کشور ما از نظر نابرابری درآمدی بسیار وضعیت بدی دارد و جزء کشورهای نابرابر است. از این اعداد مفاهیم زیادی را می توان فهمید. اول این که درآمدهای غیرپولی خانوارها رشد کرده‌ که حاصل چند پدیده است. گسترش فساد و بزرگ‌شدن بخش زیرزمینی. هر دو این پدیده‌ها نامطلوب هستند.

به گزارش مشرق ،نگاه درست به اقتصادی که با موجی از بیانات و گفته‌های ضد و نقیض مواجه می‌شود، بسیار مهم است. این نگاه درست سبب می‌شود به واقعه راستینی که ریشه نابسامانی‌های کشور است، برسیم. تردید نکنید که نگاه درست به اقتصاد یک مهارت می‌خواهد. این مهارت هم در یک لحظه به دست نمی‌آید اما اگر به خودتان قول دهید هرگز در مقابل موجی که می‌آید و می‌گویند نظر بدهید، نظر ندهید، می‌شود به نتیجه خوبی برسیم.

برای درک این اهمیت ابتدا به جدیدترین وضعیت خردی که در اقتصاد کشورمان داریم، می‌پردازیم. آمارهای بودجه خانوار ریزترین تصویری است که از وضعیت اقتصاد وجود دارد. بانک مرکزی آمار بودجه خانواد شهری را می‌دهد و مرکز آمار، هم آمار خانوارهای شهری را می ‌دهد و هم روستایی.

درآمد خانوار شهری بر اساس آمار بانک‌مرکزی به دو بخش تقسیم می‌شود. درآمد پولی و غیرپولی. با دقت در اعداد، می‌بینیم که درآمدهای پولی ما از 123.6 میلیون ریال به 148.1 رسیده‌است. یعنی 19.8 درصد رشد کرده. اما مرکز آمار می‌گوید درآمد کل (معادل درآمد شهری) 130.3 میلیون بوده و الان به 167.2 رسیده‌است. یعنی دو عدد متفاوت از سوی دو مرجع رسمی در یک سال با این همه تفاوت!

در نگاه اول درآمد خانوار شهری از نظر مفهومی در بانک‌مرکزی با مرکز آمار تفاوت معنا می‌کند و بانک مرکزی مقداری از درآمدهای خانوار مثل فروش اجناس دوم و .. را هم در این عدد آورده‌ است. ولی وقتی دقت می‌کنیم می بینیم ارقام رشد رقم‌هایی که باید مشابه باشند با هم تفاوت فاحشی دارند. چطور می‌شود در مورد این اقتصاد حرف زد؟

درآمد خانوار روستایی را مرکز آمار می‌دهد. درآمد خانوار روستایی از 79.7 میلیون ریال به 101.3 رسیده است. این در آمد سالانه است. باز هم نگاه می کنیم رشد عظیمی در درآمدها ایجاد شده‌است. البته در هیچ کدام، درآمدها به اندازه تورم بالا نرفته‌است. بنابراین به طور مؤثر قدرت خرید خانوارها در تمام مملکت کم شده‌است. هر دو مرجع هم این را قبول دارد. پس یک نقطه واحد در این دو آمار پیدا می‌کنیم. وقتی مقایسه می‌کنیم می‌بینیم شکاف بین درآمد شهری و روستایی بسیار زیاد است. سهم درآمدهای متفرقه در خانواده‌ها بسیار زیاد است. آیا معنی آن این است که آمارها نادرست است یا مفهوم دیگری را بیان می‌کند؟

به نظر می رسد یک نیروی گریز از سیستم وجود دارد. وقتی هزینه‌ها را نگاه می‌کنیم در مورد خانوارهای شهری، همان مشکلی را که بانک مرکزی و مرکز آمار در مورد درآمدها داشتند در مورد هزینه‌ها هم دارند. یعنی از 174 به 216 رسیده و در مرکز آمار هم از 132 به 164 رسیده‌است. حتی نزدیکی هم بین ارقام اعلام‌شده وجود ندارد. هزینه خانوار روستایی از 84 به 102 میلیون رسیده 28.8 درصد هم بالا رفته‌است. یعنی هزینه‌ها هم به طور متوسط زیر تورم بالا رفته‌است.

