کد خبر 297974
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردین ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۱

در کمتر دعایی از صحیفه کامله سجادیه یادی از عالم آخرت نشده است. دنیا و آخرت زوجی هستند که انسان باید نسبت خود را با آن دو بفهمد و معنای زندگی خود را در این میانه بیابد.

گروه فرهنگی مشرق - پاره‌ای از مکاتب فلسفی در روزگار ما، فلسفه خود را بر محور مرگ بنا کرده‌اند؛ اما مقصودشان به‌هیچ‌وجه این نبوده که آدمی را متوجه عوالم دیگری کنند. بی‌تردید یکی از تعلیمات مهم ادیان، توجه دادن انسان‌ها به مرگ است. یکی از عرصه‌ها در فرهنگ شیعی که فراوان به این مهم پرداخته، مضامین ادعیه است. این مقاله برآن است تا این مقوله را در صحیفه کامله سجادیه بررسی کند. این کتاب نگاهی مثبت به مرگ داشته، آن را امری مطلوب معرفی می‌نماید.
 
طرح مسئله
 
گرچه به یقین نمی‌دانیم جانوران از مرگ آگاهند یا نه، انسان یگانه آفریده زنده‌ای است که می‌داند باید بمیرد. حیوانات غریزه حفظ خویشتن را دارند؛ اما این تنها انسان است که نگرانی از مرگ، او را با تنش‌هایی مواجه ساخته است. (واینر، 1385: 3 / 2349) حقیقتی که هم‌زاد و هم‌نفس ماست، اینکه هر دمی که فرو می‌بریم، در عین آنکه ممّد حیات است، قدمی ما را به مرگ نزدیک می‌نماید. مرگ از آغاز حیات طبیعی به‌طور تدریجی شروع می‌شود و پیوسته ادامه دارد تا اینکه مختصر پیوندی را که با عالم طبیعت باقی مانده، قطع کند؛ همچون رابطه میوه با درخت که به‌تدریج کم می‌شود و فقط رابطه ضعیفی با ساقه دارد تا سرانجام با یک حرکت مختصر، آن اتصال و رابطه هم بریده می‌شود.
 
به‌تعبیر ابوسعید ابوالخیر، مرگ و زندگی، آدمی را از دو سو محصور خود ساخته‌اند و عنان هیچ‌کدام در اختیار ما نیست:
 
القصه پی شکست‌ها بسته صفی
 
  مرگ ازطرفی و زندگی ازطرفی
 
حیات و مرگ چنان در هم آمیخته‌اند که هریک با دیگری معرفی می‌شود. این آمیختگی را مولوی چنین به نظم کشیده است:
 
چند گویی این جهان و آن جهان
 
  آن جهان بین وین جهان آمیخته
 
مرگ پدیده بیگانه‌ای نیست که از بیرون به قلمرو حیات ما عارض گردد؛ بلکه ذاتی این زندگانی است. به‌تعبیر هایدگر، هستی انسان آغشته به نیستی است. مرگ یک قانون کلی است که از همان ابتدای حیات با زندگی پیوسته است. (معتمدی، 1372: 6)
 
مرگ در ساحت اندیشه‌ها
 
آگاهی از مرگ را چه حاصل تجربه بدانیم ـ آن‌چنان‌که ولتر می‌گفت ـ و چه دریافت شهودی ـ آن‌طور که ماکس شلر اعتقاد داشت ـ حقیقتی است که توان انکار آن را نداریم. قطعیت مرگ، اندیشه بشر را به خود مشغول ساخته است. فیلسوفان، هنرمندان و ... این دل‌مشغولی را در آثار خود به‌گونه‌ای آشکار نموده‌اند. از میان 126 عبارت شناخته‌شده‌ای که از هراکلیت به‌جای مانده، 16 عبارت آن مربوط به مرگ است. (واینر، 1385: 3 / 2352)
 
با این حال، کمتر شخصی است که با مرگ‌آگاهی زندگی نماید. آدمی در ژرفای تفکر خود، مرگ را تنها برای غیر خود باور دارد. این در صورتی است که مرگ، امری عمومی و استثناناپذیر است. به بیان امیرمؤمنان، مرگ امر فراگیری است که برای هرکس به‌صورت خاص رخ می‌دهد. (نهج‌البلاغه، خ 166)
 
