کد خبر 292121
تاریخ انتشار: ۱۸ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۹

بحران اوکراین هنوز تا پایان خود راهى دراز در پیش دارد و در ادامه نیز یا درسهای کنونی تکرار خواهد شد یا عنوانهاى جدیدى به آن افزوده مى‏‌شود، اوکراین را زیر نظر داشته باشیم.

به گزارش مشرق، تحولات اوکراین به ‏خوبى نشان داد که دوران جنگ سرد میان آمریکا و روسیه بار دیگر از سر گرفته شده و مى‏‌تواند به جبهه‌‏بندى جدیدى در روابط بین‌‏الملل منتهى گردد. از نظر روسیه برکنارى «ویکتور یانوکوویچ» رئیس جمهورى که براساس انتخابات 2010 براى مدت 5 سال انتخاب شده است، یک کودتا به‏‌منظور تضعیف موقعیت سیاسى و امنیتى مسکو به‌‏حساب مى‏‌آید. کما این‏که از نظر آمریکایى‌‏ها، کنارزدن متحد روسیه در اوکراین هزینه‌‏اى است که مسکو به‌‏خاطر سیاست‏هاى گستاخانه‌‏اش در برابر غرب باید بپردازد.

اوکراین در دهه‏‌هاى گذشته، نقش حائل اروپا و روسیه و مهم‏ترین جمهورى دوران شوروى پس از روسیه بود. در دوران جدید نیز مرز اتحادیه اروپا با روسیه بعد از فروپاشى محسوب مى‏‌شود. از دید راهبردى، اوکراین در کانون تمرکز مسکو است و اگر رویکرد غربگرایان در اوکراین را «تک» موفقیت‏‌آمیزى بدانیم، روسها در اندیشه پاسخ و پاتک مناسب به آن هستند. بنابراین به نظر مى‏‌رسد با توجه به اهمیت اوکراین براى روس‏ها، گزینه‏‌ها و سناریوهاى مختلفى در این کشور ظهور و بروز خواهد کرد. بحران اوکراین هنوز تا پایان خود راهى دراز در پیش دارد، تحولات اوکراین را زیر نظر داشته باشیم که حاوى درس‏ها و عبرت‏هاى فراوانى خواهد بود.

  چگونگى آغاز بحران‏

پس از سه ماه ناآرامى و اعتراضات که به جنگ داخلى در پایتخت اوکراین تبدیل شد، مخالفان به یارى غرب، تمام مراکز حکومتى و دولتى را به تصرف خود درآورده و ویکتور یانوکوویچ را وادار به خروج از کى‌‏یف کردند.
«الکساندر تورچینف» رئیس جدید مجلس اوکراین به‏‌عنوان رئیس‌‏جمهور موقت انتخاب شده است. وى از طرفداران انقلاب نارنجى و از متحدین «یولیا تیموشنکو» نخست‏‌وزیر سابق اوکراین مى‏‌باشد.
اوکراین را باید شاخص‏‌ترین میدان جنگ قدرت میان غرب و روسیه دانست و دو طرف از زمان استقلال اوکراین تلاش گسترده‌‏اى را براى چنگ انداختن بر این کشور صورت داده‌‏اند، تلاشى که موجب شد در این مدت کوتاه، اوکراین چندین‏‌بار بین غرب و روسیه دست به دست شود.
بحران اوکراین از زمانى آغاز شد که ویکتور یانوکویچ رئیس‌‏جمهور برکنار شده اوکراین، از امضاى توافق‏نامه همکارى با اتحادیه اروپا خوددارى کرد و در توضیح علت مخالفت خود، گفت: این توافق براى اوکراین منفعت ندارد. این موضوع بهانه‏‌اى شد تا مخالفان به اعتراض برخیزند و غرب نیز که فرصت جدیدى براى مداخله در اوکراین یافته بود، با تمام توان وارد صحنه شد.

در واقع براى غرب که در طول چند سال اخیر در مواجهه با روسیه در صحنه بین‏‌المللى متحمل شکست‏‌هاى سنگین و تحقیرکننده‏‌اى شده بود، مداخله همه‏‌جانبه در اوکراین، حیاتى و تعیین‏‌کننده بود. شکست انقلاب نارنجى در اوکراین سرمایه‏‌گذارى گسترده غرب را به هدر داد و ضربه حیثیتى شدیدى به غربی‌ها وارد ساخت.

هم‏چنین، ناکامى غربی‌ها در سوریه که بخش عمده آن ناشى از موضع‏گیرى قاطع روسیه در حمایت از حکومت سوریه بود، ضربه تحقیرکننده دیگرى بود که غرب در برابر روسیه متحمل شد. از این‏‌رو، غرب درصدد بود در اوکراین انتقام این شکست‏ها را بگیرد و بخشى از حیثیت از دست رفته را جبران کند.
غربى‏‌ها از تحولات اخیر اوکراین آنچنان ذوق‏‌زده شده‌‏اند که فراموش کردند حتى به توافقنامه‏‌اى که با درخواست سه وزیر اروپایى بین رئیس‏‌جمهور اوکراین و مخالفان امضا شد، اعتنا کنند. با این حال، واقعیت این است که این پایان ماجرا نیست و مسائل و موانع زیادى وجود دارد که امکان نمى‏‌دهد غرب بتواند به‌‏آسانى اوکراین را ببلعد.
حداقل نیمى از مردم اوکراین، به‏‌خصوص در مناطق دور از مرکز، دل خوشى از غرب ندارند و متمایل به روسیه هستند. توجه به آخرین انتخابات که در آن جناح ضد غربى از جمله حزب «مناطق» و حزب کمونیست توانست به پیروزى برسد که در نتیجه آن یانوکوویچ به پیروزى رسید، مؤید این واقعیت است.

