به گزارش مشرق، وزیر محترم امور خارجه اخیرا فرمودهاند «99 درصد حرفهای گروههای فشار آمریکایی در آمریکا هم دیده نمیشود اما در رسانههای ایرانی منتشر میشود/ این کار دارد به حرفهای نامربوط فضای ارائه میدهد».
پیش از این هم در موضوع مهم توافقنامه ژنو بعضا برخی نهادها، روزنامهها را ممنوعالتحقیق اعلام کرده بودند تا به قولی از انتشار صحبتهای سایر طرفین که قطعا هر چه بگویند «فقط مصرف داخلی دارد و لاغیر(!)» جلوگیری شود.
در پاسخ به چنین فرمایشاتی باید متذکر شد آنچه آمریکا را تبدیل به ابرقدرتی حقیقی در فضای دهههای گذشته کرد «قدرت رسانهای» این کشور بود که حتی توان آن از قدرت دفاعی و پیشرفتهای تکنولوژیک آمریکاییها نیز بسیار بیشتر بود. امروز نیز به رغم افول سیاسی و اقتصادی، همین دستگاه رسانهای جهانی، کماکان در مقام اول خوراکسازی ایستاده است. پس صحبتکردن درباره چنین قدرت بزرگی با قید 99 درصدی اندکی غیرعلمی است!
در آمریکا رسانهها نیز همانند دستگاه سیاست خارجی به عمد توسط مدیریتی واحد، میان دو گروه صلحطلب و جنگطلب تقسیم شدهاند. آتلانتیک گروپ و نیویورک تایمز و سیانان یک طرف ماجرا ایستادهاند و فاکس و واشنگتنپست و نیوزویک و سایر رسانههای وابسته به جنگطلبان طرف دیگر قضیه بر طبل راهکارهای رئالیستی میکوبند.
صلحطلبان و جنگطلبان همگی تحت مدیریت واحد نهادهای فراماسونری تغذیه میشوند. از «دیوید برادلی» مالک گروه رسانهای آتلانتیک گرفته تا اریک اشمیت از مدیران گوگل که هر دو همراه با فرید زکریا مدیر و تحلیلگر برجسته سیانان، از اعضای «بنیاد نیو آمریکا» با رویکرد تخصصی طراحی رویکردهای نفوذ نرم در جهان به شمار میروند. در مقابل مجله معروف تایم و نیوزویک نیز سهم جان میر یهودی هستند. به این لیست اختصاری دیلینیوز یهودیان، نشریه هفتگی فوروارد یهودیان و واشنگتنپست یهودیان را نیز اضافه کنید! حتی بنیادها و مراکز تحقیقاتی آمریکایی نیز میان دو گروه حامی جنگ و صلح تقسیم شدهاند حال آنکه در بالادست ماجرا تیمهای توصیهکننده به صلح یا جنگ هر دو از یک آخور تغذیه میشوند! مراکزی همچون «جستوجوی زمینههای مشترک»، «پلوشرز»، «بنیاد استار»، «بنیاد کارنگی»، «انستیتو جامعه باز» و «انستیتو خاورمیانه» همواره در برابر بنیادهای جنگطلبان به ارائه تحلیلها و راهکارهای متفاوت و بعضا متضاد در عرصه سیاست خارجی آمریکا اشتغال داشتهاند. آنچه از مفهوم «صلح جهانی» در دستگاه سیاست خارجی آمریکا در موقعیت فعلی برداشت میشود، راهکاری موقت برای اجتناب از جنگ با ایران در شرایطی است که آمریکا بههیچوجه نه قدرت ورود به آن را دارد و نه نتایج چنین جنگ فرضیای به نفع وجهه آمریکا در جهان و خاورمیانه قابل تعبیر است. از دوره جنگ سرد تاکنون عرصه سیاست خارجی آمریکا همیشه میان دوقطبی جنگ و صلح دست به دست شده است. در برخی موارد بنا بر مصالح آمریکا یا حتی به دلیل بدفهمی سیاستمداران این کشور از شرایط جهانی، جنگی به راه افتاده و در برخی موارد نیز سازش با کشورها در قالب امضای توافقنامه یا پلان اول از نقشه بلندمدت نفوذ نرم، برای بازشدن گارد حریف در دستور کار قرار گرفته است.