با اینکه سیلی محکم مرگ حتی بودا را از خواب عیش و ناز بیدار ساخت، بشر از دیرباز سعی بر نادیده انگاشتن و غفلت از آن دارد. رواقیون اولین متفکرانی بودند که سعی در حل این معمای پیچیده داشتند؛ اما این حل و دیگر راه‌حل‌ها (وکیلی، 1383: 39 ـ 38) بیشتر پاک کردن صورت مسئله بود تا راهی برای حل این مسئله. به‌تعبیر حاکم بزرگ در رساله آکسیوخوس، این سعی‌ها در جهت حل مشکل مرگ، ژاژخاییِ سطحی است که تنها می‌تواند پسربچه‌ها را تحت‌تأثیر قرار دهد. (واینر، 1385: 3 / 2352)
 
این مواجهه در عصر رنسانس صورت قوی‌تری یافت. انسان مدرنِ در پیِ دغدغه توسعه، بیش از آنکه به مرگ بیندیشد، به زندگی توجه داشت. او به‌جای پاسخ به سؤال «چرا انسان هست؟» سعی در پاسخ به‌نحوه زیستن آدمی در دنیا داشت. (صنعتی، 1384: 56)
 
به‌اعتقاد فیلپ اریه، در دوران مدرن مثل گذشته، دیگر گورستان‌ها را در دل شهرها قرار نداده‌اند؛ بلکه برای دور کردن از خود، آنها را به خارج شهر برده‌اند تا فراموش‌شان کنیم. (اباذری، 1388: 6) در مقابل، انسان شرقی روی از این سؤال برنتافته است. او گرچه به‌تعبیر امیرالمؤمنین(ع) ، نتوانسته راز سر به مهر مرگ را (نهج‌البلاغه، خ 149) بگشاید، از سؤال نیز رخ نپوشیده است؛ زیرا معنای زندگی را در مرگ جستجو می‌کند. او مرگ را همچون قافیه می‌داند که گرچه در پایان بیت می‌آید، همه بیت زیبایی خود را از آن اخذ می‌کند.
 
مرگ در نگاه ادیان
 
یکی از تعلیمات مهم ادیان ـ به‌ویژه دین مبین اسلام ـ توجه دادن به مرگ است. به‌تعبیر مولوی، انبیا انسان‌ها را مرغ مرگ‌اندیش کرده و از طوطی نقل و شکر بودن رهانیده‌اند. (مولوی، 1374: د 3 / ب 2994)
 
در ادیان الهی، مرگ ضمن آنکه برای حیات جمعی ما ضرورت دارد و بدون آن حیات نیز به بن‌بست می‌رسد، (محمدی ری‌شهری، 1385: 4 / 2955) معنابخش زندگانی ما نیز هست. تعابیر زیبایی از مرگ، همچون بوی خوش یا حمام آب گرم و ... (صدوق، 1418: 289 ـ 288) نشانگر نگاه ویژه‌ به این حقیقت است.
 
ما با مرگ به‌مثابه حقیقتی غیرمنتظره برخورد کرده‌ایم و اگر آن را برنامه زندگی می‌شمردیم، توان روبه‌رویی با این حقیقت برای ما فراهم‌تر بود. روش تربیتی برخی از عرفای بزرگ نیز توجه به حقیقت مرگ بوده است. (صداقت، 1385: 40) این برداشت از مرگ در جای‌جای تاریخ اسلام، صحنه‌هایی هنری در عرصه ایثار و فداکاری به نمایش گذاشته است. (بنگرید به: نهج‌البلاغه، ن 31، رازی، 1404: 3 / 190) با همین نگاه است که تلخی مرگ را در ترس از آن دانسته‌اند. (میرداماد، 1356: 479)
 
توجه به حقیقت مرگ به‌معنای از دست دادن زندگی حاضر و نادیده گرفتن آن نمی‌باشد؛ بلکه به آن معناست که در حیات جسمانی خود، شیوه‌ای دیگر را به‌کار بندیم و همین زندگی گذرا و محدود را به‌گونه‌ای دیگر ببینیم و بفهمیم. (مجلسی، 1400: 7 / 321)
 
تبیین جایگاه این مفهوم در ادعیه شیعه می‌طلبد که جستجویی در صحیفه کامله سجادیه داشته باشیم و جایگاه مرگ و مرگ‌اندیشی را در کلام آن امام همام بیابیم و از منظر آن حضرت به این حقیقت نظاره کنیم. برای فهم بهتر کلمات ایشان، ابتدا واژه «موت» را در لغت و کاربرد قرآن کریم می‌کاویم. این امر ازآن‌روست که رابطه میان قرآن و سنت رابطه‌ای دوسویه است و محکمات هریک از این دو منبع می‌تواند متشابهات دیگری را تبیین کند.
 