از سوى دیگر، مسلم است که روسیه نیز دست روى دست نخواهد گذاشت و از امکانات و توانمندى‏‌هاى خود براى مقابله با نقشه‌‏هاى غرب در اوکراین بهره خواهد گرفت. اوکراین، براى روسیه، همانقدر اهمیت دارد که براى غرب دارد. وجود پایگاه روسیه در آب‏‌هاى اوکراین، در دریاى سیاه و هم‏چنین مرز طولانى با اوکراین امتیازاتى هستند که روسیه در برابر غرب دارد.

هم‏چنین در زمینه انرژى نیز اوکراین وابستگى شدیدى به روسیه دارد که براى نمونه، در سال 1384 و یکسال پس از انقلاب نارنجى، روسیه جریان گاز را بر روى اوکراین بست و این کشور را در تنگناى شدیدى قرار داد. براى روسیه، دخالت غرب در اوکراین به‏‌منزله ورود به حیاط خلوت مسکو و پیشروى در قلمرو سنتى آن است و طبعاً روسها براى سد کردن نفوذ غرب در خاکریز غربى به هر اقدامى متوسل خواهند شد.
از سوى دیگر، تحولات اوکراین یکبار دیگر این موضوع را مقابل دید جهانیان قرار داد که غرب همچنان بر سیاست‏هاى مغایر قوانین بین‏‌المللى و تعیین حاکمان از طریق دخالت در کشورهاى دیگر اصرار دارد و هیچ ابایى ندارد که این سیاست به قیمت رسوایى و برملاشدن پوچى ادعاهاى دموکراسى‌‏خواهى غرب تمام شود.

دامنه دخالت غرب در بحران اخیر اوکراین طى سه ماه گذشته که از حمایت‏‌هاى سیاسى و مالى از مخالفان تا حضور گستاخانه دولتمردان غربى، از جمله مک کین سناتور آمریکایى و کاترین اشتون رئیس سیاست خارجى اروپا، در صفوف معترضان گسترش داشت، حاکى از آن بود که غرب قصد برهم‏زدن کامل اوضاع را دارد و هرگز به مصالحه در اوکراین رضایت نخواهد داد.

موضوع قابل تأمل دیگرى که در برخورد غرب با مسأله اوکراین وجود دارد این واقعیت است که غربی‌ها برخلاف ادعاهایى که دارند و خود را به دروغ، حامى دموکراسى و مخالف دیکتاتورى وانمود مى‏‌کنند و تنها در مواردى به این ادعاها پایبندى نشان مى‏‌دهند که با منافع آن‏ها منطبق باشد، در غیر اینصورت نه تنها اعتراضات مردمى براى آن‏ها ارزش ندارد بلکه وقیحانه در کنار دیکتاتورها قرار مى‏‌گیرند. غرب مى‏‌داند که حاکمان جدید، قدرت تسلط کامل بر اوضاع را ندارند و آن‏ها پیشتر توان خود را به آزمایش گذاشته‌‏اند و موفق نبوده‌‏اند.
در این‌‏باره وزیر خارجه انگلیس اعلام کرده است با همتاى آلمانى خود توافق کرده‌‏اند بسته‏‌هاى مالى به اوکراین ارسال کنند. هم‏چنین در همین مدت اندکى که از تسلط جناح غربگرا بر اوکراین مى‏‌گذرد، مخالفت‏‌ها با حاکمان جدید در حال گسترش است و بسیارى از مردم مى‌‏گویند از بازگشت سیاستمدارانى که امتحان خود را داده‏‌اند و توفیق نداشته‌‏اند، راضى نیستند.
واقعیت این است که جریان‏‌هاى وابسته، بیش از آن‏که به مصالح مردم بیندیشند، به حفظ رضایت حامیان خارجى فکر مى‏‌کنند و براى قدرت‏هاى خارجى نیز آنچه مدنظر نیست منافع مردم آن کشور است.
حوادث اوکراین، این درس مهم را براى سایر کشورها دارد که مسائل خود را در داخل حل کنند و اجازه ندهند استقلال آن‏ها بازیچه قدرتهاى خارجى گردد و خود آن‏ها به بازیچه‌‏اى براى جنگ قدرت بین دولتهاى قدرتمند و استعمارگر خارجى تبدیل شوند.

  ریشه بحران در اوکراین‏

ریشه بحران اوکراین را باید در مسائل عمیق‏‌تر و تحولات تاریخى، به‏‌ویژه در دو دهه‌ اخیر، یعنى از زمان استقلال این کشور، جست‏‌وجو کرد؛ اما آنچه بحران کنونى را شکل داد، تصمیم سه ماه پیش دولت این کشور براى‏‌تقویت روابط با روسیه، به‏‌جاى نزدیکى بیشتر به اتحادیه‏ اروپا

ریشه بحران اوکراین را باید در مسائل عمیق‏‌تر و تحولات تاریخى، به‏‌ویژه در دو دهه‌ اخیر، یعنى از زمان استقلال این کشور، جست‏‌وجو کرد؛ اما آنچه بحران کنونى را شکل داد، تصمیم سه ماه پیش دولت این کشور براى‏‌تقویت روابط با روسیه، به‏‌جاى نزدیکى بیشتر به اتحادیه‏ اروپا بود. یانوکویچ براى تقویت اقتصاد بى‏‌جان اوکراین، ابتدا به اتحادیه‏ اروپا و سازمان‏‌هاى بین‏‌المللى روى آورد.
بود. یانوکویچ براى تقویت اقتصاد بى‏‌جان اوکراین، ابتدا به اتحادیه‏ اروپا و سازمان‏‌هاى بین‏‌المللى روى آورد.

