مفسّران حقیقیِ وحی
یکی از ابعاد زندگی همه امامان ما علیهم السلام این است که آنان مفسّر و مبیّن حقیقی قرآن می باشند. «حقیقی»، زیرا آنچه که امروز در بین ما به اسم تفسیر شناخته می شود در واقع تفسیر و پرده برداری از مبهمات قرآن نمی باشد بلکه شرح و ترجمه لغات و معانی عرفیه و تدّبر در همین زاویه می باشد اما تفسیر حقیقی که از آن به تأویل نیز می توان تعبیر نمود این است که آن چه را قرآن به طور مجمل بیان کرده تفصیل داده شود. مثلا قرآن می گوید نماز بخوانید، اما چگونه، چند رکعت، به چه کیفیت، در چه زمانی و مکانی؟ نسبت به تمامی این سۆالات ساکت می باشد یا به تعبیر روایات "صامت" است.
حال قرآن ناطق که حجت حیّ و حاضر خداوند می باشد باید این مجملات را تفصیل دهد و تنها کسی می تواند از پس این امر برآید که متصل به منبع وحی آن هم بدون خطا و سهو و نسیان باشد، اما آن معنی اول از تفسیر که شرح معانی عرفیه و لغات می باشد از هر یک از آحاد عرف بر می آید ، سخن در این زمینه دامنه وسیعی دارد لکن به این مقدار به عنوان مقدمه اکتفا می نماییم.
ملاکی برای شناخت درست و نادرست
بر اساس همین حقیقت و اعتقاد، تفاسیر روایی در بین شیعه از رواج خاصی برخوردار می باشد لکن باید توجه داشت که شیعه و بزرگان آن غیر از قرآن کریم هیچ کتابی را با تمامی محتوای آن به طور کامل تصدیق نمینمایند. به عبارت صریح تر، این فقط برادران اهل تسنن هستند که غیر از قرآن اعتقاد به صحت « صحاح سته » به طور یک جا دارند اما شیعیان حتی به کتاب کافی که معتبرترین کتاب حدیثی شیعی می باشد چنین نگاهی ندارند و أخبار آن را "أخبار آحاد" می دانند و در ردّ یا قبول آن میزان و ملاک های مشخص و شناخته شدهای دارند که در جای خود تبیین شده است. از این جمله موافقت با قرآن و سنّت قطعیه پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام می باشد و در واقع این خود اهل بیت علیهم السلام هستند که معصوم اند و کلام آنها است که مصون از خطا می باشد. لکن کلام منقول از آنها ممکن است که در دستبرد خطا و نسیان و جعل و دروغ واقع شود.
یکی از این مجموعه روایات، تفسیری است منسوب به امام عسکری علیه السلام که شاید لازم باشد در مورد اعتبار آن و کمی هم در مورد نگاه بزرگان شیعه به آن بحث و تحقیق صورت بگیرد.
راویان تأمّل برانگیز
این تفسیر ظاهرا از همان صدر اول بین علمای امامیه شناخته شده بوده و مورد نفی و اثبات نیز قرار گرفته به طور مثال شیخ صدوق(ره) در کتب معروف خود مثل «من لا یحضره الفقیه» و «أمالی» و «توحید» روایاتی را آورده که ظاهرا از این تفسیر گرفته شده است و لو بواسطه راویان دیگر.
راویان بلاواسطه این تفسیر از امام عسکری علیه السلام دو نفر به نام های "یوسف بن محمد بن زیاد" و "علی بن محمد بن سیار" می باشند که مدعی هستند از امامیه اند و پدران این دو نیز که بنا بر ادعای خودشان امامی بوده اند و در گرگان می زیستند. اما در همان دوران امام عسکری علیه السلام چون این شهر و شهرهای مجاور تحت تسلط زیدی ها بوده، این دو خانواده به طور دسته جمعی به امام عسکری علیه السلام پناه می برند و آن حضرت به آنها دستور بازگشت به دیار خود را می دهد لکن می فرمایند که دو پسرانتان را در نزد من بگذارید تا به آنها علم بیاموزم که داستان مفصل و عجیبی است. صحت آن بعید به نظر می رسد. مفصل این داستان در مقدمه این تفسیر آمده است.
