همیشه از من سئوال می‎شود که چرا زیرگنبد کبود را نمی‎سازید، واقعیت این است که برای شروع کار باید حداقل شرایط مالی مهیا باشد که متأسفانه هنوز این امکان فراهم نشده است.

گروه فرهنگی مشرق - اگر از دار و دسته دهه شصتی‌ها باشید، حتما با شنیدن نام آقای حکایتی، زنگ صدایش در ذهن‌تان تداعی می‌شود و ترانه زیر گنبد کبودش را زیر لب زمزمه می‎کنید.
 
آقای حکایتی اسم قصه گوی ما دهه شصتی‌ها بود، برایمان فرقی نمی‎کرد شب عید باشد یا روزهای عادی سال، مهمانی باشیم یا سرگرم بازی هفت سنگ با بچه‌های کوچه، در همه صورت می‎دانستیم که چه ساعتی باید پیچ تلویزیون را بچرخانیم تا با ترانه زیرگنبد کبود، بلند بلند بخوانیم" یکی بود یکی نبود / زیر گنبد کبود / روبه روی بچه ها / قصه گو نشسته بود"
 
مرد قصه گویی که با شالی بر گردن و کتاب قصه‌ای بزرگ در دست در چارچوب تلویزیون‌هایمان ظاهر می‌شد و حکایت‌های جدیدش را طوری برایمان نقل می‌کرد که جلوی تلویزیون میخکوب می‌شدیم؛ آن حکایت‌ها آنچنان در پس ذهنمان مانده که با وجود گذشت این همه سال، هنوز هم  ترانه زیرگنبد کبود را از یاد نبرده‌ایم و هر تلنگری پلی می‎شود برای بازگشت به آن سال‎ها تا باز هم دهه دهه شصتی‎ها، این بار نه با همان رسایی صدای کودکی‌شان، بلکه با مرور خاطرات سال‎های دور، با همان هیجان قبل از شروع برنامه و به یاد توشه‌ای که آقای حکایتی ذخیره راه این روزهایشان کرد، بخوانند "قصه گو قصه می‌گفت / از کتاب قصه‌ها / قصه‌های آشنا / قصه باغ بزرگ / قصه گل قشنگ / قصه شیر و پلنگ / قصه موش زرنگ"
 
حالا هر چند پس از گذشت نزدیک به دو دهه، در میان جیغ و هوراهای خاله‎ها و عموهای مجری، نه صدایی از آقای حکایتی به گوش می‎رسد و نه نشانی از او پیدا می‎شود، اما هنوز هم، با گذشت این همه سال" آقای حکایتی" اسم قصه گوی ما دهه شصتی‌هاست.
 
آقای حکایتی این روزها صورتش تکیده‌تر شده، گرد سپیدی بر موهایش رنگ زده، آوای میانسالی بر صدایش خوش نشسته؛ اما صدا و نگرانی‏‌هایش برای کودکان از رمق نیفتاده است، نگرانی‎هایی که در تمام لحظات مصاحبه از پس هر سئوالی گریزی به آن‎ها می‎زد و بارها تکرار کرد که تنهایی کودکان امروز دغدغه این روزهایش هستند.
 
متن زیر حاصل گفتگوی ما با بهرام شاه‌محمدلو  و مرور خاطرات زیر گنبد کبود و بایدهای امروز در برنامه های کودک و نوجوان است:

آقای حکایتی، چندی پیش در خبرها شنیده شد که گویا شما قصد دارید سری جدید زیر گنبد کبود را بسازید، ولی ظاهرا خبری از آن نیست.

 
طرح سری جدید زیرگنبد کبود در شبکه 2 سیما نزدیک به 2 سال پیش تصویب شد. ساخت سری جدید نیازمند حساسیت بیشتری بود، چون از یک سو باید مخاطب هدف که همان کودکان امروز هستند را راضی نگه داریم و از سوی دیگر نیز نباید به مخاطبان پیشین که به نسل دهه 60 برمی‌گردد، بی‌توجه باشیم ولی به هرحال کار جلو نرفت.
 
