راشل کوری شاید اسمی از ایران نشنیده باشد ولی حرکتش تحت تاثیر...

گروه بین الملل مشرق- 25اسفند (16 مارس) سالگرد شهادت دختر 23 ساله آمریکایی است که برای حمایت از ملت فلسطین توسط سرباز اسرائیلی به کشته شد. راشل کوری پس از حوادث 11 سپتامبر متوجه مساله اسلام شد و شروع به تحقیق در اینباره کرد و سرانجام با گروهی از دوستان خود راهی فلسطین شد. راشل کوری در حالی که تلاش می کرد مانع از تخریب خانه یک خانواده فلسطینی به دست سربازان اسرائیلی شود توسط راننده بلدوزر ارتش اسرائیل زیر گرفته شد و به شهادت رسید.به مناسبت سالگرد شهادت راشل کوری گفت و گویی را با حمید داوودآبادی محقق و پژهش گر دفاع مقدس و جهان اسلام انجام دادیم. وی از اولین افراد در کشور است که درباره راشل کوری کار کرده است.

آقای داوودآبادی از نحوه آشنایی با راشل کوری برای ما بگویید

شاید یک ماه بعد از شهادت راشل کوری بود که بر حسب اتفاق در یکی از سایت های اینترنتی خارج از کشور مطالبی از نامه های معروف راشل کوری به مادرش دیدم و این برای من خیلی جذاب بود. اما مساله مهمتر برای من این بود که چطور همه رسانه ای آمریکایی در این باره سکوت کرده بودند و ما هم همین رویه را پیش گرفته بودیم و در کشور هیچ مطلبی از راشل کوری و اتفاقی که باعث شهادت وی شده بود به چشم نمی خورد. همین موضوع باعث شد تا در یکی از خبرگزاری های رسمی کشور که در آن زمان مشغول به کار بودم هر چی مطلب از راشل کوری بود  منشتر کردم و وبلاگی را هم با نام او راه اندازی کردم و هر چه مطلب در رابطه با او بود را در آن قرار دادم. این بود که دلبستگی من به راشل کوری به عنوان یک جوانی که برای مقابله با خوی جنایت و تجاوزگری صهیونیست ها تا پای شهادت رفته بود شکل گرفت. اقدامی که  ما در جهان اسلام خیلی کم شاهد آن هستیم.


شما وقتی از راشل حرف میزنید از لفظ شهادت استفاده می کنی، راشل کوری که مسلمان نبود که شهید بشود؟

یک حدیث از حضرت علی است که می گوید کافر سخاوت مند را به بهشت نزدیک تر می بینم تا مومن بخیل. حالا راشل کوری کافر نبود و اهل کتاب بود. راشل کوری عشق، جوانی و شادی  را فدا کرد برای اینکه جلوی دشمنی جنایتکار را بگیرد.

ارزش کار راشل فقط جلوی یک بلدوزر ایستادن نیست. کاری که او کرد، با ادعا میگویم کاری بود که شهید فهمیده در خرمشهر انجام داد. درست است که عراقی ها از روی جنازه شهید فهمیده رد شدند و به خرمشهر را گرفتند ولی او تبدیل به الگویی شده که یاد می داد که باید از جان خود گذشت تا جلوی متجاوز را گرفت.

راشل کوری هم می دانست که با کشته شدن و فدا کردن جانش شاید نتواند جلوی بسیاری از جنایات اسراییلی ها را بگیرد ولی از جانش مایه گذاشت. شاید بگوییم راشل کوری که مسیحی است ارتباطی با شهادت و اسلام ندارد ولی او از آمریکا به فلسطین آمد و جانش را که با ارزش ترین جیز برای هر فرد است فدای یک سرزمین و آرمان اسلامی کرد که از اهداف امام خمینیی بود. عملی که راشل کوری انجام داد عملی کاملا اسلامی بود. یعنی مقابله با دشمن حتی اگر به قیمت جانتان باشد.

یک صحبتی از شهید مطهری در خصوص فلسطین است که می گوید: مراجع تقليد بزرگی مثل آيت الله حكيم و ديگران رسما فتوی داده‌‏اند كه كسی كه در آنجا كشته می‏شود ، اگر نماز هم نخواند شهيد در راه خداست (منبع). آیا راشل کوری می تواند مصداق این گفته باشد؟

من می خواهم بالا تر از این را بگویم. تاکسی خدا را نشناسد با ظلم مبارزه نمی کند. حضرت علی می گوید که دشمن ظالم باشید و یاور مظلوم. حضرت علی در گفته خود کشور و دین و مذهب را مطرح نمی کند. هر کس و هر جا که هستید باید دشمن ظالم و یاور مظلوم بود و این کاری بود که راشل کوری انجام داد.