ازاین‌رو ازسویی کلمات معصومین، شرح و بسط حقیقت قرآن کریم است و ازسوی‌دیگر، شناخت قرآن می‌تواند برای فهم کلمات آن بزرگواران راهگشا باشد تا در انتها بتوان تطابق و عدم تغایر را در میان بیانات این دو مشاهده کرد. برای دریافت بهتر جایگاه کلام معصوم به دیگر ادعیه آن امام هم نگاهی خواهیم داشت.
 
تبیین مفهومیِ مرگ
 
مرگ در زبان فارسی به‌معنای باطل شدن قوت حیوانی و حیات غریزی است. (دهخدا، 1385: 2 / 2846) موت در زبان عربی (شرتونی، 1385: 5 / 282) و «death» (Wehnmeier, 2004: 322) در زبان انگلیسی هم بر این معنا دلالت دارند.
 
ابن‌فارس، ادیب بزرگ عرب، بر آن است که اصل معنای موت از دست رفتن قوه یک شیء است. این اصل را در تمامی کاربردها مانند زمین موات و ... می‌توان مشاهده کرد. ازاین‌رو تمامی کاربردها به‌صورت استعمال حقیقی است. (ابن‌فارس، 1387: 930) از دیدگاه راغب اصفهانی، موت در زبان عربی به‌صورت وصف موجودات غیرجاندار ـ به‌صورت مجازی ـ نیز آمده است. وی برحسب انواع پنج‌گانه حیات، پنج مرگ را برمی‌شمرد. (راغب اصفهانی، 1430: 361)
 
به‌هرحال، این واژه در لغت و معنای عرفی و کاربردهای متفاوت آن بیشتر توصیف‌گر وجه عدمی است و فقدان و زوال را به‌همراه دارد؛ اما در فرهنگ قرآنی این لفظ به‌معنای زوال و فقدان محض نیست. طبق قرآن کریم، خدای تعالی مرگ و حیات را خلق کرده است. (ملک / 2) علامه طباطبایی در توضیح آیه می‌نویسد:
 
زندگی یعنی اینکه موجود طوری باشد که حس و اراده داشته باشد و مرگ به‌معنای فقدان این دو ویژگی است؛ اما مرگ آن‌گونه که از آموزش‌های قرآنی برمی‌آید عبارت است از: انتقال از مرحله‌ای از زندگی به مرحله‌ای دیگر و این مطلب از این آیه استفاده می‌شود. بنابراین مانعی ندارد که آفرینش به مرگ نیز همچون زندگی تعلق گیرد. (1367: 19 / 349)
 
البته برخی این آیه را به‌گونه دیگری تبیین کرده‌اند. (فاضل مقداد، 1384: 94)
 
با مطالعه قرآن کریم در زمینه مرگ روشن می‌شود که مرگ چیزی جز انتقال روح آدمی از عالم طبیعت به عوالم دیگر و بازگشت آن به‌سوی مبدأ هستی، یعنی خداوند سبحان نیست. قرآن کریم آشکارا این پندار را که مرگ، پایان هستی انسان است، برنمی‌تابد؛ بلکه آن را بازگشت به‌سوی خدا می‌داند. (قیامت / 30)
 
مرگ در فرهنگ قرآنی برای آدمی قانونی حتمی و گریزناپذیر است. (نساء / 78؛ انبیاء / 34) بلکه از منظر قرآنی، چتر مرگ بر همه موجودات سایه افکنده است. (رحمن / 27 ـ 26) مرگ تحولی بسیار عمیق و اساسی است که آدمی در آن حالت، شبیه افراد مست و ازخودبی‌خود می‌شود. (ق / 19) در هنگام مرگ، روح آدمی به‌صورت کامل بازپس گرفته می‌شود. گیرنده آن گاهی خداوند (زمر / 42) و در برخی آیات، فرشتگان (انعام / 61) ذکر شده‌اند.
 
