خودش می‌گفت ما رفتیم جهاد بیل بزنیم ولی ضرورت اینگونه اقتضا کرد که دوربین بدست بگیریم. او بین بیل و دوربین تفاوتی قائل نبود.

به گزارش گروه فرهنگی مشرق، «روایت فتح» یعنی آوینی و آوینی یعنی «روایت فتح». این دو را هیچوقت نمی‌شود از هم جدا کرد. حتی اگر سال‌ها از شهادت سید شهیدان اهل قلم گذشته باشد؛ هیچکس نمی‌تواند صدای دل‌نشین مردی که با تمام وجودش قصه‌ جبهه‌های جنگ و رزمندگان حق را روایت می‌کرد را فراموش کند. صدایی که هنوز هم پس از سال‌ها در تاریخ جریان دارد و رساترین صدا در دنیاست. صدای حق علیه باطل.
 
اما امروز مردان دیگری در «روایت فتح» هستند تا جای خالی آوینی را پر کنند. مردانی که هنوز سلاح خود را زمین نگذاشته‌اند. آنها در بحرانی ترین روزهای تاریخ ایران، دوربین‌ها را به دست گرفتند تا ثبت کننده حقایقی باشند که روزی همگان فراموش می‌کنند. حقایقی که هیچ وقت نباید از یاد روند. آنها هنوز هم در خط مقدم جبهه‌ها هستند تا از حق دفاع کنند. تا دشمنان، حق را ضایع و تباه نکنند.
 
مسعود نقیبی یکی از مردانی است که هنوز در «روایت فتح» باقی‌مانده است. او معاون تولید «روایت فتح» و قائم مقام مهدی همایون‎فر در این موسسه است. با او به گفت‌وگو نشستیم تا کمی بیشتر با «روایت فتح» و آوینی آشنا شویم.
 
«روایت فتح» یکی از مراکز مهم مستندسازی است که در چند سال اخیر در رسانه‌ها کمتر به آن پرداخته شده است. «روایت فتح» اولین موسسه‌ای است که شروع به ساخت مستند در مناطق بحران کرد و این موضوعات را در افکار عمومی زنده کرد. این روزها این موسسه در چه زمینه‌هایی فعالیت می‌‌کند؟
 
خط مقدم ما تغییر کرده است/ باید راجع به آمریکا فیلم بسازیم
 
در زمان دفاع مقدس، خط مقدم جنگ همان مرز ایران و عراق بود اما درحال حاضر خط مقدم ما پیشرفت کرده است. امروز باید درباره حوزه‌هایی که آمریکا به آن وارد شده است فیلم بسازیم. باید فعالیت‌های ضد حقوق بشری آمریکا و کشتار مسلمانان را محور تولیدات خود قرار دهیم تا فرهنگمان در کشورهای دیگر نفوذ کند.
 
بعد از پایان جنگ، مقام معظم رهبری تاکید کردند که همان افرادی که پیشتر در زمان جنگ در روایت فتح کار می‌کردند دوباره شروع به فعالیت کنند. سال ۷۱ بود که فصل دوم فعالیت‌های روایت فتح شروع شد. حد فاصل پایان جنگ تا شروع این دوره اعضای روایت فتح فیلم‌هایی درباره لبنان، پاکستان و یا حتی آذربایجان می‌ساختند.
 
از زمانی که رهبر فرمودند که موسسه روایت فتح رسما شروع به کار کند، موسسه در سه محور شروع به فعالیت کرد. یکی از محورها جنگ بود. مستندسازان در این محور فیلمهایی با موضوع عملیاتها، شهدا، حماسه و ایثار عاشورایی می‌ساختند. محور بعدی، انقلاب اسلامی و تاریخ انقلاب بود. اعضای روایت فتح در این حوزه به موضوعاتی از جمله قیام ۱۵ خرداد و شهید اندرزگو پرداختند. محور سوم فعالیت موسسه در زمینه مسائل مربوط به جهان اسلام بود. لبنان، بوسنی، افغانستان، عراق و آذربایجان از جمله کشورهایی بودند که روایت فتح به آنها توجه داشت.
 
