کد خبر 286995
تاریخ انتشار: ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۶:۲۴

دو تن از سفرای پیشین انگلیس به همراه یکی از کارشناسان برجسته مسائل خاورمیانه، در نشستی تخصصی به بررسی این مسئله می‌پردازند که آیا رسیدن به توافق جامع هسته‌ای با ایران، ممکن است؟

به گزارش مشرق؛ اندیشکده چتم‌هاوس نوشت: «ریچارد دالتون»، «تام فیلیپس» و «فواز گرگز» در نشستی تخصصی با موضوع بررسی امکان تحقق توافقنامه جامع هسته‌ای میان ایران و گروه 1+5، به بررسی ابعاد مختلف این مسئله پرداختند.

الیزابت پالمر:

بنده الیزابت پالمر، خبرنگار شبکه خبری ان‌بی‌اس نیوز هستم و اخبار مربوط به ایران را پوشش می‌دهم. بنده مدت ده سال است که در حوزه ایران فعالیت می‌کنم. موضوع نشست امروز بررسی این سؤال است که «توافقنامه هسته‌ای با ایران: امیدی واهی؟»؛ یکی از مهمترین مسائلی که تاریخ مدرن درگیر آن بوده و شاید بزرگترین مسائل در تاریخ معاصر بتوان آن را نامید.

در اینجا افراد حاضر در جلسه را معرفی می‌کنم. ریچارد دالتون، کارشناس برجسته برنامه مطالعات خاورمیانه و شمال آفریقا در چتم‌هاوس و نیز سفیر پیشین انگلستان در ایران. فواز گرگز، استاد دانشگاه در حوزه سیاست خاورمیانه و روابط بین‌الملل در دانشکده مطالعات اقتصادی دانشگاه لندن که در برنامه‌های خبری بی‌بی‌سی او را فراوان دیده‌ایم؛ وی یکی از کارشناسان برجسته مسائل سیاسی خاورمیانه و به طور خاص ایران است. در نهایت تام فیلیپس که وی نیز در این اندیشکده در برنامه مطالعات خاورمیانه و شمال آفریقا فعال است و پیش از این سفیر انگلیس در اسرائیل بود.

ریچارد دالتون:

به نظر من به دو طریق می‌توان به این مسئله نگاه کرد؛ یکی اینکه صرفاً به مسئله هسته‌ای نگاه کنیم و دوم اینکه مسئله هسته‌ای را در متن روابط میان ایران و همسایگان عرب آن و جامعه جهانی، ببینیم.

با در پیش گرفتن رویکرد او، مسئله به این نحو مطرح می‌شود: آیا مذاکره با ایران ذیل توافقنامه 24 نوامبر در ژنو، مسیر مناسبی برای مواجهه با مسائلی است که برنامه هسته‌ای ایران به بار آورده و امیدواری که با این مذاکرات همراه شده، واقعی است؟ پاسخ من به این سؤال این است که: بله، این بهترین راه است و امیدواری نیز واقعی است. به طور خلاصه، با اجرای توافقنامه که از 20 ژانویه سال جاری عملیاتی شد، برنامه غنی سازی 20 درصد ایران متوقف شده است و ذخیره این ماده نیز رقیق شد. ذخیره اورانیوم کمتر غنی شده پنج درصد، فریز شده است. ظرفیت تولید و نصب سانتریفیوژ آن نیز فریز شده است. راکتور آب سنگین اراک نیز برای بازرسی هر چه بیشتر مهیا است و فعالیت ساخت و ساز در آن متوقف شده است و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دسترسی بیشتری به این سایت خواهد داشت.

این امر از پی تلاش‌های بسیار رئیس جمهور اوباما و شرکای آمریکا در این مذاکرات محقق شد. ایران تعهدات خود را عملی ساخت و اتحادیه اروپا و آمریکا نیز تحریم‌ها را برداشتند. من نمی‌خواهم بگویم که اعتماد متقابل ایجاد شده است ـ هنوز تا رسیدن به این اعتماد فاصله زیادی پیش رو است ـ اما برداشتن گام‌های اولیه به هر دو طرف نشان داد که ایده دادن امتیاز در برابر گرفتن امتیاز (برد ـ برد)، می‌تواند محقق شود.

