کد خبر 2835
تاریخ انتشار: ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۶:۵۵

روزنامه جوان در يادداشتي نوشت: اگر آقاي مشايي همچنان اصرار دارد انديشه‌هاي خود را در ملأ عام به خورد مخاطبان بدهد، بهتر آن است که وي از دولت خدمتگزار استعفا دهد.

به گزارش مشرق، روزنامه جوان نوشت: سخنان آقاي اسفنديار رحيم مشايي رئيس‌دفتر رئيس‌جمهور در مراسم اختتاميه همايش ايرانيان خارج از کشور که در بخشي از آن گفته بود: «ما بايد از اين به بعد مکتب ايران را به دنيا معرفي کنيم نه مکتب اسلام را» ‌با واکنش بسياري از علما و سياسيون مواجه شد. در اين مطلب برآنيم تا بدون حب و بغض‌هاي شخصي و با تأکيد بر اين نکته که نقد آقاي مشايي ارتباطي با خدمات عظيم دولت مردمي و عدالت‌محور دکتر احمدي‌نژاد ندارد از دو نگاه شکلي و محتوايي به نقد اين سخنان بپردازيم.

گوينده چه جايگاهي براي اين سخنان دارد؟
طبق اصل 23 قانون اساسي که ميثاق ملي ما ايرانيان است «تفتيش عقايد ممنوع است و هيچ کس را نمي‌توان به صرف داشتن عقيده‌اي مورد تعرض و مواخذه قرار داد» بنابراين طبق اين اصل آقاي مشايي و هر شخصي در اين نظام مي‌تواند هر عقيده‌اي داشته باشد و براي خود او محترم است. اما وي انديشه خود را در همايشي با هزينه ميلياردي نظام آن هم در جمع ايرانيان خارج از کشور که قاعدتاً بايد سياست‌هاي کلي نظام، محورهاي قوانين و برنامه‌هاي مصوب دولت و مجلس برايشان تبيين شود، بيان کرده است. آيا سخنان مشايي بخشي از سياست‌هاي کلي نظام است يا اينکه کاملاً شخصي بوده و هيچ ارتباطي با سياست‌هاي نظام ندارد؟آيا رئيس دفتر رئيس‌جمهور مي‌تواند نظرات شخصي خود را از طريق تريبوني که متعلق به نظام است و با استفاده از حضور اصحاب رسانه- که سخنان وي را به دليل جايگاه حقوقي‌اش پوشش مي‌دهند نه جايگاه حقيقي او - بيان کند؟ آيا اين موضوع سوءاستفاده شخصي از بيت‌المال نيست؟

مواضع مشايي و تناقض با موضع رئيس‌جمهور
آقاي احمدي‌نژاد سال 84 و در صحن علني مجلس به هنگام معرفي اعضاي کابينه پيشنهادي خود به نمايندگان مردم تصريح کرد که دولت نهم به دنبال کار است، نه نظريه‌پردازي. سخنان وي تعريضي بود به رئيس و مشاوران ارشد دولت اصلاحات که هرازگاهي براي موج‌سازي خبري و خودي نشان دادن، يک شبه‌گفتمان را روانه رسانه‌ها مي‌کردند و پس از چندي آن گفتمان کمرنگ مي‌شد و يک گفتمان ديگر جاي آن را مي‌گرفت و با اين ترفند روزگاري چند ملت را سرکار مي‌گذاشتند. حال چگونه است آقاي مشايي برخلاف موضع رئيس دولت‌هاي نهم و دهم، همان سناريو را در پيش گرفته و هرازگاهي با ارائه نظريات «شاذ» خود بخشي از سرمايه معنوي و مادي نظام را صرف اين تئوري‌پردازي‌هاي بي‌حاصل مي‌کند.

تئوري‌پردازي‌هاي مشايي مسبوق به سابقه است
چنانچه شخصي فقط سخنان روز اختتاميه آقاي مشايي را گوش داده باشد شايد به اين نتيجه برسدکه موضع وي به دليل بي‌اطلاعي از مباني ديني و اصطلاحاً «جوگير» شدن به خاطر مخاطبين خاص خود که ايرانيان خارج از کشورند، باشد اما هنگامي که سير مواضع چند سال اخير وي بررسي مي‌شود، نشان مي‌دهد که وي در يک مسير مشخص به دنبال القاي انديشه‌هاي خاص به جامعه و رسانه‌هاست.
مشايي سال 83 در زماني که هنوز رياست سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران را بر عهده داشت، مي‌گويد:«دوران اسلام‌گرايي به پايان رسيده است. البته اين دوره تمام نشده بلکه رو به پايان است»، موضع او درباره ساکنان رژيم جعلي اشغالگر قدس که تأکيد مي‌کند «ايران امروز با مردم امريکا و اسرائيل دوست است»، واکنش او به سؤال خبرنگار ترکيه‌اي که از وي مي‌پرسد آيا مي‌توانم روسري‌ام را بردارم و مشايي پاسخ مي‌دهد که:«بله اينجا ايران است»، خدا را محور وحدت انسان‌ها ندانستن در کنفرانس سالانه دانشگاه‌هاي باز، موضعي مانند «انسان را که حذف کنيم، ديگر نيازي به حذف خدا نيست، زيرا خدا ديگر خودش حذف شده است»‌که سال گذشته در جلسه‌ معارفه وزير علوم ايراد شد و مواضع ديگري چون «ملائکه مرتب در عرصه کشور در حال پرواز هستند» و «ما مردم امريکا را از برترين ملت‌هاي دنيا مي‌دانيم» بخشي از انديشه‌هاي انحرافي رئيس دفتر رئيس‌جمهور است که با سوءاستفاده از جايگاه و موقعيت خود در دولت به بيان آنها مي‌پردازد و دلسوزان نظام به دليل جلوگيري از تخريب دولت کمتر وارد نقد جدي سخنان وي شده‌اند، نهايتاً اينکه چندين نفر از خواص در گوشه و کنار به اين سخنان پاسخ داده‌اند و بعد به فراموشي سپرده شده‌ است.

