کد خبر 294800
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۰

مسجد موسوم به راس الحسین، حرم شیث نبی وصی حضرت آدم، بارگاه خوله دختر امام حسین(ع)، مقبره شهید سید عباس موسوی یکی از پایه گذاران و اولین دبیر کل جنبش مردمی حزب الله لبنان، برخی زیارتگاه های بعلبک لبنان هستند که مورد بازدید قرار گرفت.

گروه فرهنگی مشرق - مسجد موسوم به راس الحسین، مقبره شیث نبی وصی حضرت آدم، بارگاه خوله دختر امام حسین(ع)، مقبره شهید سید عباس موسوی یکی از پایه گذاران و اولین دبیر کل جنبش حزب الله لبنان، برخی زیارتگاه های بعلبک لبنان هستند که مورد بازدید قرار گرفت.

چنانکه در برخی کتب تاریخی آمده، هنگام وقوف کاروان اسرای کربلا درشهر بعلبک، سر مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را برروی سنگی قرار دادند. اهالی آنجا پس از آگاه شدن از هویت واقعی اسرا و آن سر مبارک، در آن مکان مسجدی احداث می کنند که امروزه با وجود تخریب بدنه اصلی آن، همچنان زیارتگاه عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت می باشد.
 
{$sepehr_album_10775}

 
مقام راس الحسین علیه السلام در شهر بعلبک لبنان است زمانی که کاروان اسرای دشت نینوا به این منطقه رسیدند سر مقدس اباعبدالله را در داخل آن حفره که با فلش مشخص شده است قرار دادند.شهر "بعلبک"، شهری تاریخی و شیعه نشین است که معبد چندهزار ساله ژوپیتر و مجموعه باستانی این منطقه(درست در کنار مرقد سیده خوله) نشانگر قدمت تاریخی آن می باشد.
 
کاروان اسرای کربلا از این شهر تاریخی عبور کرده اند و ماجرای راهب مسیحی ظاهراً در این شهر اتفاق افتاده است. هم اکنون مسجدی بنام مسجد "راس الحسین(ع)" در بعلبک وجود دارد که مربوط به همین واقعه می باشد. محراب این مسجد مکانی است که امام زین العابدین (ع) در آن نماز خوانده و برای مردم سخنرانی کرده اند. همچنین سنگی در این مسجود وجود دارد که معروف است سر مبارک امام حسین (ع) بر روی آن گذاشته شده است.

 
یکی از اماکن زیارتی در شهر بعلبک لبنان مزار حضرت شَیْث (علیه السلام) است که مورد بازدید قرار گرفت.در این آرامگاه یک محوطه به طول 33 متر نرده ی نسبتاً کوتاه سبز رنگ دارد! درباره ی این محدوده که در واقع حکم ضریح رو دارد دو تا قول هست: یکی اینکه گفته می شود آدمهای قدیم درشت جثه تر از ماها بوده اند و قد حضرت شیث 33 متر بوده است! قول دوم این است که چون محل دقیق قبر مشخص نسیت، محدوده ای که احتمالاً قبر در آن قرار دارد، اینطور مشخص شده است. در این آرامگاه تمیز و زیبا و البته بسیار خلوت، دیوار نوشته ای وجود داشت با حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که فرموده بودند ای علی در روز قیامت آدم (ع) به شیث افتخار می کند و من به تو. در روستایی به نام «شیث نبی (علیه السلام)» واقع در حاشیه شمالی درّه ی بُقاع در لبنان نیز مزاری منسوب به شیث (علیه السلام) قرار دارد. روستای شیث نبی (علیه السلام)، منطقه ای شیعه نشین است و مردم در مناسبت های مذهبی همچون ایام عاشورای حسینی در این محل گرد می آیند. شیعیان ضمن سیاهپوش ساختن ساختمان مسجد و آرامگاه، در این محل به مراسم عزاداری می پردازند. در داخل این مسجد، محدوده ای حصارکشی شده وجود دارد که با پارچه ی سبز رنگی متمایز شده و هیچ گونه نشان یا سنگ مزاری در آن مکان به چشم نمی خورد، اما گفته می شود که مزار حضرت شیث نبی (علیه السلام) به احتمال در این قسمت قرار گرفته است. تمامی دیوارها و ستون های مسجد با کاشی های هفت رنگ آراسته و چلچراغ زیبایی نیز بر فراز قبر آویخته شده است. در کنار این مجموعه، قبرستان مسلمانان نیز دیده می شود.
 
زندگینامه و سرگذشت حضرت شیث (ع)                
 
نام دیگر شیث بن آدم، هبة الله است. او فرزند و جانشین حضرت آدم بود. حضرت شیث سومین فرزند حضرت آدم بوده است. حضرت آدم حدود 34 فرزند داشته است که هابیل و قابیل از اولین فرزندان این پیامبر بزرگوار بوده اند. در روایتی از امام محمد باقر علیه السلام آمده است: آدم علیه السلام بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آن گاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که: «این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار.» و آدم علیه السلام نیز چنین کرد. آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصی خود معرفی نماید. او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود.
 
حضرت آدم (ع ) پس از حدود هزار سال از جهان برفت و شیث را وصى خود گردانید. قابیل که از این موضوع مطلع شد، نزد شیث آمده واو را تهدید کرد و گفت: سبب این که من برادرت هابیل را کشتم، همین بود که او مقام وصایت پدر را داشت و براى آن که فرزندان او به بچه هاى من در آینده فخرفروشى نکنند، من او را کشتم. اکنون تو نیز اگر جایى اظهار کنى که مقام وصایت پدر به تو رسیده، تو را نیز خواهم کشت. و همان گونه که ابن اثیر و طبرى نقل کرده اند و در احادیث نیز آمده، خود آدم نیز به شیث سفارش کرد که علم خود و مقام وصایت را که پدر بدو داده بود از قابیل پنهان دارد مبادا همان گونه که او به هابیل حسد برد، به وى نیز حسد برده و در صدد قتل او برآید. به همین دلیل شیث پیوسته در حال ترس و تقیه به سر مى برد. خداوند تعالی شیث را به پیامبری برگزید و پنجاه صحیفه بر وی نازل کرد تا به وسیله آنها مردم زمان خود را که همگی از نوه ها و نوادگان آدم ابوالبشر علیه السلام بودند به توحید و یگانگی خدا دعوت نماید. مسعودى گفته است که بیست و نه صحیفه بر شیث نازل شد که در آن ها تهلیل و تسبیح بود. برخی گفته اند: اولین کسى که بعد از رحلت آدم (ع ) به مقام شامخ پیامبرى نائل آمد، شیث (هبة الله) بود. او وصى و جانشین آدم شد و امانتهاى الهى و صحیفه هائى که جانب خداوند نازل شده و جمعا بیست و یک صحیفه بود، دریافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن تعالیم و هدایت و راهنمائى فرزندان آدم که رفته رفته جمعیت قابل ملاحظه اى را تشکیل میدادند کمر بست. از میان آثار بجاى مانده از آن صحیفه ها، این صحیفه است که خداوند به آدم وحى فرستاد که؛ من تمام نیکى ها و سعادت ها را در چهار کلمه براى تو بیان میکنم. آدم پرسید: آن چهار کلمه کدامند؟ خطاب آمد: کلمه اول از آن من، کلمه دوم از آن تو، کلمه سوم میان من و تو و کلمه چهارم میان تو و مردم.آنکه از آن من است اینست که مرا بپرستى و شریکى براى من قرار ندهى.آنکه از آن تو است آنکه در برابر کارهائى که مى کنى، آنچه را که بیش از هر چیز به آن نیازمندى، بتو پاداش دهم.آنکه میان من و تو است: از تو دعا کردن و خواستن و از من اجابت و پذیرفتن.و بالاخره آنکه میان تو و بندگان من است این است که: براى مردم دوست بدارى آنچه براى خودت دوست دارى.
 
آدم پس از گذرانیدن عمرى طولانى، احساس کسالت و ناتوانى کرد. به فرزندش شیث گفت: پسرم، زمان مرگ من نزدیک شده و اینک من مریض و ناتوانم و خداوند به من دستور داده که تو را وصى خود قرار دهم و ودیعه هاى او را به امانت نزد تو بگذارم، اینک وصیت نامه من که شامل آثار علمى و نام بزرگ خداوند میباشد، زیر سر من است. وقتى من از دنیا رفتم آنرا بردار و کسى را نیز از آن مطلع مکن .در وصیت نامه من تمام مسائلى که به آن نیازمند شوى، چه در امور دینى و چه در مسائل دنیوى ثبت و ضبط شده است. پسرم، در این لحظات که بیمارى و رنج بر من غلبه کرده، میل دارم از میوه هاى بهشتى، تناول کنم. از دامنه کوه بالا برو و هر یک از فرشتگان را دیدى سلام مرا به او برسان و بگو: پدرم مریض است و از شما میخواهد کمى از میوه هاى بهشتى براى او هدیه بفرستید.شیث به ارتفاع کوهستانى که در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، میوه اى بدست آورد. در بین راه جبرئیل را با گروهى از فرشتگان دید، جبرئیل بر او سلام کرد و پرسید: کجا میروى؟ گفت: پدرم مریض شده و از من خواسته است مقدارى از میوه هاى بهشتى، از فرشتگان به رسم هدیه بگیرم و اینک براى این منظور به کوه آمده ام. جبرئیل گفت: خداوند به تو صبر و اجر عنایت کند پدرت چشم از جهان پوشید و به عالم ابدى پیوست. آنگاه همگى کنار جسد آدم آمدند. فرشتگان بفرمان پروردگار بدن او را غسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند. شیث جلو ایستاد و نمازى با پنج تکبیر، بهمان شیوه اى که خداوند در امت اسلامى مقرر فرموده و تا روز رستاخیز این شیوه ادامه خواهد یافت، بر جنازه آدم خواند. سپس جنازه او را طبق راهنمائى جبرئیل، با احترام و تجلیل فراوان بخاک سپردند و شیث در غم از دست دادن پدر بیتابى میکرد. جبرئیل او را دلدارى داد و به ادامه زندگى و انجام وظیفه پیامبرى تشویق نمود. می گویند حضرت شیث علیه السلام 912 سال زندگی کرد. محل تبلیغ وی مکه معظمه بود و مطالب صحیفه ها را که دلایل خداشناسی، فرایض و احکام و سنن و حدود الهی بود برای فرزندان آدم می خواند.
 
