سرانجام سید با قبول تقاضاهای مکرر مردم به طبرستان آمد. وی پس از بيعت بزرگان با لقب داعيكبير، تشكيل دولت علويان را رسما اعلام ساخت(250هق). در همین زمان داعيان او با سفر به شهرهای اطراف مردم بسیاری را گرد آوردند. حتی برخی از اهل سنت نيز او را ياري دادند و به افرادش پيوستند.
حسن داعي در ابتدا با تمام ياران خود به آمل تاخت و پس از شكست حاكم شهر آنجا را به تصرف درآورد و مركز حكومت خود نمود. وی براي شهرهاي چالوس، كجور و كلار نیز حاكم تعيين كرد. مدتي بعد شهر ساري نیز فتح گرديد و تمام عمال طاهريان از منطقه گريختند (2). داعي سپس با حركت به جنوب كوههاي البرزٰ ري ، قزوين و حتي زنجان را تحت فرمان خود درآورد و ضربات مهلكي بر سپاهيان طاهري وارد نمود. از طرفي امير تحركات حكام باوندي و برخي از پادوسبانان را نیز خنثي ساخت. با این همه المعتز عباسي لشكر عظيمي به منطقه فرستاد تا قلمرو علويان را به طبرستان محدود كنند امّا با مرگ خلیفه و وقوع شورش در عراق سپاهيان بازگشتند و حسن داعي بار ديگر كنترل نقاط سابق را بدست گرفت. در دوران معتمد نيز همين اتفاق روي داد.(3)
کمی بعد از آرام شدن اوضاع، يعقوب صفاري به طبرستان تاخت و با حملات شديد خود به علويان صدماتی وارد آورد امّا او نیز به دليل شرايط آب و هوايي و پوشش جنگلي كاري از پيش نبرد و به سختي منطقه را ترك كرد. حسن داعي نيز پس از دفع حملات تركان و روسها بيمار گشت و مدتي بعد در گذشت. با مرگ وی برادرش محمد داعي به قدرت رسيد و همه با او بيعت نمودند. او نيز مشغول نبرد دائم با سپاهيان خراسان بود به طوری که حتی توانست گرگان را فتح كند(4) اما با حملات رافع بن هرثمه؛ سید به شدت شكست خورد و به ديلم عقب نشست.
کمی بعد عمروليث به او پيشنهاد صلح داد كه به خاطر درماندگی مردم و برقراري آرامش مورد قبول قرارگرفت. پس از مدتي با حكمراني امير اسماعيل ساماني در ماورالنهر و خراسان بار دیگر سپاه عظیمی به سوي طبرستان اعزام شد. با این رویداد جنگهاي مكرري ميان دو طرف به وقوع پيوست كه در حين يكي از آنها محمد با توطئه محمدبنهارون سردار ساماني غافلگير گرديد. وي شخصاً مشغول جنگ گشت تا اينكه به دليل زخمهاي بسيار از پا درآمد(5). از این پس با وقفهاي كه در حكمراني علويان افتاد سامانيان سالها با ظلم و ستم به حكومت پرداختند تا اينكه مردم از ناصركبير - حسين بن علياطروش حسيني- كه در گسترش اسلام و تعليم مردم نقش بسزايي داشت دعوت به عمل آوردند. کمی بعد با قيام وی نيروهاي دشمن شكست خوردند و علويان بار دیگر بر منطقه مسلط شدند(6).
حسین فردي رئوف بود به طوری که با علويان خاطي به ملاطفت رفتار ميكرد. با این همه وی مدتي بعد درگذشت. در دوران رياست ناصر فعاليتهاي فرهنگي گسترش بسياري يافت چرا كه به دستورش مدارس علميه و مساجد متعددي ساخته شد تا به آموزش علوم ديني و آشنايي هرچه بيشتر مردم با اسلام ياري رسانند. پس از او مردم فرزندش احمد را به امارت برداشتند امّا او از پذيرش رياست خودداري كرد در نتيجه از حسنبنقاسم معروف به داعي صغير دعوت شد. مدتی نگذشت که درگيري ميان او با ديگر بازماندگان داعيكبير آغاز گرديد اما وی با حمايت اكثر مردم همه ايشان را سركوب نمود. از طرفي امير با حكام آلباوند صلح كرد و نمايندگاني به سرزمين آنها فرستاد. با درگيري داخلي سامانيان سپاه علوي به درون خراسان وارد شد اما با اتحاد اميران و سرداران دشمن دراين ناحيه، به شدت شكست خوردند(7). در داخل طبرستان نيز عليه داعي توطئههاي بسياري برپا گرديد كه با ذكاوت وی هيچكدام به مقصود نرسیدند. کمی بعد سامانيان از شرق يورش آوردند و گرگان را فتح نمودند. درهمين زمان احمد و جعفر فرزندان ناصركبير نیز شورش كرده و حكومت را بدست گرفتند. با این همه آنها نتوانستند حكومت را به خوبي اداره كنند و پس از مدتي درگذشتند. فرزندان ايشان نيز توانايي رياست را نداشتند. سرانجام ماكانبنكاكي آمل را تصرف كرد و داعي صغير را برای حكومت فرا خواند(8).