اینجا یک نکته خوب وجود دارد. خانوار آتش تورمی را در مملکت به وجود نیاورده‌است. بلکه تعدیل هم کرده‌است. در تمام سال‌ها شکافی بین درآمد و هزینه وجود دارد و به نظر می‌رسد که یک نیرویی وجود دارد که مقداری از این درآمدها و هزینه‌ها گفته نمی‌شود و یا مخدوش دیده می‌شود.

تفاوت هزینه خانوار شهری با هزینه خانوار روستایی در حال افزایش هم است. بنابراین یک شکاف بزرگ وجود دارد که در حال بزرگ‌تر شدن است. اکنون اگر بخواهیم برای محاسبه ضریب جینی این دو را در یک ظرف بریزیم، امکان‌پذیر نیست. این‌ها با هم مخلوط نمی‌شوند. انقدر شکاف زیادی دارند که اصلا با هم قاطی نمی‌شوند تا چیزی به اسم ضریب جینی و برابری درآمد به دست آوریم.

کشور ما از نظر نابرابری درآمدی بسیار وضعیت بدی دارد و جزء کشورهای نابرابر است. از این اعداد مفاهیم زیادی را می توان فهمید. اول این که درآمدهای غیرپولی خانوارها رشد کرده‌ که حاصل چند پدیده است. گسترش فساد و بزرگ‌شدن بخش زیرزمینی. هر دو این پدیده‌ها نامطلوب هستند.

این شرایط، اقتصاد را به طرف گم‌شدن و از دست‌دادن شفافیت می‌برد. خانوارها به تدریج کمتر و کمتر به مزد و حقوق وابسته شدند. منابع مالی خانوار هر سال کمتر و کمتر از سال قبل، از محل کارکرد حاصل می‌شود. این یک پدیده بسیار بد است و ورای تمام تفاوت هاست. گریز از کار، بیرون‌ماندن از بازار کار، دست کم گرفتن کار و پایین‌آمدن بهره‌وری کار را ایجاد می‌کند. این یک عارضه بسیار جدی است.  درحقیقت این اقتصاد کارگریزی می‌کند برای این که بازده کار برایش به صورت نامشخص است و یا به اندازه کافی نیست. نکته دیگری هم وجود دارد که کار نیست ولی منبع درآمد است.

نگاه دقیق‌تر به آمار نشان می‌دهد که سهم نسبی هزینه‌های خوراک در بودجه خانوارهای شهری مرتب بالا می‌رود. فشار تورم در اصلی‌ترین محوری که خانوارها با آن مواجه هستند یعنی غذا و مواد غذایی ایجاد شده‌است. وقتی چنین بخشی از زندگی مردم دچار تورم می‌شود برای جایگزینی فقط از کندن از سایر قسمت‌ها اتفاق می‌افتد و هر چقدر این تورم بالاتر رود نارضایتی جامعه بالاتر می‌رود.

ما شاخصی به اسم شاخص بینوایی داریم. شاخصی ساده از جمع تورم و بیکاری که می‌توان آن را گسترش داد. وقتی این دو عامل باشد ملت احساس نارضایتی می‌کنند. ولی اگر این تورم در قسمت اصلی زندگی مردم باشد نارضایتی بیشتر می‌شود. یک علامت دیگر نیز وجود دارد. نگاه می‌کنیم ببینیم چیز دیگری داریم یا نه. چون ممکن است این حرف‌ها خیال‌پردازی هم باشد. بالاخره همه از روی حدس و یقین است.

پس به آمار طبقه دوم هم نگاه می‌کنیم. اگر جامعه کارگریز است پس باید در آمارهای کار هم دیده شود. دو پارامتر اصلی وجود دارد. نرخ مشارکت و نرخ بیکاری. به نظر می‌رسد جامعه با این که امکان ورود به بازار را دارد، تمایلی به کار نشان نمی‌دهد. در برخی جوامع دیگر هم این وضعیت وجود دارد. یعنی متوجه شدند که ایجاد کار برای کسی که از بازار کار خارج شده‌ به همین سادگی نیست. کسی که مدتی از بازار کار بیرون می رود انتظارش نسبت به بازار کار تغییر می‌کند و از طرف دیگر کسی که از بازار بیرون آمده، بازار نمی‌تواند به همان سهولت جذبش کند. بنابراین ما در آمار بین‌المللی تا 7 سطح بیکاری را مقایسه می‌کنیم.

سطح" 7" بیکارانی که بیکار هستند و تمایلی هم به ورود به بازار کار ندارند و به این نتیجه رسیده‌اند که زندگی را نمی‌توانند از این بازار تأمین کنند.