اوصیاى پس از وى تا ادریس
 
شیث متجاوز از هزار سال زندگى کرد و همواره با جبرئیل و فرشتگان الهى در ارتباط بود و وحى خداوندى را دریافت و به مردم ابلاغ میکرد. بر اساس ‍ سنت تغییر ناپذیر آفرینش، دوران زندگى شیث به سر آمد و به دستور خداوند، ادریس را که از بهترین نواده هاى آدم بود، بجانشینى برگزید و ودائع نبوت را به او سپرد. همچنین گفته شده که پس از شیث، فرزندش انوش - که او را ریسان نیز نامیده اند - وصى او گردید. بعد از وى پسرش قینان و پس از او مهلائیل یا حلیث و بعد فرزندش یارد - که بعضى یرد نیز ذکر کرده اند - یا غنمیشا به این مقام رسیدند و یارد پدر ادریس پیغمبر است. عمر هر یک از ایشان را به اختلاف بین هشتصد تا هزار سال نوشته اند. چنان چه عمر انوش را 905 یا 965 سال ذکر کرده اند.در نام هاى آن ها نیز اختلاف است.حضرت شیث(ع) سومین فرزند آدم و حوا پس از هابیل و قابیل است که نامش در کتاب پیدایش تورات ذکر شده است. با استناد به تورات، شیث پس از قتل هابیل توسط قائن (قابیل) متولّد گشت. نام فرزند شیث در تورات، انوش است.نام شیث در قرآن نیامده است امّا در احادیث و روایات اسلامی، نام شیث به عنوان یکی از پیامبران در اسلام ذکر گشته است. شیث در لغت بمعنی هبه الله است. (عبرانی)پس از کشته شدن هابیل به دست قابیل، آدم(ع) از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، و آه و ناله اش از فراق پسر بلند بود. شکایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست که یاریش کند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانکاه نجات دهد.خداوند مهربان به آدم(ع) وحی کرد و به او بشارت داد که: «آرام باش، به جای هابیل، پسری را به تو عطا کنم که جانشین او گردد.طولی نکشید که این بشارت تحقّق یافت، و حوّا(ع) دارای پسر پاک و مبارکی گردید. روز هفتم این نوزاد، خداوند به آدم(ع) چنین وحی کرد: «ای آدم! این پسر از ناحیه من به تو هِبه (بخشش) شده است، نام او را هِبَهُ الله بگذار.» آدم(ع) از وجود چنین پسری خشنود شد، و نام او را هِبَهُ الله گذاشت.
 
سال آخر عمر آدم(ع) و وصیت او
 
حضرت آدم(ع) به سالهای آخر عمر رسید. 930 سال از عمرش گذشته بود. خداوند به او وحی کرد که پایان عمرت فرا رسیده و مدّت پیامبریت به سر آمده است، اسم اعظم و آن چه که خدا از اسماء ارجمند به تو آموخته و همه گنجینه نبوّت و آن چه را مردم به آن نیاز دارند، به شیث(ع) واگذار کن و به او دستور بده که این مسأله را پنهان داشته و تقیه کند تا در برابر آسیب برادرش قابیل در امان بماند، و به دست او کشته نگردد.به روایت دیگر: حضرت آدم(ع) هنگام مرگ ، فرزندان و نوادگان خود را که هزاران نفر شده بودند، به دور خود جمع کرد و به آنها چنین وصیت نمود:«ای فرزندان من! برترین فرزندان من، هبه الله، شَیث است و من از طرف خدا او را وصی خود نمودم،از این رو آن چه از سوی خدا به من تعلیم داده شده به شیث می آموزم تا مطابق شریعت من حکم کند که او حجّت خدا بر خلق است. ای فرزندانم! از او اطاعت کنید و از فرمان او سرپیچی نکنید که وصی و جانشین و نماینده من در میان شما است.»سپس طبق دستور آدم(ع) صندوقی ساختند. ایشان صحایف آسمانی را در میان آن نهاد و آن صندوق را قفل کرده و کلید آن را به شیث(ع) تحویل داد و به او گفت: «وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار. این را بدان که از نسل تو پیامبری پدیدار می شود که او را خاتم پیامبران خدا گویند، این وصیت را به وصی خود بگو و او به وصی خود نسل به نسل بگوید تا زمانی که آن حضرت ظاهر گردد.»
 
یکی از بشارتهای آدم(ع) به مردم عصرش، بشارت به آمدن حضرت نوح(ع) بود. آنها را مخاطب قرار می داد و می فرمود: «ای مردم! خداوند در آینده پیامبری به نام نوح(ع) مبعوث می کند، او مردم را به سوی خدای یکتا دعوت می نماید ولی قوم او، او را تکذیب می کنند و خداوند آنها را با طوفان شدید به هلاکت می رساند. من به شما سفارش می کنم که هر کس از شما زمان او را درک کرد، به او ایمان آورده و او را تصدیق کند و از او پیروی نماید، که در این صورت ازغرق شدن در طوفان، مصون می ماند.»آدم(ع) این وصیت را به وصی خود شیث، «هبه الله» گوشزد نمود، و از او عهد گرفت که هر سال در روز عید، این وصیت (بشارت به آمدن نوح(ع)) را به مردم اعلام کند.
 
پایان عمر آدم(ع) و جانشین شدن شیث
 
حضرت آدم(ع) در بستر رحلت قرار گرفت و در حالی که زبانش به یکتایی خدا و شکر و سپاس از الطاف الهی اشتغال داشت، از دنیا چشم پوشید.جبرئیل همراه هفتاد هزار فرشته برای نماز بر جنازه آدم(ع) حاضر شد و همراه خود کفن و حنوط و بیل بهشتی آورد.شیث(ع) جسد حضرت آدم(ع) را غسل داد و کفن کرد، و به او نماز خواند، جبرئیل و فرشتگان هم به او اقتدا کردند.فرشتگان بسیاری برای عرض تسلیت نزد شیث(ع) آمدند، در پیشاپیش آنها جبرئیل به شیث(ع) تسلیت گفت و شیث به دستور جبرئیل، در نماز بر جنازه پدرش، سی بار تکبیر گفت.از آن پس، شیث(ع) به جای پدر نشست، و آیین پدرش آدم(ع) را به مردم می آموخت و آنها را به دین خدا فرا می خواند، و به آنها بشارت می داد که: «پس از مدتی خداوند از ذریه من پیامبری را به نام نوح(ع) مبعوث می کند. او قوم خود را به سوی خدا دعوت می نماید، قومش او را تکذیب می کنند و خداوند آنها را با غرق کردن در آب به هلاکت می رساند.»
 
حضرت شیث(ع) فرزند سوم و جانشین حضرت آدم بود. حضرت آدم حدود 34 فرزند داشته که هابیل و قابیل از اولین فرزندان این پیامبر بزرگوار بوده اند. در روایتی از امام محمد باقر(ع) آمده است: آدم(ع) بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آن گاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که؛ "این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار." و آدم(ع) نیز چنین کرد. آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصی خود معرفی نماید. او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود. حضرت شیث (ع) حدود 900 سال عمر می‏کنند و قبر ایشان نیز که حدود 34 متر است، در روستای "نبی شیث" از توابع شهر بعلبک لبنان است.
 
در حومه ی شهرستان اراک در استان مرکزی نیز آبادی کوچکی به نام «روستای شیث» (در لهجه ی محلی: شیز) وجود دارد و در نزدیکی این روستا، ناحیه ی تپه مانندی هست که مردم محلی، آن را مزار حضرت شیث نبی (علیه السلام) می دانند.(6) مقابر دیگری نیز در ناحیه ی «اَربِل» واقع در غرب دریاچه ی طبرّیه در شمال فلسطین و همچنین در اردن به آن حضرت منسوب شده است، ولی شهرت چندانی ندارد.
 
حضرت شَیث (علیه السلام) وصی و فرزند حضرت آدم (علیه السلام) است. نام آن حضرت در قرآن نیامده، ولی در تورات و انجیل لوقا از او یاد شده است. در تورات آمده است که «چون حضرت آدم (علیه السلام) یکصد و سی سال عمر کرد، صاحب فرزندی شد که بسیار به او شباهت داشت و نام او را شِیْث گذاشت.سید بن طاووس ذکر کرده که در صُحُفِ ادریس دیدم که حق تعالی شَیث (علیه السلام) را پیغمبر کرد و پنجاه صحیفه بر او فرستاد که در آن ها دلایل خدا و فرایض و احکام و سنن و شرایع و حدود الهی بود؛ پس در مکه ماند و این صحیفه ها را بر فرزندانِ آدم (علیه السلام) می خواند و تعلیم ایشان می کرد و عبادت خدا می نمود و کعبه را معمور می کرد و عمره به جای می آورد تا آن که عمر او نهصد و دوازده سال شد.پس بیمار گردید و پسر خود آیوس (آتوش) را طلب کرد و او را وصی خود گردانید و امر فرمود به تقوا و پرهیزگاری از خدا، و چون وفات یافت، انوش (علیه السلام) او را به کمک فرزندان خود غسل داد و بر او نماز خواند و سپس جسد مطهر حضرت شیث (علیه السلام) را در سمت راست مقبره حضرت آدم (علیه السلام) واقع در غار کوه اَبوقُبَیْسْ در مکه دفن کرد.

در روزگار ما نشانی از مزار حضرت شَیث (علیه السلام) در کوه اَبوقُبیس دیده نمی شود، اما مقابر متعددی در چند کشور به آن حضرت منسوب گردیده است. حال این سؤال مطرح می شود که آیا حضرت شَیث نبی (علیه السلام) ــ چنان که در خبر فوق آمده ــ همچنان در مکه مدفون است یا آن که جسد او همانند جسد حضرت آدم (علیه السلام) توسط حضرت نوح (علیه السلام) به مکان دیگری منتقل شده است؟

یکی دیگر از مشهورترین مزار منسوب به حضرت شَیث (علیه السلام)، در شهر موصل واقع در شمال عراق است. این مقبره در سال 1057ق ظاهر گردید و بنایی بر فراز آن ساخته شد. در سال 1206 ق مسجدی به نام «جامعُ النَّبی شَیث (علیه السلام)» در کنار آرامگاه بنا گردید و در سال 1206 ق مسجدی به نام «جامعُ النَّبی شَیث (علیه السلام)» در کنار آرامگاه بنا گردید و ایوان و اتاق هایی برای تدریس علوم دینی اختصاص داده شد که تا به حال باقی است. محدّث قمی (رحمه الله) در باب زیارت قبور انبیا (علیهم السلام) چنین نوشته است: «و اکنون آن چه استحضار دارم ... در بیرون شهر [موصل] قبر شیث هبه الله [است.

