به گزارش مشرق، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1370 با عنوان «سازندگی و شکوفایی»، بهزودی رونمایی و در نمایشگاه کتاب تهران عرضه میشود. این کتاب در 800 صفحه تدوین شده است و مربوط به سال 1370، دومین سال ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی است و نتایج اولیه سیاستهای بهبود وضعیت اقتصادی و بازسازی کشور به تدریج در حال پدیدار شدن است. در این سال اتفاقات مهمی در سطح ملی، منطقهای و بینالمللی حادث شده که هر کدام به نوعی در خاطرات و یادداشتهای روزانه ایشان آمده است.
در سال 1370 در سطح ملی، اختلاف میان جناحهای سیاسی با تفسیر شورای نگهبان از نظارت خود بر انتخابات، به عنوان «نظارت استصوابی»، وارد مرحله جدیدی شده است. در سطح منطقهای، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، گرایش جمهوریهای تازه استقلال یافته آسیای میانه به ایران و همچنین سرکوب شیعیان جنوب عراق توسط ارتش بعثی صدام و در سطح بینالمللی، برپایی کنفرانس صلح مادرید توسط غرب و تحول در آرایش سیاسی خاورمیانه، و اثرات سیاست تشنجزدایی دولت کار و سازندگی در معادلات منطقهای قابل توجه است.
در این کتاب از صدها عکس و سند دست اول مربوط آن دوره استفاده شده و آیت الله هاشمی، در مقدمه مفصلی وضعیت آن سال را با گوشه چشمی به مسایل روز، تحلیل و تبیین کرده است. این کتاب در 800 صفحه منتشر شده است. در بخشهایی از این کتاب که اردیبهشت 70 و روزهای اول تا 27 شوال 1411 را روایت کرده در خصوص عمل جراحی رهبر انقلاب نکاتی عنوان شده که در ادامه گزیدهای از آن را به نقل از سالنامه روزنامه اعتماد میخوانید:
سه شنبه 27 فروردین1370. اول شوال
دیشب نزدیک ساعت دوازده شب، با زنگ دفتر رهبری بیدار شدیم. آقای محمدی گلپایگانی اطلاع داد که درد معده آیت الله خامنهای شدت یافته و دکترها توصیه به عمل جراحی کردهاند ولی فعلا با استفاده از مسکن خوابیدهاند و فردا نمیتوانند به نماز عید بروند و در مراسم عید شرکت کنند. خواسته که من نماز عید فطر را اقامه کنم. توصیه کردم که اگر حالشان نامساعد شد، من را خبر کنند. به کتابخانهام آمدم و مسائل مربوط به عید فطر را خواندم و سورههای «اعلی و والشمس» را خوب حفظ کردم. عفت هم کمک میکرد. دیر خوابیدم.
صبح زود با زنگ ساعت بیدار شدم. استحمام کردم، نماز خواندم و برای خطبهها مطالعه کردم. پس از صرف صبحانه به سوی مصلای تهران حرکت کردم. عفت و مهدی هم با من آمدند.هنگام نماز برای احتیاط، ورقهای که دو طرف آن سورههای «اعلی» و «والشمس» نوشته شده بود، به همراه داشتم که مبادا هنگام قرائت فراموش کنم و افتضاح به بار آید. خطبهها را کوتاه خواندم که مردم به عیدشان برسند. جمعیت عظیمی آمده بودند.
به دفترم رفتم. گزارشها را خواندم. وزیر کشور به همراه فرماندهان نیروی انتظامی آمدند. آقای عبدالله نوری گزارش داد. برایشان صحبت کردم. به عیادت رهبری رفتم. دردشان ساکن شده بود اما رنجور بودند. اطباء گفتهاند در کیسه صفرا، شن زیادی جمع شده است و باید عمل شود. قرار شد قبل از عمل جراحی بررسی بیشتری کنند و قرار شد برای جلوگیری از شایعات، ملاقات کوتاهی با فرماندهان انتظامی داشته باشند...
شنبه 21 اردیبهشت
برای حضور هنگام عمل جراحی آقای خامنهای، به بیمارستان قلب رفتم. ساعتی با ایشان درباره امور کشور مذاکره کردم. روحیه خوبی داشتند. کاملا عادی بودند. نماز مغرب و عشاء را با امامت ایشان خواندیم و با هم به اتاق عمل رفتیم. ناظر بیهوشی و بریدن و انجام عمل جراحی و بخیه زدن و سپس محتویات کیسه صفرا بودم.
دکتر ایرج فاضل با تیم جراحی خوب عمل کردند؛ سریع و آرام و مطمئن. به خاطر استفاده از تیغ برقی خونریزی نداشت. محتویات کیسه صفرا سیاه رنگ بود و سنگ دانه درشت داشت.
احمدآقا و محمدی گلپایگانی آمدند. پس از عمل، کمی صبر کردم و به خانواده ایشان دلداری دادم و به خانه آمدم. هنوز به هوش نیامده بودند. به پزشکان گفتم سریعا اطلاعیه انجام عمل بدهند...
یکشنبه 22 اردیبهشت
در راه دفترم، برای عیادت آیت الله خامنهای به بیمارستان قلب رفتم. هوشیار بودند و لی معمولا در خواب. لحظهای بیدار شدند، احوالپرسی کردم. گفتند گاه به گاه درد شدید عارض میشود که دکترها میگویند طبیعی است.