چرا؟
 
سری جدید زیرگنبد کبود ظاهرا به موضوع بی‌پولی شبکه ختم شد. در حالی که این پروژه نیازمند بودجه آنچنانی هم نیست. همیشه از من سئوال می‎شود که چرا زیرگنبد کبود را نمی‎سازید، واقعیت این است که برای شروع کار باید حداقل شرایط مالی مهیا باشد که متأسفانه هنوز این امکان فراهم نشده است.
 
یعنی پرونده سری جدید گنبد کبود بسته شده؟

 
ما چشم انتظار حامی مالی برای ساخت هستیم و موضوع هنوز بسته نشده است. برخی از افراد بود‎ه‎اند که برای حمایت مالی قدم پیش گذاشتند اما به نتیجه ختم نشد. این کار برای خود بنده بسیار ارزشمند است و به دلیل همین حساسیت، نمی‌توانم اجازه بدهم که سری جدید به نحوی ساخته شود که از نظر کیفی به آن خدشه‎ای وارد شود و نوستالژی و حس خاطرات بچه‎های آن دوره را به هم بریزم.
 
برویم سراغ مجموعه زیرگنبد کبود در دهه 60 و 70، برایمان بگویید چه مراحلی طی می‎شد تا آقای حکایتی برای بچه‎های دهه شصتی قصه بگوید؟
 
زیر گنبد کبوددر فکر من شکل گرفت. این برنامه تلاش می‎کرد تا با یک قصه، موضوعی را بیان کند و وظیفه بعدی بر عهده بازیگران بود که به نحوی موضوع را بسط بدهند و مسئله‌ای که در داستان ایجاد شده بود را با کمک آقای حکایتی حل کنند. در این میان، آقای حکایتی به شیوه کاملا غیرمستقیم و بدون آنکه پندی دهد، تلاش می‎کرد تا آن پیام مورد نظر را به مخاطب کودک برنامه منتقل کند. در این لحظات بود که بازیگران با هم توافق می‎کردند که آقای حکایتی قصه‎ای را برایشان تعریف کند و بعد با یک ریتم تند دکور صحنه متناسب با داستان تغییر می‎کرد.آقای حکایتی
 
ماجرای آن ریتم تند و تغییر صحنه چه بود؟ آیا فکری در پیش زمینه آن بود؟
 
بله! حساب شده بود. این شیوه تغییر سریع دکور، بر رفتار بچه‎ها به خصوص برای تمیز کردن محیط اطرافشان اثر داشت. به نحوی بعدها به بنده منتقل شد که این کار محاسبه شده و بدون پند و اندرز تاثیرات رفتاری مناسبی بر کودکان گذاشته بود. به عنوان مثال خیلی از کودکان دهه شصتی که الان بنده را می‌بینند از خاطرات دوران کودکی‌شان تعریف می‏کنند و مثال می‎زنند که گاهی پیش می‌آمد که پدر و مادر قبل از دیدن برنامه برای بچه‎ها پیش شرط مرتب کردن اتاق‎هایشان را می‎گذاشتند و بچه‎ها هم  با تکیه بر همان آموزش‎های آقای حکایتی مانند بازیگرهای داستان با ریتم تند اتاق خودشان را تمیز می‎کردند و بعد می نشستند پای برنامه. این یکی از تأثیرات غیرمستقیم برنامه‎ای که تفکری پشت آن باشد.
 
