تا امروز، «جهاد» در سوریه موجب بزرگترین هجرت رزمندگان خارجی به یک کشور دیگر در طول تاریخ شده است. رقمی که حتی از تعداد نیروهای هجرت کرده به افغانستان در خلال جنگ با شوروی و هجرت کرده به افغانستان و عراق پس از اشغال آمریکا هم بالاتر رفته است.

گروه بین الملل مشرق - در قسمت های «اول» و «دوم» این مطلب مروری داشتیم بر نحوه شکل گیری القاعده توسط بن لادن و همچنین نگاهی داشتیم به شاخه های اصلی القاعده تا پیش از فوت بن لادن یعنی شاخه عراق و جزیرة العرب. در قسمت آخر این مطلب، مروری اجمالی خواهیم داشت بر برخی دیگر از شاخه های القاعده:



در مرحله فعلی، شاهد تمرکز بیشتر سازمان القاعده بر روی منطقه ی خاورمیانه و مشخصا سوریه هستیم. جنبش جهادی جهانی نشان داده که از شکست هایش در عراق، درس های لازم را آموخته است، و به همین جهت در جبهه های جنگی اش مثل سوریه، تلاش می کند که [در مناطقی که متصرف می شود] به خدمات اجتماعی هم بپردازد. کما اینکه سعی می کند با به کار بردن خشونت مفرط موجب زده شدن ساکنین سنی محلی نشود و به جای آن، تمرکز حملاتش را متوجه نیروهای نظامی و امنیتی و البته مسلمانان غیر سنی بکند. اما وضعیت شاخه های مختلف القاعده در نقاط مختلف جهان چگونه است؟


شاخه های القاعده در غرب

در تحلیل وضعیت القاعده در غرب در خلال دوره ای که پیشتر متذکر شدیم یعنی دهه بین 2001 تا 2011، باید گفت که نیروهای اسلامگرای غربی (و نیروهای اسلامگرای مهاجرت کرده به غرب) یا مستقیما به صفوف القاعده پیوستند یا آنکه خودشان اقدام به عملیانت های منفرد، منتهی با اسم سازمان القاعده نمودند. مثلا در سال 2004 در مادرید و در سال 2005 در لندن، نیروهای جذب شده به القاعده اقدام به عملیات های انتحاری در متروی این دو شهر نمودند که موجب کشته شدن صدها نفر شد.


انفجار در قطاری در مادرید در سال 2004

اما در آمریکا، «مجاهدین» یا کسانی که می خواستند کارهایی از قبیل انفجارهای مادرید و لندن بکنند به دست نیروهای حکومتی گرفتار شدند و یا به دلیل تسلط آنها، نتوانستند اقدامی بکنند. یعنی در اصل، برخی تلاش ها در این راستا صورت گرفت که به دلیل عدم هماهنگی بین مسئولان خود سازمان به شکست کشیده شد. یکی از جدی ترین این طرح ها، تلاش نجیب الله زازی برای حمله به سیستم مترو در تونل های زیرزمینی نیویورک بود. این قضیه بیش از هرچیز نشانگر توان القاعده در آموزش افراد برای انجام عملیات و حمله در سرزمین مادری خودشان بود.

مجموعه این عوامل در یک دهه ی بعد از حملات یازده سبتامبر، نقاط ضعف القاعده را در محقق کردن اهدافش نشان داد و به این سازمان نشان داد که برای موفقیت باید چه چیزهایی را اصلاح کند.

بعد از ضربه شدیدی که القاعده در تورابورا در افغانستان متحمل شد، از شبکه جهانی اش که مشتکل بود از شرکت های تابع آن و نیروهای حامی اش محروم شد. فلذا، به جای برنامه ریزی و انجام حملات [ی چون یازده سبتامبر]، بخش مرکزی سازمان روی آورد به روش «گستراندن تفکر و نگاه القاعده» تا تبدیل شود به «راهنما»ی شبکه ی جهانی خود. [بدین ترتیب القاعده تلاش کرد تا از یک «سخت افزار» تبدیل به یک «نرم افزار» شود که هر کس در هر کجای جهان آن را پذیرفت، به صورت طبیعی و بدون ارتباط تشکیلاتی مشخص، عضوی از القاعده به حساب بیاید.]

