بيرون رفتم و کمي گريه کردم بعد هم مقداري چسب پهن خريدم و جسد او را داخل ملحفه اي گذاشتم و دور آن را کارتن پيچيدم و با چسب محکم بستم، چون جسد سنگين بود از کارگران افغاني خواستم براي بردن آن به من کمک کنند.

به گزارش مشرق، «قاضي» قولنامه خريد خودروي مزداتري را روي ميزش انداخت و نگاه معني دارش را به چشمان متهم دوخت.

مرد جوان که فهميد باز هم «قاضي» داستان ساختگي اش را باور نکرده است، گفت: زني را که مي گوييد از تاريخ دوم دي گم شده است از يک سال قبل مي شناختم. «س» به عقد موقت مردي در آمده و وضعيت مالي خوبي پيدا کرده بود.

يک روز سرد زمستاني او را در جمعه بازار خودرو به همراه ۲مرد ناشناس ديدم و خودروي مزداتري اش را خريدم و بهاي آن را با سکه طلا که حدود ۴۰ميليون تومان مي ارزيد پرداخت کردم. قرار شد ۲ميليون باقي مانده را در محضر ثبت اسناد بپردازم ولي ديگر هرچه با او تماس گرفتم پاسخ تلفنش را نداد، به همين خاطر هم خودرو هنوز سند نخورده است. قاضي شعبه ۸۰۷ مجتمع قضايي شهيدقدوسي مشهد پرسيد اما شما مبلغ ۲۰هزارتومان از کارت عابربانک «س» برداشت کرده ايد؟!

متهم که با شنيدن اين سوال دست و پايش را گم کرده بود، پاسخ داد: بعد از اين ماجرا آن دو مرد ناشناس به سراغم آمدند و به زور مرا سوار خودرو کردند و کنار عابربانک بردند. آن ها با دادن کارت عابربانک و رمز آن از من خواستند تا ۲۰هزارتومان برداشت کنم. پس از آن هم دوباره مرا به خانه ام رساندند که اين ماجرا را براي هيچ کس تعريف نکردم چون مي ترسيدم مرا بکشند! قاضي «سيدمحمد رضوي» که ديگر يقين داشت مرد ۳۰ساله حقيقت ماجرا را پنهان مي کند و در پس اين داستان هاي ساختگي راز جنايتي نهفته است! با صدور قرار قانوني، متهم را در اختيار کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي قرار داد.

اما قبل از آن که پاي متهم به اداره آگاهي برسد گوشي تلفن را برداشت و به افسر پرونده گفت: زن گم شده ديپلم داشت و اسناد را امضا مي کرد اما در اين قولنامه او فقط اثر انگشت دارد. از سوي ديگر سايه هاي اثر انگشت نشان مي دهد که اين اثر مربوط به انگشت فرد مرده است و يا به زور گرفته شده است. همچنين بهاي خريد خودرو مدل ۹۱ بسيار پايين و نامتعارف است که بايد در اين زمينه تحقيق شود.

قاضي رضوي با صدور اين دستورات از افسر پرونده خواست تا تحقيقات ميداني خود را نيز در اطراف محل سکونت متهم در منطقه قاسم آباد مشهد متمرکز کند که مشخص شود در تاريخ مذکور زني با پالتوي قرمز در آن محل ديده شده است يا خير!

دقايقي بعد بررسي هاي غيرمحسوس کارآگاهان با سرپرستي کارآگاه احسان حسن نژاد در حالي ادامه يافت که نگهبان مجتمع مسکوني به خاطر آورد آن روز زني را که چکمه پوشيده بود و پالتوي قرمز رنگي نيز به تن داشت ديده است که وارد واحد آپارتماني شده اما ديگر خارج شدن او را نديده بود. با اين اظهارات تحقيقات کارآگاهان به ۲مرد افغاني رسيد که در واحد مسکوني متهم کار ساختماني انجام مي دادند.

آن ها به افسر پرونده گفتند: در آن تاريخ مالک واحد آپارتماني از ما خواست تا براي بيرون آوردن ضايعات فلزي به او کمک کنيم. وقتي وارد اتاق شديم، ديديم چيزي مانند جسد داخل کارتن پيچانده شده است. باز هم اهميتي نداديم اما وقتي آن را از روي زمين بلند کرديم از کمر خم شد، ديگر ترسيده بوديم و با اين احتمال که او همسرش را کشته است به بهانه اي خارج شديم و ديگر براي بردن آن شيء نرفتيم چون ترسيده بوديم اين ماجرا را فقط براي دوست ديگرمان تعريف کرديم ولي بعد از چند روز که همسر مالک ساختمان را در همان مکان ديديم ظن مان برطرف شد و با خود گفتيم اشتباه کرده بوديم!

با به دست آمدن اين سرنخ ها مقام قضايي دستور بازرسي منزل متهم ۳۰ساله را صادر کرد اما هيچ چيز مشکوکي به دست نيامد.

آخرين مردي که «س» را به عقد موقت خود درآورده و دو روز بعد از ماجراي گم شدن او به پليس مراجعه کرده بود، نيز در اظهارات خود گفت: دو روز بعد از گم شدن «س» فردي با من تماس گرفت و گفت: قرار بود «س» به عقد موقت من در آيد. من ۶۵ميليون تومان پول واحد آپارتماني را که به تازگي خريده است از او طلبکارم يا پول مرا بدهيد يا دست او را قطع مي کنم و با خودرو به منزلتان مي فرستم.