در آن زمان اعضای موسسه خیلی کار کردند. درمورد لبنان از سال ۷۰ فیلم ساختیم. فیلمسازان روایت فتح تاکنون دو یا سه بار به بوسنی رفته‌اند. در عراق نیز اکنون چند برنامه داریم که به وضعیت این کشور بعد از سالها اشغال می‌پردازد. فیلمسازان روایت فتح بصورت مداوم درباره لبنان فیلم ساختند. بخصوص از وقتی که حزب الله، جا افتاد و پیروزی‎های متعددی بدست آورد، فیلمسازان روایت فتح بصورت مداوم در لبنان حضور پیدا کردند. لبنان یکی از خطوط مقدم جهان اسلام است.
 
بخش عمده فعالیت‌های «روایت فتح» معطوف به تولیدات بین‌الملل است
 
بعد از اینکه موسسه تشکیل شد و فاز دوم فعالیتهای روایت فتح شروع شد، بخش عمده‌ای از فعالیت‌های موسسه معطوف به تولیدات بین الملل شد. وقتی دربحث جهان اسلام کار می‌کنیم، آمریکا دشمنی است که با آن مواجه می‌شویم. حتی بچه‌ها برنامه‌هایی راجع به اوایلی که امریکایی‎ها در لبنان حضور داشتند نیز ساختند. در آن زمان اعضای حزب الله اقداماتی کردند که منجر به خروج آمریکایی‌ها از خاک لبنان شد. البته آن زمان حزب‌الله هنوز شکل نگرفته بود و بیشتر اعضای «امل» این کار را کردند. با پیشرفت مقاومت، صهیونیست‌ها نیز از لبنان خارج شدند و وضعیت این کشور بکلی تغییر کرد.
 
بچه‌های روایت فتح در لبنان فیلمهای متنوعی ساختند. مستندهایی با موضوعات اجتماعی، جهادی و تاریخی در لبنان ساخته شده است که در بین آنها مجموعه‌ای تحت عنوان امام موسی صدر وجود دارد که درباره دوره‎ای است که وی به لبنان رفت و به تبلیغ جهان اسلام از منظر یک عالم مجاهد شیعه پرداخت. این مجموعه به تاثیرات حضور امام موسی صدر در لبنان می‌پردازد که باعث شد دشمنان نتوانند حضور وی را تحمل کنند و ماجرای لیبی پیش آمد. ساخت این مستند سه الی چهار سال طول کشید و مورد استقبال زیادی نیز قرار گرفت چون با دقت و حوصله مسائل لبنان را بررسی کرده بود.
 
روایت فتح مستندهای متعددی درباره بوسنی دارد. آخرین فیلم این مجموعه در سال ۹۰ تولید شد. این فیلم مربوط به راهپیمایی مسلمانان در این کشور است. در شهر «موستار» تعداد زیادی از مسلمانان قتل عام شدند. هرساله مردم مسلمان در آنجا یک راهپیمایی در مسیری که مسلمانان را اسیر و اعدام کردند انجام می‌دهند و یادبودی درباره شهدا برگزار می‌شود. در این مستند یک موضوع دیگری نیز مطرح شد که بصورت مستقل برنامه‌ای درباره آن ساخته شد. این برنامه درباره یکی از شهدایی است که به عنوان امدادگر به بوسنی رفته بود و به مردم کمک می‌کرد. او در محله‌هایی با استقبال زیادی مواجه شد. رسول حیدری نام این شهید است که یکی از خیابان‌های شهرهای بوسنی به نام اوست. او به دست صرب‌ها ترور شد. دریکی از مناطق بوسنی هرسال مراسم یادبودی برای او گرفته می‌شود.
 
تعدادی مستند درباره جهان اسلام در روایت فتح ساخته شده است که تم سیاسی در آن پررنگتر است. مجموعه‌ای به نام «سیاسیون لبنان» توسط مجموعه روایت فتح تولید شد که به چهره‌های سیاسی لبنان با گرایشهای مختلف می‌پرداخت و فضای سیاسی لبنان را جریانشناسی می‌کرد.
 
«روایت فتح» مجموعه مستندهایی تولید کرده است که به مسلمانان مناطق مختلف جهان می‌پردازد. «روایت فتح» برنامه‌ای درباره شیعه‌ای که اهل فرانسه است یا شیعه ای که اهل کاستاریکا، از کشورهای امریکای مرکزی می‌باشد را تولید کرده است. شیعه کاستاریکایی که به او اشاره کردم در سفری به ایران آمده و با خانواده‌اش در کاروان راهیان نور به مناطق جنگی سفر کرده بود. او خیلی تحت تاثیرقرار گرفته بود.
 
