کد خبر 290288
تاریخ انتشار: ۱۲ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۲:۰۶

شاید کمتر کسی خبر داشته باشد کلیپی که از مادر شهید صبوری در فضای مجازی پخش شده است تنها برشی کوتاه از مستند «رؤیای بارانی» ساخته مستند سازی جوان به‌نام احمد شریف‌زاده است.

گروه فرهنگی مشرق - شاید کمتر کسی خبر داشته باشد کلیپی که از مادر شهید صبوری در فضای مجازی پخش شده است و لحظاتی که این مادر شهید دنبال کاروان شهدای گمنام دنبال فرزند شهید خود می‌گردد تنها برشی کوتاه از مستند «رؤیای بارانی» ساخته مستند سازی جوان به‌نام احمد شریف‌زاده است که برای اولین فعالیت حرفه‌ای خود ساخت این مستند را انتخاب کرده است.

خواندن این گفت‌وگو از چند جهت می‌تواند برای مخاطبان جالب باشد، یکی اینکه روند تولید این مستند و نحوه اقبال آن بین مردم چگونه شکل گرفت، دیگر اینکه تأثیراتی که یک تولید سینمایی می‌تواند بر فضای واقعی انسان‌ها داشته باشد و اینکه فضای آرمانی چگونه با یک تولید مستند به دنیای واقعی آدمها نزدیک می‌شود نیز می‌تواند اهمیت این گفت‌وگو را دوچندان کند.

البته در بخشهایی از این گفت‌وگو احمد شریف‌زاده با اشاره به مستند دیگری به‌نام «پیراهنی برای یوسف» که داستان شهید مفقود الاثر دیگری را روایت کرده است، گفت: شما اگر اپیزود دوم مستند «پیراهنی برای یوسف» را ببینید قول می‌دهم تأثیری کمتر از مستند مادر شهید صبوری ندارد اما چون کار تبلیغاتی و پشتیبانی لازم از فیلم نشد آن‌گونه که باید «پیراهنی برای یوسف» دیده نشد

در بخش دیگری از این گفت‌وگو می‌خوانیم که شریف‌زاده می‌گوید: یک زمانی شما در مورد یک سردار شهید فیلم می‌سازی که می‌روی با مادرش هم مصاحبه می‌کنی. بهروز صبوری یک بسیجی مثل همه بسیجی‌هایی بود که جبهه رفتند و شهید شدند. بهروز صبوری سردار نبود مادرش سردار بود ما هم فیلم مادر شهید را درست کردیم.

ایده اولیه از کجا شکل گرفت؟


گفت‌وگو را با سؤالی از روند شکل‌گیری مستند «رؤیای بارانی» از ایده اولیه تا مراحل ساخت مستند و اینکه چه شد‌ که مادر شهید بهروز صبوری با این فیلم شناخته شد، آغاز کردم و شریف‌زاده در پاسخ به این سؤال به‌صورت مفصل این‌گونه شروع کرد: سال 84 بود وجوان بیست ساله‌ای بودم که تنها در فیلم‌نامه نویسی کار کرده بودم. در آن دوران  شهدای گمنام را به شهرها می‌آوردند ولی غریبانه در نقاط مختلف شهر دفن می‌کردند، در بعضی شهرها یک ضریح مختصری بود ولی در برخی شهرها قبرهای این شهدا هنوز سیمانی بود با انگشت روی سیمان نوشته بودند: « شهید گمنام». داستانی که من آن روزها دنبال می‌کردم این بود که یک‌جورهایی غربت شهدای گمنام را تصویر کنم. و ما تصمیم گرفتیم بر اساس دغدغه خودمان مستندی بسازیم به‌نشانه اعتراض به خودمان، مردم و مسئولین که چرا نسبت به شهدای گمنام و مزار این شهیدان بی‌تفاوت هستند.

لحظات فیلم‌برداری کلیپ معروف چگونه شکل گرفت؟

شریف‌زاده ادامه داد: آذر 84 و روز شهادت امام صادق علیه السلام بود که تعدادی از شهدای گمنام را با کاروان شهدا می‌خواستند بیاورند و آن چیزی که یادم است اینکه قرار بود این آخرین تشییع شهدایی باشد که به‌شکل دسته‌جمعی صورت می‌گیرد. برای ساخت این مستند احتیاج داشتیم که پلان‌هایی را بگیریم که جزئیات و حس و حال آدمها را وقت ورود شهدا به شهر، تصویر کند.

