کد خبر 302454
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۲

گفت‌وگو با فردی که بر اثر تزریق خون آلوده، به ایدز مبتلا شده و مادری که پسرش را بر اثر تزریق فاکتور خونی آلوده و ابتلا به ایدز از دست داده است.

به گزارش گروه اجتماعی مشرق، 17 آوریل (28 فروردین) هر سال به عنوان روز جهانی هموفیلی نامگذاری شده است، هموفیلی‌هایی که البته در کشور ما و چند کشور دیگر، سال‌ها پیش اتفاق تلخی برایشان افتاد و هنوز که هنوز است، آثار آن اتفاق بر خانواده‌هایشان سنگینی می‌کند. آنهایی که در اثر تزریق فاکتور خونی آلوده به ویروس اچ آی وی یک شرکت فرانسوی، به ایدز مبتلا شدند و پرونده‌شان یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌هایی شد که هنوز هم بسته نشده است.

به مناسبت چنین روزی و با توجه به فعالیت دوباره این شرکت فرانسوی در ایران، در کافه‌خبر پای صحبت افرادی نشستیم که این اتفاق زندگی‌شان را زیر و رو کرده است؛ مادری که پسرش را بر اثر تزریق فاکتور خونی آلوده و ابتلا به ایدز از دست داده و فردی که بر اثر تزریق خون آلوده، به ایدز مبتلا شده، برادر مبتلا به ایدزش را از دست داده و حالا مادرش بر اثر ناراحتی ناشی از این قضیه در بیمارستان روانپزشکی بستری شده است.

شنیدن و خواندن حرف‌هایشان کار ساده‌ای نیست. آنها عصبانی و آزرده‌اند و بعد از گذشت این همه سال هنوز ذره‌ای از دردشان التیام پیدا نکرده. ممکن است خیلی‌ها آن روزها و آن قصور و کوتاهی را یادشان رفته باشد اما این خانواده‌ها هنوز از بی‌توجهی‌هایی که شده، از نادیده گرفتن لحظه‌لحظه‌هایی که قابل توصیف نیستند، از این که بی هیچ گناهی از خانه و خانواده طرد شده‌اند و از این که مسئولان برای دلجویی از آنها کوتاهی کرده‌اند، رنج می‌برند. آنها می‌گویند هنوز هم وقت برای جبران باقی است و مسئولان می‌توانند غرامتی را که باید سال‌ها پیش از این شرکت گرفته می‌شد حالا بگیرند.

این گفت‌وگو به همت نوید نامور انجام شد، مستندسازی که با ساخت مستند چند قطره خون، سعی کرد مدارک و اسنادی را جمع کند و به نمایش دربیاورد که شاید بشود گوشه‌ای از روزها و لحظه‌های سخت این خانواده‌ها را به تصویر کشید و سندی باشد برای به یاد ماندن قصوری که انجام گرفته است.

گفت‌وگو با نوید نامور مستندساز، محمد سیراوند مبتلا به ایدز بر اثر تزریق فاکتور خونی آلوده و خانم نعیمی مادر مسعود نعیمی که بر اثر تزریق خون آلوده و ابتلا به ایدز در کودکی جانش را از دست داده را در ادامه بخوانید، گفت‌وگویی که چندین بار با گریه‌های مادر مسعود قطع و دوباره از سر گرفته شد؛

آقای نامور، شما مستند چند قطره خون را درباره ورود فاکتورهای خونی آلوده و ابتلای بیماران هموفیلی به ایدز ساختید و مدارک زیادی را برای این مستند جمع‌آوری کردید. با توجه به مدارک و شواهدی که در دست دارید، به اتفاقی که سال‌ها پیش افتاده اما ظاهرا هنوز به نتیجه نرسیده اشاره کنید.

