برای خدا نوشتن و فیلم ساختن است که مزد خواهد داشت. جوری فیلم‌بسازیم که در جشنواره الهی هم سیمرغی بهمان داده شود.

گروه فرهنگی مشرق - حال و هوای جشنواره فیلم فجر این روزها در تمام رسانه‌ها حس می‌شود و زمان، زمان نمایش آثار هنرمندان کوچک و بزرگ در سینماهای مختلف است. بازیگران، فیلمسازان، منتقدان و خبرنگاران همه و همه در تکاپوی فیلم دیدن و فیلم نقد کردن هستند و در این میان شاید برایتان جالب باشد که روزنوشت‌های یک طلبه خبرنگار را از روزهای مختلف جشنواره فیلم فجر در برج میلاد تهران بخوانید. آنچه در پی می آید، شرح وقایع روز ششم برج میلاد تهران از زبان این طلبه است:

چند روزی بود که ابرها و برف مانع تابیدن نور خورشید بودند و امروز و در روز ششم جشنواره خورشید نورش را بدون هیچ مانعی می‌تاباند به زمین و مشغول آب کردن برف‌ها است حالا دیگر ابری نیست که مانع نور خورشید شود. دنیا هم همینطور است، یک عده می‌آیند و یک عده می‌روند، یک عده مانع می‌شوند و یک عده موانع را کنار می‌زنند و این داستان ادامه دارد. س

ینما هم همینطور است، یک عده فیلم می‌سازند و دوره فیلم‌سازی و سینمایشان و یا عمرشان تمام می‌شود، نسلی بعد جای آن‌ها را می‌گیرند و این داستان ادامه دارد. به این فکر می‌کنم که مسئله مهم این است که یک جریان سینمایی ایجاد شود. جریان که ایجاد شود، با رفتن آدم‌ها از بین نمی‌رود که خودِ نظامِ ساخته شده توسط جریان کار را پیش خواهد برد. چیزی که ما در جمهوری اسلامی ایران به آن نیاز داریم، رسیدن به یک جریان فیلم‌سازی مطابق با اصولمان است. جریانی که با طلوع و غروب دولت‌ها و فیلم‌سازها و سینماگران از بین نرود. همانطور که برخی جریاناتی که از قبل انقلاب در سینما ساخته شده است هنوز نمرده‌اند.

فیلم‌های روز ششم جشنواره «میهمان داریم» محمدمهدی عسگرپور، «فردا» از ایمان افشاریان و مهدی پاکدل، «پنجاه قدم آخر» از کیومرث پوراحمد، «همه چیز برای فروش» امیرحسین ثقفی، «چند متر مکعب عشق» از جمشید محمودی و «معراجی‌ها»ی مسعود دهنمکی هستند.

امروز یک روز پر از فیلم و پر از آدم است. به یمن روز پنج‌شنبه و تعطیلی روز جمعه، مرکز همایش‌ها خیلی شلوغ است. سالن خیلی زود پر می‌شود و همین که لحظه‌ای غفلت کنی حتی روی زمین هم جایی برای نشستن نخواهی داشت و مجبور هستی ایستاده فیلم را تماشا کنی. حتی مسئولین هم بیشتر از روزهای قبل پایشان به برج میلاد باز شده است. چند نماینده مجلس و مدیرهای فعلی و پیشین فرهنگی مانند حجت الاسلام پژمان‌فر، حجت الاسلام مرادی، وحید جلیلی، جلیل عرفان‌منش و... در کنار اهالی رسانه و هنرمندان به تماشای فیلم‌ها می‌نشینند.

خیلی چیزهایی که در روز ششم جشنواره می‌بینم تکراری هستند. یعنی حرف زدن از آن‌ها و تکرارشان کاری کم‌فایده است. (اگر نگوییم بی‌فایده!) چیزی مثل سینمای قصه‌گو، چیزی مثل نگرانی برای آینده فرم در سینما، چیزی مثل ظهور جریان‌های خطرناک و ضربه زننده به سینما و... اما مسئله‌ای که این شلوغی و مخاطبان بیشتر روز ششم جشنواره نظرم را جلب می‌کند، بحث مخاطب است.

