تسبیح‌ ترجیع‌بندی بود برای انتقال حس ذکر. و نیّت خودم از نشان دادن تسبیح، شمردن آدم‌ها بود. یعنی به ازای هر تصویر و آمد و شد، یک دانه تسبیح می‌بینم که می‌افتد. هدف اصلی‌ام حس اضافه شدن به جمعیت بود و اینکه همه چیز حساب و کتاب دارد.

گروه فرهنگی مشرق‌ ـ مستند کوتاه «لبّیک» در موضوع پیاده‌روی اربعین، با فیلم‌های دیگری که در این موضوع ساخته شده تفاوت دارد. آنچه در این مستند چشمگیر است کارگردانی خوب وحید امیرخانی و فیلمبرداری درخشان مهدی آزادی است. موسیقی فیلم را آریا عظیمی‌نژاد ساخته که بسیار متفاوت و گوشنواز است. امیرخانی می‌گوید که سعی کرده فیلمی برای مخاطبان بین الملل بسازد، کسانی که با این واقعه آشنایی ندارند  و لذا به جای کلام فقط از تصویر استفاده کرده است.
مستند لبیک در هفتمین جشنواره سینماحقیقت نامزد دریافت سه جایزه شد: بهترین کارگردانی فیلم کوتاه، بهترین کارگردانی بخش دینی و آئینی، و بهترین فیلمبرداری، که فقط به مورد آخر نائل گشت.
مصاحبه با وحید امیرخانی کارگردان مستند 20 دقیقه‌ای لبیک را در ادامه می‌خوانید. او فارغ التحصیل سینما از دانشگاه هنر است و بیشترین تجربۀ فیلمسازی او، در حوزۀ فیلم مستند بوده است.

 
********


* کمی از خودتان بگویید.

وحید امیرخانی هستم متولد 1360 در تهران. لیسانس کارگردانی سینما را از دانشگاه هنر گرفتم و از همان زمان دانشجویی وارد عرصه فیلم‌های کوتاه داستانی و مستندسازی شدم. برخی فیلم‌های کوتاهم به جشنواره‌های 21 و 23 فجر راه پیدا کردند. در چند سال اخیر فیلم مستند می‌ساختم، بیشتر سیاسی و کمتر اجتماعی. مدتی هم توجه و تمرکزم بیرون از ایران و در کشورهای اطراف بود.
 
* چرا موضوع زیارت اربعین را انتخاب کردید؟
چند نوبت در اربعین به زیارت کربلا رفته بودم. اما قبل از ساخت این فیلم، تجربۀ پیاده‌روی نجف تا کربلا را نداشتم. سفارش دادند که مستندی بسازم و من شرط کردم که یک فیلم تجربی و فرم‌گرا از کار دربیاورم. تعدادی مستند در این موضوع دیدم و با فضا آشنا شدم. اما خیلی چیزها برایم تازه و جدید بود.


تیزر مستند لبیک+دانلود
 

ما در قالب یک تیم کوچک چهار نفره مشغول کار شدیم؛ من بودم و تصویربردار و یک مترجم عراقی و یک نفر تدارکات. برخی‌‌ها از من می‌پرسند که چطور این تجهیزات زیاد را به آن فضای شلوغ جاده نجف ـ کربلا برده‌ایم. جواب می‌دادم که هیچ تجیهزات خاصی همراه ما نبود. تصویربردار فیلم ما، حتی دستیار هم نداشت.
 
* به نظر می‌رسد شما از برخی امکانات نظیر آرک یا تراولینگ استفاده کرده‌اید.
آرک و تراولینگ نداشتیم. حرکت‌های کوتاه را با وسیله‌ای کوچک به نام اسلایدر (camera slider) انجام دادیم. این وسیله را چند سال قبل پیدا کردم، آن موقع تازه به ایران آمده بود و چندان گران نبود. با این وسیله می‌شود حرکات یک آرک یا کرین کوتاه را به صورت پرتابل و قابل حمل انجام داد. تمام آنچه ما به همراه داشتیم همین میله 5ر1 متری بود، با یک سه پایه و یک دوربین.

