کد خبر 29721
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۸:۲۹

صفحات زندگي کوتاه شهيد حاج عماد مغنيه پر ازحماسه و ايثار است، گرچه کمتر کسي به همه اين صفحات دسترسي دارد اما درعظمت اين شهيد بزرگوارهمين بس که به گفته مادرش امام خميني (ره) او را فرزند خود ناميدند و رهبرمعظم انقلاب آرزوکردند در قيامت از شفاعت اين شهيد بهر

به گزارش مشرق، در سال 1341 در روستاي 'طيردبا' در شهر صور در خانه حاج 'فائز مغنيه' فرزندي متولد مي شود که تنها چند سال بعد يعني در کمتر از30 سال خواب را از دستگاه هاي اطلاعاتي رژيم صهيونيستي مي ربايد و به کابوسي براي آنان تبديل مي شود.

پدر، به شغل کشاورزي مشتغول است اما از آنجا که دخل او با خرجش سازگار نيست، مانند بسياري ديگر از شيعيان جنوب لبنان به بيروت کوچ مي کند و در محله هاي فقيرنشين منطقه مسيحي نشين شرق بيروت سکونت مي گزيند.

عماد مغنيه در سال 1359 اولين دوره آموزش نظامي را پشت سر مي گذارد و به عضويت يگان نظامي 17 که مسئوليت خطير حفاظت از مسئولين فتح را بر عهده دارد، در مي آيد اما جنبش فتح نمي تواند به تمام خواسته ها و ايده هاي او پاسخ دهد. او در همان دوران در جلسات درس و سخنراني علامه محمدحسين فضل الله، سطوح مقدماتي دروس حوزوي را پشت سر مي گذارد.

در سال 1361 ارتش رژيم صهيونيستي به بهانه بيرون راندن مبارزان فلسطيني از لبنان، به اين کشور حمله مي کند و به راحتي تا بيروت پيش مي رود و آن را به اشغال خود در مي آورد. در همين احوال حزب الله لبنان شکل مي گيرد و عماد 20 ساله نيز همراه جمعي از دوستان هم سن و سالش که از جنبش فتح يا امل جدا شده بودند، سازمان جهاد اسلامي لبنان را تشکيل مي دهند که اولين اقدام آن ها کنترل شهر استراتژيک نبطيه در دره بقاع است.

چندي بعد و پس از چند عمليات موفق ضد اشغالگران در لبنان، نام عماد در فهرست ترور سازمان هاي امنيتي غرب قرار مي گيرد و سيا براي دستگيري وي جايزه بزرگ پنج ميليون دلاري تعيين مي کند.

براي اولين بار، روزنامه نيويورک تايمزدر گزارشي به طور عمومي نام عماد مغنيه را منتشر کرده و مدعي مي شود او مغز متفکر ربودن هواپيماي خطوط T.W.A در مسير آتن به رم است که در جريان آن 39 آمريکايي با بيش از 700 زنداني شيعه و سني در زندان هاي رژيم صهيونيستي مبادله شدند.

در اين شرايط عماد کم کم به فعاليت محرمانه روي مي آورد و ديگر جز عده اي محدود، کسي از او خبر ندارد. او نام 'حاج رضوان' را براي هويت جديد خود انتخاب مي کند.

سازمان اطلاعاتي رژيم صهيونيستي (موساد) سعي مي کند توسط فردي به نام احمد حلاق که سابقه عضويت در فتح را دارد و از طريق فواد مغنيه به برادرش عماد دست يابد اما پس از ناکامي در اين امر با يک عمليات بمب گذاري، برادر وي را ترور مي کند و براي ترور عماد در تشييع جنازه برادرش برنامه ريزي مي کنند اما وي در آن مراسم هم شرکت نمي کند و شب بعد از خاکسپاري فواد، بر سر مزارش حاضر مي شود.

اين فرمانده مطرح حزب الله با تکيه بر تجربه 20 ساله مبارزه با رژيم صهيونيستي که به خروج آنها از لبنان انجاميد، فرصتي يافت تا به بازسازي توان رزمي، دفاعي و امنيتي حزب الله بپردازد.
او آموزش هاي سخت و طاقت فرساي جديدي را براي نيروهايش ترتيب مي دهد و بدين شکل به تربيت چندين هزار نيروي ورزيده اقدام مي کند. اقداماتي که نتيجه اش در نبرد نابرابر 33 روزه در سال 2006 به خوبي ديده مي شود.