در مورد توافقنامه جامع، مذاکرات برای رسیدن به توافق، که تا چندی دیگر آغاز خواهند شد، دشوار اما ممکن خواهد بود. اول اینکه این توافق قرار نیست توانمندی غنی سازی ایران را از بین ببرد، با اینکه بسیاری (از جمله اسرائیلی‌ها) خواهان آن هستند. هدف آن است که اطمینان حاصل شود که اگر ایران تصمیم گرفت به سمت تسلیحات هسته‌ای قدم بردارد، ظرفیت مبنایی ایشان که کار از آن آغاز خواهند کرد به اندازه کافی پایین باشد و زمان لازم پیش از رسیدن این فعالیت‌ها به نتیجه به قدری باشد که هم تشخیص به هنگام و هم واکنش مناسب برای جلوگیری از آن، انجام شود. به نظر من با این آزمون، مذاکرات پیش رو موفق خواهد بود.

این امر از طریق مشخص ساختن اینکه نیازمندی‌های عملی ایران برای غنی سازی هسته‌ای چیست، محقق می‌شود؛ که این امر بالتبع بر اساس برنامه برای تولید انرژی بیشتر و راکتورهای تحقیقاتی و البته همه دیگر مسائل نیز باید پاسخ بگیرند ـ از جمله وجوه نظامی احتمالی فعالیت‌های پیشین، آینده پژوهش و توسعه، پذیرش استاندارد طلایی برای راستی آزمایی و نظارت (یعنی پروتکل الحاقی برای توافقنامه پادمان‌ها) و مواردی از این دست. همچنین چارچوب زمانی گذار از این مرحله و نیز شیوه برداشته شدن تحریم‌ها نیز باید مشخص گردد.

بنابراین چه سیاست‌هایی برای رسیدن به این هدف واقعاً باید دنبال شوند؟ به نظر من به نفع ایران است که سیاست اعلامی خود، یعنی عدم تلاش برای رسیدن به سلاح هسته‌ای را در پیش گیرد و درک کند که این امر واقعاً به نفع کشور است. البته ایشان به خوبی از احتمال بازدارندگی نظامی فیزیکی و پوشش اطلاعاتی از ایران، با خبر هستند. به نظر من بعید است که ایران فریبکاری در پیش گیرد، چرا که به دام می‌افتد.

به نظر من یکی از بنیادی‌ترین مشکلات بر سر راه این سیاست‌گذاری‌ها این است که باید راهی پیدا شود تا ناسیونالیسم هسته‌ای ایران، که به شدت عمیق است، از غنی سازی به سمت تولید انرژی، منحرف شود ـ و این وظیفه شش کشوری است که با ایران مذاکره می‌کنند. البته در سرتاسر این فرایند و نیز در ادامه سیاست گذاری‌ها، اهرم فشاری که به واسطه تحریم‌ها بر ایران اعمال شده، همچنان مهم و جدی است.

البته در حالت حداقلی، موضع رئیس جمهور حسن روحانی، شکننده است. اجماعی بر سر لزوم انجام مذاکرات جدی وجود دارد، اما هنوز در مورد شکل برنامه هسته‌ای ایران در بلند مدت یا امتیازاتی که بدون هیچ خطری می‌توان واگذار کرد، اجماعی صورت نگرفته. نیروهای افراطی در ایران ممکن است برای تضعیف آنچه که در حال حاضر در جریان است، در پیش گیرند. شخص آیت‌الله خامنه‌ای از دیپلماسی حمایت می‌کند اما هنوز به هیچ وجه پیامی از او صادر نشده که نشان دهد رهایی یافتن ایران از مشکلات اقتصادی و نفوذ در منطقه، نیازمند سازش عملی با آمریکا و شرکای آن و همسایگان خود ایران است.