نامور: آشنایی من با این پرونده از طریق دکتر صابری وکیل این پرونده انجام شد که الان هم عضو شورای شهر تهران هستند. وقتی این موضوع را به من گفتند خواستم به سهم خودم کاری در این زمینه کرده باشم ضمن این که باید از تهیه‌کننده‌ این مستند هم تشکر کنم که گفت تمام عواید حاصل از این فیلم را اختصاص می‌دهد برای مبارزه با ایدز در کودکان ایرانی. موضوع این است که در حدود سالهای 63 - 62 بود که شرکت فرانسوی مریو برای بیماران مبتلا به هموفیلی فاکتور هشت فرستاد که این فاکتورها 300 نفر را آلوده به اچ آی وی کرد.

تا قبل از این جریان ما هیچ نشانه‌ای از ابتلا به این بیماری نداشتیم و این بیماری در ایران وجود نداشت. فرانسوی‌ها اطلاع داشتند که محصولاتشان آلوده است و این محصولات را به ده کشور از جمله ایران فرستادند. یک سال قبل از شروع این فاجعه آمریکایی‌ها به فرانسوی‌ها هشدار دادند که سیستمهای ویروس زدایی شما روی ویروسهای غلاف دار مانند هپاتیت و اچ آی وی بی تاثیر است و محصولاتتان آلوده است اما آنها توجه نکردند.

نکته ناراحت‌کننده دیگر این است که این شرکت فرانسوی هفت سال این موضوع را از ایران پنهان کرد در حالی که چند ماه بعد عراق این موضوع را فهمید و این بیماران را ایزوله کرد. تمام کشورهای دیگر از این موضوع اطلاع داشتند و بیمارانشان را ایزوله کردند ولی به کشور ما اطلاع ندادند و باعث شد این بیماری در کشورمان گسترش پیدا کند.

چه شد که بعد از هفت سال این موضوع را به ایران گفتند؟

نامور: بعد از هفت سال اینطور به نظر می‌رسد که مدیرعامل وقت شرکت با آنها دچار اختلاف می‌شود و این آلودگی را به ایران اطلاع می‌دهد؛ یعنی باز هم با اطلاع رسمی شرکت نبوده بلکه به دلیل مقابله‌جویی بوده است. چرا وزارت بهداشت فرانسه به ایران هشدار نداد؟ چرا هفت سال بعد نماینده این شرکت این خبر را داد در حالی که به فاصله پنج ماه بعد از ارسال آنها پرونده چنین موضوعی در فرانسه باز می‌شود و خبردار می‌شوند.



چرا گذاشتند این فاجعه اینقدر ابعادش گسترده شود؟ فاجعه دیگری که اینجا اتفاق می‌افتد این است که وقتی مدیرعامل شرکت این پیغام را به وزیر وقت بهداشت ایران می‌فرستد که دکتر رضا ملک‌زاده بوده، وزارت بهداشت ایران نامه‌ای را صادر می‌کند و می‌گوید این حرف صحت ندارد و حتما شما قصد و غرضی دارید که این حرف را می‌زنید. این کار بسیار عجیب است چون باعث می‌شود چند سال هم وزارت بهداشت ایران این بیماری را پنهان کند و هنگامی این موضوع را اعلام می‌کنند که دیگر کار از کار گذشته و اصلا امکان ایزوله کردن این بیماران وجود نداشته و بیماری دیگر علائمش را نشان داده بود.

بعد از این که در سالهای 74 - 75 این بیماری دیگر خودش را نشان داد، با این توهم که منابع خونی ایرانی به دلیل مسائل اعتقادی که ما داریم پاک است و‌ بیاییم خودمان فاکتور خونی تولید کنیم و آن را وارد نکنیم؛ شروع به تولید کردند غافل از این که این بیماری ده سال است وارد ایران شده و دیگر نمی‌توانیم بگوییم پاک است. پالایشگاه خون را در کنار برج میلاد ایجاد کردند و 2200 نفر هم از این طریق آلوده به ایدز و هپاتیت شدند.