این کمک‏‌ها براى اوکراین دور از دسترس نبودند، اما مشروط به تحقق اصلاحات سیاسى از سوى دولت این کشور بود. در این شرایط، دولت روسیه با پیشنهاد اغواکننده‌‏ترى، اوکراین را تشویق کرد تا در ازاى نزدیک‏‌نشدن به اتحادیه‏ اروپا و عدم دریافت کمک از این اتحادیه، پانزده میلیارد دلار از روسیه کمک بگیرد. طبیعتاً یانوکویچ در این شرایط پیشنهاد روسیه را ترجیح داد.

هم رویکرد وى مبنى بر تمایل بیشتر به روسیه و هم شرایط دشوار اقتصادى این کشور، یانوکویچ را مجاب کرد که روسیه را بر اتحادیه‏ى اروپا ترجیح دهد. اما این موضوع باعث شد تا اعتراض مخالفان برانگیخته شود؛ اعتراضى که حدود سه ماه است در خیابان‏‌هاى شهر کى‏‌یف و اطراف میدان استقلال این شهر ادامه دارد و گاهى اوقات نیز با خشونت همراه بوده است.

دامنه اعتراضات به‌تدریج گسترش یافت و سطح مطالبات مردم نیز از حمایت از نزدیکى به اتحادیه اروپا، به‏‌تدریج به سطح درخواست براى تغییر قانونى اساسى و کاهش اختیارات ریاست جمهورى و در نهایت، برکنارى رئیس جمهور رسید.

اعتراضات مخالفان سرانجام با برکنارى رئیس جمهورى و تشکیل دولت جدید به پیروزى رسید؛ اما این پیروزى یک پیروزى براى همه‏ مردم اوکراین نیست. رئیس جمهور سابق و طرفدارانش این‏ را یک کودتا مى‏‌دانند. از سوى دیگر، با توجه به بسترهاى موجود در این کشور براى تعمیق منازعه و هم‏چنین تمایل بازیگران خارجى براى مداخله در موضوع، به‏‌نظر مى‏‌ر‌سد که تحولات چند روز گذشته را نمى‏‌توان نقطه‏ پایان ناآرامى‏‌هاى چند ماه اخیر در این کشور دانست.

  اهمیت سیاسى اوکراین‏

موقعیت جغرافیاى سیاسى، به‏‌ویژه با توجه به اهداف آمریکا در جهانى‏‌سازى، اولین و مهم‏ترین گزینه‌‏اى است که در بررسى نقش سیاسى کشورها باید به آن توجه نمود.

کشور اوکراین، اگرچه جمعیت نسبتاً کمى دارد، اما سرزمینى پهناور بین روسیه و اروپاست که با کشورهاى حایز اهمیتى چون: روسیه و بلاروس (شمال و شمال شرقى) - لهستان و مجارستان و رومانى (غرب و جنوب غربى) و دریاى سیاه (جنوب)، مرزهاى مشترک طویلى دارد، که مرز گسترده مشترک با روسیه و دریاى سیاه، حائز اهمیت ویژه است و موقعیت جغرافیاى سیاسى (ژئوپلتیک) اوکراین را حساس‌تر کرده است.

اوکراین در مراحل اولیه پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروى، براى آمریکا و اروپا، کشورى خاکسترى بود، اما پس از تشدید اختلافات در مواضع سیاست خارجى بین آمریکا و روسیه، به‏‌ویژه نسبت به جمهورى اسلامى ایران و هم‏چنین تمامى تحولات کشورهاى اسلامى و هم‏سویى نسبى با چین، اوکراین از اهمیت سیاسى بیشترى برخوردار شد و عضویت این کشور در اتحادیه اروپا، بر اهمیت سیاسى این کشور افزود. بدیهى بود که اوکراین نمى‌‏تواند کاملاً مستقل بماند، یا باید به سمت غرب و یا روسیه متمایل گردد و به هر طرف که سوق پیدا کند، نقش مستقیمى در تعاملات سیاسى اتحادیه اروپا با کشورهاى بلوک شرق سابق، ایفاد خواهد کرد و در سرعت و کیفیت تحقق اهداف آمریکا در جهانى‌‏سازى اثرگذار خواهد بود. از این‏‌رو انقلاب نارنجى در سال 2004 شکل گرفت و پس از آن دولت تیموشنکو و پس از آن ویکتور یانوکویچ با گرایشات متضاد سر کار آمدند و در نهایت نیز دولت یانوکویچ با دخالت مستقیم اتحادیه اروپا و آلمان سقوط کرد.

  اهمیت نظامى اوکراین‏

در دوران اتحاد جماهیر شوروى، قدرت، حرفه و ثروت بین ایالات (کشورها)ى وابسته و تحت سلطه تقسیم شده بود. سهم کارگرى در اقتصاد و سربازى در نیروى نظامى، به کشورهاى اسلامى چون آذربایجان و تاجیکستان تعلق داشت و سهم صنعت و به‏‌ویژه صنایع نظامى، نصیب اوکراین شده بود.
در زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروى در سال 1991، اوکراینِ تازه مستقل شده، سومین زرادخانه بزرگ تولید سلاح‏‌هاى هسته‌‏اى جهان را در اختیار داشت. یعنى بزرگ‏تر از بریتانیا، فرانسه و حتى چین.

در ژوئن سال 1996، مقرر شد که اوکراین یک کشور غیر هسته‏‌اى (به‌‏لحاظ نظامى) باشد، لذا 1500 کلاهک هسته‏‌اى را براى نابودسازى به روسیه منتقل کرد. هر چند که اولین انتقال کلاهک‌‏هاى هسته‌‏اى با قطار و در سال 1994 انجام شده بود.