اما در مورد این حالت حداقلی باید بگویم که یکی از تهدیدات جدی ـ شاید بزرگترین تهدید ممکن ـ نسبت به امیدواری ما، ترکیبی است از لابی اسرائیلی، قدرت پول در سیاست گذاری آمریکا، آیپاک و نفرت جمهوری خواه‌هان از رئیس جمهور اوباما. برداشته شدن تحریم‌های یک جانبه آمریکا به صورت مرحله‌ای، که ضرورت هم دارد، بسیار دشوار خواهد بود.

جمع بندی کلی من از این قرار است: 40 در برابر 60، به نفع کسب موفقیت.

اما در مورد سؤال دوم یعنی استفاده از اهرمی که علیه ایران و به واسطه مسئله هسته‌ای ایجاد شده برای رسیدن به دیگر اهداف؛ در مورد این مسئله چه چیز باید گفت؟ برخی بر این باورند که ما تحریم‌ها را باید به حقوق بشر مرتبط سازیم. برخی بر این باورند که اگر ما با ایران مرتبط شویم، در حالی که ایران به نحو غیر قابل قبولی در لبنان و سوریه مداخله می‌کند، به اعراب سنی خیانت کرده‌ایم. مسئله این است که آیا تراژدی سوریه و مسئولیت دولت سوری در قبال آن به قدری تأسف برانگیز است که حل کردن برنامه هسته‌ای باید کنار گذاشته شود و فشار تحریم‌ها بر ایران باقی نگاه داشته شود تا در مورد مسئله سوریه به نتیجه برسیم؟ من بر این باورم که پاسه به مسئله سوریه و مسئله حقوق بشر، متأسفانه منفی است. به طور خلاصه، ایران در حال اجرای تعهدات خود ذیل توافقنامه‌های هسته‌ای است که وارد آن شده و اگر اکنون تلاش شود تا مبنای قانونگذاری برای تحریم‌ها علیه مسئله هسته‌ای ایران تغییر کند ـ با اضافه کردن دیگر توجیهات ـ دو اتفاق بدون هیچ شکی رخ خواهد داد: رژیم تحریم‌ها در هم خواهد شکست و مذاکرات هسته‌ای محکوم به شکست خواهد بود.

مسیر بهبود بخشیدن به روابط ایران با همسایه‌های آن، تصحیح رفتار آن در عرصه بین‌المللی و البته بالا بردن احتمال انجام اصلاحات داخلی، همگی از طریق حل مسئله هسته‌ای و تقویت کسانی که خواهان آن هستند که به واسطه حل این مسئله تماس بیشتری با دنیای خارج داشته باشند، میسر می‌شوند. رویکرد‌های خصمانه در ایران بدون هیچ شکی رویکرد‌های میانه‌رو را بیرون خواهد کشید در صورتی که همسایه‌های ایران و غرب نتوانند با دولت کنونی به نتیجه برسند.

فواز گرگز:

وظیفه من امروز این است که چند کلمه‌ای در مورد موضع آمریکا سخن بگویم؛ یعنی در مورد منطق و استدلال نهفته در پس تصمیم دولت اوباما برای پیشبرد توافق با ایران. همچنین قرار است چند کلمه‌ای هم در مورد ماهیت این توافقنامه خاص و آثار ژئواستراتژیک آن برای خاورمیانه، صحبت کنم و نیز چند کلمه‌ای هم در باب موضع سعودی و اسرائیل سخن خواهم گفت.

به نظر من باراک اوباما به طول مختصر و مفید، در جریان مذاکرات با ایران، موضع آمریکا را در هنگام دیدار با چند تن از سناتور‌های جمهوری‌خواه و دموکرات مطرح کرد. وی گفت: «ببینید، اگر شما با توافق هسته‌ای با ایران مخالف باشید، این به معنای آن است که می‌خواهید علیه ایران وارد جنگ شوید.» تنها چیزی که اساساً می‌تواند جایگزین امضای توافق هسته‌ای با ایران شود، جنگ میان آمریکا و ایران است. من گمان می‌کنم که اظهارات اوباما در کاخ سفید، ضرورتاً موضع آمریکا را مطرح می‌کند. همه ما می‌دانیم که باراک اوباما تمایل و اشتیاقی به این ندارد که درگیر ماجراجویی نظامی دیگری در خاورمیانه شود، نه در لیبی و نه در سوریه، حال چه برسد به اینکه بخواهد با ایران وارد منازعه شود.