آنچه واقعی است وجود نداشتن جنگی حقیقی میان دو گروه جنگطلب و صلحطلب آمریکایی است. این دو راهکار همواره به صورت دو مسیر موازی که هرگز همدیگر را قطع نمیکنند برآمده از خاستگاهی واحد به رقابت با یکدیگر پرداختهاند. پس بهرغم وجود رقابت نرم سیاسی برای رشد و پیشرفت تحلیلهای متنوع در فضای سیاست خارجی آمریکا، القای این موضوع به فضای رسانهای کشور که به جای پایش هر دو گروه بهتر است فقط به صحبتها و تحلیلهای صلحطلبان موذی توجه کنیم، قطعا راهکاری است که آمریکاییها برای کشورهای مقابلشان در منازعات بینالمللی توصیه میکنند!
وادادن در برابر شعارهای توخالی که به عنوان تاکتیکی جنگی در عرصه سیاست خارجی از جانب رسانهها و سیاستمداران رقیب اجرایی میشود و باورکردن چنین استراتژی دوقطبی نتیجهاش میشود بیتحلیل ماندن در برابر این واقعیت که «جورج سوروس» همان کسی است که هزینه بخش قابلتوجهی از پروژه براندازی نظام جمهوری اسلامی در فتنه سبز را برعهده داشت اما همین فرد یک سال پیش از فتنه دست خاتمی را برای همکاریهای متقابل آتی فشرد! یا همین سوروس که در مقطعی هوادار سرسخت حمله به ایران بود اکنون از موافقان جدی طرح صلح با ایران به عنوان مسیری از مبارزه نرم با جمهوری اسلامی ایران است! از آن بدتر! در ایام فتنه 88 پس از چندین ماه درگیری خیابانی در ایران، بزرگترین نهاد فراماسونری که برنامهریزی و تامین مخارج این طرح بزرگ را برعهده داشت، خود دستور داد نقشه براندازی جمهوری اسلامی «فعلا» بایگانی شود! آیا ترس راکفلرها از کشیدهشدن فضای درگیری با عمال آمریکا در ایران به سایر کشورهای خاورمیانه و دغدغههای نفتی آنها بدین معناست که ماسونها «ناجیان قابل اعتماد ایران» در فضای بینالملل محسوب میشوند؟!
چرا نباید چنین رفتارهای مزورانهای توسط صدا و سیما و رسانههای غیر وابسته به آمریکا در داخل کشور مورد پایش و بررسی دائمی قرار گیرد؟
فردی مثل گری سیک در طول 35 سال گذشته دو چهره رسانهای کاملا متفاوت از خود به نمایش گذاشته است همچون جورج سوروس! همچون دیوید راکفلر! مثل برژینسکی! شبیه توماس پیکرینگ و ویلیام میلر و سوزان مالونی و سایر اعضای شورای روابط خارجی آمریکا!
آیا لاطائلات تاکتیکیگری سیک که هر هفته در رسانههای زنجیرهای وابسته به آمریکا در داخل کشور بازنشر میشود برآمده از حقیقت است یا تهدیدات وی علیه نظام و دولت و رهبر جمهوری اسلامی که در یک سایت گمنام اختصاصی خواص سیاست خارجی آمریکا، به نام «لابی لاگ» منتشر میشود؟
پیش از این مکرر تکرار کردهایم... این از هوشمندی دولت آمریکاست که از فضای دوقطبی خودساخته در درون جامعه آمریکایی- اسرائیلی، بیشترین نفع را در فضاسازی حین مذاکرات میبرد. خیلی واضح پلتیک میزنند و میگویند... ببینید آقایان ما با چه کنگره پرقدرتی طرف هستیم! شما باید آنقدر کوتاه بیایید تا کنگره و نتانیاهو باور کنند حقیقتا اهل قدرتآفرینی در جهان نیستید و تصمیم گرفتهاید دندانهای نیش خود را یک به یک بکشید!