چطور؟ مگر نظارتی روی آن وجود نداشت؟

نامور: چون بدون سیستمهای ویروس زدایی این پالایشگاه را راه‌اندازی کردند ضمن این که اسنادی در آن پرونده داریم که از روسیه کیت‌های تشخیص اچ آی وی خریدند که تاریخ مصرف گذشته بوده است.


تکلیف افرادی که بر اثر این خون‌ها آلوده شدند چه شد؟

نامور: درباره کسانی که از طریق شرکت فرانسوی بیمار شده بودند امکان گرفتن غرامت وجود داشت اما جالب است که دولت ایران به جای این که مشکل را از شرکت فرانسوی پیگیری کند تمام مسئولیت را به گردن خودش گرفته و به این بیماران غرامت میدهد در حالی که مبلغ این غرامت بسیار زیاد است.

حالا هم این شرکت به ایران برگشته،‌ در ایران نمایندگی زده و مشغول فعالیت است. در تاریخچه این شرکت هم که در وبسایت آنها آمده، به این موضوع اشاره شده است. من خودم سعی کردم با این شرکت ارتباط برقرار کنم و درباره ورود آنها به ایران سوال بپرسم اما اصلا نه ما را به آنجا راه می‌دهند و نه جوابی می‌دهند. من حتی نامه رسمی به آنها زدم و گفتم در مستندی که می‌سازم شما هم حق دارید اسنادی که دارید را ارائه کنید و از خودتان دفاع کنید اما آنها باز هم جواب ندادند.

نعیمی: مدت‌ها بعد از مرگ مسعود همچنان به کانون هموفیلی می‌رفتم. تقریبا در سال‌ 73 بود که آقای قویدل رییس کانون هموفیلی که زحمت زیادی برای این بچه‌ها کشیدند، گفتند کسانی که مبتلا شده‌اند می‌خواهند شکایت کنند، اگر شما هم می‌خواهید می‌توانید شکایت کنید. تاسف‌بار است که مسئولین انتقال خون ایران در آن زمان این موضوع را می‌دانستند ولی برای فرافکنی گفتند این موضوع تقصیر ما نیست و شاید مادر این افراد مشکل داشته‌اند! یعنی به جای این که این موضوع را بپذیرند، درد دیگری را هم اضافه کرده و به مادران این بچه‌ها تهمت زدند.


مگر بقیه کشورها غرامت نگرفتند؟ چرا کشور ما نتوانسته غرامت بگیرد؟

نامور: عراق در شرایطی که بی‌ثبات بود توانست یکی دو سال پیش غرامت بگیرد ولی ایران همچنان نتوانسته غرامت بگیرد و به نظر می‌رسد اراده‌ای برای این کار وجود ندارد. من معتقدم مهمترین عامل کاری است که در وزارت بهداشت انجام شد و نامه زدند که این موضوع صحت ندارد. این نامه باعث شده است از طرف ایران هیچ پیگیری انجام نشود چون ممکن است آنها همین نامه را بگذارند و بگویند شما خودتان گفتید این موضوع درست نیست.

وزارت بهداشت در این زمینه کم‌کاری کرده ولی وزارت امور خارجه بیشترین کار را کرده است. وزارت امور خارجه نامه داده و گفته همه در حال گرفتن غرامت هستند، شما هم نامه بدهید تا ما پیگیری کنیم اما هیچ کاری انجام نشد. زمانی که وزارت بهداشت ایران پای میز محاکمه می‌آید تمام اسناد را از بین می‌برد. چرا مسوولان وقت وزارت بهداشت مورد تعقیب قضایی قرار نمی‌گیرند؟


آقای سیراوند، از ابتلا به اچ آی وی بگویید. در آن زمان چند ساله بودید؟

سیراوند: ما سه برادر هموفیلی بودیم، حسین برادر بزرگتر من بود، مجتبی برادر وسطی و من هم کوچکترین پسر. هر سه نفر ما هموفیلی بودیم و نیاز به فرآورده‌های خونی داشتیم. در حدود سالهای 62 - 63 فرآورده خونی به ما تزریق کردند که در آن فاکتورها اچ آی وی بود و افرادی که از آن تزریق کردند مبتلا شدند. برادرم حسین اچ آی وی گرفت ولی من هم هپاتیت بی گرفتم و هم اچ آی وی. حسین هفت ساله بود که مبتلا شد و من شش هفت ماه بیشتر نداشتم.