یکی از مهمترین تجربیاتی که در طول شش سال گذشته کسب کرده‌ایم این بوده است که دولت اوباما اساساً و به طور نظام‌مندی در حال خروج از خاورمیانه است. دولت اوباما بیش از این به خاورمیانه به عنوان بخشی از اولویت‌های خود، نگاه نمی‌کند. آمریکا در حال تغییر جهت اولویت‌های اقتصادی، سیاسی و سیاست خارجی خود از خاورمیانه به دیگر نقاط جهان به ویژه منطقه اقیانوسیه است. در واقع دستگاه سیاست گذاری باراک اوباما بر این باور است که «آمریکا در ده سال گذشته بیش از حد در خاورمیانه وارد شده است، بیشتر از آنچه که منافع حیاتی آمریکا ایجاب کند.» آمریکا خود را بیش از حد درگیر کرده است و در نتیجه باید فرایند «خروج تدریجی را آغاز کرده و در دیگر حوزه‌هایی سرمایه گذاری کند که آینده آمریکا وابسته به آنهاست.» ایشان بر این باورند که منطقه اقیانوسیه به نوعی به عنوان تهدیدی محوری، پا به عرصه گذاشته است و منافع ملی آمریکا، هم اقتصادی و هم سیاسی، در 10 تا 15 سال آتی به این منطقه گره خورده است.

من بر این باورم که افراد اطراف اوباما معتقدند که نمی‌توان با ایران وارد معامله شد، چه در مورد خلیج فارس چه در مناطق شرقی آن، چه در مورد بحرین یا در مورد عراق و چه در مورد سوریه یا در مورد لبنان. ایران قصد دارد که بماند و دولت به خوبی می‌أاند که باید با ایران به نتیجه برسد، به ویژه با در نظر گرفتن این واقعیت که دولت به هیچ وجه آمادگی آن را ندارد تا با ایران وارد جنگ شود. همانطور که می‌دانید، در سال 2012 اوباما در سخنانی که خود او را نیز محدود ساخت، به ویژه از جانب اسرائیلی‌ها، سهواً اعلان کرد که اگر ایران تصمیم بگیرد سلاح هسته‌ای بسازد، در نتیجه آمریکا علیه ایران وارد جنگ می‌شود. در این مورد خاص، در درون دولت این اجماع وجود دارد که ایران در حال حرکت به سمت تسلیحات هسته‌ای است؛ ظرف مدت یک سال تا یک سال و نیم، ایران به سطحی می‌رسد که از نگاه دولت به مثابه خط قرمز است.

لذا به نظر من مسئله هسته‌ای ایران، یکی از مهمترین مسائلی است که دولت با آن درگیر است ـ حتی مهمتر از سوریه و حتی مهمتر از مسئله منازعه میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها. دولت می‌داند که هیچ راهی غیر از معامله در مورد ایران وجود ندارد به ویژه اگر ایران به آن سطح خطرناک مذکور نزدیک شود.

هر چند که جناب سفیر در مورد موضع ایران سخنانی را ابراز کردند، اما بنده هم می‌خواهم چند کلمه‌ای در این باره سخن بگویم؛ به نظر من رئیس جمهور جدید در ایران نیز متوجه شده است که تحریم‌ها، واقعاً اقتصاد و جامعه ایران را متأثر ساخته است؛ شدید‌ترین رژیم تحریمی در کل تاریخ جهان. لذا می‌توان گفت که در نتیجه همین تحریم‌ها بوده است که دولت ایران تصمیم گرفت با آمریکا وارد مذاکره شود تا تحریم‌ها برداشته شود؛ این یعنی تحقق یکی از اولویت‌های استراتژیک دولت اوباما.