چه شد که شما به عنوان آقای حکایتی به روی صحنه رفتید؟
 
در سری اول زیرگنبد کبود  ‌تمام کارها را انجام داده بودیم و نیروها و بازیگرها نیز انتخاب شده‎ بودند به عبارتی همه شرایط برای شروع کار مهیا بود و ما تنها به دنبال بازیگری می‌گشتیم تا برای ایفای نقش آقای حکایتی مناسب باشد. افراد مختلفی برای این کار معرفی شدند که متأسفانه هیچ کدام نتوانستند آن بازی که مدنظر ما بود را از خود نشان دهند. نزدیک به 5 تا 6 روز تمام عوامل برای ضبط حاضر می‎شدند اما در نهایت من و ایرج طهماسب که آن زمان کارگردانی هنری مجموعه را به عهده داشت،‌ نمی‎توانستیم بازیگر مناسب برای این نقش را انتخاب کنیم.
 
همه بودند و آقای حکایتی نبود؟
 
بله. تا چند روز همین روند ادامه داشت تا اینکه یک روز طهماسب از من خواست که خودم در قامت آقای حکایتی روی صحنه بروم. من در ابتدای امر امتناع کردم اما در نهایت نقش آقای حکایتی را پذیرفتم تا از خسارت مالی بیشتر جلوگیری کنیم.
 
کتاب قصه که آقای حکایتی از روی آن می‎خواند، یک کتاب کوچک بود. از عوامل برنامه خواستم  قصه‌ها را در دو کتاب بزرگ نوشتند، به خصوص بخش‎هایی که باید من روایت می‌‏کردم، چون من نه داستان‎ها را حفظ بودم و نه اینکه قبلش تمرینی داشتم. با اصرار دوستان قرار شد یک قسمت را تصویر برداری کنیم تا بفهمیم که چه می‎شود. بعد از آنکه حدود 50-60 درصد قسمت اول تمام شد، از بازی من در نقش آقای حکایتی خوش‌شان آمد و اینگونه شد که من آقای حکایتی شدم
 
چه کسانی زیرگنبد کبود را می‌نوشتند؟
 

راضیه برومند و ایرج طهماسب گروه نویسندگی بودند.سری اول با نویسندگی آقای ایرج طهماسب در سال 66 کلید خورد. در سال 68 و 74 نیز نویسندگی مجموعه 13 و 14 قسمتی زیرگنبد کبود برعهده راضیه برومند بود. مجموعه آخر به خصوص برای نوروز در نظر گرفته شد که پخش آن از 29 اسفند آغاز و تا سیزدهم فروردین ادامه پیدا کرد. بنده نیز تهیه کنندگی و کارگردانی این مجموعه‎ها را برعهده داشتم.
 
بازخورد برنامه را در آن دوره داشتید؟

 
بیشتر نامه و کمتر تلفن را از سوی مخاطب‌ها دریافت می‎کردیم. به دلیل حجم بالای نامه‎ها آنها را به صورت گونی برای مرکز تحقیقات سازمان می‎آوردند. خود گروه کودک و نوجوان نیز که این برنامه در دل آن ساخته می‏‌شد، یک مرکز بررسی داشت که به دریافت و تحلیل بازخوردها می‌پرداخت. بازخوردها آنقدر خوب بود که گروه کودک و شورای طرح و برنامه از ما خواستند تا سری‎های جدید این برنامه ساخته شود. حتی سری سوم که ساخته شد باز هم خواهان ساخت سری‎های بعدی بودند.
 
چرا سری‎های بعد را نساختید؟

 
یکی از دلایلش فاصله میان سری اول و دوم بود که از سال 66 تا 74 بود، به عبارتی 8 سال میان این 2 سری فاصله زمانی ایجاد شد.
 
دلیل این فاصله زمانی 8 ساله چه بود؟
 
دلایل مختلف داشت. بنده درگیر کار دیگری بودم یا اینکه نیاز بود که برای تولید سری جدید، طرح دیگری را ایجاد کنند. در آن زمان حساسیت بسیاری وجود داشت و اینگونه نبود که بگوییم خب یک گروهی دور هم جمع شویم و مدت یک ماه، کاری را تمام کنیم و سراغ کار بعدی برویم.
 