امروزه این بقعه در حاشیه ی غربی رود دجله و در خیابان ذوالنّورَین قرار گرفته است. مجموعه آرامگاه منسوب به حضرت شیث نبی (علیه السلام) در موصل، شامل مسجدی با گنبد و گلدسته و همچنین اتاق آرامگاه است. دیوارهای این اتاق، از قسمت داخلی با سنگ های سفید رنگ و ساده، مرمّت و مقاوم سازی شده و آیات قرآنی به خط ثُلثِ جَلی همچون نواری گرداگرد اتاق بر دیوار نقش بسته است. در وسط اتاق، صندوقی به ارتفاع تقریبی یک متر بر روی قبر منسوب به شیث نبی (علیه السلام) قرار دارد و روی آن با پارچه ی سبز رنگ و منقّشی پوشانده شده است.
در روستایی به نام «شیث نبی (علیه السلام)» واقع در حاشیه ی شمالی درّه ی بُقاع در لبنان نیز مزاری منسوب به شیث (علیه السلام) قرار دارد.

روستای شیث نبی (علیه السلام)، منطقه ای شیعه نشین است و مردم در مناسبت های مذهبی همچون ایام عاشورای حسینی در این محل گرد می آیند. شیعیان ضمن سیاهپوش ساختن ساختمان مسجد و آرامگاه، در این محل به مراسم عزاداری می پردازند. در داخل این مسجد، محدوده ای حصارکشی شده وجود دارد که با پارچه ی سبز رنگی متمایز شده و هیچ گونه نشان یا سنگ مزاری در آن مکان به چشم نمی خورد، اما گفته می شود که مزار حضرت شیث نبی (علیه السلام) به احتمال در این قسمت قرار گرفته است. تمامی دیوارها و ستون های مسجد با کاشی های هفت رنگ آراسته و چلچراغ زیبایی نیز بر فراز قبر آویخته شده است. در کنار این مجموعه، قبرستان مسلمانان نیز دیده می شود.

در حومه ی شهرستان اراک در استان مرکزی نیز آبادی کوچکی به نام «روستای شیث» (در لهجه ی محلی: شیز) وجود دارد و در نزدیکی این روستا، ناحیه ی تپه مانندی هست که مردم محلی، آن را مزار حضرت شیث نبی (علیه السلام) می دانند. مقابر دیگری نیز در ناحیه ی «اَربِل» واقع در غرب دریاچه ی طبرّیه در شمال فلسطین و همچنین در اردن به آن حضرت منسوب شده است، ولی شهرت چندانی ندارد.
                                                                                                              زیارتنامه شیث نبی (ع) 

حضرت آدم (ع ) پس از حدود هزار سال از جهان برفت و شیث را وصى خود گردانید. قابیل که از این موضوع مطلع شد، نزد شیث آمده. او را تهدید کرد و گفت: سبب این که من برادرت هابیل را کشتم، همین بود که او مقام وصایت پدر را داشت و براى آن که فرزندان او به بچه هاى من در آینده فخرفروشى نکنند، من او را کشتم. اکنون تو نیز اگر جایى اظهار کنى که مقام وصایت پدر به تو رسیده، تو را نیز خواهم کشت. و همان گونه که ابن اثیر و طبرى نقل کرده اند و در احادیث نیز آمده، خود آدم نیز به شیث سفارش کرد که علم خود و مقام وصایت را که پدر بدو داده بود از قابیل پنهان دارد مبادا همان گونه که او به هابیل حسد برد، به وى نیز حسد برده و در صدد قتل او برآید. به همین دلیل شیث پیوسته در حال ترس و تقیه به سر مى برد. خداوند تعالی شیث را به پیامبری برگزید و پنجاه صحیفه بر وی نازل کرد تا به وسیله آنها مردم زمان خود را که همگی از نوه ها و نوادگان آدم ابوالبشر علیه السلام بودند به توحید و یگانگی خدا دعوت نماید. مسعودى گفته است که بیست و نه صحیفه بر شیث نازل شد که در آن ها تهلیل و تسبیح بود. برخی گفته اند: اولین کسى که بعد از رحلت آدم (ع ) به مقام شامخ پیامبرى نائل آمد، شیث (هبة الله) بود. او وصى و جانشین آدم شد و امانتهاى الهى و صحیفه هائى که جانب خداوند نازل شده و جمعا بیست و یک صحیفه بود، دریافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن تعالیم و هدایت و راهنمائى فرزندان آدم که رفته رفته جمعیت قابل ملاحظه اى را تشکیل میدادند کمر بست. از میان آثار بجاى مانده از آن صحیفه ها، این صحیفه است که خداوند به آدم وحى فرستاد که؛ من تمام نیکى ها و سعادت ها را در چهار کلمه براى تو بیان میکنم. آدم پرسید: آن چهار کلمه کدامند؟ خطاب آمد: کلمه اول از آن من، کلمه دوم از آن تو، کلمه سوم میان من و تو و کلمه چهارم میان تو و مردم.آنکه از آن من است اینست که مرا بپرستى و شریکى براى من قرار ندهى.آنکه از آن تو است آنکه در برابر کارهائى که مى کنى، آنچه را که بیش از هر چیز به آن نیازمندى، بتو پاداش دهم.آنکه میان من و تو است: از تو دعا کردن و خواستن و از من اجابت و پذیرفتن.و بالاخره آنکه میان تو و بندگان من است این است که: براى مردم دوست بدارى آنچه براى خودت دوست دارى.
 
آدم پس از گذرانیدن عمرى طولانى، احساس کسالت و ناتوانى کرد. به فرزندش شیث گفت: پسرم، زمان مرگ من نزدیک شده و اینک من مریض و ناتوانم و خداوند به من دستور داده که تو را وصى خود قرار دهم و ودیعه هاى او را به امانت نزد تو بگذارم، اینک وصیت نامه من که شامل آثار علمى و نام بزرگ خداوند میباشد، زیر سر من است. وقتى من از دنیا رفتم آنرا بردار و کسى را نیز از آن مطلع مکن .در وصیت نامه من تمام مسائلى که به آن نیازمند شوى، چه در امور دینى و چه در مسائل دنیوى ثبت و ضبط شده است. پسرم، در این لحظات که بیمارى و رنج بر من غلبه کرده، میل دارم از میوه هاى بهشتى، تناول کنم. از دامنه کوه بالا برو و هر یک از فرشتگان را دیدى سلام مرا به او برسان و بگو: پدرم مریض است و از شما میخواهد کمى از میوه هاى بهشتى براى او هدیه بفرستید.شیث به ارتفاع کوهستانى که در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، میوه اى بدست آورد. در بین راه جبرئیل را با گروهى از فرشتگان دید، جبرئیل بر او سلام کرد و پرسید: کجا میروى؟ گفت: پدرم مریض شده و از من خواسته است مقدارى از میوه هاى بهشتى، از فرشتگان به رسم هدیه بگیرم و اینک براى این منظور به کوه آمده ام. جبرئیل گفت: خداوند به تو صبر و اجر عنایت کند پدرت چشم از جهان پوشید و به عالم ابدى پیوست. آنگاه همگى کنار جسد آدم آمدند. فرشتگان بفرمان پروردگار بدن او را غسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند. شیث جلو ایستاد و نمازى با پنج تکبیر، بهمان شیوه اى که خداوند در امت اسلامى مقرر فرموده و تا روز رستاخیز این شیوه ادامه خواهد یافت، بر جنازه آدم خواند. سپس جنازه او را طبق راهنمائى جبرئیل، با احترام و تجلیل فراوان بخاک سپردند و شیث در غم از دست دادن پدر بیتابى میکرد. جبرئیل او را دلدارى داد و به ادامه زندگى و انجام وظیفه پیامبرى تشویق نمود. می گویند حضرت شیث علیه السلام 912 سال زندگی کرد. محل تبلیغ وی مکه معظمه بود و مطالب صحیفه ها را که دلایل خداشناسی، فرایض و احکام و سنن و حدود الهی بود برای فرزندان آدم می خواند.
 
حضرت شیث(ع) سومین فرزند آدم و حوا پس از هابیل و قابیل است که نامش در کتاب پیدایش تورات ذکر شده است. با استناد به تورات، شیث پس از قتل هابیل توسط قائن (قابیل) متولّد گشت. نام فرزند شیث در تورات، انوش است.نام شیث در قرآن نیامده است امّا در احادیث و روایات اسلامی، نام شیث به عنوان یکی از پیامبران در اسلام ذکر گشته است. شیث در لغت بمعنی هبه الله است. (عبرانی)
 
قتل هابیل و درخواست آدم(ع)
 
پس از کشته شدن هابیل به دست قابیل، آدم(ع) از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، و آه و ناله اش از فراق پسر بلند بود. شکایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست که یاریش کند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانکاه نجات دهد.خداوند مهربان به آدم(ع) وحی کرد و به او بشارت داد که: «آرام باش، به جای هابیل، پسری را به تو عطا کنم که جانشین او گردد.طولی نکشید که این بشارت تحقّق یافت، و حوّا(ع) دارای پسر پاک و مبارکی گردید. روز هفتم این نوزاد، خداوند به آدم(ع) چنین وحی کرد: «ای آدم! این پسر از ناحیه من به تو هِبه (بخشش) شده است، نام او را هِبَهُ الله بگذار.» آدم(ع) از وجود چنین پسری خشنود شد، و نام او را هِبَهُ الله گذاشت.
 
سال آخر عمر آدم(ع) و وصیت او
 
حضرت آدم(ع) به سالهای آخر عمر رسید. 930 سال از عمرش گذشته بود. خداوند به او وحی کرد که پایان عمرت فرا رسیده و مدّت پیامبریت به سر آمده است، اسم اعظم و آن چه که خدا از اسماء ارجمند به تو آموخته و همه گنجینه نبوّت و آن چه را مردم به آن نیاز دارند، به شیث(ع) واگذار کن و به او دستور بده که این مسأله را پنهان داشته و تقیه کند تا در برابر آسیب برادرش قابیل در امان بماند، و به دست او کشته نگردد.
 
