اي صرفاً ملي بلكه مربوط به همه مسلمانان جهان مي شود.
اين امر در بسياري از اساسنامه هاي گروههاي مبارز فلسطيني از آغاز مبارزات اخوان المسلمين تا تأسيس حماس و گروههايي مانند جهاد اسلامي مورد تأكيد بوده است. بنابراين تكليف كشورهاي اسلامي براي آزادي ملت فلسطين و بازگرداندن اين سرزمين به ساكنان آن يكي از وظايف شرعي و از تكاليف غيرقابل اجتناب دولتهاي اسلامي است. بر اين مبنا كشورهايي مانند عربستان به دليل مسئوليت ديني و سياسي كه خود ادعا مي كند و نيز به دليل امكانات و پتانسيل هاي موجودي كه در فضاي بين الملل از آن برخوردار است، نقش مهمتري را بر عهده داشته و انتظارات بيشتري را نسبت به خود ايجاد مي كند. اين در حالي است كه اقدامات و نگرشهاي دولت اين كشور نه تنها در اين چارچوب نبوده، بلكه خرسندي و رضايت رژيم صهيونيستي را نيز منجر شده است.
انتشار سرمقاله هاي روزنامه هاي دولتي مانند الوطن و شرق الاوسط كه به خانواده سلطنتي سعودي ها وابسته هستند، شاهدي بر اين مدعاست. در مقاله اي كه با عنوان «حماس از چه كسي دستور مي گيرد؟»، آمده است: «پس از آنكه حماس، از لحاظ نظامي از سوي حاميان خود تجهيز شد، رقم كشته شدگان فلسطيني به 2000 تن در طول دو سال رسيد. اين امر ما را به نتايجي مهم مي رساند. بر اين مبنا كساني كه عقيده دارند، ريشه شر و مناقشه در خاورميانه، اسرائيل است كه به كشتار اعراب بي گناه دست مي زند، بايد سؤال كنند كه چرا هيچ گامي براي صلح از سوي طرف هاي فلسطيني، برداشته نمي شود؟ ما بايد بپذيريم كه اسرائيل به طور ذاتي شرور نيست بلكه فقط به حملاتي كه به آن مي شود، پاسخ مي دهد و نيز بايد بپذيريم كه فلسطيني ها در آنچه با آن مواجه هستند، بي گناه نيستند بلكه رفتار خود آنان، اين نتايج را به بار مي آورد.»
مسئله اي كه در اين روند قابل تبيين است، رويكرد جديد عربستان مبني بر شكستن تدريجي قبح صلح و دوستي اعراب با رژيم صهيونيستي و رويگرداني از عملكرد گروههاي مانند حماس است. در واقع عربستان درصدد است تا به واسطه نزديكي با رژيم صهيونيستي به اين اهداف دست پيدا كند:
1) عملكرد گروههايي مانند حماس و جهاد اسلامي را مسبب جنايات رژيم صهيونيستي و كشتار فلسطيني ها، معرفي كرده و از اين راه آنها را به سازش با رژيم صهيونيستي ترغيب كند.
2) راه حل سازش و نزديكي با رژيم صهيونيستي را به عنوان تنها راه حل مسئله فلسطين تشويق كرده و از اين كانال خود را دولتي طرفدار صلح و خيرخواه مسلمانان معرفي كند.
3) با گسترش رويكرد سازش گرايانه، ايران را در مسئله فلسطين ناتوان نشان داده و موج محبوبيت ايران در ميان ملت فلسطين و كشورهاي اسلامي را به سود خود متوقف كند.
در واقع عامل سوم يعني مقابله با ايران، يكي از مهمترين محورهاي سياست آل سعود در فلسطين است. عربستان، ايران را رقيب خود در جهان اسلام مي داند و با شيوه هاي مختلف در تلاش است تا روند پيشرفت و گسترش ايدئولوژيك آن را متوقف كند.
در نهایت آنچه باید پرسیده شود، این است که آيا عربستان در راه نيل به اهداف منفعت طلبانه خود به هزينه هاي فلسطيني ها از آوارگي و بي پناهي تا كشتار و بي دفاعي انديشيده است؟ آیا بهتر نیست در صورتی که عربستان همچنان بر راه خود مبنی بر اخلال و سنگ اندازی در امنیت و ثبات خاورمیانه تأکید می کند، عطای آن را بر لقای آن بخشید؟