از نظر کمی بیشترین آثار جهان اسلام «روایت فتح» مربوط به لبنان است. در دو سال اخیر مجموعه‌های جداگانه ای درباره تونس و لیبی نیز ساخته شد. مجموعه‌ای هم درباره عراق ساختیم.
 
شما در صحبتهایتان به تغییر خطوط جبهه‌های جنگ علیه باطل و استکبار اشاره کردید. ارزیابی شما راجع وضعیت و کیفیت مبارزه با استکبار و غرب درمحصولات فرهنگی چگونه است؟ در آثار فرهنگی ما مخصوصا آثار سینمایی شعار استکبار ستیزی که سالهاست شعار اصلی ماست دیده نمی‌شود؟ بنظرشما تولید آثار فرهنگی ما در این زمینه مخصوصا بخش مستند کافی و به اندازه است؟ روایت فتح در این زمینه چه فعالیتهایی انجام داده است؟
 
رسانه‌ها ما باید در مبارزه با استکبار هماهنگ عمل کنند
 
تولید آثار فرهنگی دارای دو وجه کمیت و کیفیت است. موضوع نبرد با استکبار به عنوان یک هدف در فضای رسانه‌ای ما قرار دارد اما اگر بین اجزای مختلف فضای رسانه‌ای در پرداختن به این موضوع هماهنگی نباشد، آنها اثرهمدیگر را خنثی می‌کنند و یا ضد هم کار می‌کنند. متاسفانه در فضای فرهنگی کشور ما اشکالاتی وجود دارد و هرکس در جایگاه خودش قرار نگرفته است. نمی‌توان برنامه‌ای راجع به جنایات امریکا درافعانستان، ایران، بوسنی یا هرجا دیگر بسازیم و پخش کنیم و بعد در کنارش یک فیلم سینمایی را برای مخاطبان به نمایش بگذاریم که سربازان ارتش آمریکا را آدم‌های خوب معرفی می‌کند که انسان‌ها را نجات می‌دهند. یا مثلا یک سریال اجتماعی پخش کنیم که در پس زمینه‌اش درحال تبرئه هیئت حاکمه امریکا است و بعد مستندی بسازیم که در آن دولت آمریکا را محکوم کنیم یا نقاط ضعفش را بگوییم.
 
غربی‌ها به صورت هماهنگ فعالیت می‌کنند. اگر بخواهند نقدی انجام دهند، نقدشان کنترل شده است و اگر بخواهند از خودشان تعریف کنند به قاعده و با رعایت توازن این کار را می‌کنند. ما اینگونه رفتار نمی‌کنیم و بعضی جاها ناخوداگاه مغلوب می‌شویم.
 
مردم آمریکا مرگ مردم افغانستان را قبول می‌کنند اما برای پرتاب یک گربه به فضا تظاهرات برگزار می‌کنند
 
آمریکایی‌ها با بهانه برقراری امنیت در افغانستان، مردم را براحتی می‌کشند و اخبارش نیز در خبرگزاری‌های غربی منعکس می‌شود اما تاثیری بر مردم نمی‌گذارد. این در حالی است که وقتی در امریکا یا اروپا یک گربه را سوار بر موشک می‌کنند و به فضا می‌فرستند، تظاهرات مردمی در حمایت از حقوق حیوانات شکل می‌گیرد. کاملا مشخص است که آنها محیط را به گونه‌ای دلخواه خود چیده‌اند.
 
رسانه‌های ما شکل سفره شده‌اند
 
ما در تولیدات فرهنگی و تبلیغات خود دارای انسجام و هماهنگی نیستیم. برنامه‌های تلویزیون ایران موید و مکمل یکدیگر نیستند. برنامه‌های فرهنگی در فضای عمومی کشور باید مانند مساجد باشد. در مسجد برنامه‌های صبح، ظهر و شب با یکدیگرتفاوت دارد اما در کل دارای پیوستگی است. بر سر یک سفره نمی‌توان همه غذاها را کنار هم گذاشت. ذائقه انسان نمی‌تواند برخی غذاها را با یکدیگر بپذیرد. خیلی وقت است که رسانه‌های ما شبیه سفره‌ای شده‌اند که همه نوع غذایی در آن وجود دارد.
 