یعنی شما این حساسیت‌ها را دلیل ماندگاری زیرگنبد کبود می‌دانید؟

 
بله. حساسیت دقیق بر روی جز جز بخش‏‌های کار؛ عاملی بود که زیرگنبد کبود و آقای حکایتی را ماندگار کرد. این حساسیت‎ها در مراحل پیش تولید و تولید و پس تولید رعایت می‎شد. اگر دقت کرده باشید، موسیقی تیتراژ اول و آخر چرا باقی ماند؟ چرا وقتی که آن گروه جوان در خارج از ایران، آن را دوباره اجرا می‏‌کنند، دوباره یک حسی را در افراد بیدار می‎شود؟ این اتفاق‌ها نه تنها به خاطر موسیقی است بلکه به این دلیل است که  موسیقی با کار عجین شد. در واقع  آهنگساز آقای بهمن دهقان‌یار با تهیه کننده و کارگردان، همه با هم هماهنگ بودیم و با یگدیگر نکات را کشف می‎کردیم.
 
حساسیت به این معنی بود که در هر  بعد کار، انرژی، وقت و خلاقیت خرج می‎شد. برای ساختن آهنگ اینگونه نبود که از آهنگ ساز بخواهم یک موسیقی چند دقیقه‎ای برای من بسازد و بیاورد. ما با یکدیگر هم فکری می‎کردیم و بارها کلمات، شعر و موسیقی را تغییر می‎دادیم. این‎ها نکاتی است که باعث می‎شود تمامی گروه با هم هماهنگ شده و تولید نهایی هم ماندگار شود. البته نا گفته نماند که این به خلاقیت مدیرفرهنگی مجموعه باز می‌گردد. حال به این روزها کار نداریم که ممکن است تهیه کننده معانی دیگری پیدا کرده باشد. ولی در آن دوران تهیه کننده، مدیر فرهنگی کار معرفی می‎شد. بالاترین رده شغلی سازمان صدا و سیما را داشت و افراد حتما باید شرایط خاصی را داشتند تا بتوانند در این جایگاه قرار بگیرند، نه اینکه هر کسی را از راه برسد با گذراندن دوره‎ای تهیه کننده شود.
 
پس در واقع زیرگنبد کبود مشمول مرور زمان و حساسیت‌های برنامه سازی شد؟
 

در نوروز 74 این کار تولید شد اما از قبل زمینه‎ای برایم فراهم شده بود که یک مدرسه بازیگری را راه‎اندازی کنم. زمانی که برای جذب دانشجو، اولین آگهی را طریق همین روزنامه همشهری چاپ کردم با تعداد زیادی از افراد برای ثبت نام در این آموزشگاه مواجه شدم که مسئولیت بسیاری را بر عهده من گذاشت و این اتفاق مانع از آن شد که سری جدید را بسازیم. یک جوری احساس می‎کردم که باید مراقب این بچه‌ها هم باشم.
 
نسبت به برنامه زیر گنبد کبود هم چنین حسی داشتید؟
 
بله. این همان حسی بود که نسبت به زیر گنبد کبود داشتم و این حس از طریق این مجموعه به مخاطبان منتقل شد و بچه‌ها احساس می‎کردند که در عین اینکه آقای حکایتی را دوست دارند از او حساب می‎بردند. این نگاهی بود که بارها و بارها به خصوص از دخترها شنیدم و آنها می‌گفتند که احساس می‎کردیم شما مثل پدری هستید که می‎توانستیم با او ارتباط برقرار کنیم و حرف‌هایمان را به او بزنیم. در واقع تمام این اتفاقات نتیجه آن حساسیت خاص بود.
 