این که می گویم راشل یک عمل اسلامی را انجام داد، ما در تاریخ معاصر کشورهای غربی و مسیحی چنین چیزی را نمی بینیم. همش جنایت و تجاوزگیری را می بینم حتی شما خوی سربازان آریکایی را ببینید به کشورهای عراق و افغانستان حمله کردند خوی وحشی گری دارند.


برگردیم به کشور خودمان. چقدر در داخل ایران به راشل کوری به عنوان یک شهید مظلوم نهضت جهانی اسلام پرداخته میشود؟ آیا حتی در حد نامگذاری خیابان یا میدان هم به این شهید مظلوم بها داده شده است؟

ما باید بین فرهنگ و تبلیغات فرق قائل شویم. آمریکایی ها حساب شده راشل کوری را بایکوت کرده اند و ما حساب نشده همین کار را کرده ایم. سالگرده راشل کوری است و ببینید که کدام یک از رسانه های ارزشی ما به شهادت او می پردازند.

انیمیشن راشل کوری را هم که درست می کند با چادر و مغنعه درست می کنند...

تنها راشل کوری نیست و اگر در جهان اسلام بگردیم امثال راشل زیاد می بینیم. شهید سلیمان خاطر بسیار تاثیر گذار بود و یا شهید خالد اسلامبولی که با ترور انور سادات خائن ضربه بزرگی به صهیونیست ها زد این شهدا هم در کشور خودشان مظلوم وغریب هستند و هم در کشور ما. آنها در زمان خود درک درستی از الویت های زمان خود داشتند. راشل کوری فرزند زمان خود بود. راشل در زمان خود این بصیرت را داشت که دشمن شماره یک جهان اسرائیل است. وی در زمانی این کار را انجام داد که مالیات مردم آمریکا به طور مستقیم به کمک رژیم اشغالگر قدس می رسید. کار راشل کوری کار کوچکی نبود. بلدوزر کاترپیلار که باعث مرگ راشل کوری شد یک بلدوزر آمریکاییست. راشل کوری زیر پای مقامات آمریکایی له شد.

تفاوت جمهوری اسلامی با حکومت هایی مانند مصر و عربستان که به مسائلی مانند راشل کوری نمی پردازند چیست؟ آیا تفاوتی بین ما در این حوزه ها نباید وجود داشته باشد؟

راشل کوری شاید اسمی از ایران نشنیده باشد ولی حرکتش تحت تاثیر انقلاب ایران است. این انقلاب اسلامی بود که اسرائیل را غده سرطانی نامید. تنبلی ها و کم کاری هایی که ما گرفتار آن شده ایم باعث شده است که بعضاً تفاوتی با حکومت هایی مانند عربستان نداشته باشیم.

این "ما" که شما میفرمایید مقصود کیست؟

منظور من جوان های مسلمان ایرانی است. راشل کوری جان خود را فدای حق کرد. حال ما که کشوری بر حق هستیم چه تلاشی کرده ایم؟ جوانان ما بعد از جنگ چقدر از جان خود برای ترویج فرهنگ ناب محمدی مایع گذاشته اند؟ غربی ها سالها تلاش کرده اند تا توانستند اسلام آمریکایی را ترویج دهند. اما چکار کرده ایم؟

بر فرض که در سالگرد شهادت راشل کوری مراسمی هم گرفتیم و 20 نفر آدم هم جمع شدند, آخرش چی؟ این ها کارهای تبلیغی و مقطعی است. در صورتی که اقدام راشل کوری باید تبدیل به الگو و فرهنگ شود.