البته اسلایدر وسیله حساسی است و به محض اینکه کمی گرد و غبار یا سنگریزه واردش بشود از کار می‌افتد. در روزهای پایانی کارمان به همین دلیل و به خاطر عدم دسترسی به پشتیبانی، دیگر نشد از آن استفاده کنیم. به هر حال نمود بسیار خوبی در کار ما داشت و مستند را چیز جدیدی نشان داد. معمولاً در مستندهایی شبیه کار ما از این تکنیک‌ استفاده نمی‌شود چون قابل کنترل نیست.



* صدابردارتان که بود؟
من خودم صدابرداری می‌کردم. می‌دانید که در مسیر کربلا، به سبب بلندگوهایی که نوحه و عزاداری پخش می‌کنند صداهای محیط خیلی زیاد است. لذا ما می‌دانستیم که صداهای محیط چندان مفید نیست و باید صداسازی کنیم. هر صدایی که برایمان مهم بود را جداگانه ضبط می‌کردیم؛ مانند صدای آب، قدم‌ها، استکان و نعلبکی‌ها و هر چیزی که به درد فیلم می‌خورد. مجبور شدیم برخی صداها را حذف کینم و در برخی صداها غلو کنیم تا به معنایی که می‌خواستیم برسیم.

نزدیک به سه ماه را فقط برای موسیقی و تنظیم صدا به همراه آقای آریا عظیمی‌نژاد صرف کردیم. این کار تجربه متفاوتی بود؛ هم برای آقای عظیمی‌نژاد (به گفتۀ خودشان) و هم برای ما. ایشان می‌گفت که تاکنون یک موسیقی طولانی را که از اول تا آخر فیلم جاری باشد نساخته است.

به هر حال این فیلم دیالوگ نداشت و ما باید خیلی از اصوات و احساس‌ها را در قالب موسیقی و افکت بیان می‌کردیم. همه اینها در کنار هم، کار را خیلی برای ما سخت می‌کرد.  
 
* شما برای هر چیز جزئی یک افکت تعریف کردید. مثلاً برای پلک زدن و نگاه کردن مردم هم یک افکت یا موسیقی خاص وجود دارد.
صدای فیلم، تلفیقی از موسیقی و صداگذاری است. خیلی از کسانی که کار را در جشنواره دیدند حس می‌کردند صدای پلک زدن‌ها، صدای آب، صدای دانه‌های تسبیح و راه رفتن‌ها جزو موسیقی فیلم است در حالی که آنها در بخش صداگذاری اضافه شد.
ما یک جاهایی را فقط صدا می‌خواستیم. بنابراین موسیقی را ضعیف می‌کردیم تا صداها شنیده شود. مثلاً در نیمه راه، که تشنگی غلبه کرده است استکان‌های شفافی را می‌بینیم که آب با صدایی اغراق‌شده در آنها ریخته می‌شود.


*چرا از غذا خوردن زوّار چیزی نشان ندادید؟
من یک رویکرد اساسی در ذهنم داشتم و تکلیفم با خودم روشن بود. دلم می‌خواست این کار را بدون کلام و زیرنویس برای مخاطب خارجی بسازم. برای انکه آنها متوجه احساس و جزئیات مفهومی فیلم بشوند مجبور شدیم بخش‌هایی را حذف کنیم. یکی از اینها عزاداری و غذا خوردن زائران بود. مسیر کربلا مملو از دسته‌های عزاداری و سینه‌زنی است. من حتی اینها را فیلمبرداری هم نکردم. برای اینکه باید برای مخاطب خارجی این عزاداری‌ها و این وقایع را توضیح داد تا متوجه بشود که ماجرا چیست و چرا اینها ندبه می‌کنند.
 