بیکارانی هستند که جویای کار نیستند برای این که می‌دانند درآمدی را که از کار بدست می‌آوردند می‌توانند از محل پول نقد یارانه‌هایی که می‌دهیم بدست می‌آورند و یا از محل دلال‌بازی. چرا دنبال کار بروند؟

بنابراین می‌بینیم که افت نرخ مشارکت و افت نرخ بیکاری داریم یا هر دو هم بالا می‌رود ولی باز هم پدیده‌ای ایجاد نمی شود. یعنی حساسیتی بین نرخ مشارکت و نرخ بیکاری وجود ندارد. این تأیید می‌کند که نگاه ما درست بوده و نیرویی در این مملکت وجود دارد که مجموعه را از بازار دور می‌کند. بنابراین با یک نمونه نگاه خرد به راحتی توانستیم ببینیم که اقتصاد ایران یک عارضه‌ای دارد ورای آنچه ما در صحبت‌های روزانه مطرح می‌کنیم که بسیار پیچیده‌تر است.

محور دیگر تورم است. ماجرای ارتباط تورم و رفتار خانوار بسیار مهم است. خانوار درحال مدارا کردن است. بودجه‌اش بالا نمی‌رود، کاری هم نمی‌تواند انجام دهد و تنها از زندگی‌اش می زند.

اتفاقی که می‌افتد این است که سهم آن قلم کالای خوراکی که قیمت آن خیلی بالا می‌رود عملا کم می‌شود. اگر گزارش بانک‌مرکزی را نگاه کنیم می‌بینیم که از سال 1382 تا 1391 وزن اقلام مصرفی در تمام اقلام اصلی زندگی کم شده‌است.

نمی شود فرض کرد اتفاق عظیمی افتاده الا مدارا کردن. شاخص تورم یک شاخص تعاملی است به این معنا که وقتی سال پایه را عوض می‌کنیم وزن‌های مصرف را از سبد خانوار می‌گیریم، با حذف رقمی که زیاد گران شده شاخص تورم پایین می‌آید. اتفاقی که ما بارها شاهد آن بودیم و تصورمان این است که شاخص را دست می‌زنند و خراب می‌کنند. این نیست.

خانوار مدارا کرده و کالایی را که باید مصرف می‌کرده مصرف نمی‌کند. وزن گوشت نصف شده با این که قیمت آن بالا رفته‌است. در نتیجه شاخص پایین آمده‌است.

مشکل آینده خانوار یک طرف اما مشکل دیگر علامتی است که مسئولان ما دریافت می‌کنند. آن ها تصور می‌کنند

سیاست‌هایی که گذاشته می‌شود. گران کردن ، گران کردن و گران کردن باعث شده تورم پایین بیاد و الگوی مصرف درست شود. این نیست. اگر ما درست به اقتصاد نگاه کنیم متوجه می‌شویم که این سیاست یک سوی گران کردن، اثر خود را از طریق قیمت‌ها روی رفاه و رضایت خانوار می‌گذارد. مانند همین روی رضایت و رفاه بنگاه و بنگاه از کیفیت می زند و هر چه بتواند گران می‌کند. این گرانی و این مجموعه روی شاخص ما دیده نمی‌شود.

شاخص تورم ما پایین آمده ولی هزینه‌اش را خانوار داده و رفاه و رضایت خود را از دست داده‌است. هزینه‌اش را جامعه داده سرمایه‌اجتماعی مخدوش می‌شود. خیلی از ما می بینیم حتی یک تصادف کوچک در خیابان بحران ایجاد می‌کند. ولی واقعیت این است که این اضطراب‌ها منجر به مخدوش‌شدن سرمایه اجتماعی می‌شود. بنابراین می‌بینیم که این شاخص نتیجه‌ای به ما می‌دهد که گمراه‌کننده است.

حاصل این نگاه متفاوت ما به اقتصاد چه بوده‌است؟ خوب نگاه‌کردن به اقتصاد، علمی است که داده‌های آماری را به اطلاعات مبدل می‌کند. داده دیگر عدد نیست اطلاع است و می‌توانیم آن را خوب لمس کرده و می‌تواند تصویر وضعیت را شفاف کند. در این حالت سیاست‌های اقتصادی می‌توانند بهتر شوند و مدیریت اقتصادی اگر این نگاه را بپذیرد می‌تواند به خوبی به وضعیت اقتصاد رسیدگی کرده  و زندگی را بهتر کند.


