* روایت یک آمریکایی از نوع رفتار رضاخان با علماء
«ديويد ويليامسون» كاردار آمريكا در ايران عصر رضاشاه پهلوي در نامهاي به وزارت امور خارجه كشورش، به گوشههایي از اختناق رضاخان عليه روحانيت اشاره كرده است. در اين گزارش كه به تاريخ 12 ارديبهشت سال 1308 مخابره شده، چنين ميخوانيم:
«احتراماً به اطلاع ميرساند كه اوضاع سياسي داخلي در ماه گذشته بسيار آرام بود... شاه دارد همچنان به جنگ خاموش ولي مؤثرش بر ضد قشر روحاني ادامه ميدهد. روش او سادهترين روش است. ملاهاي با نفوذ را پنهاني بازداشت ميكنند و به زنداني دور از محل سكونتشان ميبرند. لازم به ذكر است كه غالباً اشخاصي كه به اين ترتيب ربوده ميشوند هرگز برنميگردند. در ميان رجال سرشناسي كه اينگونه ناپديد شدهاند ميتوان به مدرس اشاره كرد، همان ملاي بيپرواي معروفي كه در مجلس صراحتاً عقايدش را ابراز ميكرد. گزارش شده است كه او در گناباد، يكي از شهرهاي مرزي جنوب مشهد است؛ هر چند شايع شده است كه او ديگر در قيد حيات نيست. در ميان ساير كساني كه ميگويند در «كلات» نزديك مشهد، زنداني هستند نام آقا سيدمحمدصادق طباطبائي، سفير كبير اسبق ايران در تركيه، و نصر اسلام، كه هر دو از سياستمداران روحاني برجسته و در رأس مخالفان دولت هستند نيز به چشم ميخورد. البته اتهام آنها بر هيچكس معلوم نيست.»
شهادت آیتالله مدرس، از نمونههای رفتار رضاخان با علما و روحانیون بود
این دیپلمات آمریکایی در توضیح شدت و حدت اقدامات رضاخان، بهویژه علیه روحانیت مینویسد: «ظاهراً سياست فعلي در مبارزه با روحانيون ايران در مقايسه با شيوههاي آشكاري كه پيش از اين به كار گرفته ميشد نتايج بهتري در پي داشته است. بدون اينكه خواسته باشم بدبيني به خرج بدهم از زماني كه اين نظام مستبد باستاني بر ايران حكمفرما شده است نشنيدهام كه ملايي به خود جرأت مخالفت با دولت را داده باشد. با ساكت شدن ملاهاي با نفوذ پيشروي به سوي بسياري از اهداف با مخالفت چنداني، و شايد بتوان گفت با هيچ مخالفتي، رو به رو نخواهد شد... محبوس كردن شخصيتهاي برجسته بدون محاكمه، و ساكت كردن مدام آشوبگران بدون طي كردن روال قانوني مقتضي، بيش از پيش تمايلات مرتجعانه شاه را آشكار ميكند.»
* رضا شاه چگونه بهترین نقاش ایران را به بیابان های نیشابور فرستاد
سرنوشت این بود که محمد غفاري (ميرزا محمدخان غفاري) معروف به کمالالملک از بزرگترين و نام آورترين نقاشان ايران هم سر و کارش به رضاقلدر بیفتد.کمالالملک پس از چندسال اقامت در عراق، در سال 1329ق به ايران بازگشت.
کمالالملک، پس از خودداری از نقاشی تصویر رضاخان،
مورد قهر و بیمهری دولت رضاخانی قرار گرفت
به دنبال وقوع كودتاي 1299 کمالالملک حاضر نشد به رضاخان روي خوش نشان دهد و در اين راستا حتي تقاضاي رضاشاه جهت ترسيم تصوير محمدرضا وليعهد وقت را رد كرد. اين موضعگيري همگام با سعايتها و حسادت ها و فرصتطلبيهايي كه اطرافيان و برخي رجال نشان مي دادند، موجبات سرخوردگي رضاخان را از او فراهم كرده و منجر به برخورد و بي عنايتي حكومت و دولت رضاخان با او شد، سپس وزارت معارف چنانكه دلخواه رضاشاه بود بودجه مدرسه صنايع مستظرفه را كه تحت مديريت کمالالملک اداره مي شد، قطع نمود و مشكلات متعدد ديگري را پيش روي او قرار داد، تا جايي كه ديگر امكان اداره مدرسه از او سلب شد و به ناچار از خدمت در مدرسه نقاشي كه ساليان طولاني براي توسعه و اعتلاي آن زحمات طاقتفرسايي را متحمل شده بود، كناره گرفت و به فاصله كوتاهي شهر تهران را به مقصد مزرعه اي در روستاي حسينآباد از توابع شهر نيشابور ترك كرد و گوشه انزوا برگزيد.