* اما غذا دادن و مهمان‌نوازی عراقی‌ها خیلی مورد مهمی است. مثلاً اینکه به زوّار اصرار می‌کنند تا از غذای آنها بخورند. شما اصلاً به آن نپرداختید. به نظرم جایش در مستندتان خالی است.
بله. شاید یک جورهایی جایش خالی باشد. اما جنس تصویر برایم اصل بود. هر جا احساس می‌کردم یک غیرهمسانی در تصاویرم وجود دارد، آن را حذف می‌کردم. تصاویری که از دیگ‌ها دیدید، مربوط به دیگ‌های خاموشی بود که به خاطر ما روشن کردند چون در یک شرایط نوری خاصی باید تصویر می‌گرفتیم و در ان وقت غذا پخته نمی‌شد. در طول مسیر دیگر هیچ صحنه‌ای از پختن غذا و دیگ که به تصاویر ما بخورد و مناسب باشد، ندیدم وگرنه حتماً ضبط می‌کردیم. البته در مورد نوشیدنی‌ها و چای و قهوه مقداری تصویر گرفتیم که در فیلم وجود دارد.



من اگر یک بار دیگر به آنجا بروم می‌دانم، چه چیزهایی را در چه مسیرهایی می‌‍‌توان ضبط کرد. به هر حال فرصت ما اندک بود و اتفاقاتی که می‌توانستیم ضبط کنیم محدود شده بود. برای تصویر برداری از اطعام و غذا خوردن زائران تأمل نکردم؛ یا تصویر زیبا نبود و یا شرایط دیگری داشت. یک نکته هم اینکه ما موقع اطعام خودمان هم مشغول بودیم و کار نمی‌کردیم.
 
* به هر حال آنجا در اغلب ساعات روز در حال پذیرایی از زائران هستند.
بخشی زیادی از این پذیرایی‌ها بعد از غروب خورشید بود و چون ما ابزار نورپردازی نداشتیم، نمی‌توانستیم از اینها تصویر بگیریم. در طول روز هم که خلایق مشغول پیاده‌روی بودند.
 
* آیا فیلمنامه داشتید؟
نخیر. یک طرح کلی راجع به مفهوم زیارت اربعین داشتم. اینکه آدم‌های مختلف از نقاط مختلف جهان در چند روز خاص از سال به عراق می‌آیند تا به حرم امام حسین(ع) بروند و لبیک بگویند. تلویزیون ما کارناوال‌های سالیانه برخی ملل جهان را در بخش‌های مختلف خبری نشان می‌دهد و معرفی می‌کند. و ما می‌خواستیم از این سنت دیرینه که میلیون‌ها مسلمان و غیرمسلمان از سراسر جهان را در عراق جمع می‌کند تا به امام حسین(ع) «لبیک» بگویند را در قالب این مستند معرفی کنیم.



از مسلمانان سایر کشورها تصویر گرفتیم و البته دوست داشتم از غیرمسلمانان هم تصویر بگیریم که نشد. یکی از مشکلاتمان این بود که خارجی‌هایی که می آمدند به لحاظ شکل و لباس شبیه بقیه می‌شدند. و ما چون از کلام استفاده نمی‌کردیم مجبور بودیم برای نشان دادن آنها از برخی عناصر نظیر رنگ چشم و پرچم استفاده کنیم.
 
* چند گریز کوتاه هم به قبرستان وادی السلام زده‌اید.  
قصه وادی السلام جالب است. یک جاهایی منظور مرا گرفتند اما خیلی جاها متوجه منظور من نشدند. اتفاقاً مخاطبانی که آن فضا را ندیده‌اند مقصود مرا گرفته‌اند. برای من هم خیلی عجیب بود. اولین نوشته‌ای که شما در فیلم می‌بینید مربوط است به یک سنگ قبر عمودی که روی آن آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم کلّ نفسٍ ذائقة الموت ثم إلینا تُرجَعون». یعنی همگان طعم مرگ را می‌چشند و دوباره رجعت می‌کنند.



