دقیقا نمی دانم در ادبیات سیاسی و روابط بین الملل به این چه می گویند؟ ناخودآگاه یاد چیزی مثل کاپیتولاسیون افتادم. اگرچه کاپیتولاسیون اساسا با این قانون جدید متفاوت است و با آن قابل قیاس نیست، اما خوی استکباری همان است. البته از مستکبر انتظاری جز تکبر و زورگویی نیست، سوال اینجاست که مظلوم چرا باید به هر خفتی تن بدهد؟!
متاسفانه در چند ماه گذشته، برخی آدمها و رسانه های حامی دولت، چشم و گوش خود را بر هر نوع خفت و خواری بستند و همه چیز را توجیه کردند. درحالی که سیاست محل آزمون و خطاست و احتمال بروز اشتباه در تصمیمات و رفتار مسئولان زیاد است. توجیه نمی تواند اشتباهات را اصلاح کند، بلکه این نقد منصفانه است که مانع بروز اشتباهات بعدی می شود.
یک توجیه جالب و مضحک در این چند ماهه که بارها و بارها از زبان برخی شنیده ایم، این است که ادعا می کنند ما به چنان وضعیت وخیمی رسیده ایم که چاره ای جز کرنش و تسلیم در برابر زورگویی های آمریکا نداریم!
لگد زدن به دولت قبلی و مسئولان قبلی هم که الان راحت ترین و ساده ترین راه ممکن برای همه مسئولان فعلی است تا خیال خودشان را از پاسخگو بودن راحت کنند. اما کاش این ادعای غلط و غیرمنطقی در معرض نقد و آزمون قرار گیرد تا عیار راستگوها مشخص شود.
برفرض که این ادعا درباره وخامت اوضاع کشور درست باشد، سوال اینجاست که آیا برای رفع این وضعیت راه دیگری جز کرنش و تسلیم وجود ندارد؟
در وظعیت فعلی مساله اصلا دوگانه مذاکره – عدم مذاکره نیست. اتفاقا حرف ما این است که مذاکره کنیم اما مذاکره ای با حفظ مصالح، منافع و عزت ملی. به عبارت دیگر ما بین مذاکره و عدم مذاکره سرگردان نیستیم، بلکه مساله اصلی ما، «مذاکره خوب- مذاکره بد» یا «توافق خوب- توافق بد» است. پس این که همه منتقدان دولت، مخالف اصل مذاکره هستند، یک ادعا بیش نیست. ادعایی برای خفه کردن منتقدان!
اگر دوگانه مورد نظر دولت و حامیان رسانه ای آن را بپذیریم (یعنی دوگانه توافق-عدم توافق) ناچاریم که همه بندهای مورد بحث توافقنامه ها را هم قبول کنیم؛ اما اگر به منتقدان اجازه داده شود تا درباره شیوه مذاکره و مفاد توافقنامه بحث کنند، آن وقت مشخص می شود که آیا این مذاکرات، به یک توافق خوب منتج شده یا توافق بد؟