بدین شکل، در ده ساله ی بعد از یازده سبتامبر القاعده سعی کرد متحول شود، تحولی که حالا در آستانه ی تکمیل نهایی است.



مرحله ی مابعد بن لادن و بهار عربی

در اول ماه می 2011، آمریکا اعلام کرد که اسامه بن لادن را در پاکستان به قتل رسانده و به قول خود با این کار به تعقیب و گریزی که حدودا ده سال طول کشید پایان داده است.

با توجه به این نقطه عطف، مقر مرکزی القاعده در پاکستان از آن زمان در تسلط بر مجموعه ها و نیروها و شرکت های تابع خود دچار مشکل شد. در کنار این، حمله های هواپیماهای بدون سرنشین به مراکز القاعده و سالها فشار با عنوان مبارزه با تروریسم، از میزان جذب نیروی القاعده کم می کرد.

تنها مدت کوتاهی پس از کشته شدن بن لادن، انور العولقی هم در حمله هواپیماهای بدون سرنشین در یمن کشته شد.

اما در همین زمان، شروع شدن انقلاب ها در جهان عرب، کشته شدن رهبران القاعده را کاملا تحت الشعاع قرار داد. این سازمان که در ابتدای تأسیسش تعهد کرده بود با حمله به آمریکا یعنی «دشمن دور»، حکومت های دیکتاتوری عرب یعنی «دشمن نزدیک» را سرنگون کند، با ساقط شدن حکومت ها با انقلاب های مسالمت آمیز در تونس و مصر غافلگیر شد.

در ابتدا، این «انقلاب ها» یا «قیام ها» تهدید مستقیمی برای پیام القاعده به حساب می آمد که مبتنی بر تروریسم و خشونت بود. اما نبودِ بدیل مناسب برای حکومت های ساقط شده و سوء اداره ی حکومت های مابعد «بهار عربی»، و همچنین دخالت آمریکا و ناتو در برخی جاها و به کار افتادن دست های خارجی برای ایفای نقش در دوره ی جدید این کشورها، مجموعا فرصت بسیار مناسبی برای القاعده به وجود آورد که مجددا مسیر رو به رشدی در شمال آفریقا و خاورمیانه برای خود ترسیم کند.

این فضا موجب تولد شاخه های جدید القاعده در چند کشور شد. حالا ملت های خاورمیانه دچار خشونت مستقیم این گروه های ذیل پرچم القاعده شده اند که بارزترین آنها، همین گروه های مسلح درگیر در بحران فعلی سوریه هستند.


«انصار الشریعة» و «القاعدة در جزیرة العرب»

چنانکه در قسمت قبل گفتیم، «القاعده در جزیرة العرب» که در یمن قرار داشت، پیش از کشته شدن بن لادن تبدیل شده بود به بهترین شاخه ی القاعده کما اینکه از همان ابتدا در تلاش بود [با تصرف برخی مناطق یمن] در آنجا یک حکومت خاص به راه بیندازد. و از زمستان سال 2011 تا بهار سال 2012، «القاعده در جزیرة العرب» اقدام به تشکیل یک گروه شبه نظامی دیگر به نام «انصار الشریعة» نمود. تا بدین ترتیب بر کسب حمایت های محلی بیشتر متمرکز شود.

انصار الشریعة به زودی بر بخش هایی از یمن مسلط شد و در آنجا به عنوان مقر حکومت شروع به حکمرانی و «اقامه شریعت اسلامی» نمود.


«جنبش الشباب» در سومالی

از بازمانده های گروه اسلامگرای «اتحاد محاکم اسلامی»، «جنبش الشاب» در سومالی متولد شد. در سال 2007 محاکم اسلامی در سومالی بخش های زیادی از کشور را در اختیار داشت ولی با حمله ی ارتش اتیوپی به سومالی و و ساقط کردن حکومت محاکم اسلامی، جنبش الشباب المجاهدین [جوانان مجاهد] سردمدار مقاومت شد و به مرور زمان توانست بخش هایی در مرکز و جنوب سومالی را هم در اختیار بگیرد.


کفرانس خبری جنبش الشباب

با افزوده شدن مجال حرکت و فعالیت، جنبش الشباب شروع به پایه ریزی «دولت اسلامی» و اجرای نسخه ای سخت و خشن از شریعت اسلامی نمود. در فوریه 2012 هم جنبش الشباب به صورت رسمی بیعت خود با ایمن الظواهری و ادغام خود در القاعده را اعلام نمود.