می‌خواستم بگویم که ارواح هم دارند می‌آیند. در آنجا شما تمام انعکاس‌های داخل آب را درست می‌بینید (و نه معکوس). اینها در اوایل فیلم خیلی پررنگ‌تر است. با آهنگسازمان صحبت کردم تا بتوانیم صدایی شبیه دمیدن در صور تولید کنیم. ایشان صدای شاخی را ضبط کرد که در این نماهای وادی السلام گذاشتیم تا آن معنای رجعت را تداعی کنیم. خیلی تلاش کردیم که صدای بیرون آمدن از زمین را هم درست کنیم که نشد. اصلاً با کیفیتی که می‌خواستیم از کار در نیامد و لذا حذف کردیم. می‌خواستیم بگوییم که اینجا مسیری است که ارواح مردگان هم حضور دارند و سایه‌ها و انعکاس‌ها هم درست است. و خب این معنا را برای خیلی‌ها تداعی نکرد.
 
* بنده البته متوجه این معنا نشدم.
اغلب می‌گفتند چه فضای خوفناکی درآورده‌اید. البته به اعتقاد ما شیعیان، وادی السلام برای ما قطعه‌ای از بهشت است و ارواح مؤمنان در آن جمع می‌شود.
 
* به نظر من یکی از چیزهایی که جایش در این مستند خالی است نقشۀ کشور عراق است که نقطۀ مرکزی آن کربلا باشد. بعد زوم بشود به جاده نجف – کربلا و بعد به مستند وارد شوید.
این اصلاً در طرح ما نبود. من دنبال یک سرگشتگی بودم که این سؤال پیش بیاید که اینها دارند کجا می‌روند؟ با پای پیاده، با عصا، با ویلچر. همه به نحوی خودشان را به این مسیر می‌کشند تا به جایی بروند که خیلی مهم است. آدم‌هایی با رنگ‌ها و صورت‌ها و ملیت‌های مختلف.

من برای نشان دادن ملیت‌ها از چشم‌های آنها استفاده کردم. مثلاً شما چشم‌ تایلندی، عرب، ایرانی، کویتی و... می‌بینید. برای من فقط آن سرگشتگی بیست میلیون آدم مهم بود و لذا با جزئیات و سنت‌ها کاری نداشتم.



* البته غایت سرگشتگی این آدم‌ها مشخص بود. آنها که در بیابان گم نشده بودند!
برای شما که از این واقعه خبر دارید معلوم است. شما تصور کنید که مثلاً یک تایلندی دارد این فیلم را می‌بیند.
 
* منظورم این است که آن زائران برای خودشان مشخص است که دارند به کجا می‌روند. ما از دور از آنها احساس سرگشتگی داریم.
درست است. برداشت من از واقعه این بود. آدم‌هایی که در فیلم هستند معلوم است که به کجا می‌روند و برای چه می‌روند. من از اینکه مختصات بدهم که نقشه عراق اینها که هستند و اینجا کجا است اجتناب کردم. برخی اما می‌گفتند که چرا شما تابلوهای کیلومتر و مسافت باقیمانده تا مقصد را نشان نداده‌اید؟ انتقادشان وارد بود. خودم بعداً فکر کردم که باید این مسافت را نشان می‌دادیم و این نزدیک شدن به مقصد در فیلم ما حس نمی‌شود. این نکته مهم‌تری بود که به ذهن من نرسید.

اما نقشه را همچنان اعتقادی ندارم. آن البته فیلم دیگری می‌شود که بشکافیم این واقعه در چند مسیر دارد اتفاق می‌افتد و غیره. باز هم بخشی از این نقص به امکانات محدود ما برمی‌گردد. مثلاً شاید اگر یک بالن داشتیم می‌توانستیم یک نمای خیلی باز از خیابان‌ها بگیریم، گوئیا که نهرهای مختلف آرام آرام می‌روند تا نهایتاً به دریا برسند. امکانات نبود و ما حتی نتوانستیم یک مسیر دیگر بجز جاده نجف ـ کربلا را بگیریم.
 