به روایت دیگر: حضرت آدم(ع) هنگام مرگ ، فرزندان و نوادگان خود را که هزاران نفر شده بودند، به دور خود جمع کرد و به آنها چنین وصیت نمود:«ای فرزندان من! برترین فرزندان من، هبه الله، شَیث است و من از طرف خدا او را وصی خود نمودم،از این رو آن چه از سوی خدا به من تعلیم داده شده به شیث می آموزم تا مطابق شریعت من حکم کند که او حجّت خدا بر خلق است. ای فرزندانم! از او اطاعت کنید و از فرمان او سرپیچی نکنید که وصی و جانشین و نماینده من در میان شما است.»سپس طبق دستور آدم(ع) صندوقی ساختند. ایشان صحایف آسمانی را در میان آن نهاد و آن صندوق را قفل کرده و کلید آن را به شیث(ع) تحویل داد و به او گفت: «وقتی از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار. این را بدان که از نسل تو پیامبری پدیدار می شود که او را خاتم پیامبران خدا گویند، این وصیت را به وصی خود بگو و او به وصی خود نسل به نسل بگوید تا زمانی که آن حضرت ظاهر گردد.»
 
یکی از بشارتهای آدم(ع) به مردم عصرش، بشارت به آمدن حضرت نوح(ع) بود. آنها را مخاطب قرار می داد و می فرمود: «ای مردم! خداوند در آینده پیامبری به نام نوح(ع) مبعوث می کند، او مردم را به سوی خدای یکتا دعوت می نماید ولی قوم او، او را تکذیب می کنند و خداوند آنها را با طوفان شدید به هلاکت می رساند. من به شما سفارش می کنم که هر کس از شما زمان او را درک کرد، به او ایمان آورده و او را تصدیق کند و از او پیروی نماید، که در این صورت ازغرق شدن در طوفان، مصون می ماند.»آدم(ع) این وصیت را به وصی خود شیث، «هبه الله» گوشزد نمود، و از او عهد گرفت که هر سال در روز عید، این وصیت (بشارت به آمدن نوح(ع)) را به مردم اعلام کند.
 
پایان عمر آدم(ع) و جانشین شدن شیث
 
حضرت آدم(ع) در بستر رحلت قرار گرفت و در حالی که زبانش به یکتایی خدا و شکر و سپاس از الطاف الهی اشتغال داشت، از دنیا چشم پوشید.جبرئیل همراه هفتاد هزار فرشته برای نماز بر جنازه آدم(ع) حاضر شد و همراه خود کفن و حنوط و بیل بهشتی آورد.شیث(ع) جسد حضرت آدم(ع) را غسل داد و کفن کرد، و به او نماز خواند، جبرئیل و فرشتگان هم به او اقتدا کردند.فرشتگان بسیاری برای عرض تسلیت نزد شیث(ع) آمدند، در پیشاپیش آنها جبرئیل به شیث(ع) تسلیت گفت و شیث به دستور جبرئیل، در نماز بر جنازه پدرش، سی بار تکبیر گفت.از آن پس، شیث(ع) به جای پدر نشست، و آیین پدرش آدم(ع) را به مردم می آموخت و آنها را به دین خدا فرا می خواند، و به آنها بشارت می داد که: «پس از مدتی خداوند از ذریه من پیامبری را به نام نوح(ع) مبعوث می کند. او قوم خود را به سوی خدا دعوت می نماید، قومش او را تکذیب می کنند و خداوند آنها را با غرق کردن در آب به هلاکت می رساند.»
 
حضرت شیث(ع) فرزند سوم و جانشین حضرت آدم بود. حضرت آدم حدود 34 فرزند داشته که هابیل و قابیل از اولین فرزندان این پیامبر بزرگوار بوده اند. در روایتی از امام محمد باقر(ع) آمده است: آدم(ع) بعد از کشته شدن هابیل، بسیار گریست و به درگاه خداوند شکوه کرد. خداوند به او وعده پسری داد تا جای هابیل را بگیرد. آن گاه به او فرزندی عطا کرد که آدم او را شیث نام گذاشت. خداوند به آدم وحی کرد که؛ "این پسر بخششی است از جانب پروردگارت، پس نام او را «هبة الله» بگذار." و آدم(ع) نیز چنین کرد. آدم به هنگام وفات، مأمور شد شیث را جانشین و وصی خود معرفی نماید. او نیز تمامی فرزندان خود را جمع نمود و شیث را به جانشینی خود منصوب نمود. حضرت شیث (ع) حدود 900 سال عمر می‏کنند و قبر ایشان نیز که حدود 34 متر است، در روستای "نبی شیث" از توابع شهر بعلبک لبنان است.
 
 
در این آرامگاه یه محوطه به طول 33 متر نرده ی نسبتاً کوتاه سبز رنگ داره! درباره ی این محدوده که در واقع حکم ضریح رو داره دو تا قول هست: یکی اینکه گفته می شه آدمهای قدیم درشت جثه تر از ماها بوده اند و قد حضرت شیث 33 متر بوده! قول دوم اینه که چون محل دقیق قبر مشخص نسیت، محدوده ای که احتمالاً قبر در اون قرار داره اینطور مشخص شده است. در این آرامگاه تمیز و زیبا و البته بسیار خلوت، دیوار نوشته ای وجود داشت با حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که فرموده بودند ای علی در روز قیامت آدم (ع) به شیث افتخار می کند و من به تو.
 
در سفر کاروان اسرای کربلا، بانویی به نام «خوله»، دختر امام حسین(ع)، در اثر تألمات این سفر در شهر تاریخی بعلبک به شهادت رسید و در همین شهر به خاک سپرده شد. اکنون مزار این بزرگوار به محل زیارت و برگزاری مراسم شیعیان لبنان و خصوصاً بعلبک تبدیل شده است.
خبرگزاری عراقی "براثا" در اردیبهشت ماه امسال با انتشار گزارش تصویری مربوط به این حرم نوشت که با سرخ‌گون شدن این آرامگاه، هزاران تن از مسلمانان برای مشاهده خونی که از ضریح و دیوارهای متصل به این قبر شریف سرازیر شد، اطراف این مکان زیارتی تجمع کردند.با سرازیرشدن خون از ضریح و دیوار مرقد شریف خوله، تعدادی از علمای دینی نیز در این آرامگاه حضور یافته و این پدیده دینی را از نزدیک مشاهده کردند. ایسنا نیز این خبر را نقل کرد و سپس در غالب سایت های داخلی این خبر نقل گردید. بنا بر این خبر  زائران شیعه در حرم حضرت خوله(س) دختر امام حسین(ع)، در شهر «بعلبک» لبنان عصر روز 22 اردیبهشت، در مراسم عزاداری که در این آرامگاه برگزار شده بود، شاهد ترواش خون از دیوارها و ضریح این مرقد شریف بودند.تعدادی از علمای دینی نیز در این آرامگاه حضور یافته و این پدیده دینی را از نزدیک مشاهده کردند.
 
 
در سفر کاروان اسرای کربلا، بانویی به نام «خوله»، دختر امام حسین(ع)، در اثر تألمات این سفر در شهر تاریخی بعلبک به شهادت رسید و در همین شهر به خاک سپرده شد. اکنون مزار این بزرگوار به محل زیارت و برگزاری مراسم شیعیان لبنان و خصوصاً بعلبک تبدیل شده است.
شهر بعلبک ، شهری تاریخی و شیعه نشین است که معبد چندهزارساله ژوپیتر و مجموعه باستانی این منطقه (درست در کنار مرقد سیده خوله ) نشانگر قدمت تاریخی آن می باشد. شاید این آرامگاه ارجمند تنها امامزاده موجود در لبنان باشد و همین مسئله نشان می دهد که کاروان اسرای کربلا در هر توقف و با اهدای هر شهید - چنانکه طبق نقل های تاریخی کودکان زیادی از این کاروان در طی مسیر به شهادت رسیده اند - چه تأثیر شگرفی در انتقال پیام عاشورا و تبلیغ اسلام ناب محمدی (ص) داشته اند.
 
نمایی دیگر از این امامزاده ارجمند که تابلوی معرفی آن به سه زبان عربی ، فارسی و انگلیسی نوشته شده است و این خود نشانگر تعدد زائرین ایرانی از این مکان است.                                                                                                                       
 
کتیبه بالای درب چوبی متن زیر را در خود جای داده است:
 
« بمبارکة ولی امر المسلمین آیة الله العظمی الامام علی الحسینی الخامنئی و برعایة وکیله الشرعی العام فی لبنان امین عام حزب الله حجة الاسلام و المسلمین السید حسن نصرالله و بدعمه الخاص تم تجدید و توسیع و زخرفة المقام فی عام ١٤١٦ هجریة عربون وفاء الشهداء المقاومة الاسلامیة و عوائلهم الابرار»
مضمون این عبارت چنین است: « به برکت وجود ولی امر مسلمین حضرت آیت الله العظمی امام سید علی حسینی خامنه ای ، و با حمایت نماینده شرعی عمومی ایشان در لبنان، دبیر کل حزب الله، حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله و با تلاش های ویژه ایشان ، بازسازی و گسترش و تزئین این مکان مقدس در سال 1416 ه.ق به نشانه وفاداری به شهدای مقاومت اسلامی و خانواده های صالح آنان به اتمام رسید.
 
تصویر ورودی صحن مطهر امامزاده سیده خوله (ع)
 
تصویر کاشیکاری از سخنان گهربار امام خمینی (ره) و امام خامنه ای پیرامون قدس شریف که درست در ورودی صحن امامزاده سیده خوله نقش بسته است.
 
این عبارات به این شرح هستند:
الامام الخمینی رحمة الله علیه : « تحت رایة الاسلام سنحرر القدس » یعنی « زیر پرچم اسلام ، قدس را آزاد خواهیم کرد. »
 
الامام خامنئی : « القدس للمسلمین یجب أن یعود الیهم » یعنی « قدس متعلق به مسلمین است و باید به آن ها بازگردد. »

مردم به قدری شهید سید عباس موسوی پایه گذار و اولین دبیر کل جنبش مردمی حزب الله را دوست داشتند که پس از شهادت او و خانواده اش، در نزدیکی محل شهادت وی،مقبره باشکوهی برای او ساختند.
 