هم‏چنین اوکراین بزرگ‏ترین مرکز صنایع «هوا - فضا»ى شوروى قلمداد مى‌‏شد. لذا مرکز تولید انرژى هسته‌‏اى، سلاح هسته‏‌اى، سوخت موشک، سکوى پرتاب سلاح و ماهواره و...، همه اوکراین بود.
پس، اگرچه شوروى فرو پاشید، اوکراین مستقل و عضو اتحادیه اروپا شد، کشورى غیر هسته‏‌اى شد و...، اما در هر حال این تکنولوژى، امکانات و استعدادها، هم‏چنان در اوکراین وجود دارد و در صورتى که کاملاً وابسته به آمریکا و اتحادیه اروپا نباشد، خودش یک خطر جدى است، به‏‌ویژه اگر به سمت روسیه و اتحاد با چین کشیده شود.

اهمیت اقتصادى اوکراین‏

جنبه‌‏هاى مهم اهمیت اقتصادى اوکراین براى روسیه از یک‏سو و اروپا از سوى دیگر، قابل شمارش نمى‏‌باشد، همین‏قدر اشاره مى‌‏گردد که گاز اروپا از روسیه و از طریق اوکراین تأمین مى‏‌شود و تنش‏‌هایى سال‏‌هاى گذشته بر سر قیمت گاز و هزینه انتقال ایجاد شد و براى مدتى سبب کاهش صادرات گاز به اروپا گردید، خود درس بزرگى براى اروپا بود که دیگر اوکراین را خاکسترى نبیند. گاز، حکم خون رگ‏‌هاى اقتصاد اروپا را دارد و نبض این رگ در دست اوکراین و بالطبع روسیه بود.

اوکراین به‌‏لحاظ صنعت، به‌‏مثابه آلمان در میان کشورهاى اروپایى است و اگر چند سالى به حال خود رها شود، بازارى مستقل و رقیب جدى و خطرناکى براى صنایع آلمان و فرانسه خواهد بود.

اوکراین، مرکز تجارت تمامى کشورهاى تازه استقلال‌‏یافته و بزرگراه اصلى صادرات و واردات این کشورها مى‌‏باشد. از غربى‌‏ترین نقطه تا شرقى‌‏ترین نقطه، به غیر از آذربایجان که از طریق ترکیه مرتبط و تغذیه مى‏‌گردد، مرکز تأمین نیازهاى داخلى و نیز صادرات محصولات یا کالاهاى تولیدى تمامى کشورها، اوکراین مى‏‌باشد. تا آن‏جا که از صنایع سبک (لوازم مصرفى خانوارها) تا صنایع سنگین (ذوب‏‌آهن، فولاد، ریل، واگن و...) تا محصولات کشاورزى، همه از اوکراین تهیه مى‏‌شوند و شرکت‏هاى عمده صادراتى منطقه به اروپا نیز در اوکراین است.
اوکراین، مرکز تجارت تمامى کشورهاى تازه استقلال‌‏یافته و بزرگراه اصلى صادرات و واردات این کشورها مى‌‏باشد. از غربى‌‏ترین نقطه تا شرقى‌‏ترین نقطه، به غیر از آذربایجان که از طریق ترکیه مرتبط و تغذیه مى‏‌گردد، مرکز تأمین نیازهاى داخلى و نیز صادرات محصولات یا کالاهاى تولیدى تمامى کشورها، اوکراین مى‏‌باشد. تا آن‏جا که از صنایع سبک (لوازم مصرفى خانوارها) تا صنایع سنگین (ذوب‏‌آهن، فولاد، ریل، واگن و...) تا محصولات کشاورزى، همه از اوکراین تهیه مى‏‌شوند و شرکت‏هاى عمده صادراتى منطقه به اروپا نیز در اوکراین است.

از این‏‌رو، بزرگى بازار اوکراین براى آمریکا و اروپا، به بزرگى کشورى پهناور با نزدیک به 50 میلیون جمعیت نیست، بلکه به بزرگى تمامى کشورهاى همسایه و منطقه و حتى خود روسیه مى‌‏باشد. مضافاً بر این‏که تصاحب چنین بازارى، اقتصاد اروپا را به‏‌شدت قوى و روسیه را به‏‌شدت تضعیف خواهد نمود و بالطبع در تعاملات سیاسى و دیکته و تحمیل تصمیمات آمریکا و متحدان اروپایى بر روسیه، اثر مستقیم خواهد گذاشت.