سیاست که خجالتبردار نیست! دیگر نه اتحادیه اروپایی حاضر است در این شرایط اقتصادی افتضاح تن به تحریمهای یکجانبه آمریکاییها بدون دریافت شیتیل قابل توجه بدهد و نه دستگاه بالادستی دولت و سیاست خارجی آمریکا متشکل از امپراتوران ماسونهای نفتی حاضر به دور ماندن بیش از این از سفره نفت ایران هستند. آنچه در این میان میماند نحوه بازگرداندن «قانونی» ایران به سیستم اقتصاد جهانی است که از فضای معامله پنهانی با ایران چندان هم ناراضی نیست!
نحوی که وجهه درهم شکسته ابرقدرت از پا افتادهای چون آمریکا حداقل خسارت را متحمل شود و در عین حال از اعتباربخشی مضاعف به ایران پایدار که از تحریمهای به اصطلاح «خردکننده» آمریکا «سرپا» و مستقل بیرون آمده، جلوگیری شود. آمریکاییها خیلی علاقه دارند نسخه «سازش با ایران» را با پردهبرداری از سیاستمدارانی که وادادگی در برابر کدخدا را «افتخار ملی» نیز برمیشمارند، بویژه در منطقه خاورمیانه جهانی کنند. تا بدینوسیله از پروژه صلح با گندهلات، میوه خفهکردن همیشگی جنبشهای فعلی و آینده خاورمیانه را بچینند. توصیه ما در شرایط فعلی به دیپلماتها و دولتمردان کشورمان این است: اگر آمریکاییها به بهانه «مصرف داخلی» اصول ابرقدرتیشان را با فحاشی به ایران، جهانی میکنند وجوب عقلانی دارد که ما نیز سیاستها و خطوط قرمزمان را در قالب پاسخی به «مطالبات ملی» رو به آمریکا، قدرتمندانه بیان کنیم! از چانهزنی متقابل نترسید آقایان! در بازی بزرگان تنها ترسوهایی قربانی میشوند که فاقد «دیسیپلین ملی» هستند!
پیش از این هم در موضوع مهم توافقنامه ژنو بعضا برخی نهادها، روزنامهها را ممنوعالتحقیق اعلام کرده بودند تا به قولی از انتشار صحبتهای سایر طرفین که قطعا هر چه بگویند «فقط مصرف داخلی دارد و لاغیر(!)» جلوگیری شود.
در پاسخ به چنین فرمایشاتی باید متذکر شد آنچه آمریکا را تبدیل به ابرقدرتی حقیقی در فضای دهههای گذشته کرد «قدرت رسانهای» این کشور بود که حتی توان آن از قدرت دفاعی و پیشرفتهای تکنولوژیک آمریکاییها نیز بسیار بیشتر بود. امروز نیز به رغم افول سیاسی و اقتصادی، همین دستگاه رسانهای جهانی، کماکان در مقام اول خوراکسازی ایستاده است. پس صحبتکردن درباره چنین قدرت بزرگی با قید 99 درصدی اندکی غیرعلمی است!
در آمریکا رسانهها نیز همانند دستگاه سیاست خارجی به عمد توسط مدیریتی واحد، میان دو گروه صلحطلب و جنگطلب تقسیم شدهاند. آتلانتیک گروپ و نیویورک تایمز و سیانان یک طرف ماجرا ایستادهاند و فاکس و واشنگتنپست و نیوزویک و سایر رسانههای وابسته به جنگطلبان طرف دیگر قضیه بر طبل راهکارهای رئالیستی میکوبند.