یادم می‌آید که دوستی در مدرسه داشتیم که پدر نداشت، می گفت که آقای حکایتی مثل پدر من است و همه حرف‌های شما را مو به مو انجام می‌داد؛ چقدر از این دسته بازخوردها داشتید که نشان می‌داد برنامه‌تان درست به هدف زده؟
 
نمونه این‌چنینی که شما گفتید زیاد برایم اتفاق افتاده است. به عنوان نمونه یکی از دختربچه‎های دهه شصتی وقتی من را دید، گفت که" من پدرم را در جنگ از دست داده‎ام و شما را به نوعی جایگزین پدرم کردم و تمام نکات اخلاقی و آموزشی شما را همچون حرف‌های پدرم می‌پذیرفتم"
 
جدا از بازخوردهای همان سال‎ها، کودکانی که حالا با گذشت 20 سال خودشان پدر و مادر شده‎اند،‌آنها چه واکنش‎هایی دارند؟
 
واکنش‎های این گروه که بسیار عجیب است، واکنشی مملو از مهر و محبت که قابل توصیف نیست. حتی بسیاری از آنها وقتی من را می‌بینند، هیجان زده می‌شوند. مثلا زمانی که دارم رانندگی می‌کنم و ترافیک می‎شود، ناگهان برخی افراد به سمت من می‌آیند و می‌خواهند با روبوسی و عکس گرفتن محبت‌شان را نشان دهند. حتی در یک مراسمی دعوت شده بودم تا جوایزی را به برگزیده‌‏های یک مسابقه تقدیم کنم. وقتی خواستم از سالن خارج شوم با وجود گذشت این همه سال باز هم با محبت مردم مواجه شدم. در پایان آن مراسم اما اتفاقی افتاد که در ذهنم جای گرفت. چند مادر و پدر با بچه‎های 6-7 ساله‎شان کنار من ‎آمدند و از من خواهش کردند تا با آنها عکس بگیرم اما آنچه برای من تازگی داشت این بود که وقتی پدر و مادرها من را به بچه‎هایشان معرفی می‎کردند و می‎گفتند که این همان آقای حکایتی است که برایتان تعریفشان را کرده بودیم، بچه‎ها از دیدن من به شدت هیجان زده می‎شدند و به گونه‎ای رفتار می‎کردند که گویا جز مخاطبان دهه شصت من در آن سال‎‌ها بودند.

در واقع نسل دهه شصت واسطه شد تا شما را به کودکان این روزها معرفی کنند؟
 
بله و بدون شک این موضوع هم مسئولیت من را بیشتر می‎کند.
 
آیا آقای حکایتی از برنامه خاصی الگو می‌گرفت؟

 
به هیچ وجه از برنامه خاصی الگو  نگرفتم.
 
قبل از انقلاب هم گویا برنامه‌ای با نام زیرگنبد کبود از تلویزیون پخش می‌شد که خانمی برای بچه‌ها قصه می‎گفت.

 
بنده چنین چیزی را به یاد ندارم. البته خانمی به نام خانم عاطفی بودند که از روی کتاب، شب‎ها برای بچه‎ها قصه می‎خواندند. ایشان در میان مخاطبانش جا افتاده بود. البته شناخت مخاطبان از ایشان تنها به این برنامه باز نمی‌گشت و قبلا از طریق رادیو هم شناخته شده بودند اما اینکه نام برنامه زیرگنبد کبود باشد خاطرم نیست.
 
اگر بخواهید زیرگنبد کبود جدید را کلید بزنید، دوباره با همان ساختار می‌سازید یا تفاوت‎های نسل جدید را هم در نظر می‎گیرید؟ مثلا کلاه قرمزی را که ایرج طهماسب دوباره ساخت، شاهد بودیم که مردم به ویژه نسلی که از کلاه قرمزی اول خاطره داشتند به سینما می‌رفتند و این فیلم را تماشا می‎کردند؛ به نوعی کودکان امروزی نمی‌توانستند با کلاه قرمزی جدید رابطه برقرار کنند. آیا شما ساختارتان را برای جذب بچه‎های امروزعوض می‌کنید؟

