کد خبر 298780
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۹

کجا باید زندگی کنم؟ نخستین پرسشی است که بسیاری از فرزندان طلاق بعد از جدایی والدین آن را از خود می پرسند، زیرا از آن پس دیگر امکان گذراندن روزها و شب ها در کنار هر والد برای آنان وجود ندارد.

به گزارش مشرق، داستان زندگی همه ما از یک نهاد کوچک اما با قدمت اجتماعی بالایی آغاز می شود، مکانی که قرار است مامنی برایمان باشد، اما گاه این پایگاه عاطفی در گیر طوفان اختلاف سلایق و عقاید زوج ها می‌شود و مهر طلاق آخرین فصل زندگی مشترک آنان را رقم می زند که نتیجه روزهای خوش آن کودکانی هستند که به یکباره یکی از والدین خود را از دست می‌دهند، از دست دادنی که ارمغانش برای آنان دغدغه های جدیدی است و شاید چندان شباهتی به آنچه همسالان آنان در کانون خانواده با آن مواجه هستند نداشته باشد.

داستان زندگی این افراد از این پس با قلم دیگر و فصل هایش با سئوالات بسیار نوشته می شود. اما زندگی ادامه دارد، در اینجا یک سئوال مطرح می شود، اینکه مهمترین نیازهای این کودکان یا نوجوانان چیست و والدینی که دیگر نسبتی با یکدیگر ندارند، باید در قبال فرزند یا فرزندانی که حاصل زندگی مشترک گذشته آنان بوده است چه رفتاری داشته باشند؟پرسشی که مشاوران و روان‌شناسان باید به آن پاسخ دهند.
 
 خانه من کجاست؟

کجا باید زندگی کنم؟ نخستین پرسشی است که بسیاری از فرزندان طلاق بعد از جدایی والدین آن را از خود می پرسند، زیرا از آن پس دیگر امکان گذراندن روزها و شب ها در کنار هر والد برای آنان وجود ندارد، به عبارتی همانطور که منصور بهرامی، روان‌شناس  می گوید: داشتن مسکن ثابت مهمترین نیاز چنین کودکان یا نوجوانانی است، خانه ای که به آن احساس تعلق خاطر داشته باشند.

براین اساس داشتن هویت مکانی اصل مهمی است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت، این عضو ارشد انجمن تحلیل رفتار تاکید می کند که پدر و مادر باید به درستی بر سر این موضوع به توافق برسند تا فرزندشان در خانه یکی از آنان یا بستگانی مانند مادر بزرگ و پدر بزرگ به صورت دایم و بدون در نظر گفتن قید زمان سکونت کند، البته وی بر این نکته نیز اصرار دارد که چنین کودکانی بهتر است در منزل والد دیگر که در روزهای پایانی هفته به دیدار وی می روند، اتاق یا حداقل میزی داشته باشند که به نوعی به آنجا نیز احساس تعلق خاطر کنند.

با وجود این، ماجرا به همین جا ختم نمی شود و نکات بیشتری وجود دارد که این زوج ها همچنین خانواده های آنان در مواجهه با فرزند خود باید از آن آگاهی داشته باشند. به طور مثال نحوه سخن گفتن درباره والد دیگر نکته مهمی است که بی‌توجهی به آن تاثیر مستقیمی بر روحیه چنین کودکانی دارد.


 
 خاطراتی که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند

با توجه به آنچه که گفته شد، پس از جدایی والدین فرزند یا فرزندان حاصل از زندگی مشترک باید به انتخاب خود یا پدر و مادر با یکی از آنان زندگی کند. اما نکته مهمی که در اینجا نباید آن را فراموش کرد این است که وقتی به طور مثال وی با پدر خود زندگی می کند و در روزهای پایانی هفته نزد مادر می‌رود، نخستین سئوالی که از وی می شود این است که خانه پدرت چه خبر بود؟ آنجا غذا چه می‌خوری؟ چرا لباست مرتب نیست؟ چرا دستت زخم شده است؟پدرت با تو بد رفتار می‌کند؟و... .

البته داستان به همین جا ختم نمی شود در این برخوردها گاهی خانواده ها نیز شرکت می کنند، عمه، خاله، عمو، دایی و ... نیز در صحبت هایشان پدر یا مادر کودک را مورد اهانت قرار می دهند، غافل از اینکه این افراد هویت خانوادگی کودک را تشکیل می دهند و با تخریب این هویت زمینه را برای ابتلای فرد به مشکلات روانی و سوق دادن او به سوی ناهنجاری های اجتماعی فراهم می آورند.

موضوعی که محمد پیروی خامنه، مشاور خانواده در گفت‌و‌گو با «حمایت» هم به آن اشاره می کند. در این میان اما بهرامی مشاور خانواده این دغدغه را در قالب دیگری عنوان کرده و می گوید: طلاق یعنی پایان رابطه زوجیت به دلیل اختلافاتی ریشه دار که نهال زندگی را خشکانده و گاه خاطره تلخ آن تاپایان عمر از ذهن دو طرف پاک نمی شود.