* شما می‌توانستید با تکنیک انیمیشن کربلا را در وسط نقشه عراق با رنگ قرمز نشان بدهید و جاده‌های مختلفی که به آن منتهی می‌شود. سپس زوم کنید به جاده نجف ـ کربلا و بروید به فیلم واقعی خودتان. بالاخره شما دارید یک واقعه را ثبت می‌کنید. باید مشخص باشد که اینها از کجا می‌آیند و به کجا می‌روند.
این البته یک نوع قالب کلاسیک است و با سلیقۀ من موافق نیست. من به عنوان یک سازنده حق دارم که یک قسمت‌هایی از ماجرا را فاش نکنم. شاید نخواهم بگویم که اصلاً اینها کجا هستند و چه می‌کنند. کسی مجبور به دیدن این مستند نیست. در آثار تجربی عموماً همین تجربه است که کار را جلو می‌برد و ما می‌خواستیم قاعده‌های کلاسیک را بشکنیم.

شاید تا امروز بیش از ده‌ها فیلم در مورد پیاده‌روی اربعین ساخته شده و قطعاً شما خیلی از آنها را دیده‌اید. حالا یک نفر مثل ما تصمیم می‌گیرد که کلام را حذف کند و فقط تصویر باشد. این کار ما را خیلی سخت می‌کند. چون با کلام می‌شود خیلی چیزها را بیان کرد از مسیری که طی می‌شود، از حس انسان‌ها، از خستگی، از شوق و غیره. و من مجبور بودم که این خستگی یا شوق را با خطوط چهره نشان دهم. مثلاً یک لبخندی را نشان بدهم که گویا دارد به سمت حرم نگاه می‌کند. در صورتی که آنجا هنوز وسط راه بود و به حرم نرسیده بودیم. شما خودتان می‌دانید که در نزدیکی حرم امام حسین(ع) به هیچ وجه امکان تصویربرداری اینچنینی وجود ندارد که شما بخواهید از قطره اشک روی صورت تصویر بگیرید. لذا من مجبور بودم این حس و حال را یک جای دیگر از مسیر بگیرم و برای جایی دیگر از فیلم استفاده کنم.



یک بخشی از آن شاید ضعف و سلیقه من باشد. یک بخشی نیز امکانات ما بود. در خود حرم فقط یک پنجره در اختیار ما قرار دادند آن هم به مدت دو ساعت که از آنجا فیلمبرداری کنیم. حتی پنجره بغلی هم نمی‌توانستیم برویم چون دوربین‌های خود حرم در آنجا مستقر بود. ما فقط 40 دقیقه از این پنجره فیلم گرفتیم که نمای خیلی خاصی هم بود و نور آفتاب در لنز افتاد. مسلّماً اگر امکان حضور در یک قسمت دیگر حرم را هم داشتیم اتفاق بهتری برای این فیلم می‌افتاد.
 
* نماهای بیرونی را چه کردید؟ بین الحرمین را می‌گویم.
پشت بام حرم را به ما دادند و دوربین را گذاشتیم و خودمان آمدیم پایین. چون اجازه ماندن نداشتیم. دوربین‌ها با روش خاص تایم لپس (time lapse) عکس‌ می‌گرفتند. لحظاتی که ثبت شده، بدون حضور ما است. من 24 ساعت بعد رفتم باطری دوربین را عوض کردم و برگشتم. زاویه‌ای که ما داشتیم اصلاً مناسب نبود. پر از سیم و کابل و شلوغی بود، همانجایی است که به همۀ فیلمبرداران می‌دهند.
 
* یک چیز دیگر که جایش در فیلم شما خالی است لحظه اولین مواجهه زائران با حرم امام حسین(ع) است.
بله این در ذهن خودمان بود ولی نشد. چون ما شب اربعین رسیدیم به کربلا و شرایط آنقدر شلوغ و امنیتی بود که ما فقط توانستیم هماهنگی کنیم که وسایلمان را از یکی از ورودی‌ها داخل کنیم و بفرستیم به جایی که باید مستقر شویم. اجازه فیلمبرداری هم به ما نمی‌دادند و شرایطش نیز فراهم نبود.