چه زمانی متوجه شدید که به بیماری اچ آی وی مبتلایید؟

سیراوند: بیماری حسین را سه چهار سال بعد به مادرم گفتند چون مریض و خیلی لاغر شده بود و وقتی به بیمارستان رفتیم فهمیدند که بیمار شده و به خانواده اطلاع دادند؛ ولی با واکنش‌هایی که خانواده ما داشتند و ناراحت و نگران شده بودند، جواب اچ آی وی مثبت من را نمی‌گفتند تا این که در 18 سالگی متوجه شدیم که من هم مبتلا هستم.


بعد از این که خانواده شما متوجه شدند که برادرتان به اچ آی وی مبتلا شده اقدامی برای اعتراض و شکایت کردند؟

سیراوند: چندین سال بعد که فهمیدیم من هم مبتلا هستم شکایت کردند و به ما غرامت دادند اما چه غرامتی؟ این مسائل با هیچ پولی جبران نمی‌شود. من الان روزانه بیشتر از سی قرص مصرف می‌کنم، چه کسی جوابگوی این مشکلات ماست؟ میلیاردها تومان را هم بدهند به درد ما نمی‌خورد.



بعد از دادن غرامت، برای دارو و درمانهای بعدی یا حمایت برای اشتغال و مواردی مانند اینها کاری برای شما انجام نشد؟

سیراوند: خیر کاری انجام نشد در حالی که الان بعضی از داروهای ما بسیار گران است و نمی‌توانیم از عهده آنها بربیاییم. برادرم در اثر همین مشکلات دارویی فوت کرد. هیچکدام از مسئولان با ما حتی دیداری هم نداشتند و حتی وقتی ما به دیدن یکی از مسئولان رفتیم، ما را از اتاقشان بیرون کردند. مسئولان به ما کمک نکردند ولی یکی از کسانی که در این پرونده زحمت زیادی برای ما کشید آقای قویدل رییس کانون هموفیلی‌ها بود که به خاطر به نتیجه رسیدن این پرونده زحمات زیادی کشید و از جان و مالش گذشت.

ما رنجهایی کشیده‌ایم که جبران‌پذیر نیست، برادرم حسین که اچ آی وی مثبت بود سال 89 فوت کرد، پدرم به خاطر رنج ناشی از مرگ برادرم سکته کرد، فلج شد و سه سال زمینگیر بود تا این که فوت کرد. مادرم با سختی ما را بزرگ کرد و به خاطر سختی‌هایی که در اثر این اتفاق‌ها کشید، الان در امین‌آباد بستری شده است در حالی که شب عید باید در کنار من بود اما وضعیت روحی و روانی بسیار بدی داشت.

نعیمی: خانم سیراوند جزو اولین مادرهایی بود که سعی می‌کرد این پرونده به نتیجه برسد و مادرهای دیگر پشت سر ایشان اعتراض می‌کردند. این درست است که به قدری اذیت شده باشد که از لحاظ روحی دچار مشکل شود؟


خانم نعیمی، شما بگویید چطور شد که پسرتان به ایدز مبتلا شد؟

نعیمی: مسعود فرزند دوم من بیماری هموفیلی داشت، تقریبا هشت ماهه بود که فهمیدیم بیماری هموفیلی دارد و باید فاکتور بگیرد. وقتی مسعود پنج ساله بود و برای ختنه کردن او را به بیمارستان بردیم گفتند باید فاکتورهای زیادی بگیرد و برای او تهیه کردیم. همیشه هم از این فاکتورهای فرانسوی برای مسعود می‌گرفتیم. بعد از یک ماه دیدیم مدام مریض می‌شود یا این که وقتی سرما می‌خورد خوب نمی‌شود، کاهش وزن دارد و ضعیف شده است. این موضوع ما را نگران کرد و به ما پیشنهاد کردند که آزمایش خون از او بگیریم.