فرض کنید تلویزیون یک مستند راجع به بوسنی را پخش می‌کند که در آن نشان می‌دهند چگونه مسلمانان در این کشور با قساوت کشته شده‌اند. با این حال که تلویزیون بسیاری از صحنه‌ها را که در همه جای دنیا نشان می‌دهند را با این عنوان که خشن است درمی‌آورد اما فیلم بر روی بینندگان تاثیر می‌گذارد. بعد می‌بینیم درست بعد از آن برنامه‌ای پخش می‌شود که تاثیر مستند قبلی را از بین می‌برد. ما باید برای پخش هر برنامه زمان بندی داشته باشیم. تاثیرگذاری برنامه‌ها به حالات مخاطبان نیز بستگی دارد. مثلا اگر بهترین برنامه‌ را هم در ساعت ۴ بعدازظهر پخش کنیم که مخاطب سرکار است یا در خانه خوابیده، نمی‌توانیم توقع تاثیرگذاری زیاد داشته باشیم.
 
به یکی از مشکات عمده مستندسازان راجع به پخش آثارشان اشاره کردید. امروز نگاهی که رسانه ملی به فیلمهای مستند دارد با آن چیزی که باید باشد متفاوت است. باتوجه به این که شما در یک موسسه مستندسازی فعال هستید لطفا کمی درباره مشکلات قبل و بعد از تولید بیشتر توضیح دهید.
 
به طور کلی مستندسازی نسبت به سایر کارهای سینمایی و داستانی سختتراست. این درحالی است که تصور همگانی خلاف این است. مخصوصا در مدل کاری ما مشکلات بیشتری وجود دارد. وقتی مسئولان طرف مقابل می‌فهمند که چه گروهی و برای چه می‌خواهند به کشور مقصد سفر کنند دائما سنگ اندازی می‌کنند. اصلا فضای آن طرف فضای دموکراتیک و باز نیست. فقط فضا به گونه‌ای است که شما فکرمی‌کنید می‌توانید آزادانه کار کنید.
 
یکی از دوستان من که یک انیماتور است تعریف می‌کرد دوست هم دانشکده‌ای‌اش چندسال پیش به کانادا مهاجرت کرده است. او با دوستش در ارتباط بود. رفیقش گفته بود که در اینجا اگر صهیونیست‌ها نخواهند، امکان ندارد بتوانیم یک مستند بسازیم. اوهیچ نسبتی با انقلاب نداشت و تنها یک مستندساز ایرانی بود. او می‌گفت اگر خودش هم بخواهد به تنهایی فیلم بسازد، هم بودجه اش زیاد است هم سنگ اندازی می‌کنند.
 
در آمریکا مردم توهم دموکراسی و آزادی دارند
 
ظاهر آمریکا بگونه‌ای است که مردم دچار توهم دموکراسی و آزادی می‌شوند. البته این هم شوخی نیست که فضا را بگونه‌ای درست کنند که جمع کثیری این ذهنیت را داشته باشند. مدیریت کردن این فضا که همه تصور آزادی دارند سخت است. آستانه تحمل آنها در خیلی از موارد بالا است. به گونه ای عمل می کنند که شما فکرمی کنید آزادی همه جا وهمیشه هست اما واقعا اینگونه نیست. مواردی که می خواهید باید در سیستم تحمل آنها باشد.
 
در فرانسه اگر بگویید هلوکاست دروغ است، شما را به زندان می اندازند، انگار یک جرم است. چند سال پیش کتابی خواندم از دکترشریعتی راجع به روشنفکرهای غرب در فرانسه که زمان انقلاب الجزایر فعالیت می‌کردند. چند نفر از آفریقایی‌ها درپاریس جمع شده بودند و یک روزنامه ساده و ضعیف منتشر می‌کردند اما پلیس فرانسه به محل انتشار روزنامه یورش می‌برد و همه چیز را از بین می‌برد. فرانسه که مهد آزادی بیان آن زمان به شمار می‌رفت تحمل یک روزنامه را که چهار نفر دانشجو باکمترین امکانات توزیع می‌کنند را ندارد چون حرف برای گفتن داشت. منتها به مردم عادی فرانسه مراجعه کنید می‎گویند همه‌جا کشور آزادی هست.
 