پيگيري ماجراي اين تلفن مشکوک هم به متهم ۳۰ساله رسيد و مشخص شد که او با همسر «س» تماس گرفته است، ديگر جاي هيچ شبهه اي نبود، بنابراين بازجويي با شيوه هاي فني و تخصصي با نظارت مستقيم قاضي رضوي در حالي آغاز شد که متهم همچنان ارتکاب قتل را انکار مي کرد اما وقتي در برابر شواهد و دلايل موجود قرار گرفت، دچار تناقض گويي هايي شد و ديگر نمي توانست با داستان هاي ساختگي حقيقت را پنهان کند.

در همين حال ناگهان در مقابل افسر پرونده لب به اعتراف گشود و گفت: آن شب سرد زمستاني که درجه هوا تا ۲۵درجه زير صفر مي رسيد، بايک پيامک او را به منزلم کشاندم. همسر و فرزند خردسالم را هم به تهران فرستاده بودم و در منزل تنها بودم. مي دانستم او واحد آپارتماني شيکي را در نزديکي منزل من خريده و قرار است ۶۵ميليون تومان پول باقي مانده آپارتمان را بعد پرداخت کند. شب بود که به خاطر مسائل مالي بين ما اختلاف به وجود آمد و با هم درگير شديم. او را هل دادم که سرش به ديوار خورد و نقش بر زمين شد.

مقداري آب روي صورتش ريختم اما فهميدم که او مرده است. بيرون رفتم و کمي گريه کردم بعد هم مقداري چسب پهن خريدم و جسد او را داخل ملحفه اي گذاشتم و دور آن را کارتن پيچيدم و با چسب محکم بستم، چون جسد سنگين بود از کارگران افغاني خواستم براي بردن آن به من کمک کنند اما آن ها که مشکوک شده بودند به بهانه اين که يک نفر ديگر هم بايد کمک کند، فرار کردند.

پس از آن، خودم جسد را از روي پله ها کشيدم و به داخل انباري بردم حدود ۱۰روز جسد را نگه داشتم و بعد با همسر او تماس گرفتم تا شايد بتوانم آن ۶۵ميليون را بگيرم، سپس قولنامه اي درست کردم و از خودرو استفاده مي کردم تا اين که توسط کارآگاهان دستگير شدم.

مرد ۳۰ساله ادامه داد: ۱۰ روز بعد جسد را به اطراف روستاي ميامي بردم و در آن منطقه رها کردم. شب حادثه کارت عابربانک و رمز آن را از «س» گرفته بودم، فکر مي کردم ۶۵ميليون در حساب او وجود دارد اما وقتي ۲۰هزارتومان برداشت کردم متوجه شدم که پولي در حساب او نيست. در پي اعترافات اين مرد، ساعتي بعد مقام قضايي در کنار کارآگاهان عازم روستاي ميامي شد اما متهم دروغ مي گفت و اثري از جسد در مکان هاي مورد ادعا نبود.

عقربه هاي ساعت ۲بعدازظهر را نشان مي داد که کارآگاه حسن نژاد با اشاره غيرمستقيم قاضي گفت: اگر دستور بدهيد، باغ هاي بستگان متهم را بازرسي کنيم! متهم با شنيدن اين جمله تکاني خورد و در حالي که ديگر راه گريزي نداشت، گفت: شما درست مي گوييد جسد را در باغ پدرم سوزانده ام!

۱۰ روز بعد از حادثه و در يک صبح زمستاني، جسد را در صندلي جلوي خودرو مزداتري مقتول گذاشتم و پارچه اي هم روي آن انداختم. قبلا کليد باغ پدرم را که در منطقه کال زرکش قرار دارد از منزلش برداشته بودم. مقداري بنزين هم از جايگاه عرضه بنزين خريدم و با ريختن چوب و خار و خاشاک جسد را به آتش کشيدم. چندين ساعت در باغ بودم و با بيل آرام آرام بنزين روي جسد مي ريختم تا کاملا سوخت به طوري که هيچ اثري از آن باقي نماند. با اظهارات جديد متهم، کارآگاهان و مقام قضايي به سمت باغ مذکور حرکت کردند.

چند تکه استخوان کوچک، گل سر سوخته و آثار ديگري از جسد به دست آمد. شن هاي چرب ريخته شده در محل آتش زدن جسد نيز حاکي از آن بود که جسد در همين محل به آتش کشيده شده است. با جمع آوري بقاياي جسد زن ۲۴ساله و فيلمبرداري از محل کشف جسد، راز اين جنايت هولناک در حالي برملا شد که عقربه هاي ساعت حدود ۲۱شب را نشان مي داد.

بنابراين گزارش، با صدور دستوري از سوي قاضي رضوي، متهم اين پرونده جنايي روانه بازداشتگاه شد تا تحقيقات درباره زواياي پنهان اين پرونده جنايي که از تاريخ 92.10.4 در پليس آگاهي تشکيل شده بود، ادامه يابد.

مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.irارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.

منبع: خراسان