  تحلیل تحولات اوکراین در سطح بین‏ المللى‏

بحران اوکراین به صحنه جدیدى براى رقابت‏‌هاى آمریکا و روسیه در سطح جهانى نیز تبدیل شده است. روسیه مى‌‏کوشد با مهار بحران در اوکراین اجازه ندهد آمریکا و اتحادیه اروپا مانند سال 2004 به صحنه قدرت بازگردند بنابراین از همه امکانات خود استفاده کرد تا یانوکویچ را بر سر قدرت نگه دارد اما موضوع فساد مالى دستگاه دولتى و مشکلات ناشى از سوء مدیریت و ناکارآمدى، عمیق‌‏تر از آن بود که کمک 10 میلیارد دلارى وعده داده شده از سوى روسیه مشکلات را حل کند. به‏‌همین‏‌دلیل هماهنگى بین آمریکا و اتحادیه اروپا موجب تقویت مخالفان یانوکویچ شد و در نهایت در این مقطع غربگرایان باردیگر روسگرایان را به عقب راندند اما باید توجه داشت روسیه در اوکراین حضور مؤثر داشته و خواهد داشت حتى حالا که قرار است یک دولت غربگرا به قدرت برسد بازهم روسیه از صحنه سیاسى اوکراین به‏‌طورکامل حذف نمى‏‌شود. روسیه به توسعه ناتو در مرزهاى غربى خود حساس است و در این مورد حاضر است حتى جنگ هم راه بیندازد.
هم‏چنان‏که در سال 2008 با گرجستان به بهانه اوستیاى جنوبى وارد جنگ شد. اما روسیه در باره توسعه مناسبات اوکراین با اتحادیه اروپا به اندازه ناتو حساس نیست. زیرا حتى در بلندمدت خود روسیه دنبال همکارى با اتحادیه اروپا است تا بتواند از اتحاد اروپا در برابر کنترل نفوذ آمریکا بهره بگیرد. تحلیلگرانى سعى دارند بقبولانند که اوکراین مى‏‌تواند وجه المصالحه روسیه و آمریکا قرار گیرد. قبلا هم درباره گرجستان این تحلیل را مطرح مى‏‌کردند یعنى‏‌آمریکا گرجستان و اوکراین را به روسیه بسپارد و متقابلا روسیه از سوریه صرف‌نظر کند. این تحلیل مبناى درستى ندارد.
فقط خیلى جذاب است ولى بیشتر روى افکارسازى کار مى‏‌کند نه روى فکت‏‌ها و واقعیت‌‏هاى موجود در صحنه اوکراین و سوریه. صحنه رقابت موجود در اوکراین با صحنه رقابت در سوریه از زمین تا آسمان با هم فرق دارد. در اوکراین تغییر دولت مطرح است، در سوریه تغییر حاکمیت. در اوکراین مردم عادى با هم اختلاف دارند درحالى‏‌که در سوریه تروریست‏‌هاى اعزامى از سایر کشورها با مبارزات مردم مخالف اسد با هم در چند جبهه وارد درگیرى و نزاع شدند.

  تحلیل در سطح منطقه‏‌اى و بین‏‌المللى‏

تحولات اوکراین به‏‌خوبى نشان داد که دوران جنگ سرد میان آمریکا و روسیه بار دیگر از سر گرفته شده و مى‌‏تواند به جبهه‏‌بندى جدیدى در روابط بین‌‏الملل منتهى گردد. از نظر روسیه برکنارى «ویکتور یانوکوویچ» رئیس جمهورى که براساس انتخابات 2010 براى مدت 5 سال انتخاب شده است، یک کودتا به‏‌منظور تضعیف موقعیت سیاسى و امنیتى مسکو به‌‏حساب مى‏‌آید. کما این‏که از نظر آمریکایى‌‏ها، کنارزدن متحد روسیه در اوکراین هزینه‌‏اى است که مسکو به‌‏خاطر سیاست‏‌هاى گستاخانه‏‌اش در برابر غرب باید بپردازد.

  اوکراین و اتحادیه اروپا

بى‏‌شک رقابت‏هاى روسیه و اتحادیه اروپا براى کسب نفوذ و کنترل بیشتر بر منابع اوکراین یکى از دلایل عمده گسترش بحران در سطح منطقه شرق اروپا و غرب روسیه است. اوکراین در چهارصد سال گذشته همیشه نقش خط حائل براى نفوذ غرب به روسیه را ایفا کرده است. چه در زمان لشکرکشى ناپلئون بناپارت و چه در زمان تجاوز ارتش آلمان نازى و چه در دوران جدید که حد مرز اتحادیه اروپا با روسیه بعد از فروپاشى محسوب مى‏‌شود.

بنابراین روسیه و اتحادیه اروپا از بستر اختلاف‏‌هاى موجود در اوکراین براى ایفاء نقش در این کشور سوء استفاده مى‏‌کنند. هم‏چنان‏که شب قبل از برکنارى قرارداد چندجانبه مى‏‌بندد اما در پشت پرده با مخالفان در پارلمان براى سرنگونى دولت یاناکویچ متحد مى‏‌شوند.
در واقع مى‌‏توان گفت به احتمال زیاد تصمیم براى برکنارى یاناکویچ در ملاقات یک هفته قبل مخالفان او با خانم مرکل صدر اعظم آلمان در برلین نهایى شده است.

از سوى دیگر، روسیه به اوکراین نیاز مبرم دارد. هم‏چنان‏که اوکراین به روسیه نیازمند است. بحث وابستگى نیست بحث نیاز متقابل اقتصاد دو کشور به یکدیگر است. اقتصاد اوکراین و روسیه چنان به هم تنیده شده‌‏اند که حتى در دوران حکومت دولت غرب‏گراى، بازهم این مناسبات البته به شکل محدودتر در مقایسه با قبل ادامه خواهد داشت. هم‏چنان‏که در دوران یوشچنکو رئیس‏‌جمهورى غرب‏گراى قبلى اوکراین در فاصله سال‏هاى 2004 تا 2010 ادامه داشت. همین خانم تیموشنکو که در حال حاضر رهبرى مخالفان را برعهده دارد و طرفدار روابط نزدیک با اتحادیه اروپا است به جرم دریافت رشوه از روسیه ونه آمریکا یا اتحادیه اروپا براى انعقاد قرارداد گازى با روسیه در سال 2007 زمانى‏‌که نخست‌‏وزیر بود، به زندان افتاده بود.
اتحادیه اروپا هم به اوکراین نیاز دارد چراکه عمده لوله‌‏هاى صادرات گاز روسیه به اروپا از خاک اوکراین مى‏‌گذرد. لوله‏‌هاى نفت صادراتى روسیه به اروپا نیز از اوکراین مى‏‌گذرد. اوکراین نیز براى سامان‏دهى به وضعیت بد اقتصادى خود نیاز به همکارى با اتحادیه اروپا دارد.

