وقتي براي اولين‌بار به گنبد رفتم، عبدالرحيم هنوز 8سالش بود، شب قبل از مسابقه، بست‌هاي قهوه‌اي را توي نايلوني کوچک، در کف دستش مي‌گذاشت و چشم‌بسته به اصطبل کثيف پدرش مي‌رفت.

به گزارش مشرق گروه مجلات همشهري نوشت، نمي‌دانم خماري اسب چطور است. نمي‌دانم آيا اسب‌ها هم وقتي خمار مي‌شوند گوشواره بچه‌هايشان را از گوش‌هايشان مي‌کنند تا بروند به دو دينار مالخر، يک‌بست کله‌گاوي بخرند و زندگي در رگ‌هاي لامصب‌شان، دوباره به جريان بيفتد. آيا اسب‌هاي خمار هم از دماغ‌شان آب سرازير مي‌شود. آيا آن‌ها هم پشت سر هم سرفه مي‌کنند و به بيرون‌روي مي‌افتند؟!

20 سال پيش وقتي براي اولين‌بار به گنبد رفتم، عبدالرحيم هنوز 8سالش بود. شب قبل از مسابقه، بست‌هاي قهوه‌اي را توي نايلوني کوچک، در کف دستش مي‌گذاشت و چشم‌بسته به اصطبل کثيف پدرش مي‌رفت. مي‌ديدم که اسب کهر ترکمن با ديدن او چه شيهه‌اي مي‌کشيد.

 

اسب کهر، بوي دست‌هاي عبدالرحيم را مي‌شناخت، مي‌فهميد که الان با خود اکسيري آورده که مي‌تواند با خوردن آن بتازد. وقتي شيره ترياک در گلوي اسب، حل مي‌شد و نشئگي به جان حيوان مي‌افتاد. شايد در روياهايش، زندگي شاهانه در ايلخي‌ها و دشت‌هاي قديم را مي‌ديد که هميشه يک دل سير در دشت‌هاي سبز ترکمن صحرا، يونجه و جو و چمن مي‌خورد، نه مثل امروز که از گراني علوفه، هيچکس دلش نمي‌آيد اسبش با يونجه حال کند. اسبي را ديدم که خاک را مي‌ليسيد و دنبال يک دانه جو مي‌گشت. يک دانه جو، کجاي معده او را پر مي‌کند؟!

 

20سال پيش، عبدالرحيم را ديدم که شيره را چند ساعت قبل از آغاز کورس در گلوي اسبش انداخت تا ديرتر حل شود و همزمان با کورس، اسب نشئه چهارنعل بتازد. يک‌بار ديدم در خمير نان گذاشت و انداخت توي گلوي اسب. يک‌بار ديدم شيره ترياک را در نوک چوبي گذاشت و سر اسب را به بهانه‌اي بالا گرفت و انداخت توي حلق اسب؛ درست دو ساعت به کورس مانده بود. خودم با چشم‌هاي خودم ديدم که انگشت‌هاي ظريف عبدالرحيم، شيره را در چايي حل کرد و به خورد اسب داد. اسب قهرمان شيره‌اي! بعد از 20سال وقتي به گنبد رفتم عبدالرحيم خودش هم شيره‌اي شده بود. از شيره‌اي شدن خودش پشيمان نبود، از اين‌که شيره‌هايش عمر اسب‌هاي ترکمن را کوتاه مي‌کردند، نادم بود.

 

مي‌گفت اسب‌هاي شيره‌اي در 3، 4سالگي نابود مي‌شوند. دست و پاي‌شان چلاق مي‌شود. چه اسب‌هاي خوبي که نابود نشدند! عبدالرحيم گفت وقتي کنترل دوپينگ آمد، دوام و ماندگاري اسب‌هايمان زياد شد. ماديان‌هايمان هم بارور شدند. آن‌ها به خاطر نرهاي شيره‌اي، بارور نمي‌شدند. وقتي دوپينگ کنترل شد، سال‌هايي بسيار بر عمر نريان‌ها و ماديان‌ها آمد. چشم‌هاي اسب‌ها مي‌خنديد. براي اسب که ديگر نمي‌توان مرکز بازپروري گذاشت.

 

نمي‌دانم حالا عبدالرحيم خوشحال است از اين‌که دوپينگ کنترل مي‌شود يا دارد سر من شيره مي‌مالد. عبدالرحيم مگر نمي‌داند داروهاي شيميايي دوپينگ، جاي شيره را گرفته است. عين بعضي قهرمانان دوپينگي که بازو و کوپال‌شان را ستبر و پف‌کرده مي‌کنند، اسب‌ها هم «دُپ» مي‌کنند؛ با آمپول‌هاي گران شيميايي. عبدالرحيم نمي‌داند دنيا هر چه پيشرفته‌تر باشد ساخت‌وساز محرمانه داروهاي شيميايي هم در دنيا پيشرفت مي‌کند.