اشتباه آشکار تاریخی
عمده اشکالی که برخی بزرگان را نسبت به این تفسیر بدبین نموده مطالب غیر قابل تصدیقی است که در آن موجود می باشد. به عنوان مثال از مطالب روشن تاریخی این است که "حجاج" سالها بعد از کشته شدن "مختار" و کشتن "مصعب" که او مختار را کشته بود روی کار آمد اما در این تفسیر آمده است که حجاج، مختار را زندانی نمود و بعدا مختار آزاد شد و انتقام قتله کربلا را گرفت !! (1)
از نظرگاه اهل فنّ
یکی از این بزرگان، علامه حلی(ره) می باشد که در کتاب «خلاصة الأقوال» خود این کتاب را جعلی می پندارد .
و از محققین معاصر مرحوم شوشتری - ظاهرا علی ما نقل - چهل مورد از مطالب این تفسیر را بر می شمارند که شاهد بر دروغ بودن این کتاب می باشد.
و همچنین مرحوم آقای خوئی در کتاب معروف خود می فرمایند: کسی که در این تفسیر دقت نماید شک نمی کند که جعلی است، حتی یک عالم محقق هم چنین تفسیری نمی نویسد چه رسد به امام علیه السلام.(2)
اما در مقابل، بوده اند برخی از بزرگان که بر کل این تفسیر اعتماد داشته اند. به عنوان مثال شیخ صدوق(ره) که قبلا ذکر شد.
و همچنین مجلسی اول(ره) می فرمایند: کسی که با کلام اهل بیت علیهم السلام ارتباط داشته باشد می داند که این تفسیر کلام آنهاست ... و اعتماد صدوق و شهید ثانی بر این کتاب برای ما کافی است .(3)
نتیجه سخن
در هر حال آنچه می توان گفت این است که اعتماد کردن به چنین کتابی با وجود این اختلافات و حرفهای متضاد و نسبت دادن آن به طور جزمی به حضرت عسکری علیه السلام خالی از اشکال نیست و فقط می توان بخشهایی از آن را قبول نمود که در کتب معتبر دیگر نیز موجود است اما قسمت هایی که به نقل آن متفرد است و در جای دیگر نقل نشده، اعتبار آن زیر سۆال است، چرا که در جای خود به اثبات رسیده است که هنگام شک در حجیت یک اثر، اصل و قاعده، عدم حجیت آن می باشد مگر این که دلیل قطعی بر حجیت آن اقامه شود و راویان مباشر و غیر مباشر این کتاب نیز هیچ کدام توثیق نشده اند .
برای تحقیق بیشتر می توانید علاوه بر منابع زیر به ویژه نامه ای که در پایان تفسیر مذکور در همین رابطه منتشر شده است، مراجعه نمایید. در ضمن آقای استادی حفظه الله نیز در این رابطه رساله ای دارند .
۳ نشانه امامت حضرت مهدی(عج) به روایت امام حسن عسکری(ع)
یکی از راویان به نام ابوالأدیان میگوید: من نامهرسان امام عسکری(ع) به سایر شهرها بودم. روزی به حضورشان شرفیاب شدم. نامههایی را که نوشته بودند به من دادند و فرمودند: اینها را به مدائن ببر و به افراد معینی بده و جواب بگیر. آنگاه فرمود: این سفر تو پانزده روز طول میکشد. روز پانزدهم، وارد «سُرّ مَن رأی» (سامرا) میشوی و میبینی صدای شیون از خانه من بلند است و غسال دارد بدنم را غسل میدهد.
من از شنیدن این سخن بسیار متأثر شدم و گفتم: مولای من، اگر این حادثه پیش آمد، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: کسی که جواب این نامهها را از تو طلب کند، امام بعد از من است. گفتم: مولای من، علامت دیگری بفرمایید. فرمود: آنکه بر جنازه من نماز بخواند، امام است. باز علامت دیگری خواستم. فرمود: آن کسی که از محتوای همیان خبر دهد، او امام است.