ارتش رژيم صهيونيستي که از ماه ها پيش با برگزاري چندين مانور در حال آماده شدن براي آغاز جنگي جديد عليه حزب الله در پاييز 2006 است، مجبور مي شود برنامه خود را به جلو بيندازد و به بهانه آزادسازي دو اسير خود، از هوا و دريا به جنوب لبنان حمله کند. حاج عماد بلافاصله تدابير لازم براي مقابله با اين حمله همه جانبه را پي ريزي مي کند و در نتيجه آنان چنان حيثيت خود را در خطر مي بينند که با تلاش آمريکا و فرانسه و ساير کشورهاي همپيمانش، در به در برقراري آتش بس با حزب الله مي شود و سيد حسن نصرالله، عماد مغنيه را فرمانده پيروز جنگ هاي 2000 و 2006 مي خواند. دقيقا در همين جا بود که صهيونيست ها تصميم مي گيرند اين مانع بزرگ و عامل شکست مکرر خود را به هر طريقي از سر راه بردارند.

در سال 2008 و در شب شهادت حضرت رقيه(س)، حاج عماد که ارادت خاصي به اين بانوي خردسال دارد، پس از زيارت راهي محله کفرسوسه مي شود تا جلسه مهمي در اين محله با جمعي از فرماندهان فلسطيني برگزار کند؛ حوالي ساعت 22:30 جلسه به پايان مي رسد و وي به تنهايي از آپارتمان محل جلسه خارج مي شود. وقتي به خودرويش مي رسد و دستگيره در ماشين را مي گيرد ناگهان به خودروي عقبي مشکوک مي شود؛ اما ديگر دير شده است... انفجاري مهيب ساکنان محله را سراسيمه به خيابان مي کشاند. پس از چند دقيقه نيروهاي امنيتي سوريه که ساختمان مرکزي شان در همان نزديکي است، به محل حادثه مي رسند و شبکه هاي خبري ابتدا از شهادت عضو حماس خبر مي دهند.

شبکه تلويزيوني المنار، صبح برنامه هاي عادي خود را قطع کرد و با پخش قرآن و قرائت بيانيه حزب الله براي اولين‎بار پرده از راز حمله تروريستي شب گذشته دمشق برمي دارد.
رژيم صهيونيستي در واکنشي فوري مسئوليت اين انفجار را برعهده مي گيرد بدين گمان که کابوس عماد مغنيه برايشان پايان يافته اما تنها چند ساعت بعد وعده سيدحسن نصرالله براي انتقام از خون اين فرمانده مجاهد، کابوس عماد مغنيه را براي هميشه در روح اسرائيلي ها باقي مي گذارد.

حال بايد ديد اين جوان ساده لبناني چگونه و با چه پشتوانه اي چنين خواب را از صهيونيست ها ربود. هرچند انتشار ابعاد زندگي عماد مغنيه حتي سال ها پس از شهادت وي هنوز هم ممکن نيست اما در حد مقدور در گفت وگو با مادر اين شهيد به بررسي جزئيات زندگي وي پرداختيم.

مادر شهيد مغنيه دوران ابتدايي زندگي فرزندش را چنين بيان مي کند: عماد از زمان کودکي شخصيت متمايزي داشت؛ زياد کار مي کرد و کمتر حرف مي زد. وي از امام حسين (ع) تأثير بسيار پذيرفته بود و قيام امام حسين (ع) در مسير جهادي اش تأثير زيادي داشت. موضوع قيام کربلا براي عماد فقط به محرم، عاشورا و تاسوعا، اندوه و گريه خلاصه نمي شد؛ او به اين موضوع به عنوان يک قضيه ايماني نگاه مي کرد و مي گفت که رازي در شهادت طلبي امام حسين (ع) نهفته است که ما از آن قوت و اراده طلب مي کنيم.

** حسين(ع)، راز زندگي عماد بود

مادر شهيد مغنيه در ادامه به ذکر خاطره اي از دوران کودکي فرزندش پرداخت و گفت: زماني که عماد کودک بود، هميشه ما مراسم عاشورايي را در منزل خود برگزار مي کرديم و يکي از خواهران نيز به بيان شرح حال زندگي امام حسين (ع) مي پرداخت ولي او با وجود سن کم به اين روش در مجالس حسيني اعتراض مي کرد و مي گفت که حوادث عاشورا بزرگ تر و عميق تر از بسنده کردن به روايت حادثه است. او دوست داشت از کتاب هايي که در خصوص امام حسين (ع) و قيام وي حرف مي زند مطلع شود و همواره دليل شهادت ن امام و هدف او از قيام عاشورايي را دنبال مي کرد.