 

کنترل دوپينگ در ورزش اسبدواني ايران از سال1370 شروع شد. فدراسيون سوارکاري وقتي ظرف‌هاي نمونه اسب‌ها را به آزمايشگاه دکتر بهار که مرکز آزمايش دوپينگ ورزشکاران ايران توسط کميته المپيک کشورمان هم بود، برد در هفته‌هاي اول و دوم کورس فهميد که بيش از 50درصد آزمايش‌ها مثبت است! مرفين مثبت. آن‌زمان آزمايش دوپينگ در داخل کشور، حدود 50هزار تومان هزينه داشت. هزينه‌اي که باعث شد مربيان اسب‌ها، آرام‌آرام از دادن شيره به اسب‌ها خودداري کنند. 50درصد خيلي زياد است حضرت‌آقا!

 

در ادامه راه بود که فدراسيوني‌ها، چند باري هم نمونه‌ها را به آزمايشگاه‌هاي معتبر ايرلند و فرانسه فرستادند اما هزينه زياد و ديرکرد در اعلام پاسخ‌ها، دوباره فدراسيوني‌ها را به آزمايشگاه داخل کشور کشاند. اين‌بار نمونه‌ها را به مرکز تست اعتياد اداره مبارزه با مواد مخدر کشور فرستادند تا اسب‌ها هم سرنوشت مشابهي با آدم‌ها داشته باشند.

 

از حدود 7سال پيش تا حالا فدراسيون سوارکاري ايران به‌طور مستمر، همه نمونه‌هايش را به آزمايشگاه مرکزي دوبي که يکي از معتبرترين مراکز بين‌الملل کنترل دوپينگ است، مي‌فرستد. آزمايشگاهي که براي هر نمونه حدود 400درهم معادل صددلار مي‌گيرد و يک هفته‌اي پاسخ مي‌دهد. پاسخي که کاملا قاطع است و مو لاي درزش نمي‌رود.

 

امروزه در کور‌س‌هاي ايران، فقط از اسب‌هاي قهرمان و نايب‌قهرمان، آزمايش دوپينگ مي‌گيرند. بلافاصله بعد از پايان هر کورس، کادر پزشکي حاضر در مسابقات با ظروفي که شبيه ظرف شير خودمان است(!) از اسب‌هاي اول و دوم مسابقه، نمونه ادرار مي‌گيرند و در پاکت‌هايي استاندارد که متعلق به آزمايش دوپينگ است به‌صورت پلمپ‌شده و شماره‌خورده، به آزمايشگاه دوبي مي‌فرستند.

 

اما براي من که عاشق چشم‌هاي بي‌پناه اسب‌ها هستم، هميشه سوال است که آيا اسب‌ها مي‌دانند که بعد از پايان مسابقه بايد به دستشويي(!) بروند؟ بعضي‌ها مي‌گويند بله. اسب‌هاي مسابقه را آن‌قدر مي‌چرخانند تا به دستشويي برود و نمونه بدهد. آن‌ها مي‌گويند اسب‌ها خودشان متوجه مي‌شوند که اين چند نفر منتظر نمونه آن‌ها هستند. بعضي‌ها ده‌دقيقه‌اي نمونه مي‌دهند اما بعضي‌ها بيشتر از دوساعت طول مي‌کشد تا دستشويي‌شان را آماده کنند!

 

يک اصل بديهي مي‌گويد امروزه در هر جا که گردش مالي بالا باشد و سرمايه ميلياردي در آن‌جا بخوابد طبيعي است مافياهاي فسقلي هم دست‌به‌کار شوند. در ميدان بسيار گسترده کورس گنبد، که هيچ‌کسي، کسي‌را نمي‌شناسد و اسب‌ها همه‌جا پراکنده‌اند و اصطبل‌هاي عهد عتيق بسيار کثيف، فاقد پارامترهاي امنيتي هستند، اين سوال براي يک خبرنگار کنجکاو پديد مي‌آيد که آيا مگر کاري دارد در ميدان به شدت رقابتي که شرط‌بندان خلافکار نامردمي، محرمانه ده‌ها ميليون شرط مي‌بندند، يک مزدور دست‌نشانده، دستش را به شيره ترياک آغشته کند و هنگام ناز کردن اسب قهرمان، روي دماغ او بکشد؟!

 

در آن فضاي درندشتي که مربي نمي‌تواند به تنهايي 24ساعته اسبش را زير نظر داشته باشد مگر کاري دارد يک مزدور، هنگام نوازش اسب، به طور دزدکي، پماد ضددرد «فنيل» به دست اسب قهرمان بمالد و حيوان طفلکي، دوپينگي درآيد. مگر کاري دارد؟! مگر چند ثانيه طول مي‌کشد آمپول دوپينگ به اسب بيچاره بزند و در برود؟!