  دلایل طرفداران روسیه‏

درجامعه اوکراین منطق توجیهى طرفداران همگرایى با روسیه به قرار زیر است؛

1- بافت جمعیتى و فرهنگى؛ اقلیت قومى روس در اوکراین حدود 20 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل مى‏‌دهند که داراى ژئوپلیتیک قومى و عمق استراتژیک هستند. در صورتى‏‌که مطالبات و ملاحظات منطقه‏‌اى آن‏ها لحاظ نشود، شکاف‌‏هاى اجتماعى جدى‌‏تر و بحرانى‏‌تر خواهد شد و روسیه نیز در امنیتى‌‏کردن هویت آن‏ها جهت تنظیم رفتار دولت اوکراین استفاده خواهد کرد.
2- حوزه اقتصادى و تکنولوژیکى؛ ساختار اقتصادى و تکنولوژیک اوکراین به‌‏عنوان یک کشور نیمه‏‌صنعتى و پیشرفته نسبت به سایر جمهورى‏‌هاى جداشده از شوروى روسى است. فاصله‌‏گرفتن از روسیه، زیرساخت‌‏هاى تکنولوژیک این کشور را وارد یک وقفه طولانى خواهد کرد. از سوى دیگر تکنولوژى و محصولات این کشور در بازار روسیه مشترى دارد نه در اروپا که فاصله بیشترى از سطح تکنولوژى اوکراینى و روسى گرفته است.
3- نیازمندى‌‏هاى انرژى؛ اوکراین نیازهاى گاز طبیعى خود را از روسیه تأمین مى‏‌کند. در صورت شکست پروژه همگرایى احتمال افزایش تعرفه‌‏هاى گاز وارداتى بالاست. این در حالى است که اوکراین از طریق دریافت حق ترانزیت انرژى از روسیه بر درآمد ملى قدرت مالى خود مى‏‌افزاید.
4- نادیده‌‏گرفتن روندهاى دموکراتیک؛ موافقان دولت بر این باورند که یانوکویج در یک فرایند دموکراتیک قدرت را به‌‏دست گرفته است؛ قدرت‏‌نمایى مخالفان در خارج از مکانیزم‌‏هاى دموکراتیک، با ایجاد فضاى آنارشیست در کف خیابان‌‏ها، مغایرت جدى با ارزش‏هاى دموکراتیک دارد که غرب آن‏ها را یدک مى‏‌کشد.

  دلایل طرفدارن همگرایى با اروپا

1- نا کارآمدى ساختارهاى روسیه؛ این طیف معتقدند که ساختار صنعتى، اقتصادى و سیاسى روسیه با مدرنیته غربى فاصله زیادى دارد، پس این کشور نمى‏‌تواند الگویى براى اوکراینى باشد که درصدد است به کشور مدرن و صنعتى تبدیل گردد.
2- واگرایى از روسیه در فرهنگ راهبردى؛ یعنى به اعتقاد این گروه در فرضیات و باورهاى مشترک که برگرفته از تجربیات و روایت‌‏هاى مشترک است، جایگاه روسیه بیشتر تهدیدمحور است تا فرصت‏‌محور.
3- غیر طبیعى قلمدادکردن پیروزى یانوکویج روس‏گرا؛ مخالفان، شکست دولت غرب‏گراى برآمده از انقلاب نارنجى را نه محصول طبیعى روندهاى صحنه سیاست اوکراین، بلکه مدیریت روسى مى‏‌دانند که از تمام ظرفیت‏‌هاى خود براى به شکست انجامیدن آن استفاده کرد.

  وضعیت مورد انتظار

نخست، هرچند به‏‌صورت مقطعى فضاى سیاسى کشور متعادل خواهد شد، اما فضاى اجتماعى همواره در التهاب و دوقطبى‏‌شدن باقى خواهد ماند، به‌‏ویژه روند سیاسى‏‌شدن هویت قومى روس‏‌هاى اوکراین سرعت خواهد گرفت.
دوم، هر حزبى در اوکراین دولت تشکیل دهد، به‏‌نوعى اسیر مدیریت روسیه خواهد شد، چون روس‏‌ها نگاه دومینوگونه به این بازى غرب دارند و معتقدند که در صورت پذیرفتن قواعد بازى، شاهد تکرار آن در آسیاى مرکزى و قفقاز هم خواهند شد.
سوم، اتحادیه اروپا و آمریکا براى کاهش نفوذ روسیه بسترهاى لازم را براى نهادینه‌‏کردن پیوندهاى اقتصادى، فرهنگى و حتى تا حدودى امنیتى با اوکراین را فراهم خواهند کرد.

درس‏ها و عبرت‏‌هاى تحولات اوکراین‏

در ریشه‌‏یابى بحران اوکراین با این واقعیت مواجه مى‏‌شویم که اداره‏‌کنندگان این کشور از جمله یانوکوویچ رئیس جمهور برکنارشده اوکراین، اداره این کشور را بى‏‌توجه به ساخت درونى قدرت و با اتکا به کمک‌‏هاى مالى و سیاسى بیرون پایه‏‌گذارى کرده بودند و هر روز از اتحادیه اروپا یا صندوق بین‏‌المللى و مشابه آن درخواست کمک داشتند و آن‏ها هم این کمک‌‏ها را منوط به تغییرات سیاسى و به‌‏اصطلاح اصلاحات سیاسى مى‏‌کردند.
شرایطى که پیشنهاد اغواگرانه روسیه مبنى بر کمک 15 میلیارد دلارى را به‏‌دنبال داشت و پس از موافقت یانکوویچ با این پیشنهاد بود که غربى‏‌ها صحنه را در حال واگذارشدن به روسیه دیدند و وارد معرکه شدند.
دومین نکته قابل توجه، روند اعتراضات است. اعتراض و حرکت مخالفان با حمایت از نزدیکى به اتحادیه اروپا آغاز شد و به‏‌تدریج با افزایش سطح مطالبات به تغییر قانون اساسى به برکنارى یانوکوویچ منجر شد.