 
تولد، ایام کودکی و نوجوانی

 
در سال 1371 ه . ق مطابق 1331 ه . ش در شهر نبی شیثِ لبنان از پدری موسوی و مادری هاشمی، فرزندی دیده به جهان گشود که نام «عباس» را برای او انتخاب کردند؛ بدان امید که همچون حضرت عباس علیه‏السلام در مسیر ایثار و فداکاری گام نهد و باشجاعت و استواری، تمامی توان خود را برای اعتلای حق به کار گیرد.پدرش از متخصصین معماری برج های مساجد بود. پس از چند سال خانواده ایشان به ضاحیه می روند.او در حومه جنوبی بیروت و در خانه‏ای که همسایه مسجد بود، دوران کودکی را سپری کرد. مجالس سوگواری که در عاشورای هر سال در این مکان برگزار می‏گردید، جرعه ‏هایی جان‏بخش از حماسه و شهامت را به کام کودکانی همچون سید عباس سرازیر می ‏ساخت. سید عباس نوباوه، از همان دوران صباوت با رفتارهای خویش نوعی فراست، تیزهوشی و شجاعت را بروز می‏داد که در کودکان هم سال وی، چنین ویژگیهایی قابل مشاهده نبود.

به تدریج که به دوران نوجوانی گام می‏نهاد، بر اثر پرورشهای پرمایه والدین، استعداد خارق العاده و علاقه‏های درونی با فضیلتهای اخلاقی الفت پیدا کرد و با دردهای محرومان و مستمندان آشنا گردید. به همین دلیل، وجود بابرکتش از حرکت و تلاش برای افراد رنج دیده و محاصره شده در ستم و شقاوت لبریز می‏گردید و احساس دلسوزی و تعهد در قبال مسلمانان همراه با آگاهی دینی و پویایی سیاسی در او آرام آرام شکوفا می‏شد.

از این جهت، وقتی به پانزدهمین بهار زندگی قدم گذاشت، در سال 1386 ه . ق مطابق با 1346 ه . ش و در جنگ ژوئن 1967 م، اعراب از رژیم صهیونیستی شکست سختی خوردند.

سید عباس به جای اینکه در گوشه‏ای بنشیند، زانوی غم در بغل گیرد و در موجی از حزن و نگرانی فرو رود، به صفوف فداییانِ مجاهد جهت مشارکت در دفاع از فلسطین پیوست و پس از مدتی در حالی که مصدوم گشته بود، به وطن بازگشت. پدرش می‏گوید: وقتی فرزندمان از ناحیه پا دچار شکستگی گردید، همراه با مادرش به عیادتش رفتیم و از او پرسیدیم: سید عباس! چگونه قادری در چنین سنّی بلاها و شدائد را تحمل کنی؟

جواب داد: این راه سختیها و مقاومت در برابر آنها را از ما می‏طلبد و آن طریق ایثار و شهادت است.
 
سید عباس در سال 1387 ه . ق پس از ملاقات با امام موسی صدر در منطقه اوزاعی جنوب بیروت بر اثر توصیه‏های آن امید محرومانِ لبنان، رغبت خاصی به مطالعات اسلامی پیدا کرد و بی‏درنگ به مراکز آموزشی مورد نظر پیوست. تحصیلات ایشان در مؤسسه‏ای در برج شمالی واقع در حوالی شهر صور حدود یکسال و اندی طول کشید و در سال 1388 ه . ق برای ادامه تحصیل و بهره‏مندی از برکات حوزه پربار نجف، راهی عتبات عراق گردید.

هوش سرشار، نبوغ ذاتی، استفاده از فرصتها، و درک محضر اساتیدی دانشور و وارسته موجب گردید که سید عباس دوره‏های مقدماتی و سطح متداول در حوزه را در خلال پنج سال بگذراند؛ در حالی که این مقاطع به طور متعارف برای یک طلبه عادی حدود 15 سال به درازا می‏کشید.

او در کنار دروس حوزوی به فراگیری زبانهای خارجی اقبال نشان داد و در کلاسهای درس زبان انگلیسی و فرانسوی حاضر می‏گردید و شهید سید محمد باقر صدر هزینه آموزشهای او را پرداخت می‏کرد. وی پس از طی مراحل مقدماتی و سطح، محضر پرفیض شهید صدر را مغتنم شمرد و ضمن کسب دانش از پرتو اندیشه‏های والای فقیه شهید، با وی روابط نزدیک فکری و علمی برقرار کرد.همین ارتباط بود که موجب گردید حقایقی که سید عباس مدتها در پی آن بود، در وجودش متبلور گردد.

سید عباس از همان روزهای آشنایی با شهید صدر، به طور کامل تحت تأثیر برنامه‏های اصلاحی و ارشادی ایشان قرار گرفت و مصمم گردید با الهام از ابتکارات، اندیشه‏ها و طرحهای آن دانشمند به خون خفته، مسئولیت تبلیغ و ارشاد را در جوامع شیعی لبنان عهده‏دار شود.

در نجف نیز فعالیتهای فرهنگی و تبلیغاتی این سید شهید، شهید صدر را به سوی خود جلب کرد و از این رو مسئولیتهای تبلیغی وسیعی را به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان و محرم بر دوش وی و برادرانش نهاد؛ به علاوه آن ستارگان فروزان برای تعظیم شعائر مذهبی و دمیدن روحی تازه در مفاهیم و مراسم عاشورا، به لبنان می‏‌آمدند.

سال 1398 ه . ق آخرین باری بود که آن سید وارسته برای گرامی داشت خاطره عاشورا به لبنان آمد، اما در همان زمان نیروهای سازمان امنیت حزب بعث عراق برای چندین بار به محاصره و بازرسی منزل وی در نجف اشرف پرداختند و قصد داشتند سید را دستگیر و به زندان ببرند. این وضع، موجب شد که همسرش امّ یاسر طی پیامی سید عباس را مطلع کند که به دلیل آشفتگی اوضاع، به عراق بازنگردد که چنین شد و پس از چندی خانواده‌‏اش به وی ملحق شدند.
 
شخصیت دیگری که سید عباس در دوره درس خارج و مراحل عالی علوم حوزوی از محضرش استفاده کرد، آیة الله سید ابوالقاسم خویی رحمه‌‏الله بود. حوزه درسی این فقیه فرزانه برای ذهن پرتکاپو و پرجوشش سید عباس به لحاظ بیان رسا، انسجام در مطالب، بحثهای استدلالی و انتقادی جالب استاد مذکور، آموزنده و ارزنده بود.
سید عباس در دوره تحصیل در نجف برای زیارت مستمر جدش حضرت علی علیه‏السلام جدیت داشت و هرگز از رفتن به کربلا و زیارت بارگاه منور حضرت امام حسین علیه‏السلام و سایر شهیدان این تربت مقدس، باز نماند و مسیر طولانی بین نجف تا کربلا را به شوق زیارت، اغلب اوقات پیاده طی می ‏کرد.(6) او پس از نه سال اقامت در نجف، با کوله ‏باری از علم، معرفت و تقوا به لبنان بازگشت.
 
تلاش‌های آموزشی، فرهنگی و تبلیغی

ایشان در حالی که بار مسئولیتی سنگین را بر دوش خویش احساس می‏کرد، رهسپار بعلبک گردید و در این شهر، مرکزی را برای فراگیری علوم دینی بنیان نهاد تا برای طلابی که امکان عزیمت به نجف را ندارند، مکان مناسبی باشد.(7) این حوزه که به نام امام منتظر علیه‏السلام بنیان نهاده شد، در منطقه عین بورضای بعلبک قرار دارد و در سال 1398 ه . ق. در یک منزل استیجاری فعالیتش آغاز شد و در سال 1399 ه . ق به ساختمانی در کنار مسجد امام علی علیه‏السلام انتقال یافت.
 
سرانجام ساختمان مختص این کانون علمی و تبلیغی با زیربنای 4 هزار متر مربع، در سال 1412 ه . ق و در روز عید غدیر خم آماده بهره‏برداری شد.(8)

به گفته آن شهید، امام موسی صدر و سید محمد حسین فضل الله در این حرکت، همکاری داشتند و شهید آیة الله سیدمحمد باقر صدر بهترین پشتیبانی از آن را به عمل آورد. حوزه مذکور نقش تبلیغی بسیار مؤثری در منطقه بقاع و سایر مناطق لبنان همچون بیروت و جنوب این سرزمین برعهده داشت.

تربیت مبلغانی پرتوان، دلسوز و کوشا برای دفاع از حریم تشیع در برابر یورشهای فکری و فرهنگی دشمنان، ارشاد و هدایت نسل جوان به سوی تعالیم اصیل، سازنده و رشد دهنده و ایجاد مصونیت در آنان، در برابر انحرافهای عقیدتی و مردابهای ضلالت، احیاء ارزشهای دینی، سنتهای مذهبی و شعائر مکتب اهل بیت علیهم‏السلام در میان شیعیان لبنان، به خصوص بقاع و بعلبک، و ایجاد تحرک و نشاطِ اجتماعی ـ سیاسی در میان مسلمانان این سامان در برابر تهدید دشمنان و حفظ هویت دینی و ارزشی آنان، از اهداف مهم این سید نستوه در تأسیس حوزه مزبور بود.

آن بزرگوار، از حوزه امام منتظر علیه‌‏السلام سربرآورد و در مدتی کوتاه حرکت تبلیغی گسترده‏ای از این پایگاه، سازماندهی کرد که امواج پربار و انوار درخشان آن تمامی آبادیهای ناحیه بعلبک و هرمل را دربرگرفت. حتی روستاهای دورافتاده که در شوره ‏زارهای دره بقاع و دیگر مناطق در عکّار، در شمال لبنان، که هیچ مبلّغی بدان جا گام ننهاده بود و مردمانشان پیش از آن با عالم دینی و مبلغ اسلامی روبه ‏رو نشده بودند، مشمول این برنامه تبلیغی قرار گرفتند و سید عباس به همراه طلاب این مدرسه نخستین کسانی بودند که در ایام ماه مبارک رمضان و محرّم به این مناطق محروم و فراموش شده عزیمت می ‏کردند. شمار قابل توجهی از روحانیان و مجاهدانی که در نقاط مرکزی، جنوبی و غربی لبنان به تبلیغ و تلاشهای فرهنگی و مبارزاتی روی آوردند، در این مدرسه آموزشهای لازم را دیده بودند و آن سید شهید در تربیت آنان نقش مهم ایفا کرده بود.

