گروه بینالملل مشرق - سال 1961 میلادی، آمریکا برای مقابله با حکومت فیدل کاسترو -رهبر انقلاب کوبا- از مخالفان او حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی نموده و با پشتیبانی لجستیکی، این مخالفان را تشویق کرد که به کوبا حمله نمایند. در طرح پیشنهادی با عنوان عملیات «زاپاتا» حتی مواردی چون بمباران نیروهای ارتش انقلاب کوبا توسط هواپیماهای آمریکا پیش بینی شده بود و یک ناو هواپیمابر نیز در آمادگی عملیاتی برای حمایت از نیروهای شورشی، در آماده باش کامل به سر میبرد. طرح عملیاتی بر روی کاغذ، حکایت از پیروزی شورشیان و سرنگونی حکومت تازه تاسیس کاسترو داشت و پیش بینی میشد نیروهای شورشی به راحتی بتوانند بر حامیان کاسترو غلبه کنند؛ اما آنچه که اتفاق افتاد، برخلاف تصور آمریکا و C.I.A، شکست مفتضحانه شورشیها بود.
نیروهای شورشی که توقع مواجهه با دفاع قاطع نیروهای حامی کاسترو و متحمل شدن تلفات سنگین را نداشتند از اربابان آمریکایی خود تقاضای کمک نظامی نمودند و این جا بود که آمریکاییها بین قربانی کردن شورشیها یا حفظ منافع خود و دوری از درگیری با کوبا که حمایت نظامی شوروی سابق را داشت، گزینه دوم را انتخاب کردند. این انتخاب، به معنای مضمحل شدن شورشیها و شکست آنها بود. این حادثه که جهانیان آن را با عنوان خلیج خوکها میشناسند، پیامدهای گسترده ای را به دنبال داشت.
حافظ اسد در کنار فیدل کاسترو
در حوادث اخیر سوریه، بار دیگر شاهد تکرار این مسئله هستیم. تعدادی از نیروهای شورشی و مزدور که بعضاً تبعه سوریه نیز نیستند با دستور مستقیم آمریکا و حمایت جبهه امپریالیستی و با نوکری دولتهای چند کشور از جمله ترکیه، عربستان و قطر و به امید سرنگون کردن حکومت مردمی بشار اسد، دست به اقدامات تروریستی در خاک سوریه زدند.
مدل طراحی هر دو عملیات یکسان است. اطلاعاتی که به شورشیان داده میشود باعث میشود آنها چنین تصوراتی را داشته باشند:
* حکومت حاکم هیچ محبوبیتی در بین مردم ندارد و در صورت بروز یک جرقه، مردم دست از حمایت ظاهری خود برداشته و با نیروهای شورشی (که خود را آزادی خواه معرفی میکنند) همراهی خواهند کرد.
* ارتش کشور آمادگی دفاع در مقابل تهاجم شورشیان را نداشته و سربازان و نظامیان یا خود را تسلیم کرده و یا اعلام بی طرفی مینمایند.
* در صورت بروز هرگونه مشکل و مقابله، نیروهای خارجی به صورت آشکار وارد صحنه شده و از شورشیان حمایت خواهند کرد.
* پس از پیروزی، غنایم این جنگ به شورشیان تحویل خواهد شد و آنها به عنوان حاکمان جدید، مورد پذیرش جامعه جهانی قرار خواهند گرفت.
شورشیان و تروریستهایی که با این تصورات وارد صحنه سوریه شدند، در عمل با وضعیتی مشابه مخالفان کاسترو در حادثه خلیج خوکها یعنی حمایت گسترده مردمی از حکومت حاکم (در این جا حکومت بشار اسد) و دفاع ارتش از حکومت و مردم، مواجه شدند.
آن بخش از مردم سوریه نیز که از برخی رفتارهای و قوانین حکومت سوریه ناراضی بوده و شرایط را مهیای تغییر می دانستند بعد از مشاهده رفتار اصلاحی حکومت بشار اسد و تغییر قوانین و نیز مشاهده رفتارهای دور از انسانیت و وحشیانه گروههای سلفی و تکفیری از قبیل سربریدن مردم، به صلیب کشیدن جنازه کشته ها، اعدام بدون محاکمه، تخریب اماکن تاریخی و مذهبی، هتک حرمت مشاهد شریفه، کلیساها و...متوجه شده اند نه تنها نباید از این گروهها حمایت نمایند، بلکه باید همگام با دولت سوریه به مقابله با این مزدوران بپردازند.
شورشیان و گروههای مزدور درگیر در سوریه در این مرحله توقع دارند که آمریکا و همپیمانان و حامیان شورشیان، برابر توافقات و قولهای قبلی، به صورت نظامی وارد صحنه شده و به صورت مستقیم و رو در رو با ارتش سوریه درگیر شوند؛ اما آنچه که مشخص است، هرگز آمریکا و کشورهایی چون ترکیه اجازه ورود آشکار و علنی را به این صحنه ندارند و اگر تمایلی نیز به این مسئله داشته باشند، افکار عمومی و محاسبات منطقی این اجازه را به آنها نخواهند داد.