این دلخوری ها موجب می شود تا زن و مرد هیچگاه به خوبی از هم سخن نگویند و تنها نکات منفی رفتارهای یکدیگر را بیشتر به خاطر آوردند، اما ماجرا آنجا بغرنج می‌شود که در مواجهه با کودک مادر یا پدر از بدی های طرف مقابل بگویند و احساس تعلق خاطر خانوادگی فرزندشان را دچار خدشه کنند، اینکه کودک یا نوجوان به فکر فرو رود و با خود بیندیشد که چه خانواده بدی دارد و در این زمینه احساس سرافکندگی کند و حس ناخوشایندی داشته باشد که بر تمام زندگی او تاثیر خواهد گذاشت.

البته در مقابل نباید فراموش کرد، زوج های سابق هیچ وقت نباید انگشت اتهام را به سمت بستگان نسبی والد دیگر بگیرند و با عنوان جملاتی که مضمون آن این است عمو، دایی، عمه یا خاله تو افرادی با مشکلات رفتاری هستند و انسان های ارزشمندی نیستند، از بستگان نسبی فرزندشان یاد کنند، زیرا این رفتار نیز هویت شخصیتی فرزندشان را با مخاطره روبه‌رو می کند و حاصلی ندارد جز زخم هایی که تمام عمر کودکشان را همراهی خواهد کرد و نقش مخربی در روحیه و ذهنیت وی درباره هویت خانوادگی اش خواهد داشت.
 


 توجه بدون چاشنی ترحم


این در حالی است که پیروی خامنه به نکته دیگری نیز اشاره می کند، اینکه به دلیل سکونت چنین کودکانی در یک مکان مشخص و نزد یکی از زوج ها به طبع آنها ارتباط بیشتری با خانواده یک والد خواهند داشت؛ فردی که مسئولیت نگهداری از وی را بر عهده گرفته است. مشکل از آنجا شروع می‌شود که در ابتدای بروز این مشکل در خانواده خواسته و ناخواسته این کودک در مرکز همه توجهات قرار می گیرد.

توجهی که چاشنی آن ترحم است، همه با الفاظ دلسوزانه سعی می کنند با این کودک ارتباط برقرار کنندوبه نوعی وی را قربانی یک زندگی نا بسامان می دانند. این رفتار موجب می‌شود که بچه به سوی رفتارهایی ویژه سوق یابد. گاهی خواسته های غیر معقول داشته باشد و زمانی نیز دخالت زیاد اطرافیان روند تربیت وی را با مشکل روبه‌رو کند.

شاید به همین دلیل است که این مشاور خانواده تاکید می کند، به علت اینکه فرهنگ و سنت ایرانی طلاق را کاری بسیار ناخوشایند می داند، هیچگاه در آن به این نکته توجه نشده است که چنین خانواده هایی بعد از وقوع جدایی نیاز دارند تحت پوشش آموزش هایی قرار گیرند که به آنان نحوه صحیح رفتار با چنین فردی را آموزش دهد.

بنابراین نبود چنین آگاهی هایی موجب می شود تا اعضای خانواده‌ای که دیگر قرار نیست زیر یک سقف با هم زندگی کنند آسیب‌های بیشتری ببینند و حتی مشکلات زیادتری داشته باشند. شرایطی که اگر به آنها توجه نشود ممکن است خود نقطه شروعی برای بحران های جدید باشند.
 
 انکار یا توسل به دروغ در برابر دوستان

از این موارد که بگذریم گاهی شاهد هستیم فرزندی که پدر و مادر وی دیگر با یکدیگر زندگی نمی کنند، این موضوع را از دوستان خود پنهان کرده و برای جبران آن به دروغگویی و داستان سرایی متوسل می شود تا به این شیوه خلأ ناشی از حضور یکی از آنان را پر کند. حال چرا این کودکان به چنین شیوه رفتاری روی می آوردند؟ پرسشی است که باید پاسخ آن را از روان‌شناسان و آسیب شناسان اجتماعی پرسید.

از نظر عضو ارشد انحمن تحلیلی رفتار، زمانی که اطرافیان کودک از جمله مادر بزرگ، پدربزرگ و سایر اعضای خانواده ماجرای جدایی والدین وی را از دیگران پنهان می کنند و در مقابل احوال پرسی های دیگران با گفتن اینکه عروس یا دامادشان به سفر رفته یا گرفتار کارو حرفه خود شده است، سعی می کنند به نحوی این موضوع را مخفی کنند، این رفتار در کودک یا نوجوان نیز نهادینه می شود به عبارتی وی از آنان الگو بردرای کرده و این واقعیت را کتمان می کند.

این رفتار، دایم وی را در فشار قرار می دهد و زخمی را که شاید با گذشت زمان تا حد زیادی فراموش شود دوباره باز خواهد کرد ضمن اینکه دروغگویی را نیز در وی تقویت می کند. به گفته پیروی خامنه در این وضعیت والدین باید با فرزند خود در این باره صحبت کنند و این توضیح را به وی بدهند که به دلایلی آنان نتوانسته اند با یکدیگر زندگی کنند اما همیشه پدر و مادرش هستند و در تمام مراحل زندگی او را یاری خواهند کرد.