** آغاز حرکت جهادي از 13 سالگي

وي در ادامه دوران جواني فرزندش را چنين توصيف مي کند: عماد از اينجا راه جهادي خود را عليه رژيم صهيونيستي در يک جنگ باز و دائمي شروع کرد و در سن 13 سالگي وارد کار جهادي شد. بيشترين هدف وي نابودي رژيم صهيونيستي و پيروزي مظلومان در فلسطين بود.

مادر شهيد مغنيه در حالي که بغض گلويش را گرفته بود، ادامه داد: عماد مانند هم دوره هاي خود دوران کودکي و نوجواني خود را نگذراند. وي براي بازي و بطالت به دنيا نيامده بود و گويي همواره هدفي بزرگ در ذهن خود مي پروراند. اين تفاوت ميان وي و برادران و هم سن و سالانش بود. او در کشورهاي مختلف دوستاني داشت که با آنها نامه نگاري مي کرد و در سن 13 سالگي مقاله اي با عنوان 'زبان تو محافظ توست اگر از آن محافظت کني از تو محافظت مي کند و اگر به آن خيانت کني به تو خيانت مي کند' نوشت و آن را در مجله 'الخليج' به چاپ رساند و در همان سن و سال در نوشتن چند کتاب مشارکت داشت. آرزويم اين بود که همه فرزندانم به اين مرحله برسند.

** اولين زيارت امام(ره)

وي ارادت خاص فرزندش به امام خميني(ره) را چنين توصيف نمود: اولين ديدار عماد با امام خميني (ره) به سال 1982 ميلادي بر مي گردد. وي در روز اول هجوم رژيم صهيونيستي به لبنان با علامه سيد'محمدحسين فضل الله' به ايران سفر کرد چرا که اين رژيم خلده تا بيروت را به تصرف خود درآورده بود و عماد نيز با مقاومت سرسختانه خود عليه رژيم صهيونيستي مورد تعقيب اين رژيم قرار گرفت و چند بار تلاش کرد تا وي را دستگير کند؛ به همين خاطر او هم به ايران رفت و بعد از ديدار با امام خميني(ره) مدتي در آنجا ماند.

البته او هيچ گاه در يک مکان مشخصي مستقر نبود و به نقاط مختلف سفر مي کرد چرا که کشورهاي زيادي به دنبال وي بودند ولي پس از شهادت آيت الله محمد باقر صدر که عماد علاقه زيادي به وي داشت، او شديدا به امام خميني وابسته شد و همه برکت اقدامات خود را از دعاي خير ايشان در حق خود مي دانست.

**امام خميني، عماد را يکي از فرزندان خود خطاب کردند

مادر مغنيه ادامه داد که هر وقت وي با امام ديدار مي کرد، روحيه بسيار مضاعفي مي گرفت و امام خميني، وي را فرزند خود خطاب مي کرد. اساسا برپايي جمهوري اسلامي بيشترين نقش را در روند حرکت هاي جهادي عماد داشت. او 25 سال به شکلي سخت، مخفي و دائما در حرکت هاي جهادي زندگي کرد.

** گاهي عماد را يک تا دوسال در زمان حضورش در بيروت نمي ديدم

مادر شهيد مغنيه روابط ميان خود و فرزندش را چنين توصيف مي کند: روابط من با همه فرزندانم حتي عماد حالت خاصي داشت. آنان هميشه نسبت به اشتباهات اساسي خود مؤاخذه مي شدند و حتي عماد بعد از اينکه مستقل شد، تلاش کرد خطايي نکند. من شديدا به اين امر پايبند بودم ولي در عين حال روابط ما با احترام و محبت عجيبي همراه بود.

وقتي به عماد نکاتي را مي گفتم، مقابل من براي اداي احترام خم مي شد و به شکر خدا هيچ گاه گناه يا کوتاهي در کارش ديده نمي شد. هر وقت هم فرصتي پيدا مي کرد به ديدن ما مي آمد اما گاهي اوقات يک تا دو سال مي شد که نمي توانستيم او را ببينيم.

