وقتی که به خانه برگشتیم من در حدود یک ماه نگذاشتم این اتفاق رسانه ای بشود. چون فکر می کردم این اتفاق بسیار قبیح است، اما بعد از آنکه برادر من آقای فروزش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و مجروح شد ما مطلب را رسانه ای کردیم.

گروه سباسی مشرق - شهادت علی خلیلی جوان 21 ساله‌ای با دردی سرشار از بی مهری برخی مسئولین و مردم جامعه پس از تحمل 2 سال رنج بیماری، سبب شد تا به سراغ امام جماعت مسجد انصار الحسین (ع) تهران که چندی پیش بخاطر انجام فریضه بزرگ "امر به معروف و نهی از منکر" مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، برویم.

"حجت الاسلام سید محمود مصطفوی منتظری" کسی است که در ایام مبارک فاطمیه چشم چپش را در مسیر مسجد انصار الحسین(ع) و در خیابان  30متری نیروی هوایی از دست داد. به طوری که پزشکان بیمارستان لبافی‌نژاد مجبور به تخلیه چشم او شدند.

او هم مانند شهید علی خلیلی بیش از دو سال است که از این اتفاق ناگوار رنج می‌برد و از گرفتاری‌های چشم تخلیه شده‌اش خلاص نشده است و مانند شهید علی خلیلی گلایه های قابل توجهی از برخی مسئولین دارد. می‌گوید «از مسئولین امر گلایه دارم. بیش از دو سال از این ماجرا می گذرد ولی هنوز کارتی به نام جانبازی به دست بنده نرسیده است.»

در ابتدای این گفتگو، حجت الاسلام مصطفوی برایمان آیات و روایات متعددی درمورد ضرورت انجام این فریضه بزرگ الهی خواند و از لزوم انجام آن در جامعه سخن گفت، سپس زبان به گلایه گشود که چرا مردم نسبت به انجام این فریضه واجب دینی بی‌تفاوت شده‌اند و مسئولین نیز به سادگی چشمان خود را بسته و از کنار این موضوع مهم به راحتی عبور می‌کنند. او سپس به شرح روز واقعه پرداخت، همان روزی که پزشکان بیمارستان لبافی‌نژاد مجبور شدند چشم او را تخلیه کنند تا آسیب بیشتری به او وارد نشود.


- در ادامه مشروح گفتگوی مشرق با این جانباز "امر به معروف و نهی از منکر" را می خوانید؛


حاج آقا با توجه به اینکه امر به معروف و نهی از منکر از جمله ضروریات اسلام محسوب می‌شود و  مردم و مسئولان موظف به انجام این فریضه بزرگ الهی هستند، شما وضعیت "امر به معروف و نهی از منکر" را در جامعه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

باید از جامعه سوال کرد، از مسئولین امر باید سوال کرد، از همه مردم ایران که همه مسلمانند چه شیعه و چه سنی سوال کرد، شما که با ابر قدرتی مثل آمریکا مبارزه کردید، از آزمون 8 سال دفاع مقدس پیروز بیرون آمدید و در مقابل مستکبران شرق و غرب ایستادید، چرا در مورد امر به معروف و نهی از منکر کوتاه آمدید؟ تمام مردم مسلمان وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را دارند.

امر به معروف و نهی از منکر از ارکان دین اسلام است. اگر عبادت‌ها را به ده قسمت تقسیم کنیم نه قسمت از آن به فریضه امر به معروف و نهی از منکر اختصاص پیدا می کند. بنده به عنوان یک طلبه بسیار جزء و سطح پایین از روزهای اولی که طلبه شدم، پدر و مادرم قصد داشتند که من منبری بشوم و آمر به معروف و ناهی از منکر باشم. البته سعی کردم در حد بضاعت خودم همینگونه باشم. ولی متاسفانه وقتی از بعضی مسئولین سوال می شود که در کشور بد حجابی و بی بندوباری مشهود است و شما باید راهکار و تدبیری در این موضوع در نظر داشته باشید، آن مسئول به شما پاسخ می دهد که نه اینطور نیست، مردم ایران بسیار مردم خوب و متدینی هستند! این برخورد مسئولین مربوطه درحالی است که این در کشور مسئولیت تدبیر در این زمینه‌ها را بر عهده گرفته است ولی متاسفانه جوری عمل می کند که حتی امر به معروف کنندگان و نهی از منکرکنندگان منزوی شوند.