باز هم من دقیقاً متوجه نشدم. این "ما" یی که شما از آن اسم می برید آیا مردم هستند, مسئولین و سازمان های فرهنگی هستند, دقیقاً منظورتان از "ما" چیست؟

جوابی که من می خواهم بدهم شاید خوشایند برخی نباشد. کار فرهنگی کردن در بسیاری از سازمان های فرهنگی عین شرکت در عملیات در کربلا 5 است. باید جان کند و فداکاری کرد تا بتوانی به یک سازمان برسی و از بودجه بیت المال برای چاپ کتاب برای شهدا یا برگزاری مراسم برای راشل کوری کمک بگیری. اگر بخواهیم معطل سازمان ها و ارگان ها بشویم کاری از پیش نمی رود. مردم خودشان باید به فکر باشند, هر انسانی خودش بای وظیفه خودش را بداند. راشل کوری می تواند الگوی خوبی برای ما باشد. راشل کوری به این تشخیص رسید که باید مبارزه کند و حتی در لحظه شهادتش هم بین شهادت و زندگی می توانست انتخاب کند ولی ما چرا به این درک نرسیده ایم؟ برای اینکه همه کار سازمان های ما تبلیغی است نه فرهنگی. در سالگرد انقلاب برای گرامی داشتن انقلاب تنها به نواختن زنگ کلیسا و بوق قطار اکتفا می شود. آخه کدام جوان با بوق قطار انقلابی می شود؟ مشکل ما در ایران این است که جوانان را وارد عرصه های فرهنگی نکرده ایم.

بعد از جنگ کشور ما چند حسین فهمیده به خود دیده است؟ افرادی که بتوانند در حوزه های جهانی قد علم کنند و دیده شوند.

راز حسین فهمیده شدن ندیده شدن است. کسی که به دنبال دیده شدن باشد حسین فهمیده نمی شود. در شهرستان ها به جرات می توانم بگویم که حسین فهمیده های زیادی داریم که اینها کشف نشده اند. برای مثال گروه شهید ابراهیم هادی را یک معلم جوان اداره می کند که عملکرد یک سال او مساوی است با عملکرد یکسال بسیاری از سازمان های مسئول در این حوزه. شاید بزرگترین نعمتی که خدا می تواند به جوانان ما بدهد این است که از سازمان ها و ارگان های دولتی قطع امید کنند.


هدف انقلاب ایران یک هدف جهانی است ولی اتفاقی که در کشور در حال افتادن است این است که اصلاً توجه زیادی به مسائل جهانی نمی شود. این مشکل چه راهکاری دارد؟

20 سال پیش بنده به همراه تعدادی از نویسندگان دفاع مقدس خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم. کتابی بود با نام "فرمانده من" که این کتاب حدود 60, 70 صفحه هم بیشتر نیست. آقا فرموندند که  همین کتاب را بخش هایی را که در آن از کشتن عراقی ها و مطالب این چنین را حذق کنید و بعد حماسی آن را برجسته کنید تا بتواند کتاب تاثیر جهانی داشته باشد. توصیه دیگری که آقا داشتند این بود که اگر برای مخاطب خارجی اثری را ترجمه می کنید بدهید به کسی که زبان مادریش آن زبان خارجی است. رهبر انقلاب اینگونه به مسائل جهانی نگاه میکنند آنوقت مسولین ما حتی حاظر نیستند کوچکترین قدمی بردارند.

بسیاری از کشورهای غربی که در کارهای فرهنگی قوی هستند برای گروه های جوان بستر سازی می کنند تا جوان ها بتوانند ابزار لازم برای تحرک فرهنگی را داشته باشند. چرا این اتفاق در کشورها ما نمی افتد.

ما نیاز به ایثارگری و فداکاری مسئولین فرهنگی داریم. چه فداکاری؟! در کار فرهنگی دخالت نکنید. شماها را به خدا بخشی از کار را هم به جوان ها بسپارید. برای مثال بستری را برای یک گروه جوان آماده می کنند بعد یک آدم 60 ساله را می خواهند بگذارند تا این جوانان را مدیریت کند در صورتی که این جوان خود از هرکسی بهتر می توانند این گروه ها را مدیریت کنند. اگر ما زمان جنگ حسن باقری داشتیم به خاطر این بود که به آن میدان دادیم. بودجه فرهنگی دست آدم های مشخصی است که هر کاری که باید انجام شود دست آنها است. حسن های باقری در کشور خفه شده اند. کار فرهنگی جمهوری دست یک مشت آقازاده افتاده است. انگار مد شده است که زنان و فرزندان آقایان NGO تشکیل بدهد یا خود را درگیر کارهای فرهنگی کنند بعد بروند پز بدهند که پسر من یا همسر من در کارهای فرهنگی دخیل است. هدف این انسان ها انقلاب اسلامی نیست, هدف اینها پز دادن و خودنمایی است.