 
من مجبورم این طور بسازم. یعنی اگر کار جدید و متناسب با زمان انجام نگیرد که باید بگوییم ذهن یک جایی گیر کرده و بسته شده است. در واقع این بار کار ما حساس‌تر و سخت‌تر می‎شود. چون باید 2 نوع مخاطب را پای برنامه‎ات نگه داری. یک مخاطب، نسل امروز است که تنهاتر شده و دیگر پدر و مادر کنار او نمی‌نشینند تا برنامه را با هم نگاه کنند. این کودک به تنهایی خو گرفته است. کم کم حتی تمام روابطش با دوستان و همکلاسی‎هاش به این محدود می‎شود که بگوید چه فیلمی دیده، چه بازی انجام داده است. اینها همه یعنی تنهایی. مخاطب دیگر من نسل دهه شصت است و در واقع من دلم بیشتر نگران بچه‌های دیروز است اما بدون شک بچه‎های امروز مخاطب هدف من می‌شوند.
 
به تنهایی کودکان امروزی اشاره کردید. به نظر شما برنامه‎هایی که در حال حاضر برای کودکان پخش می‌شود، می‎تواند این تنهایی و خلا را پر کند؟
 
نه. متاسفانه برنامه‌های کنونی کودک و نوجوان نتوانسته‌اند این مشکل را حل کنند. البته برای رفع این تنهایی فقط نمی‌توان به برنامه‎های صدا و سیما تکیه کرد بلکه باید با یک سیاست‌گزاری مناسب و از طریق آموزش پدر و مادر این مشکل را تا حدودی حل کرد. از سویی دیگر شبکه 2 به شبکه کودک تبدیل شد تا هماهنگی در برنامه سازی برای کودک و نوجوان صورت گیرد و شبکه‎های مختلف برنامه یکسان نسازند. نیاز است که برای تهیه برنامه‎های هر یک از این گروه‎های سنی، اتاق‎های فکر ایجاد شود تا با توجه به واقعیت اجتماعی، ادبیات و فرهنگ این گروه‎های سنی برنامه‌سازی شود. من نمی‌دانم الان برنامه سازهای ما به این نکات آگاهی دارند یا خیر؟
 
دقیقا سئوال ما از شما این است. به عنوان مثال ایرج طهماسب در برنامه کلاه قرمزی که عید پخش شد، یک شخصیتی را گذاشتند که به نوعی نماد این برنامه‌ها بود. عروسک دختری که هر وقت آقای مجری را می‎دید سریع می‌گفت"دست و جیغ، هورا". رفتاری که بچه‎ها از این خاله‌ها و عموهای مجری یادگرفته‎اند به نوعی تکراری و البته بدون پشتوانه فکری است. حضور خاله‌ها و عموها در شبکه‎های مختلف که همه با دکور یکسان، اجرای تقریبا شبیه هم دارند، چطور می‎تواند با خلاقیت همراه شود و از شکل و شمایل تکراری در بیاید؟
 
این برنامه‎ها در صورتی که مدیران فرهنگی و حامیان کار با آگاهی قدم بردارند، بدون شک با خلاقیت همراه می‎شود. مدیران و کارشناسان در هر گروه تولیدی بهتر است با نیت و نگاه برنامه سازی بلندمدت و به همراه آگاهی و شناخت واقعی از تأثیرات مخرب تولیدات مقطعی، طرح و برنامه بدهند یا آن را از نیروهای بیرونی بپذیرند. تولید و پخش برنامه اگر کاملا و با اعتماد متقابل در اختیار مدیر گروه و شبکه مورد نظر قرار گیرد آنگاه می‎توان شاهد برنامه سازی  متنوع بود. ما نیروهای صادق و حرفه‎ای کم نداریم. حتی می‎توان با نگرش آزمون و خطا پیش رفت که از خودمان با فکر و اندیشه و خلاقیت‎های خودمان برنامه محاسبه شده و با کیفیت تولید کنیم نه اینکه تا برنامه‌ای در یکی از شبکه‎های ماهواره‎ای گل می‎کند به تهیه کنند‎ه خود پیشنهاد کنیم که کاری را مشابه آن ولی در چارچوب داخل تولید کند. این غلط و حرکتی بی‌هویت است. چطور در دوران جنگ که اغلب به آینده مطمئن و دور نگاه نمی‌شد این همه آثار با ارزش تلویزیونی تولید شد. در حالی که 2 شبکه هم بیشتر نبود.
 