وی اضافه کرد: نزدیک‌های ظهر شد که دستیار من گفت که یک مادر شهیدی است که دنبال کاروان شهیدان گمنام راه افتاده است و حال خرابی دارد. همان‌جا بود که دوربین را برداشتیم و شروع به فیلم‌برداری کردیم و همان صحنه‌های معرفی را که الآن به‌صورت کلیپ درآمده است، گرفتیم، همان صحنه‌هایی که مادر شهید صبوری می‌گوید: گمنام 61 دارید؟ و آن آقا می‌گوید: نه، نداریم. مادر به گوشه ای از خیابان می رود و شروع به گریه کردن و حرف زدن و دردِ دل با قاب عکس پسرش می کند. آنجاست که من می‌پرسم: مادر چند ساله داری می گردی؟ و باقی ماجرا.

کارگردان مستند «رؤیای بارانی» با تأکید بر اینکه این صحنه‌ها بسیار متأثر کننده بود، افزود: فیلم‌بردار ما شاید خیلی مثل ما فکر نمی¬کرد اما در حین گرفتن این سکانس پلان سه چهار دقیقه‌ای، آن‌چنان گریه کرده بود که وقتی که چشمش را از روی چشمی دوربین برداشت چشمهایش پر از اشک بود و جای فریم چشمی دوربین روی چشمش باقی مانده بود.
شریف‌زاده با اشاره به "پس از اینکه این پلان را گرفتیم مادر شهید صبوری را گم کردیم" اضافه کرد: بعد از این صحنه‌ها ما حاج خانم را گم کردیم. حالا از یک طرف ما فیلم‌نامه‌ای داشتیم که به‌نظرمان خوب بود ولی بعد از گرفتن این تصاویر عملاً کاری نکرده بودیم و از طرف دیگر وقتی مادر شهید صبوری را دیدم به ذهنم رسید که این مادر شهید خودش اصل موضوع است. حالا ما  تصاویری گرفته بودیم و تنها اطلاعاتی که داشتیم این بود که یک شهید گمنام 61 هست که اسمش بهروز صبوری است و در منطقه عملیاتی سومار شهید شده. بر اساس پرس‌و‌جوهایی که کردیم آدرس خانواده شهید بهروز صبوری را در خیابان امام‌زاده حسن پیدا کردیم، یک تماسی با حاج خانم گرفتیم. حاج خانم خیلی مهربان برخورد کرد ولی باور نمی‌کرد که ما می‌خواهیم از ایشان فیلم بسازیم. از طرف دیگر با تعدادی از دوستان فیلم‌نامه نویس ایده‌هایی برای یک فیلم مستند برای ادامه این تصاویر نوشتیم .ما نمی‌خواستیم فیلم بهروز صبوری را بسازیم، فیلمی که می‌خواستیم بسازیم فیلم مادر شهید بهروز صبوری بود که چگونه در این سالها صبر کرده است.

وی ادامه داد: بالاخره روز موعود فرا رسید و ما رفتیم خانه حاج خانم و یک روز از زندگی این مادر شهید را برای مستند خود تصویر گرفتیم. حاج خانم مهمان‌نوازی کردند و سیروس پسر بزرگشان هم آن‌روز آمدند. یکی از تصاویری که یادم هست این بود که حاج خانم صبوری داشتند آشپزی می کردند. پرسیدیم که بهروز چه غذایی دوست داشت؟ مادر گفت: کوفته تبریزی. و گفت: من بیست و سه سال است که لب به کوفته تبریزی نزدم.

وی همچنین در مورد خانواده شهید صبوری ضمن اشاره به سختی‌هایی که خانواده‌های مفقود الاثر کشیدند، اضافه کرد: آن روز فهمیدیم که پدر‌ شهید تکنسین اتاق عمل بوده و آنها در خانواده‌ای تقریباً مدرن زندگی می‌کردند. وقتی که بهروز مفقود الاثر می‌شود؛ موسی صبوری پدر شهید بعد از اینکه بهروز مفقود می‌شود این‌قدر بیمارستان می‌رود و جنازه شهید می‌بیند که شش ماه بعد از مفقود شدن بهروز، دق می‌کند. این خانواده بر سر بهروز صبوری سختی‌های زیادی کشیدند که تنها بخشی از این سختی‌ها را سعی کردم در مستند نشان بدهم.