خورشید عباس همواره از روستایی به روستای دیگر در حال حرکت بود. در یک آبادی اقامه جماعت می‏ کرد و در جای دیگر، مناسبتی مذهبی را گرامی می‏داشت. با مردم روابطی صمیمانه و عاطفی برقرار کرد و طی ملاقاتها، دیدارها و گفتگوهای وی با مردمانِ این نقاط، از عمق وجود، به دردها، گرفتاریها و تقاضاهای آنان با دقت و حوصله گوش می ‏داد و ایشان را برای حلّ مشکلات راهنمایی می‏کرد. او اسوه حرکتی آرامش‏ناپذیر، اراده‏ای نستوه و استوار بود و هرگز با خستگی ملاقات نکرد.
کلاسهای درسی بسیاری ـ علاوه بر شهر بعلبک ـ در روستاها و دهکده‏ها برگزار می‏کرد و مشارکتی فعال و تأثیرگذار در برپایی مدارس، دوره‏های آموزشی و پرورشی داشت. نه تنها تمام وقت و توانش را در اختیار جوانان مؤمن قرار می‏داد، بلکه تمام توجّه خویش را معطوف آنان می‏ساخت. با آنان دیدار می‏کرد و در گردهماییهای این قشر پرتحرک و بانشاط، با هیجان و اشتیاق فوق تصور حضور می‏یافت و محبّتی پدرانه و عطوفتی مشفقانه در خصوص آنان ابراز می‏داشت و در شرایطی کاملاً صمیمی و فضایی خودمانی و دوستانه جوانان را از تعلیمات قرآنی و فرهنگ اهل بیت علیهم ‏السلام بهره ‏مند می‏ساخت.
 
بنابراین، نهایت جهد و اهتمام خویش را به کار گرفت تا از آنان انسانهایی مؤمن، باصلابت، شجاع و مقاوم بسازد که هسته اصلی و فعال تشکلی اسلامی را تشکیل دهند. و بهترین پاداشی که خداوند به وی عطا کرد، همانا به بارنشستن نهالی بود که در دلهای مؤمن و مستعدّ پرورش داد؛ به طوری که برخی از آنان به فیض شهادت نائل آمدند و عده ‏ای دیگر، هر کدام در مسیری مقدس که برگزیده‏اند، مشغول تلاش فرهنگی و مبارزه و جهاد هستند. در میان پرورش یافتگان مکتب سید عباس، روحانی، پزشک، مهندس، استاد دانشگاه و نیروی مسلح دیده می‏شود.

مقام معظم رهبری، از این شهید به عنوان علامه مجاهدی که هرگز خستگی و ملامت را نمی‏شناخت، سخن گفته ‏اند و در ادامه، او را به عنوان عالمی ربانی و مخلص معرفی کرده‏اند.
رهبر فرزانه چنین متذکر گردیده‏اند: «شهید موسوی علم و عمل را در هم آمیخت و تمسک به صدق، فداکاری و ایثار را سرلوحه کار خویش قرار داد؛ همان بنیادهایی که در مسیر دست یابی به اهداف مقدس عالی جهت دفاع از اسلام و رویارویی با ستم و سرکوبی آن، آموزش می‏‌داد».

علامه سید محمد حسین فضل الله، روحانی برجسته لبنانی، در وصف وی، نوشته است: «خداوند در دلش زیست، پس انسان ایمان گردید. رسالت در وجودش ریشه دوانید و انسان اسلام گشت. آگاهانه تمام زندگی‏اش را با مسئولیت در هم آمیخت، پس انسان جنبش و حرکت گردید. امت در کلّ کیانش زندگی کرد، پس انسان انقلاب گردید و آن گاه که به ملکوت اعلی پیوست، جامعه مفهوم این سخن را دریافت که چگونه انسانی، در حالی که برای آنها زندگی می‏کند، در مسیر حق و توحید بوده است.»

سید حسن نصرالله، دبیر کلّ کنونی جنبش حزب الله لبنان، او را چنین معرفی کرده است:
برای کربلا متولد شده بود و در قلب او امام حسین علیه‏السلام در تپش بود و در رگهای او خشم انقلاب در جوشش بود. در دیدگانش برای کودکان یتیم و افراد محروم و کم بضاعت، اشک حلقه می‏زد. وارث راستین دودمان، آرمان و سلسله نسب بلند مرتبه رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، عالمی زاهد، عالمی عابد، انقلابی مجاهد و از تبار محرومان به شمار می‏رفت. هیچ‏گونه امکانات و ثروتی از خود برجای ننهاد، مگر ساده‏ترین وسایل زندگی که گذر زمان آنها را دچار استهلاک ساخته، حتی کفایت بدهیهای او را نمی‏کرد. فروتن، بی‏تکلف، دوست فقیران، مأنوس با محرومان و شیفته مجاهدان و عاشق شهیدان بود.

با چشمانش یتیمان را مورد تفقد قرار می‏داد و در حد توان بر زخمهای آنان مرهم می‏نهاد. پیوسته در فکر اسیران و محبوسین روزگار می‏گذرانید. پیشاپیش جمع حرکت می‏کرد و به گفته‏ها و اظهارات خویش در عرصه‏های گوناگون، اکتفا نمی‏کرد و همواره در فشارهای زندگی و مصائب روزگار یار و حامی سلحشوران بود.

به گفته همسر شهید شیخ راغب حرب، این دو عالم مجاهد (سید عباس و شیخ راغب حرب) دانش و اندیشه خود را به مدرسه سیاری تبدیل کردند که در میان امت مسلمان به حرکت درمی‏آمد و احکام اسلام را درباره جفاکاران، اشغالگران، متجاوزان و ضرورت اتحاد و تفاهم مسلمین در مقابل خصم به آنان آموزش می‏‌دادند.

با شهادت شیخ مذکور، سید عباس از شهر نبی شیث به سوی جبشیت واقع در قلب جبل عامل که پایگاه تبلیغاتی و مبارزاتی شیخ راغب حرب بود، حرکت کرد و در آنجا مستقر گردید. عبایش را بر زمین گسترانید، لباس رزم بر تن کرد و پیشانی ‏بند جهاد بر جبین خویش نهاد. دور از همسر و کودک و خانواده‏اش پیش رفت و می‏کوشید در بین اهالی این سامان، پایداری و استقامت را ریشه‏ دار سازد. دستهای مبارزان را صمیمانه می‏فشرد و بر پیشانی آنان بوسه می‏زد و اراده آن سلحشوران علوی را مستحکم می‏نمود. حالات معنوی مجاهدان را تقویت می‏کرد، بر مصائب حماسه ‏سازان عاشورا می‏گریست، و بر ایشان آیات دعوت به جهاد و دفاع از اسلام را تلاوت می‏کرد.
 
 
 
رهبری جنبش مقاومت
به دنبال اشغال لبنان توسط صهیونیستهای غاصب در سال 1402 ه . ق و عملیات شهادت طلبانه شیعیان علیه متجاوزان اسرائیلی، سازمانی به نام بسیج عمومی مستضعفین شکل گرفت که بعدها به مقاومت اسلامی معروف شد. اولین ظهور علنی حزب الله در سال 1404 ه. ق. بود که با انتشار و توزیع اعلامیه‏ای خطاب به محرومین جهان به مناسبت کشتار صبرا و شتیلا و نیز یک سال بعد، به مناسبت شهادت شیخ راغب حرب ضمن اعلام موجودیت، اهداف و طرحهای خود را برای مسائل گوناگون لبنان اعلام کرد و خواستار تغییر نظام سیاسی لبنان که براساس نقشه‏های سیاسی استعمار تنظیم شده است، گردید.

سید عباس موسوی که در صف مقدم ستیز با رژیم اشغالگر قدس قرار داشت، با هم‏فکری جمعی از علماء و گروهی از شاگردان خود، جنبش انقلابی «حزب الله لبنان» را بنیان نهاد و به عنوان دبیر کل این حرکت شیعی، با فکری روشن، دیدگاههای ابتکاری، روحیه توأم بااخلاص و صفا، برخوردهای واقع‏بینانه و دور از رفتار تصنّعی، اقشار گوناگون و به خصوص نسل جوان را شیفته خود ساخت.
حضور حزب الله در صحنه‏های سیاسی لبنان همراه با عملیات شهادت‏ طلبانه علیه متجاوزان صهیونیستی و پیروزیهای حماسه ‏آفرین و شکوهمند آنان، موجب گردید که شیعیان جنوب و دیگر نواحی لبنان به سوی این تشکیلات گرایش یابند. هم اکنون این تشکل از قوی‏ترین نیروهای سیاسی و نظامی در لبنان می‏باشد و نقش مؤثر و تعیین ‏کننده‏ای در مسائل کلان لبنان دارد.(15)
در واقع، سید عباس موسوی ظهور حزب الله در این سرزمین را مظهر انقلاب اسلامی لبنان می‏داند و می‏افزاید این نهضت که در ایران صورت گرفت، الهام‏بخش ما بود.

وی در لبنان از انقلاب اسلامی و بنیان‏گذار آن سخت دفاع کرد و خود را در وجود امام خمینی رحمه ‏الله درآمیخت و در این راه سخن شهید صدر را عملی نمود، آن گاه که به مردم توصیه کرد: در امام خمینی ذوب شوید، همان گونه که در اسلام ذوب گردیده ‏اید.
 
آن سید شهید خاطرنشان نمود: امام معنی زندگی و وجودمان گردید. او یار و مونس ما در همه سفرها و غربتهایمان بود. خیمه ‏ای بود که در سایه ‏اش پناه می‏گرفتیم و بدین‏گونه، احساس آرامش می‏‌کردیم.

او تصمیم گرفت تا از طریق سازمان حزب الله بذر محبت به امام خمینی رحمه‏الله و ولایت او را در دل جوانان لبنان بیفشاند و روح آن انسان قدسی را در وجودشان بدمد و به آنان رسم وفاداری به امام و خط و مشی مقدس او را بیاموزد. یکی از ائمه جمعه اهل سنت ـ شیخ خلیل الصفی ـ در بعلبک، گفته است: من امام را نمی‏شناختم، ولی از خلال وجود سید عباس موسوی وی را بازشناختم و گویا او تصویری از امام خمینی است.

پس از ارتحال امام، سید عباس همچنان متمسک به راه وی و مطیع جانشین برحقش، مقام معظم رهبری، حضرت آیة الله سید علی خامنه ‏ای بود تا آنکه به لقاءالله رسید و در خون خویش شناور گشت.