من حالا از ایشان سوال میکنم این همه بی بند وباری از کجا آمده است؟ بی بندباری و بی غیرتی و بدحجابی تنها منکرهای جامعه نیست، از نظر من بزرگترین منکر این است که عناصر غیر متعهد به سر کار بیایند و مسئولیت و کارهای کلیدی را به عهده بگیرند. این زشت ترین و پلید ترین منکر است. بهترین معروف نیز این است که انسان مسئولیت کشور اسلامی را به کسی بدهد که مستحق این مسئولیت است.



از روز حادثه برای ما بگویید؛ در خیابان نیروی هوایی برای شما چه اتفاقی افتاد و چگونه شما مورد ضرب و شتم قرار گرفتید؟

در روز دهم اردیبهشت ماه سال 1390 و در ایام فاطمیه من در منزل یکی از علما و وعاظ معروف شرق تهران حجت الاسلام مهدی حسام منبر رفتم و بعد از منبر جهت اقامه نماز ظهر و عصر از خیابان 30متری نیروی هوایی به قصد مسجد انصار الحسین به راه افتادم. از کوچه‌ای در حال عبور بودم که دیدم دختر و پسری از روبرو به سمت من می‌آیند. وقتی من را دیدند شروع کردند مسخره کردن و خندیدن و حتی توهین هم کردند.

من متوجه توهین آنها شدم و خودم را کنار کشیدم تا در مسیر با هم رو به رو نشویم و از کنار هم عبور کنیم.  اما وقتی آنها به موازات من رسیدند شروع کردند به توهین کردن. دختر رو به روی من ایستاد و به مقدسات اسلام توهین کرد، من چون دوست نداشتم با آنها بحث کنم در مقابل توهین او سکوت کردم و چیزی نگفتم اما او باز هم ادامه داد و برای بار دوم به مقدسات دین توهین کرد. آن موقع بود که من نهی از منکر کردم و به آنها تذکر دادم و به دختر جوان گفتم: «اسلام چه آسیبی به شما رسانده است که توهین می‌کنید؟ منم که کاری با شما نداشتم.»

در همین حال بود که ناگهان پسری که همراه دختر بود مشتی به صورت من روانه کرد. حدس می زنم پسر جوان وسیله ای در دست داشت و با آن به چشم چپم ضربه وارد کرد. ضربه به حدی بود که دیگر متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد و فقط فریاد می زدم که چشمم کور شد.

بعضی ها خیال  میکنند که شکستن شیشه عینک موجب کوری چشم من شده است که اینطور نبود. شیشه عینکم در آن موقع زمین افتاد و به همین خاطر دو تکه شده بود. من فریاد می زدم که کورم کردید ولی آنها سریع فرار کردند. من هم چند قدمی دنبالشان رفتم ولی نتوانستم تعقیب شان کنم. ایستادم تا فکری به حال چشمم کنم. در آنجا یک میوه فروش وانتی بود او هم فریاد زد که بگیردشان، ولی متاسفانه کوچه خلوت بود و کسی دنبال آنها نرفت. میوه فروش هم پس از مدتی دویدن به دنبال آنها خسته شد و برگشت. من حال خیلی بدی داشتم و به صورت مداوم حالت استفراغ به من دست می داد.

اما پیش خودم می گفتم که چیزی نشده و ضربه ای بوده که بعدا خوب خواهد شد. به پسرم سید عبدالحمید زنگ زدم و گفتم حمید جان بیا و من را به دکتر برسان. پسرم تصور کرد که من سکته کردم و حال خوبی ندارم بخاطر همین سریع آمد و با پسرم به بیمارستان لبافی نژاد رفتیم، دکترها تصمیم گرفتند که من را به اتاق عمل ببرند و متاسفانه در اتاق عمل تشخیص دادند که بلافاصله باید چشمم را تخلیه کنند، اما چون حال من خیلی بد بود و استفراغ می کردم نتوانستند در آن روز عمل تخلیه چشم را انجام دهند. فردای آن روز عمل تخلیه چشم را انجام دادند و چشم چپم تخلیه شد.

گویا اجازه رسانه ای شدن ماجرا را نداده بودید، علت این کار چه بود؟

وقتی که به خانه برگشتیم من در حدود یک ماه نگذاشتم این اتفاق رسانه ای بشود. چون فکر می کردم این اتفاق بسیار قبیح است، اما بعد از آنکه برادر من آقای فروزش مورد ضرب و شتم قرار گرفت و مجروح شد ما مطلب را رسانه ای کردیم.