 
 بحرانی به نام تشکیل خانواده جدید

به طور قطع زندگی زن و مرد بعد از جدایی ادامه خواهد داشت و بسیاری از این افراد بعد از گذشت مدتی، دوباره تصمیم به تشکیل خانواده می گیرند. موضوعی که شاید برای برخی از فرزندان طلاق چندان خوشایند نباشد و واکنش های ناخوشایندی را از سوی آنان رقم بزند. ورود شخص جدید به زندگی یکی از والدین و نحوه بیان صحیح آن به کودک یا نوجوان موضوعی است که نباید به سادگی از کنار آن گذشت، زیرا می تواند مشکلات دیگری را برای این فرزندان ایجاد کند.

نحوه آشنایی فرزند با تازه وارد از اهمیت زیادی برخوردار است. در موارد بسیاری مشاهده می شود که اطلاع رسانی در این باره فقط با بیان یک جمله صورت می گیرد، شیوه برخوردی که تبعات ناخوشایندی به همراه خواهد داشت و موجب بروز اختلاف میان کودک و همسر پدر یا مادرش را فراهم می اورد.

از نظر بهرامی نباید به کودک یا نوجوان به صورت مستقیم گفته شود که فرد جدید از این پس مادر یا پدر تو است، این کار باید به تدریج به وی ارایه شود تا خود به این نتیجه برسد با فرد تازه وارد به زندگی پدر یا مادر خود چگونه تعامل داشته باشد.

اما متاسفانه در بیشتر موارد یکباره بعد از اینکه زوج ها توافق کردند و تشکیل خانواده جدید قطعی شد این امر به صورت دستوری به بچه ارایه می شود. در چنین موقعیتی شیوه صحیح این است که در گام نخست شرایطی مهیا شود تا فرزند با فرد جدید در یک محیط یا در مکان عمومی آشنا شود بدون اینکه این ذهنیت به وی داده شود که قرار است پدر یا مادرش با او ازدواج کند.

به طور مثال زن و مرد می توانند در یک تور روزانه شرکت کنند و به تدریج دامنه ارتباطات خود را با فرد مورد نظر گسترش دهند و این اجازه را بدهند تا فرزند طرف مقابل با وی هم صحبت یا هم بازی شود و علاقه ای میان آنان به وجود آید. توجه داشته باشید زمانی که این موضوع با تحکم به فرزند گفته شود وی در سپر دفاعی فرو رفته و ممکن است در مقابل فرد جبهه گیری کند. رفتاری که پیروی خامنه نیز با آن موافق است.

البته به عقیده بهرامی اگر فرزند در زمان ازدواج یکی از والدین خود در خانه والد دیگر سکونت داشته است این فشار تا حدی کمتر بوده و وی کمتر آزار خواهد دید. اما نباید به او گفته شود از این پس این زن جای مادر تو است یا این مرد پدرت خواهد بود، زیرا کودک پدر و مادر خود را دارد و این جملات برای او خوشایند نخواهد بود.

سخن آخر اینکه هر چند که متاسفانه طلاق با اختلافات فراوان میان زوج ها همراه است و بیشتر والدین بعد از جدایی نمی توانند روابط مناسبی به عنوان پدر و مادر فرزندشان با یکدیگر داشته باشند اما نباید از یاد ببرند که هر گونه بی توجهی به این موارد می تواند فرزندشان را در آینده با مشکلات عدیده ای روبه‌رو کند که شاید در آن زمان برای کمک به وی دیر باشد.

واقعیت این است که در حال حاضر نهاد مشخصی در جامعه برای حمایت از فرزندان طلاق وجود ندارد، تا به صورت دقیق این دغدغه ها را بررسی کرده و راهکارهای مورد نیاز را برای آن تدوین و اجرایی کند. این در حالی است که این کودکان عضوی از جامعه هستند و قرار است فردا خود خانواده ای را تشکیل دهند.

بر این اساس پیشنهاد می شود نهادهای ذی‌ربط از جمله آموزش و پرورش همچنین سایر نهادهای اجتماعی که به نحوی در این زمینه فعالیت می کنند، بخشی از برنامه ریزی های خود را به این افراد و ارایه آموزش های رفتاری و شیوه های برخورد صحیح اختصاص دهند. همچنین با توجه به اینکه در بیشتر موارد بروز چنین اتفاقی در زندگی بیان نشده و به نوعی در برابر جمع انکار می شود، باید این کودکان و نوجوانان شناسایی شوند تا جلسات مشاوره و کارگاه های آموزشی برای آنان برپا شود.

فراموش نکنید در صورتی که خود شما به هر دلیلی از همسرتان جدا شده اید و دارای فرزند هستید، یا در میان بستگان خود چنین کودکی یا نوجوانی را سراغ دارید مراجعه به مشاور را در برنامه‌ریزی‌های خود قرار دهید تا این افراد در آینده با مشکلات کمتری مواجه شوند.