ناگفته نماند با تأثیرپذیری حزب الله لبنان، از اندیشه امام خمینی رحمه‏الله و نهضتی که وی بنیان‏گذاری کرد، این تشکّل مقاوم، در فعالیتهای خود به مبارزه با رژیم صهیونیستی بسنده نکرد و در عرصه‏های سیاسی و اجتماعی لبنان حضور گسترده یافت و متولی بسیاری از امور محرومان، کارگران، و مردمان ساکن در نواحی عقب‏افتاده شد. کمک به ایجاد امنیت در نواحی جنوب لبنان، تقویت روحیه مقاومت مسلمانان، صرف‏نظر از وابستگیهای قومی و فرقه‏ای و جلوگیری از عادی سازی روابط رژیم اشغالگر قدس با دولت لبنان از جمله برنامه ‏های حزب اللّه است.
 
حزب اللّه با قدرت ناشی از ایمان، پوزه سردمداران اسرائیلی را در جنوب لبنان به خاک مذلت مالید و همین جوانان مؤمن بودند که توانستند تجاوزات اسرائیل را متوقف سازند. بیم و هراس سربازان رژیم اشغالگر قدس از خدمت در این نواحی و ترجیح دادن زندان بر این برنامه، خود دلیل روشنی است بر ابهت معنوی جوانان پرشور حزب اللّه به رهبری سید عباس موسوی و پس از شهادت او با رهبری سید حسن نصر اللّه.

سید عباس موسوی حامی راستین فلسطین

سید عباس موسوی از سنین نوجوانی با قدس زیست و چشمانش را با شکست حریزان (سال 1386 ه . ق) گشود که او را از اعماق وجود متأثر ساخت. از آن زمان ماجراهایش با پی‏گیری فکری و عملی قضایای فلسطین آغاز گردید و در مسیر جهاد و دعوت به رهایی قدس حرکت کرد تا سرانجام بر دروازه‏های آن در حوالی میعادگاهش به دست دشمنان فلسطین به شهادت رسید.
شهید دکتر فتحی شقاقی دبیر کلّ سابق جهاد اسلامی در فلسطین نیز درباره او گفته است: سید عباس موسوی، اندوه فلسطین و حزن قیام و کودکان و جهاد و تلاش را همواره بر دوش داشت. او را بیش از خویش فلسطینی یافتم.

سید عباس در جهاد همه جانبه ‏اش بر علیه اشغالگران صهیونیستی، بدون اعتنا به آنچه هماهنگی یا تعادل استراتژی یا برتری نظامی غاصبان نامیده می‏شود، حرکت کرد تا به جهانیان ثابت کند همانا چشمهای بیدار در برابر هر متجاوزی مقاومت می‏کند و بر آن غلبه می‏یابد. او فریاد زد آیا نیرویی قوی‏تر از نیروی امتی که شهادت را بر ذلت ترجیح داده است، وجود دارد؟

همگامی با مسلمانان جهان

سید عباس در برنامه‌‏های تبلیغی ـ فرهنگی و موضع‏گیری در عرصه‏های سیاسی ـ اجتماعی، از آن چنان سعه صدری برخوردار بود که همه امت اسلامی را در قلب خویش جای می‏داد و گنجایش مسائل و مشکلات جهان اسلام را داشت. برای چاره‏اندیشی درباره قضایای مسلمین جهان بپاخاست و انجمن هفتگی تشکیل داد که طی آن با عده ‏ای از برادرانش اجتماع می‏کرد و مسائل امت اسلامی را از جنوب آفریقا تا نواحی شرقی آسیا مورد بررسی قرار می‏دادند.در زندگی پربارش با شخصیتهای اسلامی از چهارسوی جهان ارتباط داشت و از آنان صمیمانه در منزل محقرش استقبال می‏کرد.

در پاییز سال 1362 ه . ش در دفاع از جمهوری اسلامی ایران علیه متجاوزان بعثی، در عملیات والفجر شرکت جست تا سرانجام بنا به درخواست امام خمینی رحمه ‏الله و بنا بر اتفاق ‏نظر مسئولین نظام ایران، به لبنان اعزام گردید؛ چرا که صحنه لبنان بیش از جبهه ‏های جنگ ایران به وجود او نیاز داشت.

در کنفرانسهای سیاسی، فکری و فرهنگی که در تهران، اسلام آباد، دمشق و آلمان منعقد گردید، حضور می‏یافت و برای رفع ناگواریهای جوامع اسلامی اهتمام می‏ورزید. در هر کجای جهان وقتی اجتماعی برای رسیدگی به امور فلسطین، کشمیر، افغانستان، یا هم‏بستگی با مسلمانان مبارز در الجزایر، تونس، مصر، عراق، و یا دیگر نقاط برگزار می‏شد، خود رابه آنجا می‏رساند و با نوعی هیجان درونی و اشتیاق زائدالوصف در بحثها و گفتگوها حضوری مداوم و فعال می‏یافت و از طریق فعالیتهای اسلامی خود با برجسته ‏ترین رهبران کشورهای اسلامی و جنبشهای مسلمین در جهان اسلام، مراوده و ارتباط برقرار کرد.

سرانجام، سید عباس موسوی در روز 28 بهمن 1370 ه . ش که برای شرکت در مراسم یادبود هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب به جبشیت لبنان رفته بود، به هنگام بازگشت توسط قوای صهیونیستی به شهادت رسید. چند تن از همراهان و نیز همسر و فرزندش به فیض شهادت نائل شدند. هیئتی از سوی ایران برای شرکت در مراسم تشییع پیکر او به سرپرستی آیة اللّه جنّتی و از سوی مقام معظم رهبری به لبنان رفتند. مقام معظم رهبری در این خصوص پیامی صادر کردند که در آن آمده بود: «خون پاک این مرد بزرگوار و خانواده ‏اش موجب جدیت بیشتر و پایداری هرچه افزون‏تر مقاومت برحق ملت لبنان و فلسطین بر ضد رژیم صهیونیستی خواهد گردید».    

پس از گذشت هفده سال ، رسانه‌های رژیم صهیونیستی زوایای تازه‌ای از ترور "عباس الموسوی " دبیرکل سابق حزب الله لبنان را افشا کردند.رسانه‌های صهیونیستی اعلام کردند که شخص "ایهود باراک " وزیر جنگ رژیم صهیونیستی عملیات ترور عباس موسوی را با هدف وارد کردن ضربه کوبنده به حزب الله طراحی نمود. "آمنون شحاک " یک تحلیلگر صهیونیست در این باره گفت انتظار میرفت ترور عباس موسوی، باعث نابودی حزب الله لبنان شود.همچنین "ایتان هابر " رئیس دفتر سابق "اسحاق رابین " نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی مدعی شد که "اوری ساگی " رئیس سابق "امان " سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل، پس از پاسخ حزب الله به ترور عباس موسوی گفته بود: "اگر میدانیستیم ترور عباس موسوی چنین پاسخی را از سوی حزب الله به دنبال خواهد داشت، دست به چنین کاری نمیزدیم ".

یکی از چهار خلبانی که عملیات ترور "سیدعباس موسوی" را به انجام رساندند، در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی "معاریو"، جزئیات جدیدی را از این عملیات افشا نمود.این خلبان که به نام اصلی وی اشاره نشده و تنها به حرف اختصاری "الف" بسنده گردیده است، خلبان یکی از چهار هلی کوپتر آپاچی است که در جنایت ترور سیدعباس موسوی در بهمن ماه سال 1371 شرکت داشته است.وی گفته است: "ایهود باراک" - رئیس وقت ستاد ارتش و وزیر فعلی جنگ رژیم صهیونیستی - خود شخصاً دستور انهدام تمام کاروان ماشین ها را صادر کرد و این به دلیل عدم تشخیص ماشین سیدعباس موسوی توسط خلبانان بود.

وی همچنین می گوید: دو فروند از هلی کوپترها در فرودگاه "مخانیم" در حالت آماده باش بودند و دو فروند دیگر در فرودگاه "بیتست"؛ تا آن که پس از سه ساعت دستور پرواز صادر شد.این درحالی بود که یک واحد کوچک نظامی در زمین، تحرکات موسوی را زیر نظر د اشت.سرتیپ الف می گوید: پس از اتمام سخنرانی موسوی در روستای "جبشیت" به مناسبت سالگرد شهادت یکی از رهبران حزب الله (شیخ راغب حرب)، به ما اطلاع داده شد که کاروان حامل موسوی و همراهان وی حرکت کرده اند. ما به سرعت پرواز کردیم تا فرصت را از دست ندهیم.نقشه این بود که کاروان را در یک بزرگراه که از مناطق مسکونی به دور باشد، هدف قرار دهیم. درحالی که دو تا از هلی کوپترها برای کاروان رفته بودند، دو تای دیگر نیز در مقابل سواحل لبنان گشت می زدند تا اگر ماشین ها مسیر خود را به سمت جاده ساحلی تغییر دادند، آنان را بزنند.من حدود ده دقیقه پس از پرواز توانستم کاروان آنان را ببینم که متشکل از چند ماشین مشکی و یک جیپ حامل محافظان بود. کاروان ها با سرعت بالایی درحال حرکت بودند. اما ما توانستیم ماشین موسوی را شناسایی کنیم که چند بار برای رد گم کنی جای خود را تغییر داد. عملاً پس از این کار، فاقد قدرت تشخیص و شناسایی ماشین موسوی بودیم.

در تماسی که گرفته شد، دستور انهدام و بمباران تمام ماشین ها به ما داده شد تا حذف هدف  مورد نظر، به صورت مطمئن انجام گیرد.این خلبان اسرائیلی می افزاید: سرانجام هلی کوپترها که خدمه آنها در ایالات متحده آموزش می بینند، موشک اول را از فاصله 5 کیلومتری شلیک کردند که به انفجار ماشین اول و انهدام آن منجر شد.(خلبان اسرائیلی احتمال می دهد که آن ماشین، ماشین موسوی بوده است.) در پی انفجار، ماشین پشت سری از مسیر منحرف شد و با ماشینی که گفته شده متعلق به جنبش امل است، برخورد کرد.ما فاصله خود را با کاروان کم کردیم، دیدیم که جیپ محافظان در کنار ماشین آتش گرفته توقف کرده است. درحالی که سایر ماشین ها چنان که انتظار داشتیم به طرف جاده ساحلی در حرکت بودند.