مرگ شباهت زیادی به خواب دارد. تفاوت آنها در این است که روح در هنگام مرگ دیگر به بدن باز نمی‌گردد. (زمر / 42) گرفتن روح مؤمن و کافر یکسان نمی‌باشد. روح مؤمن با خوش‌آمدگویی (نحل / 32) و روح کافر با شکنجه و عذاب (انفال / 50) قبض می‌شود. این تفاوت به اختلاف در سیر حیات مادی مرتبط می‌شود. (مصطفوی، 1416: 11 / 200)
 
زمان وقوع مرگ دوگونه است. اجل قطعی که «مسمی» خوانده می‌شود و قابل تقدیم و تأخیر نیست. دیگری اجل مشروط که «معلق» نامیده می‌شود که برحسب وقوع یا عدم وقوع شرط، قابل تقدیم و تأخیر است. (انعام / 21؛ نوح / 4 ـ 3)
 
سخن آخر آنکه در فرهنگ قرآنی، آدمی دو حیات و دو مرگ دارد. حیات دنیوی و حیات برزخی و مرگ دنیوی و مرگ برزخی. (مصطفوی، 1416: 11 / 200 ـ 199)
 
مفهوم مرگ در ادعیه صحیفه سجادیه
 
در ادعیه معصومین از مرگ بسیار یاد شده است. این میزان ازآن‌روست که یاد مرگ، داروی غرور آدمی و تلقین عجزی است که یادآور خویشتن ما به ماست. معصومین با تلقین مکرر این حقیقت، سعی در تربیت نفس و انقیاد آدمی در مسیر بندگی داشته‌اند. این یاد، برکات فراوانی را درپی دارد که همه در پرتو شناخت واقعی ما از خود ماست.
 
پیش از آنکه به صحیفه کامله سجادیه بپردازیم، به جایگاه این مفهوم در دیگر دعاهای آن حضرت در صحیفه جامعه می‌پردازیم تا با مقایسه میان این دو مجموعه، شناخت دقیق‌تری از این مفهوم در صحیفه کامله فراهم آید.
 
امام سجاد(ع)  در ادعیه فراوانی از مرگ و لحظه مردن یاد نموده‌اند. این موارد غیر از یادآوری عالم برزخ و قیامت است. شاید بتوان گفت دعایی نیست که آن حضرت یادی از مرگ و عوالم پس از آن نکرده باشند. تعابیر ایشان درباره مرگ به‌گونه‌ای است که بر جان و روح شنونده اثر فراوانی می‌گذارد. تعابیری همچون «آه و احزناه أنا المنقول إلى عسکر الموتی؛ آه و حزن که مرا به‌سوی اردوگاه مردگان می‌برند.»  (198 / 41) یا عبارتی چون «و اعوذ بک ... من میتة مثلاً؛ خدایا به تو از مرگی که همه را به اندیشه و عبرت فرا خواند، پناه می‌جویم.» (27 / 3) تنها خداوند نامیراست (83 / 11) و همه بندگان مقهور موت می‌باشند. (105 / 2) آن حضرت به مرگ یقین و باور قلبی دارد. (245 / 1)
 
ایشان در دعاهای فراوانی از لحظه‌ای که مرگ را مشاهده می‌کند، به خداوند پناه برده، (207 / 2) از خداوند می‌خواهد مرگ بهترین (143 / 38) و مبارک‌ترین مهمانی (143 / 38) باشد که با آن روبه‌رو می‌شود. وی از فتنه حیات و ممات به خداوند پناه برده (138 / 9) و سلامتی در مرگ و حیات را از پروردگار تقاضا می‌کند (199 / 39) و امید شفاعت هنگام مرگ را دارد. (197 / 8) ایشان از اینکه غافلانه جان دهد، هراسان است (2 / 225) و از اینکه مرگ را همواره در برابر خود می‌بیند، انتظار آرامش ندارد؛ (214 / 105) زیرا تنها مرگ برای اضطراب و تشویش آدمی کفایت می‌کند؛ هرچند خود مرگ، مقدمه مصائبی عظیم‌تر است. (82 / 6) حضرت در ابیاتی این دلهره مرگ را که ویرانگر لذات است، این‌گونه به تصویر کشیده‌اند:
 
