والرشتاین قبلا در یادداشتی به بررسی پیامدهای افول آمریکا پرداخته و نوشته بود: مدت زمان درازی است که بحث کردهام افول ایالات متحده به مثابه یک قدرت هژمونیک از حدود 1970 آغاز شد و این افول آرام در دوران ریاستجمهوری جورج بوش شتاب گرفت. نخستین بار نوشتن در این باره را در 1980 یا بعد از آن آغاز کردم. در آن زمان واکنش همه اردوگاههای سیاسی به این بحث این بود که آن را به عنوان بحثی نامعقول رد میکردند. در دهه 1990، کاملا برعکس، باز هم واکنش همه طرفهای طیف سیاسی این بود که ایالات متحده به اوج سلطه تکقطبی دست یافته است. اما بعد از شکستن حباب 2008، تغییر نظر صاحبنظران و عامه مردم آغاز شد. امروز درصد بزرگی از مردم (هر چند نه همه آنها) واقعیت افول نسبی در قدرت و جایگاه و نفوذ ایالات متحده را پذیرفتهاند. این پذیرش در ایالات متحده کاملا با اکراه صورت پذیرفته است. سیاستمداران و صاحبنظران در پیشنهاد اینکه چگونه هنوز میتوان جلوی این افول را گرفت با هم رقابت میکنند. به باور من این فرآیند بازگشتناپذیر است.
وی در این تحلیل خاطرنشان میکند: مسئله همگان در وضعیت آشوب ژئوپلتیک سطح بالای اضطرابی است که به بار میآورد و فرصتهایی است که برای شایع شدن حماقت ویرانگر ایجاد میکند. مثلا ایالات متحده دیگر قادر نیست برنده جنگها شود اما قادر است با اقدامات غیرمحتاطانه خطر عظیمی برای خود و دیگران پدید آورد. ایالات متحده در خاورمیانه کنونی به هر کاری دست بزند شکست میخورد. هماکنون هیچ یک از کنشگران قدرتمند خاورمیانه دیگر از رهنمودهای ایالات متحده پیروی نمیکند. این شامل مصر، اسرائیل، ترکیه، سوریه، عربستان سعودی، عراق، ایران و پاکستان است.
سرانجام آن که دو پیامد حقیقی هست که میتوان در دهههای آتی نسبت به آن تا حد زیادی یقین داشت. نخست پایان دلار ایالات متحده به عنوان ارز مرجع است. وقتی این وضعیت حاکم شد، ایالات متحده پشتوانه گسترده بودجه ملیاش و هزینههای عملیات اقتصادیاش را از دست داده است. دومین پیامد، احتمالا افول جدی در سطح نسبی زندگی شهروندان و ساکنان ایالات متحده است. پیامدهای سیاسی این حول اخیر را دشوار بتوان به تفصیل پیشبینی کرد اما بیاهمیت نخواهد بود.
وی در این تحلیل خاطرنشان میکند: مسئله همگان در وضعیت آشوب ژئوپلتیک سطح بالای اضطرابی است که به بار میآورد و فرصتهایی است که برای شایع شدن حماقت ویرانگر ایجاد میکند. مثلا ایالات متحده دیگر قادر نیست برنده جنگها شود اما قادر است با اقدامات غیرمحتاطانه خطر عظیمی برای خود و دیگران پدید آورد. ایالات متحده در خاورمیانه کنونی به هر کاری دست بزند شکست میخورد. هماکنون هیچ یک از کنشگران قدرتمند خاورمیانه دیگر از رهنمودهای ایالات متحده پیروی نمیکند. این شامل مصر، اسرائیل، ترکیه، سوریه، عربستان سعودی، عراق، ایران و پاکستان است.
سرانجام آن که دو پیامد حقیقی هست که میتوان در دهههای آتی نسبت به آن تا حد زیادی یقین داشت. نخست پایان دلار ایالات متحده به عنوان ارز مرجع است. وقتی این وضعیت حاکم شد، ایالات متحده پشتوانه گسترده بودجه ملیاش و هزینههای عملیات اقتصادیاش را از دست داده است. دومین پیامد، احتمالا افول جدی در سطح نسبی زندگی شهروندان و ساکنان ایالات متحده است. پیامدهای سیاسی این حول اخیر را دشوار بتوان به تفصیل پیشبینی کرد اما بیاهمیت نخواهد بود.