یک موشک به سمت جیپ شلیک  کردم که به خطا رفت اما موشک سوم درحالی که ماشین خالی بود، آن را هدف قرار داده و منهدم نمود.هلی کوپتر دوم نیز با آتش مسلسل سنگین محافظانی را که بر روی زمین خوابیده بودند هدف گرفت. بدون آن که بدانیم به کدام شان اصابت کرده است. در همان موقع دو هلی کوپتری که بر فراز دریا حرکت می کردند، به ماشین هایی که از مهلکه گریخته بودند، نزدیک شده و آنان را هدف قرار دادند.
 
خلبان اسرائیلی هم چنین می گوید: هلی کوپتر من در همان اثناء از چندین جهت مختلف مورد آتش از روی زمین قرار گرفت و وقتی هلی کوپتر پس از مأموریت بر روی زمین نشست معلوم شد، هلی کوپتر هدف چند گلوله کالیبر کوچک قرار گرفته است.بعد از فرود خبر کشته شدن موسوی و همراهان وی را در رسانه ها شنیدم. عملیات پرواز ده  دقیقه به طول انجامید درحالی که پنج دقیقه پیش از بازگشت هلی کوپتر به فرودگاه "ریمون"، عملیات زدن موسوی انجام شد.پیش از عملیات ما می دانستیم که فردی که قرار است هدف قرار گیرد، فرد مهمی  است، خصوصاً آن که کاروان وی نیز موید این امر بود؛ اما به ما گفته نشد که هدف موسوی است.لازم به ذکر است بسیاری از فرماندهان نیروی هوایی در مورد احتمال موفقیت این عملیات تردید داشتند.

این عملیات "ساعت شبانه" نام گرفت؛ چرا که شناسایی و تشخیص هدف مشکل بود و می بایست همچون یک نقطه ریز با آن مواجه شد. در تحقیق و بررسی ای که سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل (امان) در سال 2006 توسط ژنرال احتیاط "عاموس گالبوع" انجام داد، انتقادهایی را متوجه تصمیم گیری ویژه در مورد ترور موسوی در پی داشت و در آن فاش شد که نقشه اصلی ربودن موسوی برای مذاکره با حزب الله در مورد خلبان "رون آراد" بود. اما ترور در پی شکست طرح ربودن و به دستور اکید وزیر جنگ وقت "موشه آرنز" در این مورد انجام گرفت.شهادت موسوی اولین عملیات ترور اسرائیل بود که با هلی کوپتر انجام شد؛ پیش از آن که "الیکم روبنشطاین" مشاور قضایی دولت، اصطلاح بی طرفی معین را برای زیبا جلوه دادن جنایتی که باراک  و "آویاهوبن نون" فرمانده نیروی هوایی و "اوری ساگای" فرمانده اطلاعات نظامی - که مسئولیت و هدایت آن را بر عهده داشتند - بگذارند.

سیدعباس موسوی از موسسین و دبیرکل سابق حزب الله لبنان بود که در یک عملیات تروریستی در سال 1992 میلادی توسط موشک بالگردهای رژیم صهیونیستی در 40 سالگی به همراه همسر و فرزندش به شهادت رسید. شدت علاقه مردم لبنان به ایشان سبب شده است تا چنین آرامگاهی برای وی ساخته شود.
                                                                                                                خانواده شهید سید عباس موسوی

یکی از روزها، سید خواب امام موسی صدر را می بیند. بعد از این خواب، به پدرش می گوید که او را با امام موسی صدر آشنا کند. پدرش او را به دیدن امام موسی صدر می برد.امام موسی صدر، از دیدن سید، خیلی خوشحال می شود و از شجاعت او خوشش می آید. سیدمدت دو سال نزد امام موسی صدر در صور می ماند و دروس حوزوی می خواند و آموزش می بیند.بعد از دو سال، امام موسی صدر که سید را انسان پرتلاش می بیند، به او می گوید: «دیگر جای شما، اینجا نیست. به نجف بروید.» امام موسی صدر، برای سید، یک عمامه می آورد و سر او قرار می دهد و نامه ای هم به سید محمدباقر صدر در عراق می نویسد و سید را به او معرفی می کند.علاقه شدیدی بین امام محمد باقر صدر و سید به وجود می آید. سیدحسن نصرالله هم با نامه امام موسی صدر، به نجف می رود. اوایل، سید حسن نصرالله، سیدعباس موسوی را نمی شناخته است.روزی به یکی از روحانیون می گوید که می خواهم به نزد امام محمد باقر صدر بروم. آن روحانی به او می گوید: «امام محمد باقر صدر تحت مراقبت است و فقط یک نفر جرأت دارد تو را نزد ایشان ببرد و آن هم سید عباس موسوی است.»سیدحسن نصرالله، به این ترتیب با سید عباس موسوی آشنا می شود. اوایل، به علت تیره گی پوست سیدعباس، فکر می کند او عراقی است. اما بعد متوجه می شود که سید عباس هم، مثل او لبنانی است.سیدعباس، سیدحسن نصرالله را بعد از زیات حرم امام علی(ع) به نزد امام محمد باقر صدر می برد و به ایشان می گوید: «سیدحسن نصرالله می خواهد در اینجا زیر نظر شما آموزش ببیند و درس بخواند.»امام محمد باقر صدر، مقداری پول به سیدعباس می دهد و به او می گوید که با این پول برای او عمامه و لباس روحانیت بخر و از امروز هم شما، استاد ایشان می شوید.
 
بعد از ترور شیخ راغب حرب، سیدعباس برای سخنرانی به کنار مزار ایشان می رود. بعد از سخنرانی، به کنار مزار شهید شیخ راغب حرب می رود. دستش را روی قبر او می گذارد و به احمد، پسر شهید شیخ راغب حرب نگاه می کند و می گوید: «وصیتی داری که بخواهی برای پدرت برسانی؟» سپس به نزد شیخ عبدالکریم، اسیر آزاده شده از زندان اسرائیلی و نزد مادرش می رود و دعایشان می کند.محافظان سیدعباس، متوجه هلیکوپترهای جنگی اسرائیلی می شوند که حالت عادی نداشتند. این را، به سید می گویند. سید، می گوید: «مگر ترسیده اید؟» محافظ ها به شوخی می گویند: «اگر شما از جان خودتان نمی ترسید، ما زن و بچه داریم.»سید، خم می شود، سنگی را از زمین برمی دارد و به دست پسر پنج ساله اش حسین می دهد و می گوید: «با این سنگ، آن هلیکوپترها را بزن.»بعد، سید به طرف بیروت حرکت می کند. همسرش ام یاسر و پسرش حسین نیز همراهش بودند. همسر سید، همیشه با او بود. چون سید به او گفته بود که من، شهید خواهم شد.به منطقه ای به نام تفاحتا می رسند. چند فروند هلیکوپتر، از پشت کوه بیرون می آیند و ماشین سید را موشک باران می کنند. با یک موشک شش هزار درجه، ماشین سید را می زنند که مطمئن باشند، کسی در آن زنده نمی ماند.دو محافظی که کنار سید نشسته بودند، فقط قسمتی از بدنشان می سوزد. اما شهید نمی شوند. چون سید قبلا به آنها گفته بود: «کسی از همراهان من، به سبب من شهید نمی شود.»آن دو محافظ، بعدها خوب می شوند و چهلم شهادت سیدرا هم می بینند. اما سید عباس موسوی به همراه همسر و فرزندش در 1993.2.16 به شهادت می رسند.
 
مقام معظم رهبری درباره شهادت او فرمودند: به نظر من، آنچه که براى شهید عزیزمان آقاى سیّد عباس موسوى (677) پیش آمد، بهترین سرانجامى است که براى یک مجاهد فی سبیل الله ممکن است پیش بیاید. براى کسى که در راه خدا تلاش مى‏کند، بهتر از این نمىشود چیزى را فرض کرد. ما هم همین آرزو را داریم؛ اما ایشان موفق شد و زودتر به مقصد رسید. البته فقدان ایشان براى ما مصیبت است؛ و براى صحنه‏ى لبنان و بخصوص حزب اللّه، یک قربانى دادن در راه خداست. مرحوم شهید سیّد عباس موسوى شخص برجسته‏اى بود؛ در او خصوصیات بسیار خوبى باهم جمع شده بود؛ دین و تقوا و متانت را، باهوش و شجاعت همراه کرده بود. ما فداکارى او را در صحنه‏ى لبنان تجربه کرده بودیم. ما در اینجا خودمان از نزدیک جوش و خروش و همّ و غم او را براى مسأله‏ى لبنان لمس کرده بودیم. من آن روزهاى سخت و محنت‏بار درگیریهاى داخلى لبنان را فراموش نمى‏کنم که ایشان اینجا پیش ما آمد و تقریباً هفت ساعت با ما در یک جلسه نشست، براى اینکه به نتیجه‏یى برسیم؛ و من مى‏دیدم که چقدر ایشان پُرخروش و مهتم به مسائل مردم و مجاهدان بود. خداوند او را رحمت کند و با اولیایش محشور نماید و به این مظلومیتى که علاوه بر شهادت براى او پیش آمد، اجر وافرى به او و به کسانش بدهد. من به خانواده و کسان و دوستان و والدین آقاى موسوى، به خاطر شهادت ایشان و همسر و فرزندشان، مجدداً تبریک و تسلیت مى‏گویم.1370/12/12
 
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى کادر مرکزى حزب‌اللَّه لبنان‌


مرحوم شهید سیّد عباس موسوى شخص برجسته‌‌‌اى بود؛ در او خصوصیات بسیار خوبى باهم جمع شده بود؛ دین و تقوا و متانت را، باهوش و شجاعت همراه کرده بود. ما فداکارى او را در صحنه‌‌‌ى لبنان تجربه کرده بودیم. ما در اینجا خودمان از نزدیک جوش و خروش و همّ و غم او را براى مسأله‌‌‌ى لبنان لمس کرده بودیم. من آن روزهاى سخت و محنت‌‌‌بار درگیریهاى داخلى لبنان را فراموش نمى‌‌‌کنم که ایشان اینجا پیش ما آمد و تقریباً هفت ساعت با ما در یک جلسه نشست، براى اینکه به نتیجه‌‌‌یى برسیم؛ و من مى‌‌‌دیدم که چقدر ایشان پُرخروش و مهتم به مسائل مردم و مجاهدان بود.
منبع: تسنیم