کمالالملک طي برخي نامه هايي كه از روستاي دورافتاده حسينآباد براي تعدادي از دوستان قديم و شفيقش در تهران مي نويسد، با اشاره و گلايه و شكايت از مشكلسازيها، حسادتها، كوتهنظريها و خردستيزي هاي بي پايان درباريان، رجال و بسياري از كساني كه در تهران با او در ارتباط بوده اند، پناه آوردن به بيابان هاي خشك و عزلت گزيدن در مناطق دورافتاده و بدون امكانات و حتي دچار دزدان و قطاع الطريق شدن را مطلوب تر و خوشايندتر از مراوده و ارتباط با آن گروه پرشمار و خطرناك ساكن شهر و دربار ارزيابي مي كند و از اين كه با عزلت گزيدن در حسين آباد نيشابور ديگر سعادت برخورد و رو در رويي با آن جماعت را از خود سلب كرده است، احساس آرامش و شادماني مي كند.
آنچه بود کمالالملک نقاش چيره دست و كم نظير ايران زمين كه در عشقورزي به وطن، آزاديخواهي، اخلاق و شرف و انسانيت سرآمد اقران بود، تا پايان عمر، زندگي در مزرعه شخصياش در حسينآباد نيشابور را بر بازگشت به شهر ترجيح داد. از رخدادهاي واپسين سالهاي عمر او نابينايي يكي از چشمهايش در اثر يك حادثه بود.
* جکساختن برای شمالیها
بسياري از محققان بر اين اعتقادند كه ايجاد اختلاف ميان مردم از سياستهاي برنامهريزي شده حكومت رضاخان و با هدف تحكيم سلطه بر جامعه بوده است. ترسيم تصويري موهن از شخصيت شماليها، قزوينيها، تركها، اصفهانيها و ... تبليغ مستمر بر اين گونه اهانتها از طريق ساختن جوك و لطيفه، در فرهنگ ملي و تاريخي مردم ايران جایي نداشته است.
در اين رابطه مطلبي را برگزيدهايم كه خواندن آن خالي از لطف نيست.
«ساختن جوكهاي مستهجن و توهينآميز درباره شماليها تاريخچه چندان طولاني نداشته و به دوره رضاشا ه بر ميگردد. زماني كه رضاشاه در مقام سردار سپه بود و مقدمات به قدرت رسيدن خود را فراهم ميكرد جهت بهرهبرداري از احساسات مذهبي مردم در مراسم سينهزني تاسوعا و عاشورا شركت ميكرد. در اين مراسم قزاقها و تعدادي از طرفداران سردار سپه اشعار ميدادند:
اگر در كربلا قزاق بودي / حسين بيياور و تنها نبودي
مردم گيلان كه هنوز خاطره دمكراسي و فضاي آزادي را كه در منطقه وجود داشت از ياد نبرده بودند، نميخواستند باقيمانده دستاوردهاي مبارزاتشان زير چكمه قزاقها لگدكوب شود. گيلانيها كه تجارب شركت فعال در جنبش مشروطيت (نيروي اصلي تسخير تهران به سركردگي سپهدار اعظم تنكابني را گيلانيها تشكيل ميدادند) و همچنين تلاشهاي استقلالطلبانه و آزاديخواهانه شان در جنبش جنگل به رهبري ميرزا كوچك خان و سپس تشكيل اولين دولت جمهوري در گيلان، را پشت سر گذاشته بودند فريب تبليغات آزاديخواهي و ميهنپرستي دروغين قزاقها كه عموماً تحت كنترل افسران روسيه تزاري و سپس انگليسيها بودند را نخورده و در دورهاي كه همه جاي ايران شعار:
اگر در كربلا قزاق بودي/ حسين بيياور و تنها نبودي
سرداده ميشد در رشت مردم طي تظاهرات ميخواندند:
اگر در كربلا قزاق بودي/ عبا و كفش، از حسين ربودي
كه بعدها اين بيت در جريان «كشف حجاب» به شكل زير هم خوانده ميشد:
اگر در كربلا قزاق بودی/ حجاب را از سر زينب ربودي
ميگويند رضا شاه از آن موقع كينه رشتيها را به دل گرفته و همه جا با توهين از آنها ياد ميكرد و زمينه ساز ساختن جوكهاي مستهجن، مبتذل و توهينآميز عليه آنها شد.»
منایع:
دكتر محمدقلي مجد، از قاجار به پهلوي، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي
مجله الکترونیکی دوران شماره 13
کمال هنر رضاه شاه، مظفر شاهدی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
نامه هاي کمالالملک، به كوشش علي دهباشي، چاپ دوم، تهران، 1386.