این جواب را من درست نفهمیدم و هیبت امام(ع) مانع از این شد که بپرسم مقصود از همیان چیست. از خدمت امام مرخص شدم و نامهها را به مدائن بردم و جواب گرفتم و برگشتم و درست روز پانزدهم به سامرا رسیدم و همانطور که امام خبر داده بود، صدای شیون از خانهاش شنیدم و دیدم غسال بدن شریفش را غسل میدهد. آمدم تا آن نشانهها را که فرموده بود، از کسی ببینم و امام زمانم را بشناسم، ولی متاسفانه دیدم جعفر، برادر امام(ع)، که مرد صالحی نبود و هیچگونه صلاحیت برای امامت نداشت، کنار در ایستاده و مردم به او تسلیت و تبریک امامت میگویند.
من متحیر و سرگردان ایستاده بودم. در این اثنا، دیدم خادم آمد و به جعفر گفت: آقا، جنازه حاضر است؛ غسل داده و کفن پوشاندهاند و منتظر نمازند.
من جلو رفتم و خودم را به جعفر نشان دادم تا شاید راجع به جواب نامهها از من سوالی کند. دیدم حرفی نزد و برای خواندن نماز بر جنازه امام آماده شد. مردم هم دنبالش حرکت کردند. اما همین که مقابل جنازه ایستاد و خواست تکبیر نماز بگوید، دیدم ناگهان در اتاقی که پردهای مقابلش بود باز شد و پرده کنار رفت و کودکی زیباروی و پیچیده موی از پشت پرده بیرون آمد که همچون ماه میدرخشید و هیبتی داشت. کنار جنازه آمد؛ عبای جعفر را گرفت و او را عقب کشید و گفت: عمو کنار بیا که من به نماز خواندن بر جنازه پدرم سزاوارترم. او هم مرعوب شد و بدون اینکه حرفی بزند، کنار آمد و عقب ایستاد. آن کودک تکبیر گفت و مردم هم به دنبال او تکبیر گفتند و نماز تمام شد.
مردم برای بلند کردن جنازه حرکت کردند. آن کودک به سمت اتاق آمد. من جلو رفتم و سلام کردم. به من فرمود: جواب نامهها را بده. من فوراً نامهها را تقدیم کردم. او وارد اتاق شد و من بسیار خوشحال شدم که دو نشان از نشانههای امامت را مشاهده کردم؛ یکی، مطالبه جواب نامهها بود و دیگری، نماز خواندن بر جنازه امام(ع). منتظر سومی ماندم.
مردم جنازه را بردند و دفن کردند و برگشتند و با جعفر نشستند. من هم به انتظار دیدن سومین نشانه نشستم. در همین حال، از اهل قم جمعیتی وارد شدند و پس از اطلاع از شهادت امام عسکری(ع) درباره امام بعدی سوال کردند. مردم جعفر را معرفی کردند. آنها نزد جعفر رفتند و گفتند: ما نامهها و اموالی از اهل قم داریم؛ بفرمایید نامهها از کیست و محتوای همیانی که همراه آوردهایم چیست؟
او که از هیچچیز آگاهی نداشت، سخت برآشفت و از جا برخاست و در حالی که عبای خود را از روی ناراحتی تکان میداد، گفت: مردم از ما توقع علم غیب هم دارند! در این اثنا که اهل قم متحیر نشسته بودند، خادم از اتاق بیرون آمد و رو به اهل قم کرد و گفت: مولای من میفرمایند شما اهل قم نامههایی از فلان شخص و فلان شخص آوردهاید و محتوای آن همیان هم هزار دینار است که ده دینار آن مغشوش و معیوب است.
آنها هم که این سخن را شنیدند، با کمال اطمینان خاطر، نامهها و همیان را تقدیم کردند و گفتند: سلام ما را خدمت امام(ع) برسان و این نامهها و این همیان را تقدیم حضورشان کن. من هم خوشحال شدم که هر سه علامتی را که امام عسکری(ع) برای امام بعد از خودشان فرموده بودند، آشکارا مشاهده کردم و امام زمان خود را شناختم.
****************************
پی نوشت:
1- تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام، صفحات 547 تا 552 .
2- معجم رجال الحدیث، جلد 13 صفحه 157 .
3- روضة المتقین، جلد 14 صفحه 250