ألا لا و لکنا نفّر نفوسنا
 
  و تشغلنا اللذات عما نحاذر
 
و کیف یلذ العیش من هو موقفٌ
 
  سدیً مالنا بعد الممات مصادر
 
ایشان در این ابیات، به‌خوبی حیات مرگ‌آگاهانه و زندگی غافلانه را به‌تصویر کشیده‌اند. (214 / 108 ـ 106)
 
حضرت از خداوند می‌خواهد کلمات نورانی ـ که بر زبان ما جاری می‌شود ـ و عقاید حقیقی ما نوری باشد که در قبر و مرگ و حیات و بعث دستگیر ما گردد. (200 / 2)
 
این فرازها و عبارات مشابه که از دیگر دعاهای صحیفه نقل شده، به‌خوبی نشان‌دهنده آن است که ذکر مرگ در ادعیه بیشتر به‌عنوان امری جلالی بوده است و اسباب تنذیر و هشدار خواننده را درپی دارد. در این ادعیه، سعی بر تربیت و بیداری آدمی بوده تا خود را دریابد و در جمع توشه فضایل تلاش نماید. این سختی و هراسی که برای مرگ تصویر شده، امر عجیبی نیست و حقیقت مرگ جدایی و فراق است. گاهی یکی از اموال و خویشان آدمی از دست می‌رود و تا روزها و گاهی تا سال‌ها روح انسان را پریشان می‌سازد. با مرگ، تمامی تعلقات آدمی یکباره از او جدا می‌شود و او می‌ماند و حقیقت خویش که اگر اهل صلاح نباشد، همین دریافت یکباره حقیقت بسیار سنگین و هولناک است. (مدنی، 1427: 5 / 351)
 
مرگ و یاد مرگ در صحیفه کامله سجادیه
 
در کمتر دعایی از صحیفه کامله سجادیه یادی از عالم آخرت نشده است. دنیا و آخرت زوجی هستند که انسان باید نسبت خود را با آن دو بفهمد و معنای زندگی خود را در این میانه بیابد.
 
پیش‌تر گفته شد که شأن اصلی دعا، تربیت نفس دعاکننده است. تربیت دینی مبتنی بر هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی ویژه‌ای است و این شناسایی محدود به نظر نبوده، در عمل مؤمن انعکاس می‌یابد. در این نوع تربیت، بین نظر و عمل شکافی به‌چشم نمی‌خورد. علمی که عمل نزاید، جهل است. (نهج‌البلاغه، خ 110)
 
می‌شناسیم برای اینکه تغییر کنیم و تغییر می‌کنیم تا هستی را بهتر دریابیم. ازهمین‌رو در تمامی ادعیه امام سجاد(ع)  که سخن از سعادت بشری است، از نسبت آدمی با خدا و هستی نیز سخن به‌میان آمده است. آدمی با خدا و ابدیت معنا پیدا می‌کند و او منهای این دو حقیقت مرده است. درحقیقت مرگ خدا در این نگاه، مرگ آدمی را درپی دارد.
 
یکی از مسائلی که فراوان در صحیفه کامله به آن توجه شده، مرگ و نحوه مردن و یادآوری این حقیقت است؛ تا آنجاکه دعای مستقلی به آن اختصاص یافته است. دعای چهلم این کتاب شریف، زمزمه آن حضرت هنگام یاد مرگ یا وقتی است که خبر مرگ کسی را می‌شنیدند. این دعا با حجم اندک خود، خواننده را به فکری طولانی فرو می‌برد. همچنین گاهی از ماده «و ف ی» و مشتقات آن (31 / 3) و گاهی از تعبیر قبض (20 / 5) و تعبیرات دیگری که حکایت از مرگ دارد (39 / 2، 53 / 5) استفاده شده است.
 
