گروه فرهنگی مشرق -بهروز افخمی در ابتدای این نشست گفت: همانطور که در نشست مطبوعاتی فیلم در برج میلاد گفتم هیچ اعتقادی به نظریهپردازی در سینما ندارم. در کلاسهای خودم هم فقط به بچهها توصیه میکنم مواظب باشند درگیر ادبیات نظریهپردازی نشوند و سینما را به عنوان مهارت یاد بگیرند.
وی ادامه داد: داستان پردازی یا فیلمسازی در اصل یک فعالیتند اما پیش از اینکه اندیشهای باشند مهارتی شامل فعالیتهای جسمی و روحیاند که حتی نمیتوان راجع به آن توضیح درستی داد. بنابراین من هیچ توضیحی درباره سوالات پرسیده شده ندارم زیرا اگر داشتم فیلم نمیساختم و کار سادهتری مثل مقالهنویسی یا شعارنویسی میکردم. خب اگر من میتوانستم در حد یک جمله حرفم را بزنم چرا با این همه زحمت فیلم بسازم.
وی افزود: من در این حالت فقط یک تماشاگر معمولیام که از بیرون فیلم را میبیند که البته حتی تماشاگر حرفهای و منصفی هم نیستم زیرا خواه ناخواه نگاه جانبدارانه به فیلم دارم.
ساداتیان تهیه کننده فیلم در همین زمینه بیان داشت: فیلمسازی مثل شیوه سخن گفتن است و تعریف هر فیلمی مثل داستان فیل و اتاق تاریک مولاناست. من فقط میتوانم چند هدف از اهداف مجموعه را برشمارم. مثلا بحث مهاجرت بحثی جدی است که در این فیلم به آن اشاره میشود. همچنین یک بحث قابل توجه دیگر رابطه فرزند، والدین و کانون گرم خانواده است.
افخمی در پاسخ به نقدی که فیلم گاهی از مسیر اصلی خود دور میشود و مثلا می خواهد به نقد فمینیست بدگویی کند گفت: قصه از تجربیات شخصی و حمایتهای تجربی ما از یک سال زندگی در کانادا به خاطر فیلمبرداری «فرزند صبح» شروع شد و هسته اصلی فیلم از زمانی بود که دوستی ماجرایی دقیقا مثل اتفاقی که برای آذر افتاده را برای ما تعریف کرد و ما با زندگی در کانادا دیدیم که ایرانیهای مهاجرت کرده به آنجا در چه وضع نامناسبی زندگی میکنند و همه این تجربهها درون مایه فیلمنامه شد.
افخمی همچنین در پاسخ به این نقد که بسیاری از تصاویر فیلم به پیش رفتن داستان کمکی نمیکند گفت: پایههای منطقی این ادعا مشخص نیست و وقتی میگویم به نظریهها پایبند نیستم یعنی همین. مثلا من در تصویربرداری به این اصل اعتقاد دارم که فیزیک و جغرافیا را درست ترسیم کنم و اتفاقا عین تصویر دیده شده را به تماشاگر منتقل کند نه اینکه هر آنچه ما میبینیم مراد دیگری داشته باشد.
وی ادامه داد: اگر قرار باشد درباره چارچوبهای داستانی صحبت کنیم دقیقا مثل فیلمی است که تماشاگر مدام بخواهد بداند بعدش چه میشود و اینقدر نقطه عطف داستان تغییر کند که تماشاگر نتواند دست شخصیتها را بخواند.
وی در پاسخ به یکی از حاضرین که این فیلم را تله فیلم دانست گفت: خب تله فیلم باشد. الان که سینما اینقدر فقیر است که همه فیلمها در حد تله فیلم ساخته میشود. خب این فیلم من هم تله باشد. چه اشکالی دارد. چرا عادت کردیم از این کلمات نخنما و واژگان محدود که شبیه زبان زرگری بین عده محدودی قابل فهم است استفاده میکنیم؟
افخمی درباره شباهت فیلمنامه اش با «یه حبه قند» میرکریمی عنوان کرد: اگر فیلم «یه حبه قند» را قبل از نوشتن فیلمنامه دیده بودم میتوانستم بگویم به نوعی فیلم من کپی از آن در قشر مرفهتر است. اما هیچ عیبی نمیبینم و خجالت نمیکشم و یه حبه قند را دوست دارم و اینقدر قشنگ بود که ارزش داشته باشد حتی دوباره در یک سطح دیگر اجتماعی تکرار شود و حتی صحنه گیر کردن غذا در گلوی دیوان بیگی را دقیقا از روی یه حبه قند به دلیل ارادتم به این فیلم ساختم.