احساس می‌کنم مخاطب دارد در سینما می‌میرد. یک روز حرف سر این بود که قصه‌تان اگر چنان تعلیقی داشته باشد بهتر است و سئوال می‌شد چرا؟ و پاسخ داده می‌شد که مخاطب بهتر پای چنین قصه‌ای می‌ماند. اما حالا احساس می‌کنم روز به روز مخاطب در سینما دارد به مرگ نهایی نزدیک‌تر می‌شود. مسائل مختلفی در این جریان درگیر هستند. تلویزیون هست، زیرساخت‌ها هست، کمک‌های دولتی هست، قیمت بلیط هست و خیلی چیزهای دیگر. اما به نظر می‌رسد همه اینها بهانه است و مشکل اصلی و اساسی دور شدن خود فیلم‌سازها از مخاطب است.

اصلا کاری به مفاهیم در فیلم‌ها ندارم و بحثم سینمای انقلابی و آرمانی و ارزشی و اینها نیست که در جای خود باید از اینها سخن گفت. حرفم این است که سینماگران با برخی کارهایشان جمع زیادی از مخاطبان را از دست می‌دهند و یکی از این مسائل رعایت نکردن برخی ترازهاست. رعایت برخی ترازها مثل مسئله ساده‌ای همچون حجاب می‌تواند مخاطبان یک اثر را چند ده برابر کند.

واقعا برخی لباس‌ها و حجاب‌ها در پشبرد فیلم اساسا هیچ دخلی ندارند و اگر به گونه‌ای دیگر باشند هیچ ایرادی به وجود نخواهد آمد. سینماگران به این مسئله خوب توجه نمی‌کنند که اگر کمی دقت کنند می‌تواند جوری فیلم بسازند که همه نوع مخاطبی را به سینما بکشانند یا مثلا در بهترین زمان و ساعت ممکن فیلمشان از تلویزیون پخش شود.

ما در سال‌های گذشته در مسئله حجاب روز به روز به عقب رفته‌ایم. فیلم‌های دهه شصت و هفتاد از نظر برخی ترازهای فرهنگی و شرعی به مراتب بهتر از فیلم‌های سال‌های اخیر هستند. حتی اگر نخواهیم به این مسئله از نظر فرهنگی، اخلاقی و شرعی هم نگاه کنیم، فقط از منظر هنر-صنعت سینما، سینماگران با بی‌توجهی به حجاب بخش قابل توجهی از مخاطبشان را از دست می‌دهند. این مسئله هیچ منافاتی با ساختن فیلم خود و داشتن دیدگاه و نظر شخصی در فیلم هم ندارد. فیلمساز فقط می‌تواند نگاه و دیدگاه خودش را بسازد، هیچ ایرادی هم ندارد. اما اگر واقعا دوست دارد اثرش بیشتر دیده شود و به مخاطب اعتقاد دارد، جوری فیلم بسازد که از برخی ترازهای جامعه فاصله جدی نداشته باشد.

همزمان که به این حرف‌ها فکر می‌کنم آسمان شهر را نیز نگاه می‌کنم. نمی‌دانم این ابر کوچک از کجا پیدا شده  و جلوی نور خورشید را گرفت. به رفت و برگشت‌ها و گذرها زیاد فکر می‌کنم. به این که راه اصلی یادمان نرود و قرار است همه کارهایی که در این دنیا می‌کنیم روزی به دردمان بخورد. همین که ابر کوچک کنار می‌رود و خورشید دوباره نورش را هدیه‌ام می‌دهد یاد حرف آقا به خانم تهمینه میلانی می‌افتم، در دیدار با سینماگران، به تاریخ ۱۳۸۵/۰۳/۲۳: «واقعاً نیت‌تان را خدایی کنید. این خانم(تهمینه میلانی) گفتند که من دنبال احساسات شخصی خودم هستم. خیلی خوب، عیب ندارد، تشخیص شخصی خودتان را بسازید؛ اما با همین کار، نیت خدایی بکنید. نیت کنید که خدا را از خودتان راضی کنید و اجر ببرید ... هیچ‌کدام از شماها هم از مزد الهی بی‌نیاز نیستید. از این مرز که ما عبور کردیم - مرز مردن - این اول نیاز ماست به این مزد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، از این مرز عبور می‌کنیم و آنجا احتیاج داریم. آنجا تنها هستیم و به اجر الهی احتیاج داریم. شما در این میدان دارید حرکت می‌کنید، کار کنید برای خدای متعال.»

و واقعا داشتن سیمرغ، داشتن مخاطب زیاد، داشتن سینمای حرفه‌ای و هزاران تحسین و جایزه هیچکدام به خودی خود در آن دنیا بهمان کمک نمی‌کنند که فقط برای خدا سینما داشتن و برای خدا نوشتن و فیلم ساختن است که مزد خواهد داشت. جوری فیلم‌بسازیم که در جشنواره الهی هم سیمرغی بهمان داده شود.