قلم ناتوان است در ترسيم آنچه به ايشان و خانواده‌اش در اين 32 سال گذشته است. اين جانباز شهيد طي اين 32 سال،‌ هرگز نتوانست به دليل قطع نخاع و جراحت‌‌هاي عميق و زخم‌‌هاي بستر، لحظه‌اي روي پا بايستد يا حالت نشسته داشته باشد.

به گزارش مشرق، اهالي محله جاودان بالا در خيابان شهيد اشرفي اصفهاني اصفهان، او را به نام «حسين مشهدي» مي‌شناختند.
حسين مشهدي كه اينك در شهر شهيدان از او به عنوان «اسوه صبر و مقاومت» ياد مي‌شود، چند روزي است كه با پروازي آسماني، به خيل شهيدان پيوسته است.



«حسين‌ مشهدي» كيست و چگونه «اسوه صبر و مقاومت» گرديد؟

حسينعلي صبوري، نام و فاميل فردي است كه سال‌‌هاي سال در محله جاودان اصفهان، مردم او را حسين مشهدي صدا كرده و او را با اين نام مي‌شناختند. او متولد سال 1320 هجري شمسي در شهر فريمان استان خراسان رضوي است. در دهه 40 به تهران مهاجرت كرده و پس از مدتي به اهواز رفته و در كارگاه ريخته‌گري مشغول كار مي‌شود. حسين فردي مذهبي و انقلابي بود و به دليل فعاليت‌‌هاي سياسي، براي فرار از چنگال ساواك در آغاز نهضت امام خميني(ره) (در دهه 1340) از خوزستان راهي اصفهان شد و در محله جاودان بالا كه درحاشيه شهر قرار داشت به تنهايي زندگي ساده‌اي را شروع كرد و در يك كارگاه ريخته‌گري مشغول كار شد. محله جاودان بالا در دهه 40،‌ داراي سكنه بسيار كم بود و عمدتاً خانوارها با يكديگر فاميل بودند و يكديگر را به طور كامل مي‌شناختند. در چنين محيطي اين جوان مشهدي مورد توجه اهالي قرار گرفت و به سرعت همگان از او به عنوان فردي مؤمن، باخدا، مهربان، ساده‌زيست و مردمي ياد مي‌كردند. حضورش در مسجد محل و در تمامي مناسبت‌‌هاي مذهبي چشمگير بود و با صوت زيبا و دلنشين براي مردم در مناسبت‌ها، تلاوت قرآن مي‌كرد و ادعيه مي‌خواند. نور ايمان در حسين مشهدي هويدا بود و به همين جهت يكي از مسئولان محل به نام مرحوم «مشهدي بمانعلي» او را در پناه خود گرفت و پس از مدتي دخترش را به عقد وي درآورد. اين‌گونه سرنوشت رقم خورد حسين مشهدي همسري را اختيار كرد كه بعدها طي سه دهه، در سختي‌ها و ناملايمات كمرشكن روزگار، با تكيه بر معنويت و نور ايمان سنگ صبورش باشد. حسين مشهدي خيلي زود به دليل ايمان و مردمي بودنش، آنچنان در دل مردم محله جاودان بالا و در ميان كوچك و بزرگ جا گرفت‌ كه گويا در اين محل متولد شده و فرزند يكي از افراد سرشناس محل است.

از ذوب‌آهن تا كردستان

صبوري در سال 1351 در كارخانه ذوب‌ آهن اصفهان استخدام شد و با پيدا كردن دوستان بيشتر در اصفهان بر دامنه فعاليت‌‌هاي مذهبي و سياسي انقلابي‌اش افزود؛ چنانكه با اوج‌گيري انقلاب در سال‌‌هاي 56 و 57،‌ حسين مشهدي از افراد فعال در بسياري از تجمعات، مجالس راهپيمايي‌‌هاي انقلابي به شمار مي‌آمد و در برخي از برنامه‌ريزي‌ها براي پيشبرد انقلاب، نقش ايفا مي‌كرد. در سال 1357 به دليل توزيع رساله حضرت امام(ره) به همراه عكس ايشان در كارخانه ذوب‌آهن، از اين مجموعه اخراج شد و با پيروزي انقلاب مجدداً به كار دعوت شد. حسين صبوري پس از پيروزي انقلاب اسلامي، عمده وقت خود را وقف انقلاب كرد و در صحنه‌‌هاي دفاع از انقلاب، حضوري فعال داشت. در بهار سال 1359 با جمعي از دوستانش مانند سرداران شهيد حاج‌‌حسين خرازي، ‌رداني‌پور، حاج‌اصغر جواني و... عازم كردستان شد و چندين ماه با تلاش شبانه‌روزي و مجاهدت‌‌هاي خود، از اسلام، انقلاب،‌ استقلال و تماميت ارضي ايران در آن سامان دفاع كرد.