شاید تا اینجا را بتوان از ناحیه معترضان، مدیریت‏‌شده و موفق قلمداد کرد، اما در چنین تحولاتى همه سطوح بحران الزاماً قابل مدیریت نیست و مى‏‌بینیم که در اوکراین نیز، بحران به سطوح بالاتر و عمیق‏‌تر کشیده شده و تجزیه این کشور به دو بخش شرقى و غربى را محتمل کرده است؛ اتفاقى که در صورت تحقق معلوم نیست منافع معترضان و مخالفان را تأمین کند و غیر از موضوع راهبردى گسترش ناتو تا پشت دیوارهاى روسیه چه بسا به نفع روسیه تمام شود.

نکته سوم تمامیت‏‌خواهى غرب است. تحلیل رفتار غرب اعم از آمریکا و اروپا در وقایع اوکراین یک‏بار دیگر نشان داد تنها معیار و ملاک براى همراهى و عدم همراهى غرب با کشور و ماجراى تأمین منافع تمامیت‏‌خواهانه غرب است و هیچ ملاک دیگرى وجود ندارد. اوکراین نه مسلمان است و نه از نظر فرهنگى تفاوت معنى‌‏دارى با غرب دارد؛ آنچه باعث دخالت غرب شد گرایش اوکراین به روسیه بر اساس منافع این کشور و استقلال نسبى اوکراین بود که به بر هم خوردن معادلات این منطقه به نفع روسیه منجر مى‏‌شد. نکته‏اى که غرب تحمل آن‏‌را نداشت و ظاهراً مخالفان، اما در واقع دست‏هاى پشت پرده وقایع اوکراین در تغییر نام سریع میدان استقلال به یورو، از آن پرده برداشتند!
نکته سوم تمامیت‏‌خواهى غرب است. تحلیل رفتار غرب اعم از آمریکا و اروپا در وقایع اوکراین یک‏بار دیگر نشان داد تنها معیار و ملاک براى همراهى و عدم همراهى غرب با کشور و ماجراى تأمین منافع تمامیت‏‌خواهانه غرب است و هیچ ملاک دیگرى وجود ندارد.
اوکراین نه مسلمان است و نه از نظر فرهنگى تفاوت معنى‌‏دارى با غرب دارد؛ آنچه باعث دخالت غرب شد گرایش اوکراین به روسیه بر اساس منافع این کشور و استقلال نسبى اوکراین بود که به بر هم خوردن معادلات این منطقه به نفع روسیه منجر مى‏‌شد.

نکته‏اى که غرب تحمل آن‏‌را نداشت و ظاهراً مخالفان، اما در واقع دست‏هاى پشت پرده وقایع اوکراین در تغییر نام سریع میدان استقلال به یورو، از آن پرده برداشتند!
غربى‏‌ها این مسأله را بارها ثابت کرده‏‌اند که استقلال و وابستگى، استبداد و دمکراسى، حقوق بشر و حقوق ضدبشر و تروریسم و مبارزه با تروریسم، در نظر آن‏ها ارزش یکسانى دارد، مادامى‏‌که منافع آن‏ها تأمین شود.

فقط کافى است رفتار غرب را در مناطق مختلف جهان از جمله در مصر، عربستان، بحرین، سوریه، رژیم صهیونیستى و اکنون اوکراین کمى درست نگاه کنیم!
بى‌‏اعتمادى به غرب چهارمین درس وقایع اوکراین است. اعتراضات و مخالفان دولت یانوکوویچ ظاهراً داخلى و مردم این کشور بودند؛ اما سررشته تحولات در پشت صحنه در دست سرویس‏‌هاى اطلاعاتى غرب بود و آن‏ها به‏‌هیچ‏‌عنوان تابع مخالفان نبوده و نیستند و در واقع این معترضان و مخالفان اوکراینى بودند که بر اساس نقشه و طراحى این سرویس‌‏ها عمل مى‏‌کردند.

دیدیم که ظاهراً بین مخالفان و دولت بر سر کار اوکراین، توافقاتى صورت گرفت از جمله این‏که دولت فعلى بماند و انتخابات پیش از موعد برگزار شود و برخى زندانیان از جمله تیموشنکو آزاد شوند، اما با وجود عمل به توافق از سوى یانوکوویچ، مخالفان با راهبرى سرویس‌‏هاى غرب او را از کار برکنار و مهره موقت خود را بر سر کار آوردند.
پنجمین و آخرین نکته، در مقایسه بحران اوکراین و بحران سوریه به‌‏دست مى‌‏آید. در سوریه همه قدرت‏‌ها و قدرتک‏‌هاى منطقه‌‏اى و فرامنطقه‌‏اى با پول، نیروى انسانى، سلاح و همه نوع حمایت‏‌هاى سیاسى و امنیتى به میدان آمدند؛ اما به لطف خداوند نتوانستند خواسته خود را جامه عمل بپوشانند. روسیه هم که در هر دو صحنه با یک موضع یعنى‏‌حمایت از دولت قانونى حضور فعال داشت.
پس کدام بازیگران در بحران سوریه نقش ایفا کردند که در اوکراین حضور نداشتند؟ دو بازیگر اصلى یعنى مردم و جمهورى اسلامى ایران نقطه افتراق این دو بحران هستند.
دولت اوکراین در مرکز حکومت یعنى کى‏‌یف بدون پشتوانه لازم مردمى بود، اما اسد در دمشق و بسیارى دیگر از مناطق سوریه از این پشتوانه برخوردار بود و هست و این موضوع کاملاً راهبردى است! نکته دوم هم، ورود ایران به موضوع سوریه و حمایت از دولت قانونى این کشور است؛ موضوعى که نقش تعیین‏‌کننده اقتدار منطقه‏‌اى ایران را نشان مى‌‏دهد، اقتدارى برخاسته از رهبرى هوشمندانه، حمایت مردمى، تدبیر و بهره‏‌مندى از دانش و فناورى در سایه ایمان به خدا و استقامت.
بحران اوکراین هنوز تا پایان خود راهى دراز در پیش دارد و در ادامه نیز یا این درس‏‌ها تکرار خواهد شد یا عنوان‏‌هاى جدیدى به آن افزوده مى‌‏شود، اوکراین را زیر نظر داشته باشیم.