**چگونگي ازدواج عماد و زندگي او

مادر شهيد مغنيه درخصوص نحوه زندگي پسرش گفت: مال دنيا در زندگي پسرم اهميتي نداشت. هيچ وقت از نوع غذا و نوشيدني اعتراض نمي‌کرد و لباس جديد نمي‌خواست چرا که وضعيت مالي ما را مي دانست و حتي برادران خود را نيز به اين امر قانع مي کرد. وي در سال 1982 ميلادي زمان هجوم گسترده رژيم صهيونيستي به لبنان نامزد داشت و همسرش را به ايران برد و در آنجا ازدواج کردند. همسرش نقش مهمي در زندگي او داشت. زندگي آنها ساده بود و هر دو بسيار قانع بودند.

** رابطه عماد با برادران شهيدش

مادر شهداي مغنيه درخصوص روابط ميان عماد با برادران کوچکش يعني جهاد و فواد که قبل از وي به شهادت رسيدند، چنين مي گويد: جهاد جايگاه خاصي نزد عماد داشت. وي دست راستش بود و در سن 18سالگي به شهادت رسيد. جهاد در در زمان حمله اسراييلي ها به لبنان در سال 1982ميلادي 16 ساله بود که سلاح براي رزمندگان در جنوب حمل مي کرد. در نتيجه اسراييلي ها هم به دنبال وي بودند به همين خاطر ديگر نتوانست به جنوب برود.

جهاد در ماه رمضان در حالي که تلاش مي کرد اجساد شهدا و زخمي ها را در منطقه بئر العبد از هم تفکيک کند با بمباران منزل مرحوم سيدمحمدحسين فضل الله مرجع شيعيان لبنان توسط اسراييلي ها به شهادت رسيد و 'سمير جعجع' رييس حزب نيروهاي لبناني و 'امين جميل' رييس جمهور اسبق لبنان مقصر بمباران ضاحيه جنوبي بيروت و به شهادت رسيدن حدود 90 شخص در خلال 30 دقيقه بودند.

مادر شهيدان مغنيه درباره شهادت فرزندش فؤاد گفت که صهيونيست ها مقابل محل کارش در ضاحيه جنوبي بيروت بمب کار گذاشتند و به شهادت رسيد. به شکر خدا سه فرزندم نقش بزرگي در عمليات جهادي داشتند.

** هرچه داريم از برکت خون حسين (ع) و انقلاب ايران است

وي سخنان خود را چنين ادامه مي دهد: ايمان ما در درجه اول به امام حسين و اهل بيت عليهم السلام و در درجه دوم انقلاب اسلامي ايران برمي گردد؛ به همين خاطر از انقلاب اسلامي ايران استقبال کرديم. من معتقدم انقلاب اسلامي ايران نقش مهمي در ادامه جنبش مقاومت در لبنان و تمامي دستاوردهايي که توسط رزمندگان ما ايجاد شد، داشته است. من اين روزها وقتي از جنوب عبور مي کنم و به کوه ها نگاه مي اندازم، رزمندگان مقاومت را به ياد مي آورم که با مهمات اندک ولي با اراده اي قوي از اين کوه ها بالا مي رفتند.

** عماد، پنج ماه پيش از قيام مردم مصر خبر داد

مادر شهيد مغنيه در حالي که اشک مي ريخت از ادامه حضور 3 فرزند شهيدش در زندگي روزمره او خبر داد و گفت: حوالي 5 ماه گذشته خواب ديدم که در يک مراسم عزا شهيد مغنيه کيف پر از مهمات در دست دارد و من از وي پرسيدم به کجا مي روي جواب داد براي پيروزي جوانان مصر مي روم .

چندي پيش هم خواب ديدم عماد مغنيه سوار بر اتوبوس کوچکي است. وقتي من را ديد متوقف و از ماشين پياده شد و با هم در يک مکاني شبيه به مسجد نشستيم. من کنار ستوني نشستم و همسر عماد نيز در کنار ستون ديگري نشست.او از من خواست تا به همسرش اطلاع دهم که نمي تواند وي را با خود ببرد و اين کار از دست وي خارج است.

مادر شهيدان مغنيه گفت: اجازه بدهيد يک ماجراي واقعي را براي شما تعريف کنم. يک روز جمعه کنار عکس شهيد جهاد نشسته بودم و شروع به صحبت کردن با وي شدم. گويي وي مقابل من است. گفتم جهاد مي داني من مي خواهم دعاي سمات بخوانم ولي عينکم را پيدا نمي کنم! بعد از آن از اتاق خارج شدم. ناگهان صداي افتادن چيزي را شنيدم. برگشتم ديدم عکس جهاد افتاده ولي به شکر خدا نشکسته. عکس را بلند کردم تا سرجايش بگذارم ديدم عينکم پشت عکس قرار دارد.