این ادغام، بیش از آنکه مایه قدرت گرفتن این گروه شود، موجب سقوطش شد و پس از آن بود که ارتش سومالی توانست کنترل اکثر شهرهای بزرگ را از دست الشباب بیرون بیاورد.

با این حال، حمله ای که در ماه سبتامبر 2013 به مرکز وست گیت در کنیا رخ داد، ثابت کرد که جنبش الشباب به رغم شکست هایی که خورده هنوز هم تهدید بزرگی به حساب می آید. [این هجوم به تلافی حضور ارتش کنیا در عملیات های ضد جنبش الشباب در سومالی صورت گرفت]


بخشی از کشته ها و زخمی های حمله جنبش الشباب به مرکز تجاری وست گیت

سازمان «القاعدة در کشورهای مغرب اسلامی»

[مغرب اسلامی به کشورهای شمال و شمال غرب آفریقا گفته می شود که در اصل، غربی ترین نقاط حضور مسلمانان را تشکیل می دهد، یعنی کشورهای لیبی، تونس، الجزایر، مراکش، موریتانی و مالی].

سازمان «القاعدة در کشورهای مغرب اسلامی» که شاخه القاعده در شمال و شمال غرب آفریقاست همان گروهی است که همراه با برخی گروه های محلی تابع خود توانست در بهار سال 2012 بر شمال مالی مسلط شود. و با استفاده ی دقیق از زمان مناسب یعنی وقتی که قبایل «طوارق» بر ضد حکومت مالی شورش کرده بودند و حکومت با کودتا مواجه بود، «القاعدة در کشورهای مغرب اسلامی» توانست بر شهر اصلی شمال مالی یعنی تمبکتو مسلط شود و از آنجا راهی جنوب شود و بدین ترتیب پایتخت را مورد تهدید قرار دهد.

«القاعدة در کشورهای مغرب اسلامی» هم درست مثل جنبش الشباب، در مناطقی که تحت تسلطش بود شکل سخت و خشنی از شریعت اسلامی را به اجرا گذاشت و برای یک مدت کوتاه، این سازمان توانست بزرگترین مساحت جغرافیایی را در تاریخ سازمان القاعده و شاخه هایش به خود اختصاص دهد.

و درست مثل همانچه در یمن رخ داده بود، موفقیت ها و حکومت این شاخه هم کوتاه بود و با حمله فرانسه در سال 2013 به حکومتش پایان داده شد.

حمله ی چند وقت پیش به تأسیسات گازی اِن امیناس در الجزایر مجددا نظرها را به سازمان «القاعدة در کشورهای مغرب اسلامی» و گروه های جهادی دیگر موجود در شمال مالی جلب کرد. مسئولان امنیتی آمریکایی به احتمال برنامه ریزی این سازمان برای حملاتی دیگر به منافع غربی ها اشاره کرده اند. در کل، این مسئولین مشغول تلاشی سخت هستند تا بتوانند طبیعت پیچیده ی گروه های جهادی در آن منطقه را به درستی درک کنند.


تأسیسات گازی ان امیناس بعد از هجوم نیروهای مسلح القاعده

اخیرا گزارش هایی از وجود  برخی اختلافات داخل «القاعدة در کشورهای مغرب اسلامی» به بیرون درز می کند و بسیاری، این گزارش ها را دلیلی بر سختی هایی که این سازمان با آنها روبروست می دانند.


«انصار الشریعة» در لیبی

حفره ی امنیتی ای که پس از سقوط نظام معمر قذافی در لیبی به وجود آمد تنها باعث رشد القاعده در سواحل آفریقایی مدیترانه نشد، بلکه موجب این هم شد که نیروهای تندرویی که در دوره ی قذافی قلع و قمع شده بودند از زندان ها آزاد شوند.

نام انصار الشریعة که نام گروهی تندرو در یمن بود که ذیل گروه «القاعدة در جزیرة العرب» فعالیت می کرد این بار در شرق لیبی هم به گوش ها رسید. شرق لیبی محل سابق سازمانی اسلامگرا بود با نام «جماعت مبارز اسلامی لیبیایی». این جماعت مشهور بود به اینکه تعداد زیادی نیروی رزمنده را به عراق صادر کرده است.