این چیزی است که به زعم بنده بسیار اهمیت دارد و ممکن هم هست که من در اشتباه باشم، زیرا همانطور که شما همی می‌دانید ما اطلاعات بسیار محدودی در اختیار داریم به ویژه از آنچه که در پشت درهای بسته میان آمریکایی‌ها و ایرانی‌ها اتفاع افتاده است. به نظر من آنچه که در اینجا به نظر ما رسیده، بر اساس همین اطلاعات محدود، برقراری روابط حسنه نیست؛ بر خلاف آنچه که بسیاری در خاورمیانه تصور می‌کنند. اگر به آنچه که رهبران سعودی یا اسرائیلی مطرح می‌کنند دقت کنید می‌بینید که ایشان گمان می‌کنند توافقی سری میان ایران و آمریکا منعقد شده و این توافق سری، این روابط حسنه، این چانه‌زنی کلان، پیامد‌های ژئواستراتژیک جدی برای خاورمیانه در پی خواهد داشت.

دلیل اینکه چرا این نزدیک شدن، منفی است و نه مثبت، این است که در اینجا شما با موانع سازمانی و داخلی مواجه هستید که اساساً دست، هم رهبران آمریکایی و هم رهبران ایرانی را می‌بندد. در آمریکا، هم در حزب دموکرات و هم در حزب جمهوری‌خواه، منافع بسیاری مانع هرگونه نزدیکی عمده و برقراری روابط حسنه می‌شود. البته در ایران نیز، هم رئیس جمهور روحانی و هم جواد ظریف، وزیر امور خارجه، با چالش‌های سازمانی و بروکراتیکی برای ارتباط کامل با آمریکایی‌ها، مواجه هستند. لذا آنچه که واقعاً شاهد آن هستیم نوعی روابط محدود و آغازین است که صرفاً در حال ایجاد نقاطی روشن در روابط اساساً معاندانه میان آمریکا و ایران می‌باشد.

نکته آخر اینکه به نظر من این رابطه خاص و محدود که رابطه‌ نامحدود مثبت نخواهد بود، پیامد‌های جدی دارد. پیامد‌هایی جدی در عراق به همراه خواهد داشت. به نظر می‌رسد که آمریکا و ایران در عراق و حتی سوریه و لبنان، منافع مشترک قابل توجهی دارند.

تام فیلیپس:

بنده قصد دارم روی عربستان سعودی و اسرائیل متمرکز شوم؛ دو بازیگری که به شدت نگران نقش ایران در منطقه هستند. هر دو نگران برنامه هسته‌ای و رفتار کلی ایران در منطقه هستند. در واقع هنگامی که در سال 2010 پا به ریاض گذاشتم، به خوبی متوجه شدم که احساس تهدید در میان سعودی‌ها و اسرائیلی‌ها بسیار شبیه به هم و همتراز است.

در مورد اسرائیل، روایت ایشان بر اساس احساسی عمیق نسبت به این که در منطقه‌ای معاند و دشوار زندگی می‌کند، شکل می‌گیرد. از نگاه ایشان ایران تهدیدی خاص است که از گروهی همچون حزب‌الله حمایت می‌کند، به سخن‌پراکنی‌های ضد صهیونیستی دامن می‌زند و همواره این احتمال در مورد آن وجود دارد که به سمت تولید تسلیحات هسته‌ای گام بردارد. بنده خبر دارم که حداقل برخی از تحلیلگران اسرائیلی مطمئن هستند که بنا به دلایل مختلف، ایران واقعاً بعید است که از تسلیحات هسته‌ای علیه اسرائیل استفاده کند (از جمله اینکه اقدامی مشابه علیه خود ایشان صورت خواهد گرفت اگر ایشان چنین کنند).

اما ایشان بدون هیچ شکی نگران هستند که گروه‌های افراطی در منطقه ذیل نوعی چتر هسته‌ای تقویت خواهند شد (شاید شبیه به آنچه که گروه‌های کشمیری در روزهای آخر سال 2003 با وجود چتر پاکستان، احساس می‌کردند). این تحلیلگران نگران چشم اندازه تکثیر تسلیحات هسته‌ای در منطقه هستند: اگر ایران به بمب هسته‌ای دست پیدا کند، کدام یک از دیگر بازیگران نیز به سمت آن پیش خواهد رفت؟ در نهایت اینکه ایشان بر این باورند که اگر کل منطقه به این سمت پیش رود، کدام بازیگر در عرصه جهانی به این سمت پیش نخواهد رفت؟ لذا حتی وجود تسلیحات هسته‌ای در منطقه، به مثابه تهدیدی برای پروژه صهیونیستی است، چنانکه پیش از این هم چنین بود.