در آن ايام، حسين مشهدي به عضويت لشكر مخلص خدا درآمد و پا به مدرسه عشق نهاد و با پابرهنگان به ميقات رفت. آري او با تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني، سلاح بر دوش گرفت و در قامت يك بسيجي مخلص وارد صحنه كارزار با دشمنان شد. با آغاز جنگ، حسين مشهدي از ديار كردستان، راهي خوزستان شد و پس از چندين بار اعزام، در عمليات بيت‌المقدس شركت كرد. در بهار سال 1361 بود كه اهالي محله جاودان بالا مطلع شدند حسين مشهدي هم به شهادت رسيده و خود را براي تشييع‌جنازه و انجام مراسم‌‌‌ اين شهيد آماده كردند. تشييع‌جنازه و چندين مراسم باشكوه برگزار شد و پس از مدتي معلوم شد، جنازه‌اي كه به دليل آسيب‌‌هاي جدي در اندام، به عنوان حسين مشهدي شناسايي شده، متعلق به فرد ديگري است و حسين صبوري در عمليات بيت‌المقدس به شدت مجروح و به دست بعثي‌‌هاي عراقي به اسارت درآمده است.

اسفند سال 1362 بود كه حسين مشهدي به عنوان آزاده‌اي سرافراز،‌ لكن با تني مجروح به ميهن اسلامي بازگشت. تركش‌‌هاي ناشي از انفجار موشك‌هاي شليك شده از هلي‌كوپترهاي عراقي، حسين صبوري را به شدت مجروح و نخاعش را قطع كرده بود. بعثي‌ها ناجوانمردانه بدن اين رزمنده مجروح را كه قطع نخاع شده بود،‌ يك مسافت طولاني روي زمين كشانده و اين كار غيرانساني بعثي‌ها،‌ بر عمق جراحاتش افزوده بود. شدت جراحات از يك طرف و عدم‌رسيدگي‌‌هاي لازم پزشكي در اردوگاه الانبار عراق از طرف ديگر، سبب گرديد كه عراقي‌ها در نگهداري‌اش ناتوان گردند و او را پس از 19 ماه آزاد نمايند.

30 سال جانبازي

خداوند از سال 1320 تا 1393، قريب 73 سال به حسين صبوري عمر عطا كرد،‌ اما بيش از سه دهه از اين زندگي دنيايي، از مختصات خاص و متفاوت از زندگي ديگران برخوردار است. مطالعه و بررسي بيش از 30 سال زندگي جانبازي شهيد صبوري،‌ دربردارنده درس‌ها و عبرت‌‌هاي فراوان براي همگان و خصوصاً نسل جوان است. حسين صبوري در اوايل سال 1361 مجروح و جانباز 70درصد شد و 13 فروردين سال 1393 و در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) به خيل شهيدان و همرزمانش پيوست.



اسوه صبر

قلم ناتوان است در ترسيم آنچه به ايشان و خانواده‌اش در اين 32 سال گذشته است. اين جانباز شهيد طي اين 32 سال،‌ هرگز نتوانست به دليل قطع نخاع و جراحت‌‌هاي عميق و زخم‌‌هاي بستر، لحظه‌اي روي پا بايستد يا حالت نشسته داشته باشد. 32 سال زندگي به حالت درازكش از پشت و گاهي روي شكم براي بهبود زخم‌‌هاي بستر در پشت، همراه با مجموعه‌اي از نارسايي‌‌هاي اندام داخلي به دليل جراحت‌ها و عمل‌‌هاي جراحي پي‌درپي، كار آساني نيست.

اما حسين مشهدي و خانواده‌اش، اين دوران را سپري كردند و پرونده‌اي زرين و درخشان از صبر و استقامت مبتني بر ايمان ديني و اعتقاد به آخرت را همراه با رضايتمندي به خاطر رضاي الهي به ثبت رساندند، تا حجتي براي مردم و مسئولان نظام جمهوري اسلامي ايران باشند. اين جانباز صبور و مقاوم طي اين سال‌ها، بارها تا مرز شهادت پيش رفته بود، اما گويا تقدير اينگونه بود كه خداوند خواسته تا الگوهاي صبر و مقاومت در راهش را براي زمانه ما به رخ كشاند. هر گاه طي اين سال‌ها، ‌صبوري را ملاقات مي‌كردم چه در خانه، چه در بيمارستان و چه در آسايشگاه جانبازان شهيد مطهري اصفهان، با دو ويژگي قابل توصيف بود؛ بر لب داشتن ذكر الهي،‌ تلاوت قرآن و خواندن ادعيه از يك طرف،‌ قرار داشتن در موقعيت رضا و شاكر خداوند بودن از سوي ديگر. شهيد صبوري،‌ بر اصل انقلاب، نظام و ولايت و رهبري تعصب خاصي داشت و ناسپاسي‌ها و دعواهاي جناحي و غفلت مسئولان از انجام وظايفشان را برنمي‌تابيد. او بر اين اعتقاد بود كه اين انقلاب و نظام، راحت به دست نيامده كه اينك عده‌اي با فراموش كردن ارزش‌‌ها و ناديده انگاشتن ايثارگري‌ها و فداكاري‌ها،‌ به راه ديگري غير از راه امام و شهيدان مي‌روند. شهيد صبوري به ولايت و رهبري، اعتقاد ديني و قلبي داشت و خود را سرباز اسلام مي‌دانست. گفتني‌ها و نوشتني‌ها درباره شهيد صبوري فراوان است و مجال ديگري مي‌خواهد. اميد آنكه، تكاليفمان را به خوبي انجام دهيم تا در صحراي محشر،‌ شرمنده شهيدان و امام شهدا نشويم.

*نویسنده:دكتر يدالله جواني
منبع: روزنامه جوان