مستندسازان ایرانی در غرب تحت تعقیب هستند

 
قطعا مستندسازان ما که به این کشورها می‌روند با مشکل مواجه می‌شوند. البته بچه‌های ما بقدری رفتند و آمدند که تکنیکهای این کار را یاد گرفتند. یکی از مستندسازان ما برای ساخت یک مستند ۸ ماه است در انتظار ویزا بسر می‌برد. آنجا هم که می رویم دائم تحت نظرهستیم. برخلاف تصور بقیه در آنجا دقیقا شما را می‌پایند که کجا می‌روید. در آنجا باید با هوشمندی رفتارکرد. کوچکترین موردی را که ببینند فوری سوار هواپیمایتان می‌کنند و برمی‌گرداندتان. چندسال پیش چندنفر از دوستان به ایتالیا رفته بودند تا درباره ادواردو آنیلی پسر صاحب کارخانه فیات فیلم بسازند که به محض متوجه شدن دولت ایتالیا آنها را بعد از ۴۸ ساعت بازداشت به ایران بازگردانده بودند.
 
حتی لبنان مناطقی دارد که جاسوسهای اسرائیلی در ان هستند. رفت و آمد به افغانستان نیز مشکلات خود را دارد. مستندسازان هرجا می روند با مشکلات خاص خود روبرو می‌شوند. به محض اینکه بفهمند خبرنگار ایرانی هستید مشکلات اجرایی چند برابر می شود.
 
فیلم مستند در صدا و سیمای ما جایگاهی ندارد
 
متاسفانه فیلمهای مستند در صدا و سیما نیز جایگاه ندارند. مدیریت شبکه مستند زحمات زیادی می‌کشد اما این شبکه مانند کنالهای یک و دو عمومی نیست. اگر فهرست برنامه‌های کانالهای مختلف را بررسی کنیم می‌بینیم که فیلمهای مستند در ساعات خوبی پخش نمی‌شود. هرساعتی از تلویزیون مطلوبیت و مخاطب خاص خود را دارد. من به عنوان یک تماشاچی عام با این تقسیم بندی صدا و سیما مشکل دارم. یادم است مدتی بدلیل موضوعی کمتر به روایت فتح می‌رفتم و بیشتر برنامه‌های صدا و سیما را می‌دیدم. برنامه ما را ساعت ۱۲:۳۰ پخش می‌کردند. چون من بد خواب بودم و هرشب ساعت سه می‌خوابیدم این برنامه را می‌دیدم اما بقیه مردم نمی‌توانند تا این ساعت بیدار بمانند که مستند ببینند.
 
بعد از برای مدتی برنامه ما ساعت ۶ یا ۷ عصر پخش می‌شد. زمان‌هایی فیلم مستند پخش می‌شود که یا بیننده ندارد یا مخاطبان کمی می‌توانند برنامه را ببینند. مستندسازانی که در حوزه دفاع مقدس کار تولید می‌کنند باید دقت کنند تا کارخوب بسازند و مستند باید برای تماشاچی، جذابیت، کشش وهدف داشته باشد. اما مخاطب هم باید این آثار را ببیند. بقول شهید آوینی سینمای بی مخاطب یعنی چه؟ سینما بدون مخاطب هیچ است. برنامه‌های تلوزیون و فیلمهای مستند هم اینگونه هستند.
 
در حال حاضر خیلی برنامه‌های خوبی داریم که در ساعات خوب پخش نمی‌شود. خیلی‌ها تماس می‌گیرند که فلان برنامه را کم دیدم یا خیابان بودیم چون ساعت خوبی پخش نشد. فیلمسازان اگر خوب فیلم بسازند می‌توانند تاثیرگذار باشند. مستند گروه حماسه و دفاع شبکه یک درباره شهید باقری را خیلی‌ها دیدند و جذبش شدند. اما اگر این فیلم هم ساعت ۳ پخش می‌شد این همه مخاطب پیدا نمی‌کرد. البته «آخرین روزهای زمستان» جزو مستندهای شاخص و با کیفیت بالا بود. درست است که کیفیت همه مستندها مانند آن بالا نیست ولی نمی‌توان گفت که همه مستندها بد هستند. فیلم مستند هم می‌تواند با بقیه برنامه‌ها رقابت کند.
 
به نگاه شهید آوینی در زمینه سینما اشاره کردید. با توجه به اینکه شما یکی از افرادی بودید که با شهید مرتضی آوینی کار کردید کمی در مورد نوع نگاه این متفکر در زمینه مستندسازی و سینما توضیح دهید. شهید آوینی پس از جنگ خط مقدم جبهه ما را کجا می‌دیدند؟ نگاه این شهید نسبت به جهان اسلام چگونه بود؟
 
یک بنده خدایی آمد و اسم یک شهید را گفت و پرسید «چرا برای این شهید برنامه نمی سازید؟» من به او گفتم اولا سعادت نداریم، دوما بضاعت ما خیلی محدود است. شهید زیاد داریم اما نمی‌توانیم درباره همه آنها برنامه بسازیم. برخی از آنها رویی نشان می‌دهند و ما می‌توانیم درباره آنها کار کنیم اما بعضی‌ها رویی نشان نمی‌دهند وحتما یک حکمتی دارد که ما نمی‌دانیم.
 