خوب نگاه کردن یک علم است. علمی که شاید هیچ‌کدام از ما پشت میز دانشگاه آن را یاد نگیریم. به همه توصیه می کنم سعی کنید خوب نگاه کردن را یاد بگیرید. این بهترین چیزی است که در اقتصاد وجود دارد.

حال باید ببینیم چطور باید وضعیت را بشناسیم. شناسایی وضعیت اقتصادی به این معنا است که ما باید معیاری بزارنده برای آن پیدا کنیم. نباید بر اساس قضاوت‌های خود حرف بزنیم. ما باید بتوانیم معیارمان را درک کنیم و بدانیم دقیقا چه می‌گوید.

اکثر ما معیارهایی را که انتخاب می‌کنیم که در سطح دنیا وجود دارد. بنده به هیچ عنوان مخالف این نیستم که باید معیارهای در سطح بین‌المللی انتخاب کنیم. ولی موافق این هستم که بدانیم چرا معیاری را انتخاب کرده و چطور کار کرده‌ایم. مفهومی که پشت این معیار است کم نگیریم و اگر این کار را کنیم معنی معیار را از دست می‌دهیم. اول باید ببینیم که آن معیار در زمینه‌ای که ما با دیدن خود پیدا کرده و می‌خواهیم در آن متمرکز بشویم، مغایرت نداشته‌باشد. در این بخش حتی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی هم خیلی سست عمل می‌کند. تمام شاخص‌هایی که مرکز آمار می‌دهد،  همه قیچی شده است. بنابراین وقتی معیار به آن نقطه مربوط نمی‌رسد گمراه‌کننده است.

برای تشخیص وضعیت باید اطلاعات حاصل از آمارها به شکلی نمایش داده شود که بتواند ارتباطات علت و معلولی را به خوبی نشان دهد. این آمارها باید آنقدر شفاف شود و این روابط آنقدر درست شود که بتوانیم مسیر را به خوبی ببینیم.

برای دست‌یابی به راه حل باید بلد باشیم معیارها را روی هم بریزیم. این یکی از سخت‌ترین کارهایی است که در علم اقتصاد وجود دارد. اولویت‌ها و وزن‌های آن را حساب کنیم. در دنیا هیچ روش توافق شده واحدی برای این کار وجود ندارد. آنچه که مهم است این است که وزن‌های ترکیب را به صورتی انتخاب کنیم که بتواند مسیر زندگی ما را شفاف کند. این کار واقعا تخصص می‌خواهد. نمی‌توانیم از کشورهای دیگر الگوبرداری کنیم.

باید الگوی خودتان را درست کنید. به عبارتی بومی‌سازی این شاخص‌ها بسیار مهم است. اگر این‌ها نتواند این وضعیت را نشان دهد بنابراین آنچه شما تا الان زحمت کشیده‌اید بر باد می‌رود و......

....بنابراین سیستمی را پیشنهاد می‌کنیم که شما خوب ببینید و بر مبنای تک به تک وزن‌هایی که به هر شاخص می‌دهید ،سیستم خرد و کلان را به هم پیوند زنید.

بر این مبنا فهرستی شامل موارد زیر داریم :

- اصلاح بخش پولی با استفاده از سیاست پولی بحران زدا

- اصلاح وضعیت منابع زیرزمینی کشور

- اصلاح وضعیت فساد در کشور

- اصلاح نظام ساماندهی به اقتصاد ملی

- اصلاح نگرش وضعیت بخش انرژی

- اصلاح وضعیت رفاهی جامعه

خلاصه این که درست ندیدن وضعیت اقتصادی، جدا کردن بخش‌ها از همدیگر و به وجد آوردن انگیزه‌هایی که اصلا مسیر دید را عوض کرده سبب شده عامه ما حتی متخصصان ما معیارهایی را به کار برند که اصلا نه جوابی دارد نه سؤالی. یک روز باید این کار را کنیم که به مسیر برگردیم و برمبنای محورهایی که عرض کردم عمل کنیم.

* دکتر فیروزه خلعتبری، اقتصاددان

توضیح: این مطلب خلاصه سخنرانی دکتر فیروزه خلعتبری در دانشگاه خاتم با موضوع "تحلیل وضعیت کنونی اقتصاد ایران و رویکرد اصلاح آن"ا ست که در خبرگزاری مهر، به صورت کامل منتشر شده است.

منبع: مهر