صلحطلبان و جنگطلبان همگی تحت مدیریت واحد نهادهای فراماسونری تغذیه میشوند. از «دیوید برادلی» مالک گروه رسانهای آتلانتیک گرفته تا اریک اشمیت از مدیران گوگل که هر دو همراه با فرید زکریا مدیر و تحلیلگر برجسته سیانان، از اعضای «بنیاد نیو آمریکا» با رویکرد تخصصی طراحی رویکردهای نفوذ نرم در جهان به شمار میروند. در مقابل مجله معروف تایم و نیوزویک نیز سهم جان میر یهودی هستند. به این لیست اختصاری دیلینیوز یهودیان، نشریه هفتگی فوروارد یهودیان و واشنگتنپست یهودیان را نیز اضافه کنید! حتی بنیادها و مراکز تحقیقاتی آمریکایی نیز میان دو گروه حامی جنگ و صلح تقسیم شدهاند حال آنکه در بالادست ماجرا تیمهای توصیهکننده به صلح یا جنگ هر دو از یک آخور تغذیه میشوند! مراکزی همچون «جستوجوی زمینههای مشترک»، «پلوشرز»، «بنیاد استار»، «بنیاد کارنگی»، «انستیتو جامعه باز» و «انستیتو خاورمیانه» همواره در برابر بنیادهای جنگطلبان به ارائه تحلیلها و راهکارهای متفاوت و بعضا متضاد در عرصه سیاست خارجی آمریکا اشتغال داشتهاند. آنچه از مفهوم «صلح جهانی» در دستگاه سیاست خارجی آمریکا در موقعیت فعلی برداشت میشود، راهکاری موقت برای اجتناب از جنگ با ایران در شرایطی است که آمریکا بههیچوجه نه قدرت ورود به آن را دارد و نه نتایج چنین جنگ فرضیای به نفع وجهه آمریکا در جهان و خاورمیانه قابل تعبیر است. از دوره جنگ سرد تاکنون عرصه سیاست خارجی آمریکا همیشه میان دوقطبی جنگ و صلح دست به دست شده است. در برخی موارد بنا بر مصالح آمریکا یا حتی به دلیل بدفهمی سیاستمداران این کشور از شرایط جهانی، جنگی به راه افتاده و در برخی موارد نیز سازش با کشورها در قالب امضای توافقنامه یا پلان اول از نقشه بلندمدت نفوذ نرم، برای بازشدن گارد حریف در دستور کار قرار گرفته است.
آنچه واقعی است وجود نداشتن جنگی حقیقی میان دو گروه جنگطلب و صلحطلب آمریکایی است. این دو راهکار همواره به صورت دو مسیر موازی که هرگز همدیگر را قطع نمیکنند برآمده از خاستگاهی واحد به رقابت با یکدیگر پرداختهاند. پس بهرغم وجود رقابت نرم سیاسی برای رشد و پیشرفت تحلیلهای متنوع در فضای سیاست خارجی آمریکا، القای این موضوع به فضای رسانهای کشور که به جای پایش هر دو گروه بهتر است فقط به صحبتها و تحلیلهای صلحطلبان موذی توجه کنیم، قطعا راهکاری است که آمریکاییها برای کشورهای مقابلشان در منازعات بینالمللی توصیه میکنند!
وادادن در برابر شعارهای توخالی که به عنوان تاکتیکی جنگی در عرصه سیاست خارجی از جانب رسانهها و سیاستمداران رقیب اجرایی میشود و باورکردن چنین استراتژی دوقطبی نتیجهاش میشود بیتحلیل ماندن در برابر این واقعیت که «جورج سوروس» همان کسی است که هزینه بخش قابلتوجهی از پروژه براندازی نظام جمهوری اسلامی در فتنه سبز را برعهده داشت اما همین فرد یک سال پیش از فتنه دست خاتمی را برای همکاریهای متقابل آتی فشرد! یا همین سوروس که در مقطعی هوادار سرسخت حمله به ایران بود اکنون از موافقان جدی طرح صلح با ایران به عنوان مسیری از مبارزه نرم با جمهوری اسلامی ایران است! از آن بدتر! در ایام فتنه 88 پس از چندین ماه درگیری خیابانی در ایران، بزرگترین نهاد فراماسونری که برنامهریزی و تامین مخارج این طرح بزرگ را برعهده داشت، خود دستور داد نقشه براندازی جمهوری اسلامی «فعلا» بایگانی شود! آیا ترس راکفلرها از کشیدهشدن فضای درگیری با عمال آمریکا در ایران به سایر کشورهای خاورمیانه و دغدغههای نفتی آنها بدین معناست که ماسونها «ناجیان قابل اعتماد ایران» در فضای بینالملل محسوب میشوند؟!