شما اشکالات برنامه‌های کودک و نوجوان امروز را در چه می‌بینید؟
 

کیفیت بازیگری،‌ رابطه غلط نقش و همچنین ادبیات خیلی بد و سطح پایین که برای آدم‎های بزرگ است و آن را در دهان کودک می‎گذاریم، چون بلد نیستیم کارگردانی کنیم و شخصیت و لحظه بسازیم.
 
یعنی الان ذهن خلاقی وجود ندارد که بخواهد برنامه‌سازی هدفمندی در حوزه کودکان انجام شود.
 
سازمان شرایطش با 20- 30 پیش فرق کرده است. مدیران کلان و شبکه‎ها بهتر است بودجه را در اختیار نیروهای توانمند و مجرب قرار دهند و از طریق مدیران گروه‎ها صرفا بر آنها نظارت کنند، نه اینکه در جزئی‌ترین کارها دخالت کنند.
 
صدا و سیما برای برنامه‌سازی یا حتی مشاوره به دنبال شما به عنوان فردی که در دوره‎ای برنامه‌های موفقی در حوزه کودک ساخته‎اید، آمده؟
 
خیر. ولی یکبار در حد یک جلسه برای مشاوره به گروه کودک دعوت شدم.
 
پس از نظر شما مشکل بودجه نیست؟
 
بودجه برای بسیاری از تولیداتی که می‌بینیم هست.
 
به نظر شما چرا در طول این سه دهه پس از انقلاب، تنها در همان دهه‎ اول، صدا و سیما توانست برنامه‎‌سازی کودک و نوجوان را خوب شروع کند اما ناگهان این روند صعودی متوقف شد و حتی با سیر نزولی مواجه شدیم؟ چرا با وجود این همه برنامه ساز خلاق مثل خانم برومند، شما، آقای طهماسب، جبلی و ...این روند متوقف شد؟

 
افرادی که در حوزه کودک صاحب سبک و روشمندی‌های ساختاری هستند، معدودند. البته هر کدام جایگاه خودشان را دارند. ولی معمولا همه در تخیل قوی، الگوساز بودن و... مشترکند، چنان که توقع جایگزینی برای آنها اشتباه است و خیلی بهتر بود که هرازگاهی اثری ماندگار از این افراد دیده شود و در کنار آن از دانش و تجربیات ارزشمندشان در مسیر تربیت و آموزش و انتقال آن به جوان ترها بهره برد. که در این حوزه هم خلاء احساس میشود.
 
در مورد موضوعات مختلفی با شما صحبت کردیم از چگونگی ساخت زیر گنبد کبود تا برنامه‌های جدید کودک و نوجوان، اما به عنوان سوال آخر می‌خواهیم بدانیم که این روزها آقای حکایتی چه می‎کنند؟
 
آقای حکایتی نگران بچه‎هایی است که برایشان قصه گفته بود. و نیز بچه‌هایی که این روزها می‌توانند مخاطب او باشند. او با همه امکانات امروز می‌تواند قصه‌های تازه و حکایت‌های قابل باور خود را که با تکنولوژی به روز رسانی شده برایشان اجرا کرده و آرامشی همراه با احترام به یکدیگر به آنها منتقل سازد. نگران کم شدن و از دست رفتن هویت، اخلاق، شادی و خصلت‎های انسانی بچه‌ها است. این‎ها غر زدن نیست بلکه ناشی از نگرانی ساختار شخصیت نسل بعدی است که خدایی ناکرده به اشخاص یک بعدی تبدیل نشوند.

منبع: همشهری آنلاین