به پدرش گفتند مشکلی در خون او هست و باید بفرستیم فرانسه تا جواب بدهند که مشکل چیست. تا این که گفتند باید در اتاق ایزوله باشد و پرستاری او را هم پرستارها به عهده نمی‌گیرند بلکه مادرش باید باشد که پرستاری او را به عهده بگیرد. کم‌کم به من گفتند که اچ آی وی گرفته است. خیلی زمان سختی بود. اصلا نمی‌توانم رفتاری که در آن دوره با ما می‌شد و سختی‌هایی که در آن دوره کشیدیم را الان برایتان توصیف کنم.

مدام از ما آزمایش خون می‌گرفتند. نمی‌گذاشتند با دخترم تماس داشته باشم. مرگ مسعود ضربه بزرگی به زندگی من زد. دیگران شوهرم را مقصر می‌دانستند و شوهرم من را. وقتی همه فهمیدند مسعود اچ آی وی گرفته دوستان و نزدیکان ما را تنها گذاشتند. حتی بچه‌های آنها با بچه‌های ما بازی نمی‌کردند.

چه زمانی متوجه بیماری پسرتان شدید؟

نعیمی: مسعود سال 59 به دنیا آمد و سال 66 متوجه شدیم که بیمار شده است و هشت ماه بعد فوت کرد. تازه سه ماه بود که مدرسه می‌رفت. اولین بچه‌ای که در ایران دچار بیماری اچ آی وی شد مسعود بود و بعد که به کانون هموفیلی می‌رفتم کم کم متوجه شدم افراد دیگری هم بر اثر این خون‌ها به بیماری ایدز مبتلا شده‌اند.


در آن زمان هم که آگاهی زیادی نسبت به این بیماری وجود نداشت.

نعیمی: بله ما اصلا نمی‌دانستیم این بیماری چه بیماری پیچیده و خطرناکی است. مردم هم نمی‌دانستند از چه طریقی این بیماری منتقل می‌شود و همه ما را طرد می‌کردند چون فکر می‌کردند با یک معاشرت ساده هم ممکن است مبتلا شوند. بعد از فوت مسعود نزدیکترین افراد خانواده هم از ما دوری کردند.


بعد از این که فهمیدید پسرتان به بیماری ایدز مبتلا شده، علت ابتلا و این که بر اثر تزریق خون آلوده بوده را هم متوجه شدید؟

نعیمی: در پرونده‌اش ایست قلبی زده بودند و به ما چیز خاصی نگفتند، روزهای اول می‌گفتند تاریخ مصرف یکی از داروها تمام شده بوده، بعد از مدتی گفتند چون قبلا مسافرت به خارج از کشور داشتید این بچه این بیماری لاعلاج را از آنها گرفته ولی بعد به ما گفتند که مشکل فاکتورهای خونی آلوده بوده است.


بعد که علت اصلی را به شما گفتند، چه کار کردید؟

روزی که این حرف در دادگاه مطرح شد، دادگاه بسیار شلوغ شد و نظم دادگاه کاملا به هم ریخت. کسانی که شاکی بودند بسیار از این موضوع ناراحت شدند و اعتراضهای زیادی کردند که نه تنها اشتباه کرده‌اید بلکه حالا افراد را متهم هم می‌کنید؟ حرف‌هایی در دل من هست که نمی‌توانم آنها را به زبان بیاورم. اگر می‌دانستند که این داروها آلوده است به یک نوع مقصرند و اگر هم نمی‌دانستند آلوده است باز هم مقصرند و کوتاهی کرده‌اند، چرا برای این موارد مجازات نمی‌شوند؟