« به نام انسان» مشايي و «به نام خلق» ...
وقتي با دقت بيشتري به اين جمله مشايي «به نام خدا، به نام زيبايي‌ها، به نام جانشين خدا، به نام انسان...» نگاه مي‌کنيم تشابه زيادي ميان اين کلمات وي و ادبيات برخي گروه‌هاي انحرافي و التقاطي که تکيه‌کلام آنان «به نام خدا و خلق مسلمان ايران» بود، وجود دارد. مخلوق را در کنار خدا آوردن و رابطه عرضي براي اين دو قائل شدن به جاي رابطه طولي فقط مختص مشايي نيست و همانگونه که اشاره شد يکي از ابداع‌کنندگان آن در ايران گروه‌هاي التقاطي بودند که سعي کردند ادبيات ماترياليستي کمونيستي را بومي کرده و رنگ و بويي ايراني و اسلامي به آن بدهند.
فراموش نکنيم در ابتداي پيروزي انقلاب گروه‌هايي با دست اشاره استکبار و با نام خلق در ايران برپا شدند و هدف آنان چند پاره کردن ايران منسجم و اسلامي بود تا با اين ترفند بتوانند بزرگ‌ترين انقلاب معنوي جهان را زمينگير کنند اما نهايتاً دست دوستي به سوي دشمنان دراز کردند. نمونه ديگر رويکرد ناسيوناليستي کشورهاي مسلمان پس از اشغال فلسطين در سال 1948 براي به دست آوردن مجدد آن بود. دولت‌هايي که شيپور «خلق عرب،‌ خلق عرب» آنان گوش جهانيان را کر کرده بود در جنگ شش روزه با تمام عده و عده خود در مقابل رژيم کوچک اسراييل تسليم محض شدند و عاقبت رجزخواني آنان به نام خلق به قراردادهاي ننگيني چون «کمپ ديويد» ختم شد.

درسي از بنيانگذار کبير انقلاب
در سال اول انقلاب که جبهه ملي و نهضت آزادي خيلي روي موضوع ملي‌گرايي مانور مي‌دادند و حتي شخصي چون بازرگان که نخستين نخست‌وزير انقلاب است به صراحت مي‌گويد: «فرق ما با امام اين است که امام (ره) ايران را براي اسلام مي‌خواهد و ما اسلام را براي ايران» بنيانگذار کبير انقلاب با واکنش تند نسبت به اين سخنان مغرضانه تصريح کردند:«نهضت ما اسلامي است قبل از آنکه ايراني باشد، نهضت مستضعفين سراسر جهان است قبل از آنکه به منطقه‌اي خاص متعلق باشد» و در جاي ديگر اين بيان محکم را دارند که «ملي‌گرايي برخلاف اسلام است... ملي‌گرايي برخلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجيد است.» البته نبايد فراموش کرد که ملي‌گرايي با وطن دوستي که طبق روايات صحيحه معصومان عليهم السلام قسمتي از ايمان شمرده شده، متفاوت است.

تقابل ايران و اسلام روي ديگر سکه «ايران هراسي»
سال‌هاست که امريکا و صهيونيزم جهاني براي رخنه در منطقه خاورميانه و شکستن ابهت «امت واحد اسلامي» به تعبير امام راحل(ره)، پروژه «ايران هراسي»‌را دنبال مي‌کنند تا بتوانند ميان ايران اسلامي قدرتمند که خار چشم آنان طي 32سال گذشته براي رسيدن به منافعشان در منطقه شده است با ساير کشورهاي اسلامي فاصله بيندازند. هر چند مواضع محکم و تغييرناپذير حضرت امام (ره) و به دنبال ايشان مقام معظم رهبري بر لزوم وحدت کشورهاي اسلامي در مقابل دشمنان مشترک قسمت اعظم هجمه‌ها را خنثي کرده و اين شکاف را به حداقل رسانده است اما با سخناني چون‌ «از اين پس بايد مکتب ايران را به دنيا معرفي کنيم نه مکتب اسلام را» سوژه بسيار مناسبي به دست استکبار و عوامل منطقه‌اي آنان مي‌دهد تا حمله رسانه‌اي به اي ران را از سر بگيرند و ملت‌هاي اسلامي را از خطر ايران مستقل از اسلام بترسانند.

مشايي اگر دنبال تئوري‌پردازي است در دولت نماند
در پايان اين مطلب بايد گفت که اگر آقاي مشايي همچنان اصرار دارد انديشه‌هاي خود را در ملأ عام به خورد مخاطبان بدهد و انگيزه تئوري‌پردازي خاص او آنقدر زياد است که فراموش کرده جايگاه و موقعيت شغلي‌اش چيست، بهتر آن است که وي از دولت خدمتگزار استعفا داده و به عنوان يک ايدئولوگ به طرح مباحث خود بپردازد، آنگاه اين سخنان به پاي دولت نوشته نخواهد و از طرفي منتقدان وي فرصت مي‌يابند پاسخ در خور شأن اين سخنان را ارائه نمايند.