بار ديگر داعي اوضاع را آرام ساخت و علاوه برطبرستان شهرهاي زنجان، ري و قزوين را به تصرف خود درآورد . با وقوع این رویدادها نصر ساماني به سرعت وارد عمل شده به اسفار حاكم گرگان دستور داد تا به طرف طبرستان حمله نمايد.او نيز داعي را غافلگير كرد وبه قتل رساند(316هجری).
پس از اين واقعه دولت علویان از میان رفت و گروهي از علويان و بازماندگان اطروش پس از هزیمت به ديلم و غرب طبرستان براي خود نفوذ زيادي كسب كردند. کمی بعد عدهاي از میان ايشان به فرمان آلزيار و آلبويه حكام آمل و برخي نواحي دیگر گرديدند. از این پس امامت نيز برای مدتی در حاشيه دريای مازندران باقي ماند كه بيشتر مورد توجه مردم ديلم قرار گرفت و تنها جنبه مذهبي داشت. آخرين فرد مشهور علويان ابوالفضلجعفر بنحسين الثايربالله بود كه ضد حکام وقت خروج كرد. او نیز مدتی در ديلم و طبرستان قدرت يافت امّا كاري از پيش نبرد و سرانجام در شرق گيلان درگذشت(9).
1) آملي، ا.، تاريخ رويان، تصحيح منوچهر ستوده، بنياد فرهنگ ايران، تهران، 1348 صص87-94
مجمل التواريخ و القصص، مصحح محمد تقي بهار، دنیای کتاب، تهران، 1383،چ اول .صص362
اصفهانی،ح،تاریخ سنیملوک والارض ، مترجم : جعفرشعار، امیرکبیر، تهران ،1367 ، چ دوم ص 215 ،
مولفین ، تاریخ تشیع ، پژوهشکده حوزه و دانشگاه ، قم ، چ اول 1389 صص 171-173
2) ابن اسفنديار ، ب.،تاريخ طبرستان ،مترجم: عباس اقبال ،پديده خاور ، تهران، 1366، چ دوم.
ابن مسکویه، ا، تجارب الامم ، ابوالقاسم امامی، سروش ، تهران، 1369، چ اول ج چهارم صص 330-334 ،
3) ناطق بالحق زیدی،ا، الافاده فی تاریخ الائمه الساده مصحح :محمد کاظم رحمتی، میراثمکتوب، تهران، 1387، اول صص43-52 ،
ابن خلدون،ع، العبر ، مترجم:عبدالمحمد آیتی، پزوهشکده علوم انسانی ، تهران ،1388، چ سوم صص32-36
4)تاریخ پیامبران و شاهان صص 209-216، با سورث ،ا. ، تاريخ سيستان ، مترجم : حسن انوشه،امير كبير ، تهران 1377صص 274-279 ،
تجارب الامم ج چهارم صص 500-501 ،
تركمني آذر ، پ ،تاريخ تحولات سياسي ، فرهنگي ايران در دوره صفاريان و علويان ،صالح پرگاري ، سمت ، تهران ، 1384 ،چ سوم صص131-134
5 ) زرين كوب ، ع، روزگاران ، سخن ، تهران ، 1380 ،چ سوم ،صص382-386 ، العبر ج سوم صص 37-38 ، تجارب الامم ج پنجم ص 16 ،
6) فرای، ر. و بقیه افراد ، تاريخ ايران ازورود اسلام تاسلاجقه كمبريج ،مترجم: حسن انوشه ، امیر کبیر، تهران ،1363، اول ص179-184،190-193،
تاریخ پیامبران وشاهان ص216 ، مولفین ، تاریخ تشیع ،ص 175-177
7)مجمل التواریخ ،صص362-374
8) مرعشي،ظ،تاريخ طبرستان،رويان ومازندران ،بهكوشش محمد حسين تسبيحي، شرق ،تهران، 1361، چ دوم صص 129-145
9) مسعودي ، ع. ،مروج الذهب ومعادن الجوهر ،مترجم: ابوالقاسم پاينده ،علمي فرهنگي ،تهران ،1365 ص 741 ،
سيوطي، ع، تاريخ الخلفا ، دارالكتب العلميه ، بيروت، 1408.صص 525-527 ،
× محمد خدایی