نامور : طبق قوانین بین‌المللی سلامت یک دارو را وزارت بهداشت کشور مبدا باید تایید کند، وزارت بهداشت فرانسه این داروها را تایید کرده بود اما هیچوقت به ایران هشدار نداد و آلودگی این داروها را اعلام نکرد. بعد می‌گویند ایران ناقض حقوق بشر است و جالب است که اقدامات خودشان را در این زمینه نادیده می‌گیرند

متهم ردیف اول این پرونده لورن فابیوس است که نخست وزیر فرانسه بوده و چون فرانسویها از این آلودگی اطلاع داشتند ولی آن را نگفتند، دادگاه حکم به برکناری او می‌دهد و سی سال از صحنه سیاست خارج می‌شود و حالا در این دولت وزیر امور خارجه شده و دم از حقوق بشر می‌زند. وقتی می‌دانند دارویی کشنده است ولی آن را به دیگر کشورها می‌فرستند چه معنی جز قتل عام دارد؟

با متخلفان ایرانی این قضیه چه برخوردی شد؟

نامور: الان کسی که تحت پیگرد است، رییس وقت سازمان انتقال خون بوده است. در آن دوره برای او حکم محرومیت مادام‌العمر از مشاغل دولتی را دادند و گفتند چون ده سال از آن تاریخ گذشته ایشان دیگر تحت پیگرد قرار نمی‌گیرد. وقتی ما فیلم مستندی که ساخته بودیم را در روز ملی درگذشتگان این پرونده نمایش دادیم، آیت الله شبیری زنجانی حضور داشت که مسئول شعبه‌ای از دیوان عالی کشور بود که این پرونده در آن جریان داشت.



ایشان گفت این پرونده در شعبه من بوده ولی من نمی‌دانستم این اتفاق‌ها افتاده، پرونده را دوباره به جریان می‌اندازیم و بعد از آن حکم منع تعقیبرییس وقت سازمان انتقال خون لغو شد و آخرین جلسه دادگاه او همین چند روز پیش برگزار شد در حالی که نقش وزیر بهداشت وقت و معاون او را هم در این قضیه نباید فراموش کرد. دولت ایران محکوم شد به پرداخت غرامت و عذرخواهی رسمی از قربانیان شد. غرامت را می‌دهند اما عذرخواهی نمی‌کنند در حالی که عذرخواهی کردن شاید بتواند کمی از داغ خانواده‌های داغدار این پرونده کم کند.

با توجه به این شرایط، خواسته‌ای که از مسئولان دارید چیست؟ به نظر شما چطور می‌توان کم‌کاری‌هایی را که در گذشته در حق این افراد انجام شده جبران کرد؟

نعیمی: این مسائل با هیچ چیزی جبران نمی‌شود اما سوالی که من از مسئولان دارم این است که اگر دولت ایران به دولت فرانسه چنین هدیه‌ای را می‌دادند و آنها هم به بچه‌های مردم می‌دادند، خانواده‌های فرانسوی چه کار می‌کردند؟ دولت فرانسه برای خانواده آنها چکار می‌کرد و چطور آنها را قانع می‌کرد؟ اگر یک سوزن در دست بچه‌های این افراد برود چه کار می‌کنند؟ پس چرا برای ما که این بلا سرمان آمده کاری انجام نمی‌شود؟

نه دولت فرانسه برای ما کاری کرد و نه مسئولان خودمان. یک دلجویی و یک عذرخواهی ساده از ما نکردند. ما هر بار خواستیم اعتراض کنیم گفتند چیزی نگو، سکوت کن، موضوع سیاسی می‌شود، بچه تو ایست قلبی کرده است. من بهترین روزها و سالهای زندگی‌ام را یا در بیمارستان بودم یا در بهشت زهرا. این اتفاق در کشورهای دیگر هم افتاد اما در کشورهای دیگر از آنها حمایت و عذرخواهی کردند اما تنها کشوری که بی تفاوت از کنار این مسائل گذشت ایران بود.