لذا واکنش اسرائیلی ها به توافقنامه موقت همانطور که پیش‌بینی می‌شد منفی بود. اگر در پایان کار معلوم شد که تحریم‌ها کارآمد بوده است و انتظار می‌رود که ایران برنامه تسلیحاتی هسته‌ای خود را بدون آنکه کسی به آن حمله کند، کنار می‌گذارد، بدون هیچ شکی امر بسیار مطلوبی است. هر چند که اسرائیل واکنشی محاطاتانه‌تر نشان خواهد داد و تمایل دارد که همزمان مظنون و مشکوک نیز به نظر برسد.

به نظر من ارتباط برقرار کردن میان مسئله ایران و هر چیز دیگری که در منطقه در حال رخداد است، مسئله پیچیده‌ای است؛ به طور خاص اسرائیلی‌ها در مورد مواجهه دولت اوباما با مصر و سوریه نگران هستند و امیدوارند که جان کری زمان بیشتری را صرف چنین مسائلی کند به جای آنکه برای تکمیل چارچوب توافق میان اسرائیل و فلسطینی‌ها، وقت بگذارد. من بعید می‌دانم که هرگز چنین تفاهم ساده‌انگارانه‌ای میان آمریکا و اسرائیل شکل گرفته باشد که «اگر شما برنامه هسته‌آی ایران را از بین ببرید، ما نیز کشوری به نام فلسطین را به رسمیت می‌شناسیم»، اما بدون شک در ذهن بسیاری از اسرائیلی‌ها میان تمایل ایشان برای کاستن موضع امنتی‌شان در قبال حیات خلوت خود و پشتیبانی آمریکا از ایشان در زمان وقوع هرگونه تهدیدی جدی، نوعی ارتباط وجود دارد. لذا بسیار جالب توجه خواهد بود که در چند ماه آتی به نظاره بنشینیم و ببینیم که اسرائیلی‌ها در واشنگتن در مورد چشم انداز توافق با ایران، چه خواهند کرد.

از منظر سعودی‌ها، می‌توان پیشینه عمیقتری را ذکر کرد که به دوران درگیری‌ها میان جهان عرب و فارس و البته اختلاف میان سنی و شیعی برمی‌گردد؛ «بازی بزرگی» که منطقه را بدان می‌توان نامگذاری کرد. به طور خلاصه،‌ من بر این باورم که حتی بدون موضوع هسته‌ای، این احساس که یک حلال شیعی ـ که از ایران آغاز شده و از طریق نوری المالکی در عراق و بشار اسد در سوریه به حزب‌الله در لبنان ختم می‌شود ـ در حال نفوذ به کشورهایی همچون بحرین و یمن و سپس آفریقا و البته خود عربستان سعودی است؛ در استان شرقی این کشور که به لحاظ نفتی بسیار غنی است. لذا هم اسرائیل و هم عربستان سعودی برنامه هسته‌ای ایران را به خودی خود یک مسئله نمی‌دانند، بلکه نشانه ایفای نقش منفی ایران در منطقه می‌پندارند و حتی بخشی از تلاش‌های این کشور برای ایجاد یک هژمونی در کل منطقه.

حتی اگر واکنش آشکار سعودی‌ها به توافقنامه موقت پیچیده‌تر و قاطعانه‌تر از اسرائیلی‌ها نباشد، اما ایشان همچنان به شدت نگران آن هستند که این توافق به مثابه یکی دیگر از چشم پوشی‌ها و غفلت‌های غربی باشد که اوباما پیش از این نیز نشان داد؛ اوباما قول داده بود در صورت استفاده اسد از تسلیحات شیمیایی به صورت نظامی در سوریه مداخله کند، که چنین نکرد. هفته گذشته در ریاض بودم و از اینکه ایشان نسبت به ماجرای سوریه به این حد خشمگین هستند، تعجب کردم.