شریف‌زاده در اینجای گفت‌وگوی خود با اشاره به پیدا شدن شهید بهروز صبوری در هفته‌ای که گذشت، گفت: یک نکته‌ای همین‌جا لازم است بگویم که بهروز صبوری مفقود الاثر بود و نه مفقود الجسد. یادم است من دو سال پیش رفتم خدمت حاج خانم و ایشان شیرینی را به من تعارف کردند و گفت: جان بهروزم تعارف نکن! یعنی این مادر بعد از سالها که دیگر همه اسرای جنگ به کشور برگشتند و حکومت بعث سرنگون شد، هنوز امید داشت که پسرش سالم برگردد. خیلی‌ها فکر می‌کنند روزی که مادر شهید فهمید مزار بهروز صبوری پیدا شده است روز خوبی برای این مادر بود ولی واقعیت این است که پنج‌شنبه‌ای که گذشت و خبر دادند جنازه بهروز پیدا شده روز تلخ حاج خانم بود. شاید این کمی غریب باشد ولی حاج خانم هنوز منتظر بود که فرزندش بهروز، سالم برگردد.

سختی‌های پخش مستند در صدا و سیما

این مستندساز جوان سینمای انقلاب با ادامه داستان ساخت مستند «رؤیای بارانی» و سختی‌های پیشِ‌روی تولید این مستند گفت: مستند با عنوان «رؤیای بارانی» تدوین شد. اما سختی‌های فراوانی در این مسیر بود, مثلاً می‌خواستیم در مورد خانواده شهید در بنیاد شهید جست‌وجو کنیم اما با مشکلاتی مواجه شدیم؛ مثلاً می‌گفتند: به چه دلیل می‌خواهی برای خانواده شهید فیلم بسازی؟ یا زمانی که می‌خواستم فیلم را برای پخش به تلویزیون بدهم؛ مدیر بخشی از شبکه سه سیما فیلمی را که درباره مادر شهید است، روی دور تند دید و گفت: شاید این را پخش کنیم. به‌هرحال بعد از تماس‌های مکرر من اولین باری که این فیلم پخش شد صبح روز تعطیلی شهادت حضرت زهرا در سال 85 بود. تیرماه همان سال.

وی در ادامه سختی‌های پخش مستند در صدا و سیما اضافه کرد: بخشی از مستند مربوط به تصاویری بود که سیروس، برادر شهید صبوری در حین خاطره‌گویی اعصابش به هم می‌ریزد. غمش را می خورد و سعی می‌کند گریه نکند و داخل حیاط می‌رود و پشت پنجره شروع می‌کند به سیگار کشیدن. سیروس برادرش را به جبهه برده بود. من این صحنه‌ها و تنهایی سیروس را که پشت پنجره ایستاده است، فیلم‌برداری کرده بودم. اما دیدیم در زمان پخش فیلم این بخش از مستند را هم حذف کردند، وقتی پی‌گیری کردیم، گفتند: این تصاویر که برادر شهید سیگار بکشد ضدارزش است، برای همین حذف کردیم. خلاصه این را هم حذف کردند و این فیلم را در روز تعطیل پخش کردند و خیلی‌ها آن روز این کار را ندیدند.

شب عملیاتی که بهروز صبوری شهید شد آغاز شهرت مستند «رؤیای بارانی»

شریف‌زاده در مورد درخواست خود برای پخش مجدد این مستند گفت: دوباره پیگیری کردم که فیلم را پخش مجدد کنند بلکه فیلم دیده شود. تا اینکه با دکتر حسینی‌زاد مدیر تأمین برنامه شبکه سه سیما آشنا شدم و به ایشان گفتم: اگر امکان دارد این مستند را پخش مجدد کنید. بنا شد تأمین برنامه شبکه سه، بازپخش مستند را انجام دهد تا اینکه این برنامه ماند تا روز 13 مهر ماه 85 بعد از نماز مغرب و عشا در زمان خوبی از شبکه سه سیما پخش شد.