  پایان سخن‏

فاتحان جنگ جهانى دوم، در عین آن‏که به‌‏ظاهر، خود را نگران وضع دموکراسى و حقوق بشر و عدم اشاعه سلاح‏‌هاى کشتارجمعى نشان مى‏‌دهند، در مقابل رژیم اشغالگر قدس، بحرین، میانمار، عربستان سعودى، و... سکوت مى‏‌کنند و از آن بدتر، خود داراى سازمان‏‌هاى رسمى شکنجه در گوانتانامو و سراسر اروپا هستند. از آن بدتر، آمریکا و بریتانیا، زرادخانه ‏هاى اتمى خویش را گسترش فوق‌‏العاده‌‏اى بخشیده‏‌اند و مى‏‌بخشند و خواهند بخشید. همان‌‏ها به خود اجازه مى‌‏دهند تا دست کشورهاى دیگر را از تکنولوژى هسته‌‏اى کوتاه کنند.

ناهمگون و تبعیض‌‏آمیزبودن مداخلات بلوک متجاوز غرب، در کشورهایى که بنا به تعبیر آن‏ها «یاغى» هستند یا با مسأله دموکراسى و حقوق بشر روبه‏‌رو بوده‏‌اند، نشان مى‏‌دهد که آن‏ها انگیزه‌‏هاى انسانى ندارند. آن‏ها انگیزه‏‌هاى سیاسى بهره‏‌جویانه را پیگیرى مى‏‌کنند. بى‏‌گمان، مداخلات بلوک متجاوز غرب باانگیزه‏‌هاى بشردوستانه صورت نمى‏‌گیرد و تنها منافع این کشورها در جایى مانند اوکراین به‏‌رغم بحرین، تقویت دموکراسى متکى بر اقتصاد بازار آزاد تعریف شده است.

سیاست حقوق بشر به پشتوانه محکمى براى برآوردن منافع بلوک متجاوز غرب و در رأس آن آمریکا بدل شده است. پس، دولت‏‌ها همواره پیرو بى‏‌چون و چراى آرمان سیاست خارجى خود نیستند، بلکه در مواقعى که آن آرمان در برابر منافع واقعى آن‏ها قرار گیرد، عموماً به عمل‏گرایى روى مى‌‏آورند. این‏را از زمان بیسمارک تا کنون، به ترجیح «رئال پلیتیک» به «ایده‏‌آل پلیتیک» نام مى‏‌نهند. آرمان حقوق بشر و ایجاد دموکراسى‌‏هاى مبتنى بر بازار آزاد، از دیرباز محور استراتژى آمریکا بود، ولى در جهان پس از جنگ سرد، از قالب امر «ایده‏آل» در آمد و به عامل قدرت و امر «رئال» سیاسى بدل شد. بى‏‌گمان با آرمان‏گرایان بهتر از قدرت‏‌سالاران مى‏‌شد کنار آمد. امروز، سوء استفاده آمریکا از موضوع حقوق بشر و دموکراسى انکارناشدنى است.
در جهان امروز، بلوک متجاوز غرب، در پى ایجاد نظم جهانى تازه‌‏اى است که در آن ارزش‏‌هاى لیبرالیستى حقوق بشر، دموکراسى و اقتصاد باز پوششى دلچسب براى سوء استفاده از سایر ملل مى‏‌شود.

در دوره جدید، قدرت‏‌هاى حاکم بر شوراى امنیت بر پایه تفسیر بسیار موسع از صلاحیت این شورا و برداشتى گسترده از مفهوم تهدید نسبت به صلح، نقض فاحش حقوق بشر را تهدیدى بر ضد صلح و امنیت بین‌‏المللى شمرده و در نقاطى چون یوگسلاوى، افغانستان، پاکستان، عراق، سومالى، کوزوو، رواندا، هاتینى، پاناما، یمن، لیبى، مصر و سوریه و زیر عنوان مداخله بشردوستانه به مداخله نظامى یا اعمال تحریم‌‏هاى فلج‏‌کننده و غیرانسانى دست زده‌‏اند.

همه‌‏چیز، به نام شوراى امنیت سازمان ملل متحد انجام مى‌‏شود، ولى در عمل، قدرت‏‌هاى بزرگ هستند و پیشاپیش همه آمریکا، که همگام با منافع خود مسؤولیت مداخله را به‏‌عهده گرفته‌‏اند و زیر پوشش پشتیبانى از حقوق بشر، از مرزهاى مورد نظر سازمان ملل فراتر رفته‌‏اند. امروزه، گفتمان حقوق بشر، اصول بنیادینى چون اصل حاکمیت، اصل عدم مداخله و اصل پرهیز از کاربرد زور را به چالش کشیده است.
در این فرایند تازه، بلوک متجاوز غرب، به ‏دنبال نقض حقوق مسلمى چون حق عدم مداخله در امور کشورها و حق تعیین سرنوشت ملل است تا بتواند بدون مزاحمت قدرت‏‌هایى را که خود یاغى قلمداد مى‌کند به نیروهاى سیاسى رام در چارچوب منافع خود تعریف کند.
منبع: تسنیم