**خاطرات بيادماندني يک مادر از فرزند

او درخصوص خاطرات به يادماندني خود از فرزندش چنين مي گويد: من خيلي از حاج عماد خاطره به ياد دارم. روزي را به ياد دارم که عماد کودک بود و من با او سوار بر تاکسي بوديم و به سمت بيمارستاني در بعبدا مي رفتيم و مسافران نيز از مسيحيان بودند. از راديو شنيديم که در منطقه 'بنت جبيل' در جنوب بمباران صورت گرفته. هيچ يک از مسافران نمي دانست بنت جيل کجاست و من به آنها گفتم که در جنوب قرار دارد. چند سال گذشت و جنوب آرام شد و ما به جنوب برگشتيم. هر يک از پسرانم بايستي يک هفته تا برگشتن پدرشان پيش من مي ماندند تا اينکه نوبت حاج عماد رسيد.

روز يکشنبه طبق معمول پدرش به بيروت رفت و عماد پيش من ماند. ناگهان ديدم او مشغول جمع کردن وسايل خود است. از وي پرسيدم کجا مي روي که جواب مشخصي نداد. گفتم من تنها نمي توانم باشم و تو به خاطر من اينجا هستي. وقتي ديدم اصرار مي کند که برود، گفتم برو ولي قبل از برگشت پدرت برگرد و قبل از برگشت پدرش آمد. از او پرسيدم کجا بودي، گفت بنت جبيل. من در آنجا در حال گذراندن دوره آموزش هستم مي خواهي من هم مانند آن راننده ماشين باشم که بنت جبيل را نمي شناخت. فهميدم که وي بعد از گذشت 4 سال از آن حادثه آن را همچنان به ياد دارد.

**چگونه خبر شهادت عماد را شنيدم

وي با اشاره به خبر شهادت حاج مغنيه ادامه داد: خبر به شهادت رسيدن حاج عماد بسيار براي ما سنگين بود. عماد دو روز قبل از رفتن به سوريه که معمولا شب ها به ديدن ما مي آمد ، آخر شب با همسرش به منزل ما آمدند اما پس از اينکه با کليد خودشان وارد شدند، متوجه شدند ما خوابيم . عماد ما را از خواب بيدار نکرد و براي هميشه از پيش ما رفت. دوشنبه شب از تلويزيون متوجه شديم که انفجاري مقابل مدرسه ايراني ها در سوريه روي داده که اعلام شده بود يکي از فرماندهان حماس را هدف قرار داد.

من هم فاتحه اي براي فرد شهيد شده خواندم و با ناراحتي خوابيدم . صبح روز بعد حاج 'علي عمار' از نمايندگان حزب الله به من خبر داد که براي حاج عماد حادثه اي اتفاق افتاده ولي به خير گذشته. من از وي خواستم که با من رک و پوست کنده صحبت کند و حقيقت را به من بگويد که با اصرار من خبر شهادت حاج عماد را به من داد. ابتدا باورم نمي شد. شروع کردم به نماز شکرخواندن و بر حضرت زهرا متوسل شدم سپس با خودم گفتم اگر من احساس ضعف از خود نشان دهم رژيم صهيونيستي احساس قدرت و پيروزي مي کند و تصميم گرفتم همانند حضرت زينب قوي و شجاع باشم.

عماد در سالروز شهادت حضرت رقيه(ع)، فؤاد در13 رجب و جهاد در 11 رمضان به شهادت رسيد.

**توصيه به جوانان ايران

من در پايان به جوانان ايراني مي گويم که از انقلاب اسلامي و از جمهوري و آنچه را که امام خميني(ع) براي شما جانفشاني کرد و بر جاي گذاشت، محافظت کنيد. امام هنگام ارتحال خود چيزي با خود نبرد و تمامي نعمت هايي که الان از آن استفاده مي کنيد براي شما برجاي گذاشت امام از کشور تبعيد شد و به خاطر اسلام و شما سختي هايي را متحمل شد.

به اميد خدا از آنچه که امام براي شما به عنوان امانت بر جاي گذاشت و آنچه که جوانان رزمنده با اهداي خون خود، براي ما به يادگار مي گذارند محافظت خواهيد کرد.

 

* ايرنا