حمایت دولتهای روسیه، چین، ایران، عراق و ... از دولت مشروع و قانونی سوریه و همراهی مردم با حکومت بشار اسد و تشکیل یگانهای دفاع مسلحانه مردمی و از همه مهمتر برآورد تلفات گسترده و نیز عدم امکان پیش بینی تبعات بینالمللی این موضوع، دست امریکا و همپیمانان آن را میبندد و این مسئله به وضوح در جریان ساقط کردن هواپیمای متجاوز ترکیه توسط ارتش سوریه و عدم دخالت ناتو، علی رغم عضویت ترکیه در این پیمان، به اثبات رسید. نهایتا ترکیه برای جبران این تحقیر دست به یک اقدام متجاوزانه زد و با گذشت مدت مدیدی از وقوع این رخداد، اقدام به سرنگونی یک جنگنده سوری نمود و ادعا کرد که این هواپیما به خاک ترکیه تجاوز کرده است.
حوادث اخیر پس از انتشار فایل صوتی مربوط به جلسه سردمداران ترکیه در خصوص چگونگی دخالت در سوریه -که علاوه بر رسوایی سیاسی یک افتضاح برای دستگاه اطلاعاتی ترکیه محسوب می شود- نیز این تحلیل را تایید می نماید که نیروهای خارجی امکان مداخله مستقیم در سوریه را ندارند.
اکنون به نظر می رسد غربیها با ناامیدی از پیروزی شورشیان و مزدوران مسلح در سوریه، بیش از آن که بر پیروزی شورشیان تاکید داشته باشند، این حوادث را فرصتی برای خلاص شدن و به مسلخ فرستادن افراطگرایانی می دانند که در صورت بازگشت به کشورهای خود(از جمله آلمان، انگلستان، فرانسه و...) می توانند یک موج تروریستی را به راه بیاندازند. تصویب قانون لغو تابعیت اتباع کشورهای غربی که در سوریه حضور داشته اند بخشی از این سناریو می باشد.
آنچه که در سوریه اتفاق افتاد، تکرار حادثه خلیج خوکها بود و باید از این مساله به شکست عملیات «زاپاتای دوم» نام برد. مشخص است اگر شورشیان و تروریستها بر حمایت نظامی آمریکا و غربیها و ایادی منطقه ای آنها امید دارند، باید این موضوع را فراموش کرده و برای حفظ جان خود، هر چه زودتر صحنه سوریه را ترک و به کشورهای خود بازگردند؛ در غیر این صورت، به نظر میرسد روزهای آینده تلفات سنگینتری را از ارتش و مردم سوریه دریافت نمایند.
البته نکته ای که اکنون باعث نگرانی شدید آمریکا شده است نه شکست شورشیان و مزدوران در سوریه بلکه همگرایی مثبت بین ارتش و مردم سوریه و حزب الله لبنان است . اکنون سوریه علاوه بر یک ارتش قوی -که نه در رزمایشها بلکه در صحنه میدانی و واقعی با انواع رزم و نبرد مواجهه شده و به تجربه ای گرانبها دست یافته است و از نظر روحیه در سطح بالای خودباوری قرار دارد- دارای یک نیروی مردمی مسلح کارآزموده و چریک است که توسط ارتش سوریه و حزب الله لبنان آموزش دیده است و این مساله کابوسی برای رژیم صهیونیستی است .
به نظر می رسد اشغالگران صهیونیست که بخشی از خاک سوریه را در اختیار دارند از هم اکنون نگران چگونگی دفاع در برابر جبهه ای هستند که پیش از این معمولا با آرامش و سکون همراه بوده است .وقوع برخی حوادث و درگیریهای مسلحانه در منطقه جولان را می توان از همین منظر مورد تفسیر قرار داد.
باید منتظر ماند و آینده را به دقت رصد کرد. به نظر می رسد حوادث سوریه به روزهای حساس خود رسیده است و پیروزی دولت قانونی سوریه میتواند زمینه ساز قدرت گیری بیش از پیش محور مقاومت در منطقه باشد.
* علی اکبری
نیروهای شورشی که توقع مواجهه با دفاع قاطع نیروهای حامی کاسترو و متحمل شدن تلفات سنگین را نداشتند از اربابان آمریکایی خود تقاضای کمک نظامی نمودند و این جا بود که آمریکاییها بین قربانی کردن شورشیها یا حفظ منافع خود و دوری از درگیری با کوبا که حمایت نظامی شوروی سابق را داشت، گزینه دوم را انتخاب کردند. این انتخاب، به معنای مضمحل شدن شورشیها و شکست آنها بود. این حادثه که جهانیان آن را با عنوان خلیج خوکها میشناسند، پیامدهای گسترده ای را به دنبال داشت.