 

سوارکار قديمي گنبد، خاطره تلخي را تعريف مي‌کند که چند سال پيش، يک از خدا بي‌خبر، دزدکي، آمپول «وايتکس» را تزريق کرد به اسب قهرمان (رعنا) و بعد از کالبدشکافي، آقاي دکتر گفت جگر «رعنا» تکه‌تکه شده است. ظاهرا کنترل دوپينگ، امروزه در کورس‌هاي سوارکاري ما در 4درجه (از مرفين تا فنيل) آزمايش روي اسب‌ها صورت مي‌گيرد و اسب‌هاي دوپينگي (دوپي) جريمه و محروم مي‌شوند. مي‌گويند حداقلش 5هفته محروميت دارد.

 

آيا حريفي بي‌وجدان نمي‌تواند در سايه قماربازي‌ها و شرط‌بندي‌هاي کلان، رقيبي را از ميدان به در کند و همه زحمات و سرمايه‌گذاري‌هاي يک اسبدار و مربي‌اش در طول فصل، هدر برود؟! وقتي اسب قهرمان، دوپينگي درمي‌آيد ديگر کيست که پول برده در شرط‌بندي را بعد از 10روز از مثبت اعلام شدن دوپينگ اسب قهرمان، به فرد بازنده بازگرداند. اين در حالي است که امنيت اسب‌ها در کورس‌هاي بين‌المللي کشورهاي معتبر در ورزش سوارکاري برقرار است.

 

 

مثلا در حالي که اسب‌هاي شرکت‌کننده در کورس گنبد همه‌جا ولو هستند، اسبدارها در کورس بين‌المللي دوبي، از اصطبل‌هايي استفاده مي‌کنند که با دوربين‌هاي مداربسته کنترل مي‌شوند و احدي حق نزديکي به آن‌ها را ندارد. اما با وجود رعايت کردن موارد امنيتي در بسياري از کورس‌هاي جهان، پارسال در هنگ‌کنگ اتفاقي افتاد که تا هفته‌ها نقل محافل علاقه‌مند به سوارکاري بود. در حين کورس، مزدور يک شرط‌بند قهار روي چمن‌هاي اطراف کمين مي‌کند و با تيراندازي بدون سروصدا، از راه دور، ساچمه‌اي را که آغشته به مواد شل‌کننده بود به اسب در حال کورس مي‌زند و اسب از رقابت باز مي‌ماند. «مافياي تعيين جوايز» معمولا در تمام کورس‌هاي بين‌المللي جهان نقش دارند. مثلا همين مافيا، اجازه نمي‌دهد اسب يک ايراني در کورس دوبي قهرمان شود.

 

اين در حالي است که در بعضي کورس‌هاي بين‌المللي، بلافاصله بعد از اتمام مسابقه، پاسخ آزمايش دوپينگ روي اسب‌ها اعلام مي‌شود تا هيچ حقي از شرط‌بندها ضايع نشود. مثلا در سال1358 در کورس بمبئي هندوستان، هنگامي که اسبي که رويش حساب نمي‌شد قهرمان شد، بلافاصله داوران پرچم‌هاي قرمزشان را بالا بردند و از طريق بلندگو اعلام شد که تا اعلام نتيجه دوپينگ، پول شرط‌بندان داده نمي‌شود. بلافاصله همان‌جا هم پاسخ آزمايش در آزمايشگاه ميدان درآمد و اعلام شد جايزه به اسب دوپينگي تعلق نمي‌گيرد.

 

اين است حکايت پيچيده اسبدواني؛ ورزشي که به دليل برخورداري از گردش مالي ميلياردي، طيبعي است منجر به تشکيل دسته‌هاي کوچک مافيايي شود و مخ هر کس از شنيدن قصه‌هاي محرمانه و باورنکردني‌اش، هنگ کند!

 

اما هر چه هست ياد روزهايي خوش که ترکمن‌هاي قديمي، به اسب‌هايشان، عسل و تخم‌مرغ و روغن حيواني و کره گاوميش مي‌دادند تا اسب قوت بگيرد، بعدها جاي کره و عسل با شيره افيون و اين آخري‌ها با آمپول‌هاي گران‌قيمت خارجي پر شد. اسب اگر زبان داشت او نيز دوست مي‌داشت به گذشته رجعت کند. به بيابان‌ها و ايلخي‌ها. به عسل اصل ترکمن‌صحرا. اسب هم بالاخره نوستالژي دارد ديگر!

 

حکايت مافيا فقط با دوپينگ و قمار آميخته نشده، اسب‌ها اگر زبان بگشايند لبريز از خاطراتي سياه و سفيدند. يک‌بار کارگري که در حين انتقال اسب‌ها از گنبد به تهران، در پشت خاور، دور از چشم مربي و اسبدار، آمپولي به اسبي قهرمان زده بود، ‌بعدها اعتراف کرد که در قبال چند اسکناس سبز، کابوس‌هايي را به جان خريد که چشم‌هاي مخمور آن اسب براي هميشه در شب‌هاي تنهايي‌اش پيوند زد.