افخمی در پاسخ به این نقد که شما بعد از ایجاد تنش در داستان فراموش کردید که پرویز و شهدخت بازیگران سرشناسیاند گفت: درباره شخصیت شهدخت اصلا چنین عیبی را نمیپذیرم اما درباره پرویز باید دوباره فکر کنم و ببینم چه کمبودهایی داشته که بیننده این احساس را کرده است.
وی ادامه داد: داستان پردازی یا فیلمسازی در اصل یک فعالیتند اما پیش از اینکه اندیشهای باشند مهارتی شامل فعالیتهای جسمی و روحیاند که حتی نمیتوان راجع به آن توضیح درستی داد. بنابراین من هیچ توضیحی درباره سوالات پرسیده شده ندارم زیرا اگر داشتم فیلم نمیساختم و کار سادهتری مثل مقالهنویسی یا شعارنویسی میکردم. خب اگر من میتوانستم در حد یک جمله حرفم را بزنم چرا با این همه زحمت فیلم بسازم.
وی افزود: من در این حالت فقط یک تماشاگر معمولیام که از بیرون فیلم را میبیند که البته حتی تماشاگر حرفهای و منصفی هم نیستم زیرا خواه ناخواه نگاه جانبدارانه به فیلم دارم.
ساداتیان تهیه کننده فیلم در همین زمینه بیان داشت: فیلمسازی مثل شیوه سخن گفتن است و تعریف هر فیلمی مثل داستان فیل و اتاق تاریک مولاناست. من فقط میتوانم چند هدف از اهداف مجموعه را برشمارم. مثلا بحث مهاجرت بحثی جدی است که در این فیلم به آن اشاره میشود. همچنین یک بحث قابل توجه دیگر رابطه فرزند، والدین و کانون گرم خانواده است.
افخمی در پاسخ به نقدی که فیلم گاهی از مسیر اصلی خود دور میشود و مثلا می خواهد به نقد فمینیست بدگویی کند گفت: قصه از تجربیات شخصی و حمایتهای تجربی ما از یک سال زندگی در کانادا به خاطر فیلمبرداری «فرزند صبح» شروع شد و هسته اصلی فیلم از زمانی بود که دوستی ماجرایی دقیقا مثل اتفاقی که برای آذر افتاده را برای ما تعریف کرد و ما با زندگی در کانادا دیدیم که ایرانیهای مهاجرت کرده به آنجا در چه وضع نامناسبی زندگی میکنند و همه این تجربهها درون مایه فیلمنامه شد.
افخمی همچنین در پاسخ به این نقد که بسیاری از تصاویر فیلم به پیش رفتن داستان کمکی نمیکند گفت: پایههای منطقی این ادعا مشخص نیست و وقتی میگویم به نظریهها پایبند نیستم یعنی همین. مثلا من در تصویربرداری به این اصل اعتقاد دارم که فیزیک و جغرافیا را درست ترسیم کنم و اتفاقا عین تصویر دیده شده را به تماشاگر منتقل کند نه اینکه هر آنچه ما میبینیم مراد دیگری داشته باشد.
وی ادامه داد: اگر قرار باشد درباره چارچوبهای داستانی صحبت کنیم دقیقا مثل فیلمی است که تماشاگر مدام بخواهد بداند بعدش چه میشود و اینقدر نقطه عطف داستان تغییر کند که تماشاگر نتواند دست شخصیتها را بخواند.
وی در پاسخ به یکی از حاضرین که این فیلم را تله فیلم دانست گفت: خب تله فیلم باشد. الان که سینما اینقدر فقیر است که همه فیلمها در حد تله فیلم ساخته میشود. خب این فیلم من هم تله باشد. چه اشکالی دارد. چرا عادت کردیم از این کلمات نخنما و واژگان محدود که شبیه زبان زرگری بین عده محدودی قابل فهم است استفاده میکنیم؟
افخمی درباره شباهت فیلمنامه اش با «یه حبه قند» میرکریمی عنوان کرد: اگر فیلم «یه حبه قند» را قبل از نوشتن فیلمنامه دیده بودم میتوانستم بگویم به نوعی فیلم من کپی از آن در قشر مرفهتر است. اما هیچ عیبی نمیبینم و خجالت نمیکشم و یه حبه قند را دوست دارم و اینقدر قشنگ بود که ارزش داشته باشد حتی دوباره در یک سطح دیگر اجتماعی تکرار شود و حتی صحنه گیر کردن غذا در گلوی دیوان بیگی را دقیقا از روی یه حبه قند به دلیل ارادتم به این فیلم ساختم.
افخمی در پاسخ به این نقد که شما بعد از ایجاد تنش در داستان فراموش کردید که پرویز و شهدخت بازیگران سرشناسیاند گفت: درباره شخصیت شهدخت اصلا چنین عیبی را نمیپذیرم اما درباره پرویز باید دوباره فکر کنم و ببینم چه کمبودهایی داشته که بیننده این احساس را کرده است.