اما شبیه این چیزی که شما می‌گویید را من در یک جای دیگر گرفته بودم. یعنی این مکث و سکوت و شوق را گرفته بودم و شما آدم‌های سیاه، سفید، بلوند را در فیلم می‌بینید که به یک جایی خیره شده‌اند و یک شوقی در نگاهشان هست. طبعاً آن حسی که مردم سر آن خیابان‌های اصلی و در اولین مواجهه با حرم دارند را ما نتوانستیم در کار بیاوریم چون شرایط فیلمبرداری‌اش وجود نداشت.
 

* درباره خیره شدن زوّار به دوربین توضیح دهید. آیا آنها را کارگردانی کرده‌اید؟
بله. کار ما شبیه مصاحبه گرفتن‌های تلویزیونی بود. آنهایی که در خیابان با مردم مصاحبه می‌کنند و می‌گویند حسّ شما یا نظرتان را در مورد فلان موضوع بیان کنید. ما نیز تقریباً همان کار را کردیم اما بدون کلام. از آنها خواستیم که با چشم و نوع نگاه کردنشان این حس را نشان بدهند. چشم‌ها می‌توانند به انتقال حس کمک کنند و ما در مردمک چشم آنها این حس را جست‌وجو می‌کردیم. 

حالا نمی‌دانم تا چه حد موفق بوده. بازخوردهای جشنواره که خیلی خوب بود. البته این کار ما نیست یعنی خود سوژه که زیارت امام حسین(ع) است خوب بود و به ما دخلی ندارد. به هر حال هر که به آن حرم نزدیک شود مطمئناً اتفاقات خوبی در کارش رخ خواهد داد. آنجاهایی هم که گنگ شده به خاطر دخالتی بوده که بنده می‌خواستم در کار بکنم.
 
* فصل‌بندی قسمت‌های مختلف یک مستند خیلی مهم است. شاید خوب بود اگر سکانس‌های مربوط به خیره شدن زائران در دوربین را در مدت مثلاً دو قیقه پشت سر هم نشان می‌دادید.
این اتفاق به صورت غیرمحسوس در فیلم افتاده است. یعنی شما تصاویر مربوط به چهره‌ها را فقط در نیمه دوم فیلم می‌بیند. ما در مونتاژ خیلی دقت کردیم که همه چیزها در همه جا نباشد. اگر یک نوبت دیگر فیلم را ببینید متوجه خواهید شد که این موضوع را لحاظ کرده‌ایم. مثلاً سایه‌ها و انعکاس‌ها فقط مربوط به اوایل فیلم است و در جاهای دیگر وجود ندارد. بعد از آن، چهره‌ها هستند و بعد چشم‌ها، و بعدتر تصاویر مژه‌ها. سپس می‌رسیم به فصل پرچم‌های نام ائمه که به هم برخورد می‌کنند، تا وقتی که می‌رسیم به پرچم «یا حامل لواء الحسین» یعنی پرچم حضرت اباالفضل عباس(ع). و بعد می‌رسیم به  دست‌های زوار و نشانه‌های دیگر، که در آنجا حتی موسیقی هم عوض می‌شود.



سه نمای شب در فیلم داریم که دو تا از آنها نمای سریع (fast motion) است که با همان تکنیک تایم لپس که گفتم عکاسی شده است. فقط یک نمای طبیعی از شب داریم که در آن پرچمی را می‌بینیم که بر یک خیمه نصب شده و روی آن نوشته است یا اباالفضل. و ما می‌بینم پشت آن سایه‌هایی در حال حرکت هستند. در نهایت متوجه می‌شویم که آن پشت، حرم است و تعداد زیادی آدم با پتوهای رنگی، آرام خوابیده‌اند و باز هم به آن پرچم یا اباالفضل برمی‌گردیم. اینجا به نوعی حسّ امنیت حرم را با نام مبارک حضرت اباالفضل پیوند زده‌ایم. حتی موسیقی هم اینجا تغییر می‌کند و تنها جایی که نی اضافه می‌شود در همینجا است. از اینجا می‌رسیم به دست‌ها و روایت حرم. شاید این حسّ پراکندگی از آنجا نشئت گرفته که ما برخی از آن نماهای چشم را قبل از رسیدن به حرم استفاده کرده‌ایم.
 