موضوعاتی که بچه‌های روایت فتح می‌توانند سراغشان بروند خیلی متعدد است. تشخیص اینکه الان خط مقدم کجاست هم کار ساده‌ای نیست و خیلی سخت است. شاید یک وقتهایی باید کف نفس بخرج داد تا آن چیزی که درست تر است را انجام دهیم. مثلا در سالهای ۵۳ تا ۶۳ بچه‌های روایت فتح موضوع سازندگی و جهاد را دنبال می‌کردند. نبرد با محرومیت و مشکلات اقتصادی وترویج عدالت اقتصادی از موضوعاتی بود که بچه ها روی آن انرژی می‌گذاشتند و همزمان با جنگ، آن را پوشش می‌دادند.
 
در یک دوره‌ای هم روایت فتح فقط به موضوع جنگ می‌پرداخت و بعد از تمام شدن جنگ به سراغ جهان اسلام و کشورهای مستضعف رفت. بعد از فرمایش آقا که چرا روایت فتح تعطیل است؟ مستندسازان باز برای پرداختن به موضوع جنگ به فکه و خرمشهر رفتند. وقتی روایت فتح دوباره تشکیل شد، تاکید بزرگان باعث شد که روی جنگ کارکنیم. آقا مرتضی درباره خرمشهر که نقطه شروع جنگ بود، کار کردند. مستندهایی که آن زمان ساخته شد راجع به جنگ بود اما جنگی نبود. مثلا در خرمشهر خود آقا مرتضی است که ظهور و بروز پیدا می‌کند. او در خرابه‌ها و ساختمان‌هایی که خیلی خراب بودند می‌ایستاد و با جزئیات مسایل نظامی و مقاومت رزمندگان اسلام را به تصویر می‌کشید.
 
آوینی تفاوتی بین بیل و دوربین قائل نبود
 
وقتی روایت فتح بعد از جنگ دوباره راه اندازی شد، آقای همایونفر به آقا مرتضی گفت ما بعد از جنگ نمی‌دانیم چگونه درباره جنگ فیلم بسازیم. به او گفت شما بیایید و چند فیلم بسازید تا ما بدانیم در این زمان باید چگونه کارکنیم. بنظرم آقا مرتضی قابل درک نیست چون خودش در مراحلی بود که آدم تا خودش به آن ها نرسد نمی‌تواند درکش کند. شاید برخی دوستان بگویند اگر او اکنون زنده بود به سراغ کار داستانی می‌رفت اما من مطمئنم که او سینما را بیشتر مثل ابزار کار می‌دید و برای او این ابزار اصالتی به آن معنا نداشت. خودش می‌گفت ما رفتیم جهاد بیل بزنیم ولی ضرورت اینگونه اقتضا کرد که دوربین بدست بگیریم. او بین بیل و دوربین تفاوتی قائل نبود. برای او این مهم بود که با چه نیتی دوربین یا بیل را برمی‌داریم و با کدام بهتر می‌توانیم وظیفه خود را انجام دهیم.
 
کارهای کوچک که با اهداف بزرگ صورت می‌گیرند خیلی تاثیرگذار است
 
یک وقتهایی از او می‌پرسیدم که چگونه این موضوع را به عالم اعلی ربط می‌دهی؟ می‌گفت خوب ربط دارد دیگر. مثلا یک دفعه درحال تدوین برنامه ای بود که آیه (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ) را برای من خواند. اگر آدم اخلاص داشته باشد خود خدا او را هدایت می‌کند. کارمهم نیست. هدف و نیت مهم است. در جهاد سازندگی با آن وضعیت محرومیت شدید روستاهای آن زمان، بچه‌ها کارهای کوچکی انجام می‌دادند اما با مشقتهایی که آنها تحمل می‌کردند تاثیرات شگفتی درزندگی مردم گذاشتند. مثلا درجایی که فرهنگ نظافت را نمی‌دانستند برای مردم حمام درست می‌کردند و این کار باعث انقلابی در ایران شد. البته از حرفهای من نباید اینگونه برداشت شود که دوغ و نوشابه یکی است. کما اینکه ممکن بود آقا مرتضی جایی دوربین را زمین بگذارد و بیل را بردارد. تشخیصش مهم است. من نمی‌دانم تشخیص الان آقا مرتضی چه بود، شاید او اگر امروز بود سینمای داستانی را انتخاب می‌کرد. من حداقل این برداشت را ندارم.
 