نامور: حدود یک ماه پیش این شرکت فرانسوی نامه‌ای را در اختیار رسانه‌ها قرار داده و اعلام آمادگی کرده که حاضر است برای پرداخت این غرامت با مسئولان ایرانی وارد مذاکره شود اما تا اینجا هیچ اقدامی صورت نگرفته است. کسی که باید این پیگیری را انجام دهد؟ وزارت بهداشت باید این کار را بکند که جای سوال است که چرا این کار را نمی‌کند. وزارت بهداشت حدود 100 میلیارد دیگر باید غرامت بدهد، این هزینه از کجا پرداخت می‌شود؟

چرا از این شرکت گرفته نمی‌شود؟ این وظیفه من مستندساز نیست که به این مساله ورود پیدا کنم بلکه وظیفه دولت ایران است. در بیشتر کشورها،‌ غرامتی که دولت‌ها دادند کمتر از غرامتی است که شرکت پرداخت کرده است. دولت‌ها غرامت را گرفته‌اند و مبلغی را که به افراد داده‌اند از آن کم کرده‌اند و مابقی را به بیماران داده‌اند. الان هم کشور ما می‌تواند آن غرامت را از شرکت فرانسوی بگیرد، پولی را که داده‌اند بردارند و مابه‌التفاوتش را به بیماران بدهند.

سیراوند: الان من زندگی نمی‌کنم بلکه با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنم. چطور می‌توانند یک روز از زندگی ما را تصور کنند که این همه سختی کشیده‌ایم و زندگی‌مان به خاطر این اشتباه‌ها و کم‌کاری‌ها از بین رفته است؟ چرا غرامت ما را از این شرکت فرانسوی نمی‌گیرند؟ ضمن این که خواسته ما این است که اگر قرار است غرامت بدهند، به خود ما بدهند به جای این که به دولت بدهند.

نامور: اگر مسئولین و وزارت بهداشت در این زمینه کاری نمی‌کنند و نمی‌خواهند غرامت بگیرند، خود این افراد می‌خواهند دست به دست هم دهند و به این جریان وارد می‌شوند تا حقشان را از این شرکت بگیرند. دکتر علی صابری اعلام آمادگی کرده که به این پرونده رسیدگی کند. از مجموع آن 300 نفر تنها 20 نفر زنده مانده‌اند و چون بچه‌هایشان با کانون هموفیلی ارتباط ندارند سخت می‌شود آنها را پیدا کرد اما اگر به دکتر صابری مراجعه کنند می‌توانند پیگیر شکایت از این شرکت فرانسوی باشند.

این شرکت داخل خاک ایران کار می‌کند و باید طبق قوانین ایران پاسخگو باشد. در قانون ایران این جرم مشمول مرور زمان نمی‌شود چون جنایی است و همچنان می‌توان آن را پیگیری کرد. این افراد باید ببینند که دولت‌شان مانند دولت‌های دیگر حامی منافع آنها هستند. امیدوارم دولت آقای روحانی در این زمینه وارد عمل شود و حق این افراد را از این شرکت فرانسوی بگیرد.

مخاطبان محترم گروه اجتماعی مشرق می توانند اخبار، مقالات و تصاویر اجتماعی خود را به آدرس shoma@mashreghnews.irارسال کنند تا در سریع ترین زمان ممکن به نام خودشان و به عنوان یکی از مطالب ویژه مشرق منتشر شود. در ضمن گروه اجتماعی مشرق در صدد است با پیگیری مشکلات ارسالی شما از طریق کارشناسان و مشاوران مجرب پاسخی برای ابهامات مخاطبان عزیز بیابد.
منبع: خبرآنلاین