با اشاره به اینکه زمان پخش مجدد این فیلم یکی دیگر از ویژگی‌های این فیلم است، گفت: 13 مهر سالگرد عملیات مسلم‌بن عقیل در سومار بود. این نکته را نه ناظر پخش شبکه سه خبر داشت و نه من و حتی آقای حسینی‌زاد هم اصلاً خبر نداشتیم که 13 مهر شب عملیاتی است که بهروز صبوری در آن شهید شده بود. این بار که مستند پخش شد خیلی دیده شد. بعد از پخش مجدد فیلم بود که دوستانی از سازمان راهیان نور سال 85 سراغ ما  آمدند و نزدیک به 70هزار نسخه از این فیلم همراه با چند مستند دیگر در مجموعه‌ای با عنوان «سفر به سرزمین یادها» در منطقه¬های عملیاتی پخش شد. از همان سال بود که کلیپ‌هایی از روی این مستند ساخته شد. شما اگر فیلم اصلی را ببینید هیچ موسیقی متنی در فیلم نداریم چون تصویر آن‌قدر غم داشت که دیگر موسیقی و نریشن لازم نداشت.

شریف‌زاده با تأکید بر اینکه این کلیپ و مستند زندگی مادر شهید صبوری راه خود را پیدا کرده بود، اضافه کرد: پس از پخش فیلم بود که اتفاقاتی برای این فیلم افتاد مثلاً یک گزارشی را همشهری محله از مادر شهید صبوری منتشر کرد، بعد یک تقدیر از مادر شهید در شهرداری انجام گرفت. اسم خیابانی هم که خانواده صبوری در آن زندگی می‌کردند خیابان رضوان بود. حاج خانم می گفتند بچه من که مفقود است و هیچ نشان و قبری ندارد. اگر هم من بمیرم شاید دیگر هیچ نشان و خبری از بهروز من باقی نماند. کوچه ما هم که به اسم شهید دیگری است. چرا این خیابان را به اسم پسرم نمی کنند. که کمی بعد آقای مهندس مهدی چمران دستور دادند و خیابان رضوان به خیابان شهید بهروز صبوری تغییر نام دادند.

مستندهای دیگر در حوزه دفاع مقدس را هم ببینید

کارگردان مستند «رؤیای بارانی» ادامه داد: بعد از اینکه فیلم پخش شد یک‌سری جریاناتی هم پیش آمد که خود من را هم متأثر کرد، مثلاً یک‌بار گفتند فلان‌ شخص خوابی دیده است که مزار شهید بهروز صبوری را پیدا کرده‌اند. البته حاج خانم زیر بار این حرفها نمی‌رفت با اینکه سر این قضایا خیلی ناراحت شدند. بعضی ها با این کارها که از روی دلسوزی هم بود، حاج خانم را اذیت می کردند.

شریف‌زاده افزود: یک زمانی شما در مورد یک سردار شهید فیلم می‌سازی که می‌روی با مادرش هم مصاحبه می‌کنی. بهروز صبوری یک بسیجی مثل همه بسیجی‌هایی بود که جبهه رفتند و شهید شدند. بهروز صبوری سردار نبود مادرش سردار بود ما هم فیلم مادر شهید را درست کردیم.

وی در مورد اینکه مستند «رؤیای بارانی» با اقبال روبه‌رو شده است، گفت: بخش اعظم دیده شدن فیلم به‌خاطر آه مادر شهید صبوری بود. البته کار رسانه‌ای خوب و هم اینکه پشتیبانی خوبی برای انتشار فیلم شد هم از دلایلی بود که فیلم دیده شود.

این مستندساز جوان با اشاره به مستند دیگری به‌نام «پیراهنی برای یوسف» که در حاشیه سفر رهبری به کرمانشاه در سه اپیزود از خانواده¬های شهید کرمانشاه ساخته است، اضافه کرد: شما اگر اپیزود دوم این مستند «پیراهنی برای یوسف» را ببینید قول می‌دهم تأثیری کمتر از مستند مادر شهید صبوری ندارد اما چون کار تبلیغاتی و پشتیبانی لازم از فیلم نشد آن‌گونه که باید «پیراهنی برای یوسف» دیده نشد.

کارگردان فیلم «پیراهنی برای یوسف» در آخر گفت: فیلم اگر بین مردم دست به دست شود و یا اینکه شبکه‌ای باشد که از تولید این‌گونه فیلم‌ها به‌لحاظ پخش حمایت کند باعث می‌شود که این‌گونه آثار هم دیده شوند. شما اگر مستند «پیراهنی برای یوسف» را دیده باشید آن فیلم هم مثل مستند «رؤیای بارانی» جزئیات زیادی از غربت شهدا و خانواده هایشان داشت که می‌توانست دیده شود.
منبع: تسنیم