کاربرد مرگ در صحیفه کامله سجادیه منحصر به جانداران باشعور نمی‌باشد و برای شهرهای مرده نیز به‌کار رفته است. حضرت برای گشایش دل خود، خداوند را با یاد یکی از مظاهر قدرت الهی که احیای زمین‌های مرده است، می‌خواند. (48 / 13، 19 / 3 ـ 2) همچنین از بین رفتن شعائر دینی را مرگ آنان شمرده است. (47 / 62) بلکه در تعبیری، تمام مخلوقان را چشاننده مرگ می‌داند. (52 / 5) آنان نیز که لقای خدا را نمی‌پسندند، از مرگ خلاصی نمی‌یابند. (52 / 3) حضرت این مرگ مکتوب را نزدیک به خود دانسته، آن را دور از خویش نمی‌داند (53 / 4، 42 / 3) و سایه مرگ را پیوسته بر سر خود می‌بیند. (52 / 9 ـ 8)
 
ایشان خواستار یاد مداوم آن است، به‌صورتی که همیشه نصب‌العین وی باشد، نه به‌گونه یاد کوتاه‌مدت. (40 / 2) عمر هرکس میزان مشخصی دارد (6 / 1) که با روزهای زندگی به‌سوی آن گام برمی‌دارد (6 / 1) تا به ثواب یا عقاب الهی نائل گردد. (6 / 1)
 
حضرت در دعای 42 صحیفه مرگ را به‌خوبی به تصویر کشیده، از خداوند می‌خواهد به برکت قرآن، مشکلات پیشِ روی آن را از میان بردارد. ایشان می‌فرماید:
 
خدایا بر محمد و آل‌محمد درود فرست و به‌برکت قرآن در وقت مرگ، دشواری جان کندن و سختی ناله و خرناسه‌های پیاپی در هنگام مرگ را بر ما آسان ساز. آن‌گاه که جان‌ها به گلوگاه‌ها رسد و گویند: کو پزشک معالج؟ (یا کیست که این روح را بالا برد؟)
 
و فرشته مرگ از پس پرده‌های غیب برای گرفتن جان آشکار شود و جان را از کمان آرزوها با تیرهای وحشت جدایی نشانه رود و جامی زهرآلود از شوکران مرگ به او بنوشاند و وقت کوچیدن و رفتن ما به سرای آخرت نزدیک شود و اعمال بسان گردن‌بندی بر گردن‌ها بیاویزد و گورها تا موعد روز دیدار جایگاه ما قرار گیرد. (42 / 13)
 
در این بیان به‌زیبایی حالت بنده گرفتار در پنجه‌های مرگ به تصویر کشیده شده که تنها فریادرس او عمل صالح وی است.
 
آن حضرت در دعاهای متعدد، مردن مطلوب را با خواسته‌های خود در این رابطه ترسیم کرده‌اند. این خواسته‌ها گاهی به‌صورت ایجابی و گاهی سلبی است. این ویژگی‌ها عبارتند از:
 
1. مرگ سعید؛ مرگی که زندگانی را طوری به پایان می‌برد که با رضایت و عنایت حق همراه است. چنین مرگی سعید و نیک‌بختانه است. (47 / 105)
 
 2. مرگ زیبا؛ مرگی که پیشاپیش و از سمت راست آن نوری در حرکت است. چنین مرگی به‌معنای درخواست زندگیِ پر از نور و زیبایی است. (47 / 117)
 
 3. انس با مرگ؛ ایشان از خداوند می‌خواهد اعمال صالحی داشته باشد و توشه‌ای از اعمال نیک فراهم آورد تا روز قیامت که هنگام ملاقات با ملکوت خود است، با یاد مرگ انس پیدا کنیم و بسان خویشاوندی به او عشق ورزیم. (40 / 3)
 
 4. مرگ با غفران و رحمت حق؛ حضرت از خداوند می‌خواهد مرگ برای او دربی از درب‌های مغفرت الهی و کلیدی از کلیدهای رحمت پروردگار باشد. (40 / 4)
 
 5. مرگ با سرور و عزت؛ ایشان از خداوند می‌خواهد با غم و اندوه نمیرد (48 / 14) و در هنگام دیدار مرگ، احساس خواری ننماید. (40 / 4)
 
 6 . بر ملت و آیین اسلام مردن؛ ایشان دعا می‌کند بر دین الهی (20 / 17) و دین پیامبر او محمد مصطفی(ص)  (42 / 20؛ 31 / 13) جان به جان آفرین تسلیم نماید.
 