حافظ اسد در کنار فیدل کاسترو
مدل طراحی هر دو عملیات یکسان است. اطلاعاتی که به شورشیان داده میشود باعث میشود آنها چنین تصوراتی را داشته باشند:
* حکومت حاکم هیچ محبوبیتی در بین مردم ندارد و در صورت بروز یک جرقه، مردم دست از حمایت ظاهری خود برداشته و با نیروهای شورشی (که خود را آزادی خواه معرفی میکنند) همراهی خواهند کرد.
* ارتش کشور آمادگی دفاع در مقابل تهاجم شورشیان را نداشته و سربازان و نظامیان یا خود را تسلیم کرده و یا اعلام بی طرفی مینمایند.
* در صورت بروز هرگونه مشکل و مقابله، نیروهای خارجی به صورت آشکار وارد صحنه شده و از شورشیان حمایت خواهند کرد.
* پس از پیروزی، غنایم این جنگ به شورشیان تحویل خواهد شد و آنها به عنوان حاکمان جدید، مورد پذیرش جامعه جهانی قرار خواهند گرفت.
شورشیان و تروریستهایی که با این تصورات وارد صحنه سوریه شدند، در عمل با وضعیتی مشابه مخالفان کاسترو در حادثه خلیج خوکها یعنی حمایت گسترده مردمی از حکومت حاکم (در این جا حکومت بشار اسد) و دفاع ارتش از حکومت و مردم، مواجه شدند.
شورشیان و گروههای مزدور درگیر در سوریه در این مرحله توقع دارند که آمریکا و همپیمانان و حامیان شورشیان، برابر توافقات و قولهای قبلی، به صورت نظامی وارد صحنه شده و به صورت مستقیم و رو در رو با ارتش سوریه درگیر شوند؛ اما آنچه که مشخص است، هرگز آمریکا و کشورهایی چون ترکیه اجازه ورود آشکار و علنی را به این صحنه ندارند و اگر تمایلی نیز به این مسئله داشته باشند، افکار عمومی و محاسبات منطقی این اجازه را به آنها نخواهند داد.
حمایت دولتهای روسیه، چین، ایران، عراق و ... از دولت مشروع و قانونی سوریه و همراهی مردم با حکومت بشار اسد و تشکیل یگانهای دفاع مسلحانه مردمی و از همه مهمتر برآورد تلفات گسترده و نیز عدم امکان پیش بینی تبعات بینالمللی این موضوع، دست امریکا و همپیمانان آن را میبندد و این مسئله به وضوح در جریان ساقط کردن هواپیمای متجاوز ترکیه توسط ارتش سوریه و عدم دخالت ناتو، علی رغم عضویت ترکیه در این پیمان، به اثبات رسید. نهایتا ترکیه برای جبران این تحقیر دست به یک اقدام متجاوزانه زد و با گذشت مدت مدیدی از وقوع این رخداد، اقدام به سرنگونی یک جنگنده سوری نمود و ادعا کرد که این هواپیما به خاک ترکیه تجاوز کرده است.
اکنون به نظر می رسد غربیها با ناامیدی از پیروزی شورشیان و مزدوران مسلح در سوریه، بیش از آن که بر پیروزی شورشیان تاکید داشته باشند، این حوادث را فرصتی برای خلاص شدن و به مسلخ فرستادن افراطگرایانی می دانند که در صورت بازگشت به کشورهای خود(از جمله آلمان، انگلستان، فرانسه و...) می توانند یک موج تروریستی را به راه بیاندازند. تصویب قانون لغو تابعیت اتباع کشورهای غربی که در سوریه حضور داشته اند بخشی از این سناریو می باشد.
آنچه که در سوریه اتفاق افتاد، تکرار حادثه خلیج خوکها بود و باید از این مساله به شکست عملیات «زاپاتای دوم» نام برد. مشخص است اگر شورشیان و تروریستها بر حمایت نظامی آمریکا و غربیها و ایادی منطقه ای آنها امید دارند، باید این موضوع را فراموش کرده و برای حفظ جان خود، هر چه زودتر صحنه سوریه را ترک و به کشورهای خود بازگردند؛ در غیر این صورت، به نظر میرسد روزهای آینده تلفات سنگینتری را از ارتش و مردم سوریه دریافت نمایند.
به نظر می رسد اشغالگران صهیونیست که بخشی از خاک سوریه را در اختیار دارند از هم اکنون نگران چگونگی دفاع در برابر جبهه ای هستند که پیش از این معمولا با آرامش و سکون همراه بوده است .وقوع برخی حوادث و درگیریهای مسلحانه در منطقه جولان را می توان از همین منظر مورد تفسیر قرار داد.
باید منتظر ماند و آینده را به دقت رصد کرد. به نظر می رسد حوادث سوریه به روزهای حساس خود رسیده است و پیروزی دولت قانونی سوریه میتواند زمینه ساز قدرت گیری بیش از پیش محور مقاومت در منطقه باشد.
* علی اکبری