* ترجیع‌بندهای فیلم شما نماهای خیره شدن‌ها به دوربین است و نمای دستی که تسبیح می‌اندازد.
تسبیح‌ ترجیع‌بندی بود برای انتقال حس ذکر. و نیّت خودم از نشان دادن تسبیح، شمردن آدم‌ها بود. یعنی به ازای هر تصویر و آمد و شد، یک دانه تسبیح می‌بینم که می‌افتد. هدف اصلی‌ام حس اضافه شدن به جمعیت بود و اینکه همه چیز حساب و کتاب دارد.



* تهیه‌کننده فیلم چه کسی بود؟
آقای عباس نادران تهیه‌کننده این مستند بود و این اولین کار مشترک ما حساب می‌شود. ایشان قرار بود یک مجموعه مستند در عراق کار کنند و ما چهار گروه مستندسازی بودیم که همراه ایشان برای کار رفتیم. من این مسیر را انتخاب کردم و گروه‌های دیگر به مسیرهای دیگر رفتند که مثلاً نخلی بود یا ریل قطار داشت. یک گروه نیز در یک موکب (خیمه‌های بین راه) مستقر شده و به طور ثابت فیلم می‌گرفتند. آن فیلم‌های دیگر، پروژه‌های تلویزیونی بودند که پخش شدند.  

* با چه دوربینی کار می‌کردید؟
با کانن 5D گرفتیم. چند لنز مختلف هم از جمله لنز ماکرو برای گرفتن تصاویر چشم‌ها همراه خودمان برده بودیم. همین دیگر! ابزار خاصی نداشتیم جز دوربین و سه پایه و اسلایدر.



* علاقه‌مند نبودید از عکس استفاده کنید؟
کار ما اصلاً شبیه پرتره‌های عکس در آمده. یعنی این را شما حس می‌کنید. انگار که دارید پرتره می‌بینید و ما از داخل یک عکس پرتره، قرار است حس و نوع نگاه و لباس و خود زائران را نشان دهیم. خب همین‌ها را من در کارم داشتم. بجز آنجایی که تایم لپس بوده و به نوعی از عکس استفاده شده از عکس و تصویر ثابت استفاده نکردیم. البته یک عکاس داشتیم که خانم بهاره اصلانی بودند. ایشان البته خودشان یک پروژه دیگری را دنبال می‌کردند و چند عکس هم از پشت صحنه ما گرفتند.

* صاحب‌نظران چه نظری درباره این مستند داشتند؟
حاج آقا پناهیان کار ما را دیدند و استقبال کردند. صحبت‌هایی کردند و پیشنهادهایی برای کارهای بعدی دادند. از رویکرد ما خوششان آمد که فیلمی باشد که برای مخاطب خارجی ساخته شده باشد و به جشنواره‌ها خارجی برود تا اربعین را به آنها معرفی کند. و البته نقد می‌کردند که چهره‌های پیر در کارتان زیاد حس می‌شود. البته ما واقعاً جوانان را بیشتر نشان داده‌ایم. می‌گفتند نباید اینطور تصور شود که فقط کهنسالان به زیارت اربعین می‌روند و حتی مثال نماز جمعه را زدند. یا مثلاً در مورد وادی السّلام، ایشان آن معنایی که مد نظر ما بود را برداشت نکرده بودند و معتقد بودند که این سکانس‌ها شاید مخاطب را بترساند. بعد از توضیحات ما گفتند این معنا هم می‌تواند درست باشد.

از طرف دیگران هم بازخوردهای خوبی رسید. خیلی‌ها از معرفی زیارت اربعین در جشنواره‌های بین المللی استقبال کردند. تاکنون سابقه نداشته که مستندی در مورد اربعین به جشنواره‌های بین المللی برود و خارجی‌ها به تماشای آن بنشینند.  
 