برخی مواقع ما بحث‌هایی داشتیم که باید راجع به چه موضوعی کار کنیم، درباره جنگ خودمان فیلم بسازیم یا حزب الله، سوریه، مصر و جهان اسلام یا اسلام در غرب که موضعمان تهاجمی است. تشخیص این مورد سخت است اما نشدنی هم نیست. اکنون روایت فتح در همه این حوزه‌ها کار می‌کند.
 
شهیدآوینی تا قبل از شهادت سخت مورد انتقاد واقع می شدند اما بعد از شهادت گویا همه چیز تغییر کرد و همه او را تمجید می‌کردند و به اوج می‌رساندند. شما که از نزدیک با وی بودید کمی در اینباره توضیح دهید.
 
آقا مرتضی تا وقتی زنده بود مانند سایرین دوست و دشمن زیاد داشت. آدمی که دشمن ندارد غیرطبیعی است و مشکلی دارد. وقتی فرد یا موضوعی کوچک است خیلی مخالفتی با آن وجود ندارد اما وقتی بزرگ می‌شود مخالفت با آن بیشتر می‎شود. آقامرتضی درمخالفت و موافقت قامت بلندی داشت. ما متاسفانه در مواجهه با برخی بحث‎ها اصولش را رعایت نمی‌کنیم و زیاد با تفکرش هم جنس نیستیم. خیلی‌ها تفکر آوینی را قبول نداشتند اما بعد از شهادتش نظرشان عوض شد و دیگر حرفی نزدند. نظرکسی را به زور نمی‎شود عوض کرد. من خیلی افراد را دیده ام که گویا با شهید آوینی موافقند اما در دل علیه او هستند.
 
آقا الکی به آوینی لقب سید شهیدان اهل قلم را نداد

 
آقا مرتضی در بعضی بحث ها اصلا کوتاه نمی‎آمد. او همیشه چهره‌ای متبسم داشت. هرکس او را می‌دید دچار انبساط خاطر می‌شد. آدم بعد از رفت و آمد زیاد با او مسخرش می‎شد. کافی بود ۲ ساعت حرف بزند، تا ۲ روز حرفهایش در ذهنت بود. اطرافیان از او متاثر می‌شدند، چه افرادی که از او خوششان می‎آمد و چه برعکس .بعد از شهادت مرتضی آوینی و رفتن آقا برسرمزارش ورق‎ها برگشت. نزدیکان او شاهد مراودات آوینی با آقا بودند. آقا او را خوب می شناخت و الکی نگفت که شهید آوینی سید شهیدان اهل قلم است.
 
شهید آوینی در کلام و نقدش خیلی صریح بود. بعد از بحث با شما ممکن بود بگوید نوع تفکر شما مثل خرچنگ است. او این حرف را بخاطر اهانت نمی‌زد بلکه برای شما توضیح می‌داد که چرا چنین حرفی را می‌زند. اگرکاملا هم مخالف او بودید و حرفای بی‌پرده به شما می‌زد که لحنش تند بود، باز هم توهین نمی‌کرد. الان هستند دوستانی که از آقا مرتضی خوششان می‌آید اما او را نقد هم می‌کنند. چندی پیش یکی از دوستان زنگ زد و گفت، چه نشسته اید که شبکه مستند برنامه ای گذاشته که در آن آقایی می گوید روایت فتح اصلا مستند نیست، بروید جوابش را بدهید. من گفتم حالا نظرش را گفته است اشکالی ندارد، مهم این است که روایت فتح اثر خود را می گذارد و گذاشته است.
 