چه کسانی به عیادت شما آمدند؟

آن روز از طرف ستاد امر به معروف و نهی از منکر و همچنین افرادی از کلانتری محل به عیادت من آمدند. در آن ایام بارها نماینده های آیت الله مکارم شیرازی تشریف آوردند، حتی از طرف دفتر امام خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب تشریف آوردند و از ما عیادت کردند. حتی نمایندگانی از کشورهای خارجی مثل انگلستان، المان، کانادا، به خانه ما آمدند و عیادت کردند که برایم خیلی جالب بود.

خانمی از انگلستان در اینترنت از ماجرای ما با خبر شده بود و زنگ زده بود به خواهرش در ایران و گفته بود که حتما به عیادت فلانی بروید و سلام ما را برسانید. ایشان هم با یک جعبه شیرینی آمدند و واقعا نسبت به ما محبت کردند. من از همه آنها تشکر میکنم واقعا همسایه ها ما را خجالت دادند.

در آن ایام برخی رسانه ها مطرح کردند که شما هنگام برخورد با آن دو جوان با لباس شخصی بوده‌اید و این اتفاق افتاده است. این نقل صحت داشت؟

یکی از کم لطفی‌هایی که در این مدت به ما شد این بود که برخی از رسانه ها و سایت ها مطلب مجروحیت ما را اینگونه برای مردم نقل کردند که ما در لباس روحانیت نبوده ایم و این اتفاق زمانی افتاده است که ما با لباس شخصی بوده ایم. حتی این مطلب کذب را یکی از روحانیون مشهور هم بالای منبر گفته است که برای مدتی در سایت ها بحث به پا کرده بود. البته بنده به آن اقای روحانی اعتراض هم کردم و گفتم چرا این حرف را زدید و این مطلب را برای مردم اینگونه نقل کرده اید؟ مگر شما هنگام وقوع حادثه حضور داشتید.

پیگیری ها برای دستگیر شدن ضارب انجام شد؟ الان وضعیت ضارب چگونه است؟

من چون موقع صحبت کردن با آنها سرم پایین بود و نگاه نکردم، چهره دقیقی از آنها در ذهنم نیست، اما ضارب قدکوتاهی داشت و یک عینک دودی درشتی به چشم داشت. نیروی انتظامی، وزرات اطلاعات و کلانتری محل کمک کردند و تعدادی از مظنونین را دستگیر کردند. من هم برای شناسایی به کلانتری رفتم و به یکی از آنها خیلی مظنون بودم، ولی به این دلیل که احتمال می دادم که شاید او ضارب اصلی نباشد؛ نتوانستم خود را راضی کنم و از ایشان هم صرف نظر کردم.

اگر بدانید که این صحبت‌های شما بدست ضارب خواهد رسید و او این گفتگوی شما را خواهد خواند، چه به او خواهید گفت؟

با اینکه یک چشمم را از دست داده‌ام اما اگر آن کسی که با مشت به چشم من زد بیاید و مطمئن شوم که پشیمان است، او را می‌بخشم.  البته الان هم اگر بدانم او توبه کرده است و از این کارش پشیمان شده است او را خواهم بخشید. افراد با هم فرق میکنند گاهی انسان در اثر گناهان و معصیت فراوان به جایی می‌رسد که حقایق دین را هم انکار می‌کند. مثل آن عضو گروهک تروریستی داعش که در سوریه جگر و قلب آن مسلمان را در آورده بود و تکبیر می‌گفت در حالی‌که این از نظر یک انسان سالم، کاری پلید و زشت است.

وضعیت جانبازی شما به کجا رسیده است؟

بیش از دو سال از این ماجرا می گذرد ولی هنوز کارتی به نام جانبازی به دست بنده نرسیده است. و خیلی هم مهم نیست. یک موضوع دیگر هم این است که با توجه به اینکه تمام روحانیت منطقه تایید کردند و الحمدلله مردم منطقه نیز ما را به خوبی می‌شناختند ولی چون ضارب گرفته نشده بود نیروی انتظامی تایید نکرد.

البته این نکته هم ناگفته نماند که تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی از جمله آقای سروری، آقای فدایی و آقای کوثری خانه ما تشریف آوردند و پیگیر کار من شدند.

مشرق: ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.