به نظر من ترس سعودی‌ها را پیش از هر چیز می‌توان در قالب این نگرانی تعریف کرد که ایشان نگران هستند که دلزدگی غرب از مداخله نظامی در خاورمیانه منجر به توافقی نامطلوب با ایران شود و حتی ایران غرب را فریب دهد و بتواند به برنامه مخفی نظامی هسته‌ای خود ادامه دهد. دوم اینکه حتی اگر روحانی واقعاً خواهان رسیدن به یک توافق باشد، به نوعی توسط افراطی‌های مستقر در تهران، تضعیف می‌شود.

سوم اینکه فقدان قاطعیت غربی‌ها به معنای آن خواهد بود که ما در مجموع چشمان خود را نسبت به دردسر‌هایی که ایران در منطقه ایجاد می‌کند، بسته‌ایم. ایشان بدون هیچ شکی همچنان شاهد رویداد‌هایی خواهند بود که آزارشان می‌دهد ـ کشف یک محموله تسلیحاتی بزرگ در بحرین در ماه دسامبر. چهارم اینکه توافق نهایی با ایران به این کشور جایگاه بسیار مهمی را در مناسبات امنیتی منطقه، می‌دهد. شاید اندکی پایین‌تر از سطح آشکار امور، این خرده نگرانی وجود داشته باشد که اتکای کمتر غرب به نفت سعودی‌ها، منتج به اتکای ایشان به ایران شود این کشور در نگاه ایشان به شریکی طبیعی‌تر از سعودی برای غربی‌ها تبدیل شود.

بحث‌های بسیاری در مورد این مسئله وجود دارد که آیا سعودی‌ها اکنون به دنبال شرکای استراتژیک در دیگر نقاط دنیا خواهند بود یا خیر، اما ایشان خودشان هم به خوبی می‌دانند که گزینه‌های چندانی پیش روی خود ندارد. چین و روسیه، واقعاً جایگزین شرکای استراتژیک کنونی نخواهند شد. فرانسه امتیازاتی گرفته است اما به آن اندازه اعتبار نظامی ندارد که در هنگام بروز بدترین سناریوی ممکن، برای نجات سعودی‌ها وارد عمل شود. بنابراین ایشان به هر حال می‌دانند که نیازمندی‌های سعودی به آمریکایی‌ها اجتناب ناپذیر است. از این پس شاهد تلاش بیشتر سعودی‌ها برای ایجاد توانمندی‌های خاص خود و تقویت هماهنگی دفاعی در شورای همکاری خلیج فارس خواهیم بود، هر چند که خود سعودی‌ها هم می‌دانند چنین چیزی فاصله زیادی تا تحقق دارد، به ویژه با در نظر گرفتن اختلافات سنتی که در منطقه خلیج فارس وجود دارد.

به نظر من سعودی‌ها در حال حاضر در حالت انفعالی قرار دارند. بسیار خوب می‌بود اگر ایشان تلاش می‌کردند تا تصویر مثبت خاص خود را از منطقه‌ای که مطلوب ایشان است ارائه کنند؛ منطقه‌ای که خواهان دیدن آن هستند و توازن قوا و ثبات مطلوب آنها را به همراه دارد. همچنین تلاش می‌کردند تا نشان دهند که در صورت ایجاد صلح میان اسرائیل ـ فلسطین و در سوریه و لبنان، چه آرامش و صلحی مد نظر ایشان است. با اینکه عربستان سعودی و اسرائیل هر دو در مورد ایران نگرانی‌های مشترکی دارند، به نظر من اسرائیلی‌ها بیش از حد خوش بین هستند که هنگامی که عربستان و اسرائل برای روابط دوجانبه و هماهنگی‌های امنیتی، تلاشی صورت می‌دهند، این نگرانی‌های مشترک باعث برطرف شدن موانع شود. به نظر من پیام کلیدی سعودی‌ها این است که راه رسیدن به یک چنین روابطی همچنان حل مسئله فلسطین است.
منبع: تسنیم