جسد سفیر آمریکا در لیبی که در حمله به کنسولگری آمریکا در بنغازی کشته شد

گروه انصار الشریعه لیبی وقتی معروف شد که نامش در قضیه حمله به کنسولگری آمریکا در بنغازی در سال 2012 به میان آمد، حمله ای که موجب کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی کریس استیونز شد.


تصویر سه نفر از مهاجمین، حین حمله به کنسولگری آمریکا در بنغازی


صحنه ای از حمله به کنسولگری آمریکا در بنغازی

سازمان «القاعدة در شبه جزیره سیناء»

سقوط نظام رئیس جمهور مخلوع حسنی مبارک، گروه اخوان المسلمین را به قدرت رساند و فرصتی فراهم کرد که ایمن الظواهری مصری گمان کند می تواند دوباره به عرصه ی مصر بازگردد. از اول سال 2012 هسته های القاعده در قاهره دست از فعالیت کشیده و فعالان این سازمان در شبه جزیره سینا هم فعالیتشان را کم کرده بودند.

اما سرنگون کردن رئیس جمهور معزول محمد مرسی در سوم جولای 2013 از طرف ارتش مصر موجب شد که عملیات های خشن بر ضد ارتش مصر از طرف گروه های تندرو در سینا مجددا شروع شود. چیزی که موجب شد ارتش هم آماده ریشه کنی آنها در سینا شود [و در همین راستا شروع به انجام عملیات های گسترده ای بر ضد آنها کرده است].


«جبهة النصرة لاهل الشام» [جبهه یاری اهالی شام] و «دولت اسلامی عراق و شام» [داعش] در سوریه

هیچ نبردی نمی تواند فرصتی بهتر از آنچه نبرد سوریه برای القاعده ایجاد کرده ایجاد کند. مردم سوریه دو سال است که دچار مشکلات ناشی از ورود نیروهای تندروی وابسته به القاعده به کشورشان هستند. نیروهایی که پس از ورود به درگیری های سوریه، تبدیل به نیروی اصلی جنگ ضد نظام سوریه شده اند.



تا امروز، «جهاد» در سوریه موجب بزرگترین هجرت رزمندگان خارجی به یک کشور دیگر در طول تاریخ شده است. رقمی که حتی از تعداد نیروهای هجرت کرده به افغانستان در خلال جنگ با شوروی و هجرت کرده به افغانستان و عراق پس از اشغال آمریکا هم بالاتر رفته است.

جبهة النصرة اولین حرکت «جهادی» به وجود آمده در قضیه سوریه بود، ولی امتداد القاعده ی عراق به سوریه (که رسما هم در مقابل جبهة النصرة ایستاد هم مقابل فرمان ایمن الظواهری که دستور داده بود فقط جبهة النصرة، شاخه القاعده در سوریه باشد) موجب تبدیل دولت اسلامی عراق (یعنی همان شاخه ی القاعده در عراق) به «دولت اسلامی عراق و شام» شد، گروهی که می خواست بر «جهاد» در سوریه هم مسلط شود.

اگرچه ستاره اقبال این گروه رو به صعود بود، ولی بدرفتاری هایی که با مردم داشت و همزمان با آن، استراتژی جهانی برای محدود کردن نفوذ آن موجب شده که با طرح آن برای تبدیل منطق شمالی سوریه (که در اختیارش است) به یک «امارت اسلامی» مخالفت شود. و این همین چیزی است که موجب همین درگیری اخیر بین این گروه با گروه های دیگری شده است که در آغاز از او حمایت می کردند و حالا در تلاشند تا آن را عقب برانند.

نیروهای رزمنده داعش بین پنج تا شش هزار نفر تخمین زده می شود. این یعنی اینکه تعداد نفرات داعش بسیار کمتر از گروه های مسلح دیگر سوریه است (مثلا همین جبهه اسلامی که اخیرا تشکیل شد و به این افتخار می کند که چیزی بین پانزده تا بیست هزار نفر رزمنده دارد)، اما داعش از یک خصوصیت مهم برخوردار است و آن اینکه بسیاری از نیروهایش در عملیات های سابق «جهادی» از جمله در عراق و افغانستان و یمن و لیبی شرکت داشته اند.