*در کدام جشنواره‌ها شرکت کرده‌اید؟
به چند جشنواره خارجی ارسال شده ولی هنوز موعد آنها نرسیده است؛ جشنواره‌هایی درروسیه، چین، ژاپن و فرانسه. اولین نمایش آنها از اسفند شروع می‌شود. در ایران اولین بار در جشنواره میلاد سرخ در موضوع فیلم‌های آئینی در اردبیل شرکت کرد که جایزۀ بهترین مستند را گرفت و نامزد بهترین کارگردانی هم شد. در آن جشنواره فیلم ما رقبای زیادی در همین موضوع زیارت اربعین داشت و البته آثاری دیگر در موضوع حضرت سید الشهدا(ع). دومین بار در جشنوراه بین المللی فیلم کوتاه تهران (انجمن سینمای جوان) در آبان ماه بود که در سالن نمایش استقبال خوبی به عمل آمد. یعنی ذهن‌ها درگیر شد و فیلم دیده شد ولی جایزه‌ای دریافت نکرد. فقط یک جایزه به فیلم‌های مستند اختصاص داشت که سهم دیگران شد. بعد از آن نیز در همین چند روز قبل در جشنواره سینماحقیقت به نمایش درآمد که سه نامزدی داشت و برنده بهترین فیلمبرداری شد.



* سخن ناگفته‌ای باقی مانده است؟
خیلی‌ها در این جشنواره‌ها به من گفتند که این کار شبیه مستند برکت (1993) Baraka از کار درآمده، فیلم ران فریک که آئینی فلسفی بود. جالب است که من دوازده سال قبل این فیلم را دیدم اما انگار ناخودآگاه این تأثیر را در فیلم من شاید گذاشته باشد.
 
* بنده آن فیلم را خیلی خوب می‌شناسم ولی چنین چیزی به ذهنم متبادر نشد.
پس شما حس نکردید. آقای نادر طالب‌زاده فیلم را دید و خیلی تعریف کرد. می‌گفتند باید گادفری رجیو (Godfrey Reggio) کارگردان سه‌گانۀ کاتسی این فیلم را ببیند. گوئیا با او رفاقت هم دارد. برایم تعریف کرد که سال 1367 او به ایران آمده و ایشان فیلم مستند پاتک روز چهارم از سید مرتضی آوینی را برای رجیو پخش کرده و او از آن فیلم برای فیلم سومش الهام گرفت.

حالا این موضوع شباهت با فیلم برکت هم می‌تواند یک نقطه ضعف برای من باشد که من از فیلم فرد دیگری کپی کرده باشم. شاید هم بتواند یک نقطه قوت باشد، از این منظر که کار کم بضاعت و کوچک ما با یک اثر ماندگار در تاریخ سینما مقایسه شود.
 
* سه مستند گادفری رجیو بارها از تلویزیون پخش شده‌اند و ران فریک در واقع فیلمبردار دو فیلم اول او بود؛ یعنی زندگی بدون توازن (1982) و دگرگونه‌های زندگی (1988). این آقای ران فریک بعداً خودش مستقل شد و مستند برکت (1993) را ساخت. اتفاقاً فکر صحیح و درستی پشت این مستند نیست و او دارد همه معنویت‌های درست و غلط را با هم یک کاسه می‌کند. در ایران فیلم ران فریک معروف‌تر از فیلم‌های رجیو شد شاید به این دلیل که صحنه‌هایی از آن در مشهد و جاهای دیگر ایران فیلمبرداری شده است.
در هر صورت واقعاً من با این نگاه که فیلم من شبیه برکت ران فریک شود، مستند خودم را نساختم.
 
*در آینده چه برنامه‌ای دارید؟
چند طرح در ذهن دارم که چون به نتیجه خاصی نرسیده است گفتنش لطفی ندارد.
 
* إن شاء الله که فیلم‌های بهتری بسازید.
 


* امیر اهوارکی