چرا نباید چنین رفتارهای مزورانهای توسط صدا و سیما و رسانههای غیر وابسته به آمریکا در داخل کشور مورد پایش و بررسی دائمی قرار گیرد؟
فردی مثل گری سیک در طول 35 سال گذشته دو چهره رسانهای کاملا متفاوت از خود به نمایش گذاشته است همچون جورج سوروس! همچون دیوید راکفلر! مثل برژینسکی! شبیه توماس پیکرینگ و ویلیام میلر و سوزان مالونی و سایر اعضای شورای روابط خارجی آمریکا!
آیا لاطائلات تاکتیکیگری سیک که هر هفته در رسانههای زنجیرهای وابسته به آمریکا در داخل کشور بازنشر میشود برآمده از حقیقت است یا تهدیدات وی علیه نظام و دولت و رهبر جمهوری اسلامی که در یک سایت گمنام اختصاصی خواص سیاست خارجی آمریکا، به نام «لابی لاگ» منتشر میشود؟
پیش از این مکرر تکرار کردهایم... این از هوشمندی دولت آمریکاست که از فضای دوقطبی خودساخته در درون جامعه آمریکایی- اسرائیلی، بیشترین نفع را در فضاسازی حین مذاکرات میبرد. خیلی واضح پلتیک میزنند و میگویند... ببینید آقایان ما با چه کنگره پرقدرتی طرف هستیم! شما باید آنقدر کوتاه بیایید تا کنگره و نتانیاهو باور کنند حقیقتا اهل قدرتآفرینی در جهان نیستید و تصمیم گرفتهاید دندانهای نیش خود را یک به یک بکشید!
سیاست که خجالتبردار نیست! دیگر نه اتحادیه اروپایی حاضر است در این شرایط اقتصادی افتضاح تن به تحریمهای یکجانبه آمریکاییها بدون دریافت شیتیل قابل توجه بدهد و نه دستگاه بالادستی دولت و سیاست خارجی آمریکا متشکل از امپراتوران ماسونهای نفتی حاضر به دور ماندن بیش از این از سفره نفت ایران هستند. آنچه در این میان میماند نحوه بازگرداندن «قانونی» ایران به سیستم اقتصاد جهانی است که از فضای معامله پنهانی با ایران چندان هم ناراضی نیست!
نحوی که وجهه درهم شکسته ابرقدرت از پا افتادهای چون آمریکا حداقل خسارت را متحمل شود و در عین حال از اعتباربخشی مضاعف به ایران پایدار که از تحریمهای به اصطلاح «خردکننده» آمریکا «سرپا» و مستقل بیرون آمده، جلوگیری شود. آمریکاییها خیلی علاقه دارند نسخه «سازش با ایران» را با پردهبرداری از سیاستمدارانی که وادادگی در برابر کدخدا را «افتخار ملی» نیز برمیشمارند، بویژه در منطقه خاورمیانه جهانی کنند. تا بدینوسیله از پروژه صلح با گندهلات، میوه خفهکردن همیشگی جنبشهای فعلی و آینده خاورمیانه را بچینند. توصیه ما در شرایط فعلی به دیپلماتها و دولتمردان کشورمان این است: اگر آمریکاییها به بهانه «مصرف داخلی» اصول ابرقدرتیشان را با فحاشی به ایران، جهانی میکنند وجوب عقلانی دارد که ما نیز سیاستها و خطوط قرمزمان را در قالب پاسخی به «مطالبات ملی» رو به آمریکا، قدرتمندانه بیان کنیم! از چانهزنی متقابل نترسید آقایان! در بازی بزرگان تنها ترسوهایی قربانی میشوند که فاقد «دیسیپلین ملی» هستند!
*وطن امروز