7. مرگی فارغ از دیون؛ بدهی پس از مرگ پیامدهایی دارد. حضرت از خداوند، رهایی از این تبعات را درخواست می‌کنند. (30 / 2)
 
 8 . آمادگی برای مرگ؛ وی هم برای خود (8 / 8) و هم برای تابعان پیامبر تا روز قیامت مرگی با آمادگی تقاضا می‌کنند. (4 / 16)
 
 9. مرگ همراه با توبه پذیرفته‌شده؛ امام از خداوند می‌خواهد پایان آنچه را نویسندگان اعمال ما برمی‌شمرند، توبه‌ای پذیرفته‌شده قرار دهد که پس از آن ما را بر گناهی که انجام داده‌ایم، مؤاخذه نکند. (11 / 3) ایشان همچنین مرگ با حالت توبه خالصانه را تقاضا می‌نماید. (12 / 8)
 
 10. جان دادن با صدق؛ حضرت از خداوند می‌خواهند با حالت بندگی کامل دار فانی را وداع گوید. (54 / 4) ایشان نه‌تنها به فکر مرگ خویش است ـ که به بهترین وجه انجام شود ـ برای مردگان گذشته و آینده نیز طلب مغفرت می‌کند تا خداوند از گناهان آنان درگذرد؛ (45 / 55) حتی برای بندگانی که آبروی آن حضرت را برده‌اند. (39 / 2)
 
    11. ختم به خیر گردیدن عمر. (20 / 28)
 
این خواسته‌ها به‌معنای بیزاری از حیات دنیوی نیست. در نگاه ایشان، عمر طولانی اگر با خشم خداوند، عمل ناشایست و حیات ناپاک عجین باشد، به‌هیچ‌وجه مطلوب نیست. حضرت در دعای مکارم‌الاخلاق از خداوند می‌خواهد:
 
و عمّرنی ما کان عمری بذله فی طاعتک فإذا کان عمری مرتعاً للشیطان فاقبضنی إلیک قبل أن یسبق مقتک إلىَّ أو یستحکم غضبک علىَّ. (20 / 5)
 
خداوندا تا هنگامی‌که عمر من مصروف طاعت توست، به من عمر ده. از آن هنگام که عمر من چراگاه شیطان شد، دیگر مرا به نزد خودت ببر، پیش از آنکه خشم تو به‌سوی من بشتابد یا غضب بر من مستولی شود.
 
ایشان نعمت حیات را تا زمانی‌که همراه با طاعت الهی باشد، نسیم الهی دانسته (20 / 1) و خواستار آن است که این عمر را در سپاس الهی صرف نماید (1 / 10 / 11) و جسم و عمرش را در مسیر طاعت الهی به انجام رساند (32 / 28) و زندگی ستوده (47 / 105) و طیب (47 / 117) را دارا باشد. حضرت می‌گوید: «خداوندا ما را براساس سنت پیامبر زنده بدار.» (42 / 20) گو اینکه شخص بدون برپایی دین مبین مرده‌ای بیش نیست. ازهمین‌رو آن بزرگوار، عمری طولانی را برای فرزندان خود از خداوند طلب می‌نماید. (25 / 2)
 
نتیجه
 
با واکاوی مفهوم مرگ در دو مجموعه دعایی امام سجاد(ع)  به‌نظر می‌رسد در صحیفه کامله سجادیه بیش از آنکه بر دهشت‌زایی مرگ تأکید گردد، سعی بر تصویرسازی مرگ مطلوب بوده است؛ مرگی که در آن حیات دنیوی با سعادت و ابدیت مقرون با رحمت و عفو الهی مورد انتظار است. چنین مردنی برای حضرت امری مطلوب است.
 
از این منظر، هیچ‌یک از مرگ و حیات مطلوبیت ذاتی ندارند؛ بلکه مطلوب، اطاعت و بندگی حق‌تعالی و در امان بودن از غضب اوست.
 
نکته دیگر آنکه، زندگی و مرگ در فرهنگ صحیفه بسان قرآن کریم اعم از زندگی و مرگ ظاهری است و حیات و ممات باطنی را نیز دربر می‌گیرد.
منبع: فارس