آوینی معتقد بود صدا وسیما پر از فراماسونر است

 

من سال ۵۹ آوینی را دیدم. من بخاطر دوستی با مهدی همایون فر که در جهاد تلوزیونی بود به آنجا می‌رفتم و یکی دو بار آوینی را دیدم. در سال ۶۰ من در تلویزیون و در قسمتی به غیر از جهاد مشغول به کار شدم. با هم سلام و علیک داشتیم تا اینکه یکروز من یک سوال از او پرسیدم. با ژیان آوینی داشتیم از صدا و سیما خارج می‌شدیم تا بطرف جلسه‌ای که آوینی و همایونفر داشتند برویم. ما در تلویزیون راجع به موضوع فرماسونری کارمی‌کردیم. من به آقا مرتضی گفتم شما اطلاعاتی در این زمینه دارید که گفتند تلویزیون ما پر از فرماسونر است. این جمله او نکته داشت و این جمله نقطه شروع ارتباط من و آوینی بود که باعث شد رفاقت ما دو نفر شکل بگیرد.
 
من در آن زمان در گروه اجتماعی صدا و سیما بودم. من یک سالی در گروه اجتماعی بودم و با جهاد تلوزیونی ارتباط داشتم. من حتی با گروه جهاد تلویزیونی چندبار به منطقه رفتم. یک روز آقا مرتضی صدایم زد و گفت تو به جهاد رادیویی برو و تلویزیون را رها کن. ما نگاهمان راجع به تلویزیون همسو بود. بخش تولید رادیو در میدان ارک بود. من به آنجا رفتم و بعد کارمند جهاد شدم اما ارباب فکری مان آقا مرتضی بود.
 
آوینی دائم در حال حرکت و تغییر بود
 
آقامرتضی دائم درحال حرکت و تغییر بود. نه اینکه هر روز یک حرفی بزند بلکه همیشه درحال صعود و رشد بود. چندین سال قبل از اینکه شهید شود می‌دانست که چه اتفاقی برایش می‌افتد. بنظرم او حتی مکاشفه هم داشت ولی رو نمی‌کرد. او بعضی اوقات حرفهای غیرمتعارفی می‌زد که ناشی از استدلال نبود. انگار چیزهای خاصی می‌دید. او به یقین رسیده بود. چون آدم متواضعی بود قدرو منزلتش را متوجه نمی‌شدیم. در شرایطی که او کار داشت و خستگی ناشی از کار در صورتش مشهود بود اگر دوستی به سراغش می‌آمد و دو ساعت هم با او حرف می زد، هیچ اعتراضی نمی‌کرد.
 
آوینی هنگام سقوط خرمشهر در آنجا بود

 
چند وقت پیش یکی از راشهای زمان جنگ که صدا نداشت را نگاه می‌کردم. دو سه نفر همراه با آقا مرتضی در حال قدم زدن هستند که یک هواپیمای عراقی یا توپخانه عراق شروع به بمباران می‌کند. همه اطرافیان شهید آوینی بروی زمین می‌خوابند اما او به راهش ادامه می‌دهد و قدم می‌زند. آدم تا خودش آنجا نرود و صدای ترکش و خمپاره را نشنود متوجه حرف من نمی‌شود. حتی فیلمی وجود دارد که او با کسی حرف می‌زند و ناگهان صدای انفجار می‌آید ولی او حتی پلک هم نمی‌زند. او مدت زیادی در اوایل جنگ به منطقه می‌رفت اما به خانواده اش نمی‌گفت. او در هنگام سقوط خرمشهر آنجا بود. برای تولید برنامه حقیقت با نصیری، فیلمبردار روایت فتح در خرمشهر حضور داشت. بعد، یک مدت به منطقه نرفت و کارهای تدوین را انجام داد. دوباره در زمان عملیات کربلای ۵ به جبهه رفت و ۴ ماهی آنجا بود. ۴ نفر از بچه‌های روایت فتح در آن زمان شهید شدند.
 
آقا مرتضی و من سیگار زیاد می‌کشیدیم. یکبار پیش او رفتم و او به من سیگار تعارف کرد. من دستش را رد کردم و گفتم ترک کردم. او خیلی خوشحال شد. سه ماه بعد من باز شروع کردم به سیگار کشیدن. وقتی من را دید که سیگار می‌کشم گفت من فکر کردم به تو نظری شده که دیگر سیگار نمی‌کشی. گفتم شاید شده بود ولی برگشت. مرتضی بعد از مدتی با اینکه خیلی سیگار می‌کشید، سیگار را ترک کرد. خیلی وقتها هم روزه بود و ما در کنارش سیگار می‌کشیدیم و چای می‌خوردیم ولی هیچ حرفی نمی‌زد. خیلی از بچه‌هایی که شهید شدند این اخلاق اسلامی را پیدا کرده بودند.
منبع: تسنیم